سرفصل آموزش های این فایل:
- حساب کردن روی هدایت؛
- دلیل نتایج پایدار؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- به دنبال درک اصلی باش که به شما کمک می کند نه موضوعاتی که شما را گمراه می کند؛
- وقتی به دنبال درک اصل باشی، به عملکردهایی هدایت می شوی که لازمه موفقیت شماست؛
- وقتی در مسیر درست باشی، هدایت می شوی به ایده مناسب، فکر مناسب و انجام کار مناسب؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز237MB18 دقیقه
- فایل صوتی live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز17MB18 دقیقه
به نام خدای دقیق
خدای رحمان
او که بندگی مختص اوست.
او که فکرش قلبم را به جوشش در میآورد.
استاد جانم سلام
خانم شایسته ی عزیزم سلام
و سلام به تو هم پروژه ای متعهدم.
چقدر این فایل را دوست دارم.
این فایل از آن دسته از فایلهایی است که مرا در زمان، سفر داد.
به روزهای اول آشنایی ام با استاد رفتم.
چقدر این حرف ها برایم غریبه بود.
تازه کسب و کارم را آغاز کرده بودم و سوالم این بود چطوری مشتری مرا خواهد شناخت؟
باید کاری میکردم.
مگر میشود مشتری خودش بیاید؟
مشتری به کسب و کارم هدایت میشود؟ آخر چطوری؟
معلم خودش میآید ؟ آخر چطوری؟
یعنی چی که من دنبال چیزی نباید باشم و روی خودم کار کنم؟
چقدر مبحث سطح بالایی بود برای من.
منی که باور داشتم برای موفقیت باید شب و روزم را به هم بدوزم.
شروع کردم تماس گرفتن با مهد کودک ها.
خودم را توضیح دادم.
کارم را توضیح دادم.
بعضی از آنها مشتری ام شدند و برخی نشدند.
جالب است آنها که مشتری ام نشدند برایم مشتریانی آوردند که هنوز بعد از چهار سال با هم کار میکنیم.
یادم هست معلم نیاز داشتم.
گفتم خدایا دوست دارم معلم ها مرا پیدا کنند.
به فاصله ی چند روز در اینستاگرام پیغامی از یک معلم گرفتم و استخدام شد و چه نتایج خیره کننده ای با هم رقم زدیم.
آگاهی های این فایل را به مرور زمان فهمیدم.
اوایل برایم گنگ بود ولی الان بهترم.
حتی به همسرم نیز نمیگویم فلان چیز را میخواهم.
مستقیم به خدا گفته و او برایم فراهم میکند.
از راهی که به عقلم نمیرسید.
کنار خانه مان یک زمین خالی است که گاها محل جمع آوری زباله میشود.
آن روز گفتم خدایا، من این زمین را تمیز میخواهم، به فاصله ی چند روز دیدم مامورین شهرداری وارد زمین شدند و دارند زمین را تمیز میکنند.
زمینی که چندین سال هست کسی بهش دست هم نزده.
یا اون روز سر کلاس یک لحظه از ذهنم گذشت که کاش برم و برای بچه ها بستنی بخرم. بعد گفتم چون نمیتوانم بچه ها را تنها بگذارم نمیشود ایده ی بستنی را اجرا کنم. ولی در عرض چند دقیقه مدیر مجموعه آمد و با یک سینی بستنی همه را غافلگیر کرد.
استاد تغییر مدارم را احساس میکنم، چیزی که اخیرا احساس میکنم. میفهمم به دلیل مداومت در عمل به قانون، خیلی کارها خیلی مدت است برایم آسان شده، خیلی افراد دیگر در زندگی ام نیستند. افراد متفاوت با من رفتار میکنند. بی نظیر است این مدار.
گاهی ذهنم میخواهد با تجربه های گذشته ام مرا بترساند، اما در آغوشش میگیرم و بهش میگویم:« آرام باش ما خیلی وقت است مدارمان عوض شده. آسوده باش، همه چیز به نفع ماست و من هر روز توانگرتر و شادتر هستم.»
الهی شکر
استاد جانم جریان مداوم عشقم از قلبم به سمت شما فراوان و بی نهایت است.
مریم جانم، برایم تحسین برانگیز هستید. خدا را شکر برای شرایط درجه یکی که دارید. برای این باور که بی هیچ قید و شرط لایق تجربه ی بهترین نعمت ها هستید.
نوش جانتان گوارای وجودتان