سرفصل آگاهی های این فایل:
- تغییر زندگی را از تصحیح کانون توجه ات شروع کن؛
- به هر آنچه توجه کنی، به تجربیاتی از همان جنس از توجه، هدایت می شوی؛
- اگر آزادی می خواهی اما تمام تمرکز شما بر ناخواسته هایی است که آزادی شما را محدود کرده است، این جنس از تمرکز، شما را در مدار محدودیت های بیشتر قرار می دهد؛
- چه نوع تفکر و رفتاری، فرد را آسان می کند برای سختی ها و چه جنس از تفکر و رفتاری فرد را آسان می کند برای آسانی ها؛
- معنی هر جنسی از احساس بد این است که: شما در ذهن خود در حال توجه به چیزی هستی که نمی خواهی و با آن جنس از توجه، فرکانسی را فعال کرده ای که در حال جذب ناخواسته های بیشتر به زندگی ات است؛
- شما در دنیایی زندگی می کنید که دسترسی یکسانی دارید به ثروت یا فقر؛ به سلامتی یا بیماری؛ به عشق یا نفرت… اما اینکه کدام را انتخاب می کنید بستگی کاملی دارد به کانون توجه شما؛
- اگر هدف را “ماندن در احساس خوب” بگذارید و با این اولویت، کانون توجه خود را مدیریت کنید، فارغ از قوانین آدمها و حکومت ها، فارغ از تجربه اکثریت جامعه، به سمت تجربه هایی هدایت می شوید که شما را به احساس خوب بیشتری می رساند؛
- وقتی در مسیر هماهنگ با خواسته هایت حرکت کنی، درها به صورت خود به خود باز می شوند؛
- پیام قرآن درباره تغییر؛
- کسی که بر نازیبایی ها تمرکز دارد، به نازیبایی های بیشتر هدایت می شود؛
- با هر ناخواسته ای بجنگی، آن ناخواسته را در زندگی ات ماندگارتر می کنی؛
- مفهوم شرک و ارتباط آن با “باور به تاثیر عوامل بیرونی”
- در مورد چیزهایی که دوست نداری صحبت نکن و مراقب باش که به این شکل به آنها انرژی ندهی؛
- با انرژی ای همکاری کن که هم جنس با خواسته هایت است؛
- از همان لحظه ای که کانون توجه خود را به سمت خواسته هایت جهت دهی می کنی، به سمت تجربه های بهتر هدایت می شوی؛
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
سایر قسمت های live با استاد عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | قانون هدایت به سمت خواسته ها472MB76 دقیقه
- فایل صوتی live | قانون هدایت به سمت خواسته ها73MB76 دقیقه
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز که با حساسیت بسیار زیاد و دقت نظر بالا این فایلها را آماده کردهاند و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراه و همفرکانسم
به نظر من، یه توهمی هست به نام مردم و وطن که چیزی نیست جز شرک که در همهی ما ریشه داره و البته در بین کسانی که این فرکانسها را ندارند بیشتر دیده میشه!
منم پیش از این همیشه به اینکه ایرانی هستم میبالیدم. من عضو هیئت علمی دانشگاه هستم و در بین همکارانم هستند کسانی که مثلا فردوسی شناس هستند و به ایران و ایرانی بودن خویش میبالند. برای نمونه یکی از ایشان همیشه وقتی مرا میبینه، به من میگه که بهبه چه نامی؛ فریبرز( نام فرزند ارشد کیکاووس پادشاه ایران به معنای خوش قد و قامت و باشکوه) و اونم کاوه، من( منظور ایشان است) چه( نام خودشان را با نام من مقایسه میکنند که ریشهی عربی دارد)!
کار به جایی رسیده بود که پیش از اینها، من هم دچار این توهم شده بودم که، نه بابا مثل اینکه خیریه! و من از نیایی پاک هستم و باید به خودم ببالم! خدایا چه توهماتی؟! همین دیدگاه نادرست در من و از من کسی را ساخته بود که انگار پدر بزرگ مردم هستم. پیش از اینها هم یکی از دوستانم در زمان دورهی کارشناسی به من میگفت: من( منظور ایشان است) ستارخان ایران و تو باقر خان ایران هستی( خندهدار)! خدایا منم بدجور این تو ذهنم نفوذ کرده بود و فکر میکردم که باید ثروتمند بشم که به آزادی ایران کمک کنم، مثل باقرخان! اوووووه کی بره این همه راه رو؟! چه بادی به قبقب میانداختم! تو توهماتم خدا را بنده نبودم( هر هر).
آره، بسیاری از این مردم هم تو همین جور توهمات هستند. حالا از همینا بپرس که برای خودتون چه کار کردین؟ میگن: این چه حرفیه؟ ما اگه بتونیم ایران را آزاد کنیم، همه چیز درست میشه! خدایا چی میشنوم؟ کسی که نمیتونه برای خودش کاری بکنه، ادعای تغییر وضعیت دیگران را داره، هی دل غافل! خدایا پروردگارا ما را ببخش که این همه مدت زندگیمون را برای هیچ و پوچ و توهمات شرکآلود به نابودی کشوندیم! خدایا من را برای این همه شرک ببخش!
منم اون فایل پنجاه و چند دقیقهای را چند بار گوش دادم و بار اول پیش خودم گفتم که؛ این چه حرفایی هست که استاد میزنه ؟ یعنی که چی ما به مردم کاری نداشته باشیم؟ پس وطن چی میشه؟ پس این شعر سعدی:
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ولی بعد از چند بار که به همون فایل گوش دادم و خدای یگانه مرا هدایت کرد که چندبار گوش بدم و خوب به حرفای استاد بزرگوارمان توجه کنم، متوجه شدم که تا چه اندازه در توهم بودم و خودم خبر نداشتم!
حالا دیگه بر اثر تغییر دیدگاهم، بسیار کم آن همکار عزیز و امثال ایشان را میبینم و خدا خدا میکنم که دیگه ایشان و امثال ایشان را برای همیشه نبینم! خدایا پروردگارا شکرت که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم!
یادمه چند ماه پیش از این بود و من در میهمانی ماهانهی خانوادگی بودم. همین حرفا( که اکثرا نُقل همهی مجالس هست) به میان اومد و من که دیگه به راه راست هدایت شده بودم، به همسر برادرم که خیلی سنگ مردم را به سینه میزد گفتم که مردم راه اشتباهی را پیش گرفتند و مسئله اصلا مردم نیست و اصلا مردم برای من مهم نیستن! اوووه کلی بهم اعتراض شد که تو وطن فروشی، پس این همه مردم و بچههای مردم کشته شدن پس چی؟ و از این جور دری وریها! منم دیگه سکوت کردم. البته اون موقع هنوز نمیدونستم که اصلا نباید حرف بزنم و نه بگم آره و نه بگویم نه! به خودم تمرکز کنم و حواسم را پرت کنم به چیزایی که بهم احساس خوب میده! گور بابای کسانی که میخوان برن برای مردم کشته بشن! خدایا تو همیشه ماها رو هدایت میکنی درست مثل همهی ذرات هستی( از حرفای استاد بزرگوارمان) ولی این من هستم که حرفای تو را نمیفهمم و شرک میورزم.
آفرین، به خدا که آفرین استاد بزرگوارم، خدا دهانت را پر طلا و جواهر کنه که اینجوری با این همه صداقت حرفت را میزنی! اگر تو هم مثل بسیاری از این سلبریتیها دنبال بیزینس کثیف بودی که مثل اونا حرف میزدی و از آب گل آلود ماهی میگرفتی! خدا میدونه که یکی از این سلبریتی ها در فکر مردم نیستن و تنها دارن برای خودشون سار جمع میکنن و برای آینده ثروت کثیفشون را بیشتر میکنن. غافل از این که همهی ثروتها پیش خداست! همهی گنجها پیش خداست! هنوزم بخشی از ذهن من درگیر این مسئله هست و باید بیشتر روی خودم کار کنم تا به توحید بیشتری برسم! خدایا من را به راه راست هدایت کن. درسته! ما هریک روحی مجرد هستیم که برای تجربه به این دنیا آمدهایم تا به توحیدی بیشتر و بالاتر برسیم و در این مسیر از همه جدا هستیم و در آن دنیا هم جداگانه به حساب ما رسیدگی میشود! درسته و کاملا درسته که مردم هیچگاه نتونستن راه را از چاه تشخیص بدن! اگر اینجور بود که باید وضع برعکس میبود. یعنی که بیشتر مردم ثروتمند و یه عدهی کمی هم فقیر بودند! آخه باور اکثر مردم بر اثر دیدهها و شنیدههای خودشون اینه که به این دنیا اومدن تا زجر بکشند و دنیا جای آسونی و راحتی نیست و از اسمش پیداست، دنیا به معنای دونه! و از اینجور مزخرفات!
درسته که خدا هم در قرآن گفته؛ تا مردم خود را تغییر ندهند، من نیز وضع آنها را تغییر نخواهم داد! ولی، باید به دو نکته توجه کرد:
1. بله وقتی مسئله جامعهی بشری است، خدا هم از جمع حرف میزند چرا؟ چون خدا از طریق و به وسیلهی مردم به هر یک از ما به شکل فردی کمک و خدمترسانی میکنه. ولی این به این منظور نیست که خدا امور ما را وابسته به یکدیگر واگذاشته باشه! شاعر میگه:
من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کِشت
یعنی که من به تنهایی مسؤل کار خویشتن هستم نه دیگران. پیش از اینها فکر میکردم که من باید از نیروی جمع استفاده کنم( همان عبارت دست خدا همراه جمع است) و به اهدافم برسم و در این راه دیگران هم منتفع شوند( همان معنای مردم و کشور و وطن و …). ولی میدانم که دیگر اینها یک مشت دروغ و باطل هستند و بس! بابا، خدا ما را وسیلهی کمک به هم برای رسیدن به اهداف فردی قرار داده!
2. دوم اینکه؛ وقتی خوب نگاه میکنیم میبینیم که هر جمعی متشکل از افراد جداگانه است که مثل اجزای یک بدن هستند( بنی آدم اعضای یک پیکرند). وقتی هر عضوی بطور جداگانه درست عمل نکند، مگر که وضع کل( جامعه) درست میشود و بدن( جامعه) به درستی و صلاح میرسد؟! مسلما نه!
پس، اصل و اساس هر تغییری، تغییر در خود و خویشتن خویش ماست! تا من نتوانم به کسی تبدیل شوم که بتواند وضع خودش را تغییر دهد، آیا میتوانم در تغییر وضع مردم مؤثر باشم؟ وقتی خودم هنوز ثروتمند نیستم، جمع اینجور منها میشود یک جامعهی متشکل از فقیرها که همان جامعهی فقراست! یعنی همان جامعهای که کمونیستها به دنبالش بودن و نشد و هرگز نخواهد شد زیرا که با قانون آفرینش هم راستا نیست!
دقیقا زدی به خال استاد بزرگوارم! اگر راهی را مردم میروند درست باشه که خوب قانون جهان اینه که هر کار درست نتیجهی درست در بر داره! دقیقا همینه! مثل موقعی که ما آب را روی شعله میگذاریم و گرما میدیم خوب چی میشه؟ آب به جوش میاد! و چیزی جز این هم نمیشه و هر چند بار هم که تکرار کنیم همین میشه و بس! یا وقتی با یک دستگاه فوق پیشرفته مثل اچپیالسی( یک دستگاه جداسازی و تشخیص مواد شیمیایی) درست کار کنیم، برای آزمایش هر ترکیبی، همیشه نتایج یکسان و درست بدست میاد! کدام انقلاب مردمی بوده که در طول تاریخ بشری تونسته باشه اهداف اون مردم را برآورده کرده باشه؟ همیشه مردمی که انقلاب کردند، بعدش مثل بلا نسبت شما، مثل خر پشیمان شدهاند!!!پس، اگر نتایج نادرست بهدست میاد، نشانهی اینه که، راه نادرست است! درست مثل وقتی که یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی در پایاننامه خودش نتایج نادرست بهدست میاره و استادش بهش چی میگه؟ میگه یا آزمایش را دوباره انجام بده( که اگر دانشجو دچار همان اشتباهات بشه، همون نتایج نادرست بهدست میاد) و یا اینکه، راهش را عوض کنه و یا در بدترین حالت اینکه، اصلا کلا راه را عوض کنه! خوب، پس درسته دیگه نه! وقتی تو طول تاریخ بشری، هیچ انقلابی نبوده که تونسته باشه به نتایج درستی برسه و مثلا باعث رفاه حال مردم بشه، پس اصلا انقلاب کردن و واگذاشتن حالمون به حال مردم و دیگران کاری عبث و بیهوده است اعتراف میکنم که هنوز هم ذهنم مقاومت داره و باید بارها و بارها این فایل را شاید برای سالها ببینم تا کمکم اصلاح بشم!
استاد عرشیانفر دقیقا درست میگویید! اگر پیامبر اسلام که اینجور اهل صلح و آرامش بوده که یه همچین شخصیتی نمیتونه اهل جنگ باشه! مگر زمانی که به اونا تجاوز میشده و ناچار بودن که از خودشون دفاع کنند! اونم که شما میگویید؛ هیچ پیامبری در هیچ جنگی شمشیر به دست نگرفته و تنها در همان حال جنگ هم پی صلح و دوستی بوده چون به قول مولانا در همون داستان موسی و شبان که؛
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
خدایا من را ببخش که این همه سال در راه نادرست بودم و از دین و پیامبر و امامان یه همچین برداشت نادرستی داشتم!
خدایا پروردگارا بار دیگر و بارهای دیگر برای اینکه مرا در این نیمهی شب بیدار کردی تا برای چندمین بار است فایل الهی را بشنوم از درگاه پر مهرت سپاسگزارم!
استاد بزرگوارم واقعا که دستتون طلا با این آگاهیهایی که به من و ما هدیه میدهید و دست و زبان خدا شدهاید برای هدایت ما!
پیش از اینها همیشه به اروپا و شکل حکومتهای سوسیال دموکرات آنها افتخار میکردم و میگفتم: ببین که چه اندازه درستکار میکنند! مردم را در یک حد رفاه عمومی خوبی نگاه میدارند. اما وقتی خوب نگاه میکنیم میبینیم که؛ چرا در همین اروپا انسانهای فقیر بسیارند؟ بسیارند کسانی که از همه چیز محروم هستند! و اما چرا آمریکا پیشرفتهتر از هر کشور دیگر در جهان ماست؟! دقیقا به این دلیل که در آمریکا سختگیری های اقتصادی و مالیاتی مثل اروپا نیست! تازه میفهمیم که چرا در همین اروپا کشوری مثل سوییس بهترین وضعیت اقتصادی و رفاه عمومی را دارد؟! بله و دقیقا بله! آزادی اقتصادی سبب رشد شده!!! و همیشه همه چیز در آزادی است که رشد میکند و بس!
آفرین بر شما استاد بزرگوارم! چه خوب تعریف دوقطبی بودن این دنیا را بیان کردید. به یاد داستان قوم بنیاسرائیل افتادم که به همراه موسی از سرزمین مصر فرار کردند. آنان در برابر فرعون نایستادند که اگر این کار را میکردند، از همان جنس( ستم فرعونیان) بیشتر نصیبشان میشد! ولی آنان به همراه موسی راه درست را برگزیدند و به جای توجه به ستم فرعونیان، از مصر مهاجرت( بهتر است بگویم فرار) کردند و در سرزمین سینا( همین اسراییل کنونی) ساکن شدند و به خوبی زندگی کردند و اکنون نیز در آن به خوبی زندگی میکنند!
بنابراین، دنیا باید و باید دوقطبی باشد و منم که باید راه درست را فارغ از این که مردم و هر کس دیگر چه میگوید و چه میخواهد، راه درست را که در راستای اهدافم هست را پیگیری کنم و به نتایج درست برسم!
هرکسی آن درود عاقبت کار که کِشت
هرکسی تنها و تنها و تنها مسئول وضعیت و زندگی خودش هست و بس! بابا، خدا اون زمان که نوح داشته سرزمینش را با کشتی در توفان برپا شده ترک میکرد گفت؛ سرت را برگردان و حتا به پسرت که با تو همراه نشد و باهات مخالفت کرد و کافر شد برگردان! خدایا وقتی اینجوریه! پس من حتا مسئول خیر و شر فرزندم هم نیستم! چه رسد به مردم!
آره استاد بزرگوارم درسته! مردم تو اون شلوغیها، همیشه به چیزای ناجالب توجه میکردند و چیزای ناجالب بیشتری وارد زندگیشان شد و الان همهی اونایی که تو اون شلوغیها بودن و یا بهش توجه میکردن، پشیمان و پشیمان هستند و میگن که ای کاش اوضاع بشه مثل قدیما چ، درست مثل اینکه همیشه حسرت زمان شاه را میخورند!
بنابراین، بر من است که از این پس حال خودم را باتوجه و تمرکز بر چیزهایی که حال مرا خوب میکند و سرانجام خوبی برایم دارد، به سوی چیزهایی مثبتتر و خوشایندتر هدایت شوم! خواه دیگران با من باشند و خواه نباشند! و نگران نباشم که پس مثلا اقتصاد زندگیم چی میشه؟! نگران نباش! خدا از همون آدمایی که تو ازشون دوری میکنی، بدون اینکه بهتر نزدیک بشن چنان اقتصادی را بسازه که فقط بیان و بهت پول بدن و خریدار محصولاتت باشن که نگو و نپرس! و تازه و تازه، خدا از این هم مهربانتر!!! او کاری میکنه که با همون تعداد کم آدمایی که حال خوبی دارن چنان اقتصاد بینظیری بسازی که دهانت باز بمونه!!!
ارادتمند شما
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز که این فایلهای بسیار بسیار سودمند و دگرگون کننده را گردآوری و تدوین کردهاند و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراه و همفرکانسم
به خدا که باید دستان شما استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش را بوسید که این چنین سبب بیداری من و ما میشوید. خدایا پروردگارا هزاران هزار بار سپاس که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم.
خدایا من هم سالیان سال گمراه بودم و چنین میاندیشیدم که باید به نیروی جمع و مردم تکیه کنم و مثلا وطندوست و وطن پرست باشم. همش هم از مثالهایی که از دیگران یاد گرفته بودم میآوردم و به آنها استناد میکردم که:
و یدالله معالجماعه ( دست خدا همراه جمع است)
پس باید به همراه جمع بود و با جمع کاری برای رهایی از وضع ناپسند و نازیبا انجام داد.
الان رفتم و جستجو کردم و پیدا کردم که این جمله از آن حضرت علی است نه در قرآن و خطاب به خوارج گفته شده:
جمله “یداللَّه مع الجماعه” آیه نبوده، بلکه حدیثی است از حضرت علی(ع)، که خطاب به خوارج نهروان میباشد و عبارت آن جنین میباشد: “فأن یداللَّه علی الجماعه و ایاکم و الفرقه”.
یعنی: دست خدا که بالاترین دست هاست، (2) همراه و بر سر جماعتی است که مسلمان و مؤمن باشند.
و باز فکر مردم که حتا امام سجاد هم پس از ماجرای کربلا( که تازه در آن هرگز قیامی مطرح نبود) موضع صلح و بیطرفی را پیش گرفتند و پس از آن هم دیگر هیچ امامی وارد جنگ نشد. امام صادق علیهالسلام هم علنی یک بیزینس من بود و شیک پوش زمانه. تازه خود امام حسن هم دنبال جنگ نبود و دیدیم که سرانجام هم با معاویه صلح کرد. حتا حضرت علی هم دنبال جنگ نبود و تنها زمانی که معاویه سرحدات مسلمین حجاز را تهدید میکرد وارد جنگ شد و به ما اینجور گفته بودند که، ایشان برای شکست کفر و شرک معاویه با او جنگیده و …
خدایی که همش منشاء صلح و دوستی و محبت و عشق است که پیامبرانش را برای جنگ نمیفرستد.
ایراد امثال من اینجاست که همیشه به دلیل شرکی که در دل ماست اینجوری فکر کردیم که سرنوشت ما باید به سرنوشت مردم گره بخوره و در این ماجرا بهدنبال تایید طلبی از سوی مردم بودیم که همه ریشه در ضعف عزتنفس دارد و بس!
آره از بچگی به ما گفتهاند که؛ وقتی بزرگ شدی میخوای چه کنی؟ ما هم برای تایید از سوی دیگران همیشه گفتهایم که میخواهیم به مردم و وطنمان خدمت کنیم. درصورتیکه اصلا کجای قرآن موضوعی به نام وطن مطرح شده؟ اگر من مثلا مسلمان هستم و پیرو آیین اسلام، پس چرا به این موضوع دقت نکردم؟! من تنها و تنها مسئول خودم و سرنوشت خودم هستم و بس و هرگز هم نمیتوانم کسی را حتا فرزند خودم را عوض کنم! بابا، خدا به نوح میگه؛ سرت را برگردان و به کنعان( فرزندش) ختا نگاه هم نکن! او از تو نیست! یعنی کسی که در راستای هدف تو نیست، حتا اگر فرزندت هم که باشه، نباید بهش توجه کنی!!! دیگه از این سر راستتر؟ خود خدا داره اینجا خط رو به من و ما میده! دیگه چی میخوام؟
خدایا شکرت
ارادتمند شما
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراه و هم فرکانس من
امروز تونستم با فیلم گرفتن از یه درختی که نامش را نمیدانم و پشت دانشکده فنی ما هست بگم. این درخت که از دسته درختان همیشه سبز نیست، ولی در آبان ماه تازه گل میده و چه گلهای زیبا و خوشگلی! گلهای این درخت در اول کار کرم رنگ هستند و کمکم به رنگ صورتی درمیان و کار به جایی میرسد که کاملا صورتی و پر رنگ میشن. من خیلی از تماشای این درخت لذت میبرم و همیشه با دیدنش به خودم میگم که، ببین این درخت تویی! تویی که برخلاف دیگران، در پاییز گل میدی و وقتی همه دارن زرد و پژمرده میشن تازه تو گل میدی و کلی کیف میکنی!
ولی، به خودم گفتم که خدا تو قرآن گفته: ما شما را بالا و پایین میبریم پس، من باید همیشه در حال کار کردن روی خودم باشم و همیشه تو شرایط دشوار گل داشته باشم و امیدواری کاملم به خدای یگانه و تنها فرمانروای جهانیان را از دست ندم و اگر هم خطا کردم، زودی خدا که بهم گوشزد کرد، بفهمم و به راه درست و راست بازگردم. یه همچین خدایی هیچ وقت من رو کنار نمیگذاره و فراموشی دون ذات مقدسشه.
با این وجود، امروز پس از خرید بلیط هواپیما از آژانس مسافرتی آشنا، وقتی یک ساعت گذشت و پیام اطلاعات پرواز برای من نیامد، آشفته شدم و نگران به دفتر آژانس زنگ زدم و پرس و جو کردم و متوجه شدم که مسئول فروش بلیط، کارش را درست انجام داده و من بیخود نگران بودم! خدایا هنوز خیلی ضعیفم و باید روی خودم بیشتر و بیشتر کار کنم تا در هر حال مسیر بمانم و ایمانم را از دست ندم. البته تلاش کردم که به موضوعات مثبت توجه کنم ولی، نجواهای شیطان دست از سرم بر نمیداشت. خدایا من را به راه راست هدایت کن.
تازه دارم میفهمم که اینهمه سال من چه اندازه مشرک بودم و همین الان هم چه اندازه دچارش هستم. واقعا ما قرار نیست که کار آنچنانی انجام بدیم و تنها کاری که باید بکنیم اینه که، ایمانمان را در هر وضعیتی که تنها حامی ماست را محکم نگاه داریم و پیوسته کانون توجهمان را به مثبتها نگاه داریم و از منفیبافی دوری کنیم. من امروز این کار را دربارهی نرفتن به اتاق اساتید خوب انجام دادم. البته تا دم در اتاق رفتم ولی تو نرفتم. نرفتم چون اونجا پر است از فرکانسهای منفی و باورهای محدود کننده اونم از کسانی که خودشون را فرهیخته و دانا میدانند. برای همین هم با این کار به کائنات پیام دادم که عزمم در این مورد جزمه! همچنین، در مورد نگرانی برای خانوادهام، امر پشتیبانی و نگرانی برای اونا را به خدا سپردم و شب گذشته در این مورد یعنی کاستن میزان وابستگی به ایشان، موفقتر از گذشته بودم. البته این به معنای رفع مسئولیت نیست، بلکه انجام مسئولیتی که با نگرانی و خود خوری همراه نیست. به خودم یادآوری میکردم که با نگرانی تو و توجه به نامطلوبها، بیشتر و بیشتر از این دست موارد در زندگیت میاد. پس به خودم گوشزد کردم که، تو تلاشت را بکن و همه چیز را به خدای یگانه بسپار!
دیگه امروز از شر فکر کردم به مردم خلاص بودم و برای خودم هم دلسوزی نکردم چه رسد به دیگران.
وقتی من تلاشی برای تغییر وضعیت دیگران نمیکنم، انرژیم ذخیره میشه تا به نزدیکترین فرد زندگیم یعنی خودم خدمت کنم. از امروز تصمیم گرفتهام که دیگر اول خودم مهم باشم و سپس دیگران.
این که هیچگاه پیامبران الهی دست به شمشیر نبردهاند، نشانهی این است که چه اندازه ایشان با خود و با کائنات در صلح بودهاند. با این حال، کسانی که پیرامون ایشان بودهاند، مانند ایشان نبودند. مگر کسی مثل حضرت علی که حتا در زمان دست یافتن به دشمن هم، ابتدا درنگ مینمود و پس از فرونشستن خشمش با ایشان میجنگید آنهم بری دفاع.
از بچگی بهمون آموزش دادن که میخوای بزرگ شدی چه کنی؟ بیشتر بچهها در تبعیت از دیگران و بهدست آوردن تائید اونا، میگن میخوام به کشورم خدمت کنم. کسی نمیگه که میخوام به خودم که مهمترین کس زندگی خودم هست، خدمت کنم! همه میخواهند قیافهی آدمهای مهم و دلسوز را درارند و به همین خاطر هم یه جوری صحبت میکنن و انشاء مینویسن که مهم جلوه کنن! اینه که از همین جا بچهها یاد میگیرند که خودشون را در درجه اهمیت دوم و یا سوم و یا پایینتر بگذارند. اصلا وطن یعنی چه؟ یک تیکه خاکه که ما توش توسط زن و مردی به نام مادر و پدر که البته بهشون علاقه داریم و دستشون داریم به دنیا اومدیم. به گفتهی شما استاد بزرگوارم، خانواده پر درجه اهمیت دومه چه رسد به وطن. به گفتهی سهراب سپهری:
نصبم شاید به زن فاحشهای در شهر بخارا برسد.
سهراب اینجا میخواد بگه که اصلا این جور چیزها اهمیتی ندارد که مثلا به ایرانی بودنشان افتخار میکنند. به استقلالی بودنشان( خود من هم از طرفداران استقلال بودم که دارم با دانستن این موضوعات، کمکم دیگه تعصب را روی این تیم و اصلا تعصب را فراموش میکنم) افتخار میکنند و غیره و چه مسائلی سر همین تعصبات بیهوده بوجود نمیاد!
دارم کمکم مثل یه درخت که توی پاییز هست، برگهایی را نباید نگاهشون دارم را از شاخههای خودم میریزم و سبک میشم و چه لذتی داره این سبک شدن!
بنابراین، من تنها مسئول زندگی خودم هستم و برای همینه که در روز رستاخیز، تنها از خودم پرسش میشه و نه از دیگران در مورد من. به گفتهی شما استاد بزرگوارم، حتا ظلم هم در قرآن به این شکل آمده اصلا خبری از مسئلهی حقالناس چیزی گفته نشده و خدا در قرآن میگه که اونا( کسانی که شرک ورزیدند و کافر شدند) به خود ظلم کردند و به همین دلیل زیانکار هستند. یعنی اگر کاری کنیم که به رشد خود آسیب برسانیم، ما میشویم ستمکار و اصلا دیگری مهم نیست!وهیچ پرسشی در مورد حق دیگران از ما نخواهد شد! بلکه از ما در این مورد میپرسند که چرا زندگیت را به هدر دادی؟ چرا از لطف خدا ناامید شدی؟ چرا با اینهمه گستردگی جهان، مهاجرت نکردی؟ چرا کاری را از آن آزار میدیدی، ترک نکردی؟ و غیره و همهی پرسشها در مورد حق خودمان خواهد بود و بس! زیرا که ما نمیتوانیم بر زندگی دیگران کوچکترین اثری بگذاریم و اصلا هم نیازی به دلسوزی ما نیست! که این یعنی شرک.
خدایا شکر که هر بار که این لایو را تماشا میکنم درسهای آموزندهی جدیدی میگیرم. خدایا پروردگارا حالا که داری اینجوری مرا هدایت میکنی و به من لطف داری، پس خودت هم کمکم کن تا مسیر را پیوسته و بدون توقف طی کنم. آمین یا رب العالمین.
خدایا پروردگارا سپاس بیکران از اینکه مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم.
ارادتمند شما
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
اول وپیش از هر سخنی خدمت شما استاد گلم و بانو شایستهی عزیزم که این فایلها را اینگونه آمادهسازی کردهاند، سپاس بیکران دارم و خدا را برای اینکه مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشته سپاسگزارم که دستان خودش را در زندگی من آورد تا این باقی مانده عمر را که نمیدانم چه اندازه خواهد بود را با لذت و سربلندی زندگی کنم.
استاد عزیزم و بانو شایستهی گل، به خدا از وقتی این فایلها را میبینم و گوش جانم را به آنها میسپارم، چنان مسیر این زندگی برایم زیبا شده که توصیف کردنش دشوار است و باید دیگران جای من باشند تا بدانند که چه میگویم!
از تغییرات و قدرت تمرکز بر نکات مثبت و خواستههایم بگیر تا بیشتر و بیشتر شدن مشتریانم و رفتن همسرم و فرزند کوچکم به تهران برای پیشرفت بیشتر که چه فرصتهای طلایی را برای تنها بودن و کار کردن روی خودم به من داده تا ریختن برگهای پاییزی از درخت زندگیم و رفتن افرادی از زندگیم که به آنها وابسته بودم و همچنین اصلاح شدن گروهم در کسب و کارم و غیره و غیره و توقعات بیش از پشیم از خدای یگانه و تنها فرمانروای جهانیان و کاهش توقعات من از غیر خدا و غیره و غیره، که نمیتونم بیشتر بگم که اونوقت اشک شوق امانم نمیدهد!
حالا دوست دارم در مورد مطالب و یادداشتهای بانو شایستهی عزیز از سخنان شما بگم. البته از استاد عرشیانفر هم برای این لایو بهیادماندنی سپاسگزارم:
– نکتهی نخست:
تغییر زندگی را از تصحیح کانون توجهات شروع کن؛
به هر آنچه توجه کنی، به تجربیاتی از همان جنس از توجه، هدایت می شوی!
پیش از این آدمی بودم که باورتان نمیشود که چه اندازه برای نوشتن همین کامنتها حساس بودم و خودم را آزار میدادم. بارها و بارها غلطهای املایی خودم را میگرفتم و تلاش میکردم که خوب و درست بنویسم و برای همین بود که بیشتر به ظاهر متن توجه میکردم تا اصلش. به قول شما، به حاشیه توجه میکردم به جای توجه به اصل! واقعا که آسان بودم برای سختیها! و خدا را سپاس که الان دارم میبینم که دارم آسان میشم برای آسانیها! خدایا پروردگارا شکرت.
آره دقیقا همینه که شما میگویید و من هم بارها و بارها در زندگی این را تجربه کردهام که وقتی از آنچه نمیخواهم دوری میکنم و حاضر نیستم که اصلا دربارهی آن کمترین چیزی را بشنوم و بدانم( البته کاملا آگاهانه)، روزم به مراتب بهتر و بهتر میشه و نتایج بهتر و بهتری میگیرم! دیگه تلویزیون را نگاه هم نمیکنم، از اتاق اساتید وقتی بحثهای احمقانه انجام میشه یا بحث را اگه بتونم، اگه بتونم عوض میکنم و یا اینکه در بیشتر موارد میام بیرون و میرم برای خودم تو محوطه میگردم( حتا اگه پاهام نیاز به استراحت داشته باشند ولی، حق روحم را محترم میشمارم و از پاسداری میکنم و ورودیهای ذهنم را کنترل میکنم). پای خدا جوون مگه این کم نعمتیه؟! به خدا که اگه پیش از اینا من میتونستم اینجوری باشم! خدا جوون با هیچ چیزی حاضر نیستم این نعمت را عوض کنم!!!
دارم برکات این کارم را هر روز بیشتر و بیشتر درک میکنم! خدایا به استادم و بانو شایستهی عزیزم و همهی دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراهم سعادت پیشرفت پیوسته در این مسیر الهی را ارزانی کن!!!
نکته دوم:
اگر آزادی می خواهی اما تمام تمرکز شما بر ناخواسته هایی است که آزادی شما را محدود کرده است، این جنس از تمرکز، شما را در مدار محدودیت های بیشتر قرار می دهد!
خدایا من پیش از این همینجور بودن که همش صحبت آزادی را میکردم ولی همش به درواقع همون به ظاهر آزادی، مرا محدود کرده بود. همش صحبت میکردم از اینکه خدا کنه که بتونم به جایی مثل آمریکا برم که بتونم آزاد زندگی کنم ولی مگه میشه آدمی که خودش داره آزادی را برعکس مینویسه، به آزادی برسه؟! خدایا من ازت سپاسگزارم که داری اینجوری و با این دست و دل بازی مرا هدایت میکنی!!!
آره به خدا، من هم مثل شما هیچ اعتقادی به وطن و اینجور چیزها ندارم. البته بگم ها، پیش از این وقتی صحبت وطن پیش میامد، رگ کردنم ورم میکرد و چهرهام برافروخته میشد! ولی چند وقتی هست که به این نتیجه رسیدهاند که من هم مثل باقی انسانها روی کرهی زمین به دنیا آمدهام. جایی که همهاش مُلک خداست. آیا خدا گفتن این تکه از زمین ایران باشه، اون تکه دیگه روسیه و اون تکهی دیگه آمریکا و یه تکهی دیگه کره شمالی؟ نه آقا جوون، آدما با هم سر زمینهای حاصلخیز جنگیدن و این سرزمینها را هم حاکمان ساختند. در صورتیکه من هم مثل یک آدم اهل زابل، اهل سیستان، اهل تهران، اهل واشنگتن، اهل سئول، اهل کره شمالی و یا اهل قطب شمال، تو همین کرهی خاکی دنیا آمدیم و همهی ما حق برابری از زندگی داریم و شایشتگیهای همهی ما برابرند! فقط این ماییم که یا خودمون را شایسته نمیدانیم و یا اینکه به جایی وابسته شدیم.
به خدا که وابستگی بدترین کار دنیا و عین شرکه!!! من تنها به خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان وابسته هستم چون که تنها اوست که همه چیز را صاحب اصلی است و اوست که به من زندگی بخشیده و نعمت برخورداری از نعمات و برکات روزافزون خودش را به من داده!!! آقا اصلا اینایی که دم از وابسته بودن به مثلا عشقشون( همسر و پارتنر) میزنند، بیشترشون از شخصیت حضرت علی خوششون میاد و خودشون را از مریدان ایشان میدانند. آیا نمیدونیم که همین حضرت علی کمتر از ده پس از دنیا رفتن فاطمه( همسر ایشان) همسر دیگری اختیار کردند؟ اگر وابستگی کار خوبیه، پس این رو چی میگن؟ هر نوع وابستگی به کشور، همسر، فرزند و غیره، یک شرکه و شرک موجب زیان در دو دنیاست!!!
نکتهی سوم:
چه نوع تفکر و رفتاری، فرد را آسان می کند برای سختی ها و چه جنس از تفکر و رفتاری فرد را آسان می کند برای آسانی ها؟
چه اندازه همیشه شما خوب این مفهوم را بیان میکنید که؛ تقوا یعنی کنترل ذهن و کنترل توجه به خواستهها و دوری کردن از توجه به ناخواستهها، دوری کردن از آدمهایی که صبح تا شب به دنبال ایرادها و توجه به ناخواستهها هستند! مشخصه وقتی که از ناخواستهها دوری میکنی، دنیا هم که مثل آیینه عمل میکنه، ناخواستههات را ازت دور میکنه! درست مثل وقتی از آیینه دور میشی، تصویرت هم انگار از آیینه دور میشه و وقتی به خواستههات توجه میکنی، دنیا هم تو را به خواستههات نزدیک و نزدیکتر میکنه!
دارم روی خودم کار میکنم که همینجوری باشم که آگاهانه و بله کاملا آگاهانه کانون توجهم را به خواستههام متمرکز کنم تا مثل نور خورشید که در کانون یک ذرهبین متمرکز میشه و میتونه کاغذ و مقوا و چیزهای دیگر را بسوزونه، من هم بتونم همین کار را بکنم و خواستههایم را به شکل کاملا طبیعی و بدون تقلا به زندگیم جذب کنم! خدایا شکرت که همین نوشتهها سبب شد که الان یک تماس بسیار خوب از سوی یکی از مشتریان گرامیم داشته باشم! دیدی، همینه دیگه! اینم نتیجهی توجه به خواستهها و دوری از توجه به ناخواستهها! الهی شکرت.
نکتهی چهارم:
معنی هر جنسی از احساس بد این است که: شما در ذهن خود در حال توجه به چیزی هستی که نمی خواهی و با آن جنس از توجه، فرکانسی را فعال کرده ای که در حال جذب ناخواسته های بیشتر به زندگی ات است.
دقیقا چه اندازه پدیدههای این جهان همانند هستند! در فیزیک میگند که اگه یک جسم نوسانگر فرکانسی موافق یک جسم نوسانگر دیگر داشته باشه که در حال نوسان نباشه، نوسان حسن اول، دیگری را هم به نوسان در میاره و البته با همان فرکانس. خدایا این همه سال فیزیک خوندم ولی این مفهوم به این سادگی را نفهمیده بودم. شکرت و واقعا شکرت که این رو دارم میفهمم. خدایا پروردگارا سپاس!
پس، از کار و توجهات من مثل یک نوسانگر همش در حال فرستادن فرکانسهای خودشه و جهان را متاثر میکنه. یاد اون پروفسور ژاپنی افتادم که روی تاثیر فرکانس افکار مثبت و منفی روی آرایش مولکولهای آب تحقیق کرده بود افتادم. تازه مثلا ماها که روی کوانتوم تحقیق میکنیم، صحبتی عمیقتر در مورد درهم تنیدگی اجزای جهان میکنیم که خدایا آب در کوزه بود و ما گرد جهان میگشتیم. تازه دارم میفهمم که چقدر این سالها دانشی بس سود و فایده داشتم. خدایا شکرت که به نادانیم پی بردم.
نکته پنجم:
شما در دنیایی زندگی می کنید که دسترسی یکسانی دارید به ثروت یا فقر؛ به سلامتی یا بیماری؛ به عشق یا نفرت… اما اینکه کدام را انتخاب می کنید بستگی کاملی دارد به کانون توجه شما.
این مثل این میمونه که بگیم دلت میخواد که از وی برات بگم؟ از عشق یا تنفر، کدوم؟ دلت میخواد از فقر برات بگم؟ از جنگ یا صلح؟ و … مشخصه که آدم فهمیده نکات مثبت را انتخاب میکنه و آدمی که فکر میکنه، باید با داشتن اندوه و ادای آدمای روشنفکر همش در اندیشهی مسائل نادلخواهش باشه، همش هم از همون چیزا نصیبش میشه!
یادمه، اون اوایل انقلاب، یک سری از کمونیستها ساکن آمریکا( سرمایهداریترین کشور دنیا و مخالف صددرصد کمونیسم) زندگی میکردند و به ایران که آمده بودند، همه از آزادی توی آمریکا میگفتن! خدایا آدمها چرا این اندازه دچار تناقض هستن؟ نمیدونم چرا این جور آدمها خودشون را گول میزنن؟ در عین حال که میدونن این فضای آزادی از آزادی سرمایه و سرمایهگذاریه که در آمریکا فراهم شده، ولی پای روی حق میگذارند و به خودشون و مردم دنیا دروغ میگن.
ماییم که داریم در یک مجلس میهمانی و در کنار آدمهای دیگه در این دنیا زندگی میکنیم. حالا ما آزادیم که تو این مجلس میهمانی که به قول خودتون استاد بزرگوارم، مثل یک سلف سرویسه که هر کسی میتونه هر چیزی را دوست داره و هر اندازه که میخواد با پرداخت یک مقدار پول ورودی بخوره و هیچ محدودیتی نیست، ولی برخی نشستند و دارن بشقاب پر دیگران را نگاه میکنند و حرص میخورن که چرا اونا تو بشقابشون چیزی نیست؟! خوب بابا جوون پا شود و بر وهر چیزی که دلت میخواد را آزادانه بردار! کسی که تو را محدود نکرده جز اون فکر محدود خودت! آره دیگه، بعضیها فکر میکنند که کدخدای دنیا هستند و باید لهلهی دیگران باشند چرا؟ چون اینا با خودشون قهرن ! البته در نتیجه با همهی دنیا قهرن و فقط دارن ادای آدمای به ظاهر دلسوز را درمیان! اینا دلسوزی برای خودشون را بد ولی فداذشدن برای دیگران را اصل زندگی میدونن و یه همچین آدمایی، نه به این میرسن و نه به اون! و همیشه در میان راه معطل هستن. اینا از پس تغییر خودشون برنمیان ولی میخوان دیگران را عوض کنم و این فقط یه اداست، یه ادعاست! که هیچ وقت نتیجهی مثبتی برای هیچ کسی ندارم!
نکتهی ششم:
اگر هدف را “ماندن در احساس خوب” بگذارید و با این اولویت، کانون توجه خود را مدیریت کنید، فارغ از قوانین آدمها و حکومت ها، فارغ از تجربه اکثریت جامعه، به سمت تجربه هایی هدایت می شوید که شما را به احساس خوب بیشتری می رساند؛
وقتی در مسیر هماهنگ با خواسته هایت حرکت کنی، درها به صورت خود به خود باز می شوند!
آره کاملا درسته و من هم کاملا باهاش موافقم! همهی ما به شکل کاملا افرادی، بنده و آفریدهی خدای یگانه هستیم و همهی ما حق حیات و برخورداری از مواهب و نعمات و برکات و ثروتهای روزافزون الهی را داریم. پس، زندگی من وابسته به هیچ کسی و هیچ چیزی و هیچ شرایطی و هیچ حکومتی ندارم و من در هر وضعیتی شایستهی بهترینها هستم. اگر این را از ته دل بپذیرم و به عبارت دیگر با خودم به صلح برسم و خودم را با همهی ویژگیهایم بدون هیچگونه شرطی دوست بدارم و عاشق خودم باشم، همین میشه که شما میگویید!!!
پیام قرآن درباره تغییر؛
کسی که بر نازیبایی ها تمرکز دارد، به نازیبایی های بیشتر هدایت می شود؛
با هر ناخواسته ای بجنگی، آن ناخواسته را در زندگی ات ماندگارتر می کنی؛
مفهوم شرک و ارتباط آن با “باور به تاثیر عوامل بیرونی”
در مورد چیزهایی که دوست نداری صحبت نکن و مراقب باش که به این شکل به آنها انرژی ندهی؛
با انرژی ای همکاری کن که هم جنس با خواسته هایت است؛
از همان لحظه ای که کانون توجه خود را به سمت خواسته هایت جهت دهی می کنی، به سمت تجربه های بهتر هدایت می شوی
و چه خوبه خدایی که این همه مهربانه و عاشق ماست و همیشه و در همه حال به ما عشق میورزه، البته که امیدوارم من و ما هم بتونیم این همه بزرگی را درک کنیم و یه همچین خدایی را اجابت کنیم و با خودش باشیم و نگران هیچ چیزی نباشیم و فقط پیوسته تو مسیر بمونیم و اصلا با خودمون و خواسته هامون و خدای بسیار مهربانمون سر این خواستهها تعارف نداشته باشیم و به رحمتش یقین داشته باشیم!
خدایا شکرت که مرا و ما را در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت گذاشتهای و خورشیدهای هدایت را بر سر راهمان گذاشتهای تا راه گم نکنیم.
خدایا پروردگارا مرا به راه راست هدایت کن همان راه کسانی که بر آنان نعمت ارزانی داشتی و نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نه راه گمراهان! آمین یا رب العالمین.
ارادتمند شما