live | قانون هدایت به سمت خواسته ها - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-01 03:59:212024-11-08 04:53:05live | قانون هدایت به سمت خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
با سلام خدمت استاد و دوستان عزیز
گام 28
خداروشکر که گام 28 رو هم چندین بار گوش دادم و نکات زیادی دستگیرم شد، و خداروشکر بابت این که روز اول گه پروژه خانه تکانی ذهن رو شروع کردم ،ذهنی آشفته داشتم و مغزم پر بود از درگیری ها و الان به لطف الله و کمک سایت عباسمنش و تمرکز روی نکات مثبت و کنترل ورودی های ذهنم و سعی در تغییر کانون توجه،احساس آرامش خیلی بیشتری نسبت به گام اول دارم،و میدونم با ماندن تو این مسیر آرامش و نعمتهای بیشتری بهم بخشیده میشه،واقعآ تو این مدت از خودم نسبت به قبل خیلی راضی هستم واز این بابت شاکر خداوند بزرگ هستم و سپاس گزارم که حالم روز به روز داره بهتر میشه،روابط خانوادگی ام خیلی بهتر شده و امیدوارم که آن شاءالله با ماندن تو احساس خوب و رعایت قانون شرایط زندگی ام روز به روز بهتر بشه.
سلام استاد عزیزم. یه حسی توی وجودم ازم خواست که روی این فایل کامنت بگذارم. همیشه شنیدن این فایل برای من جذاب و هیچ وقت تکراری نمیشه. واقعاً شروع کردن و عمل به قانون میتونه همین قدر ساده باشه. یعنی توی قدم اول باید سعی کنیم که کانون توجهمونو کنترل کنیم. شاید به ظاهر کار آسودهای به نظر برسه، ولی واقعاً عمل کردن بهش نیاز داره به اینکه متعهد باشی.
وقتی یه جای صحبتتون به این مورد اشاره کردین که افرادی با شما یک هفته رو گذروندن و توی این یه هفته کلی تغییرات تجربه کردن، به خودم گفتم اگه تو ذهنت فکر میکنی که خیلی باید زمان بگذره تا نتایج پدیدار بشه، این نشون میده که تو خالصانه عمل نمیکنی و نیاز داری که ورودیات رو بیشتر کنترل کنی و نیاز داری که بیشتر عمل کنی. اما وقتی به خودم نگاه میکنم، کاملاً متوجه این مورد میشم که من چقدر دارم تلاش میکنم که روی نکات مثبت همه چیز توجه کنم. استاد جان، واقعاً حق با شماست که میگید وقتی آدم تغییر میکنه، فکر میکنه از اول اینجوری بوده.
سعی کردم یکم به عقبتر برگردم و یکم به قبل خودم فکر کنم. وقتایی که برای ارتباط با دیگران یا نشون دادن خودم، راه منفی رو انتخاب میکردم. یعنی همش به دنبال این بودم که از منفیها صحبت کنم یا هر چیزی تو زندگیم رو خیلی بزرگ جلوه بدم. ولی الان که به خودم نگاه میکنم، میبینم اصلاً هیچ شباهتی به اون آدم گذشته ندارم. حتی اگه اتفاق به ظاهر منفی برام رخ میده، سعی میکنم از یه زاویه خوب بهش نگاه کنم.
همین الان که یاد یه مثال افتادم، چند روز پیش یکی از دوستام زنگ زد و بهم گفت که تصادف کرده و خیلی ناراحت بود. با وجود اینکه فقط سپر ماشینش آسیب دیده بود که اونم خیلی راحت حل میشد و اصلاً بیمه خسارتشو میداد، با این وجود خیلی داشت خودشو اذیت میکرد و میگفت من تازه دو ماهه این ماشینو خریدم، چرا باید این اتفاق بیفته. من سعی کردم از یه زاویه دید دیگه همراهیش کنم. مثلاً گفتم که ببین، ممکن بود خیلی اتفاق بدتری بیفته، ولی خیلی ساده و راحت ضربه دیدن یه سپر ساده این قضیه تموم شد و رفت. اصلاً ممکن بود تو به یه نفر دیگه بزنی و درگیر پروسههای عجیب بشی. خدا را شکر که یه آسیب دیدگی جزئی بود. اصلاً خوشحال باش که یه ماشینی داری که این اتفاقاتو تجربه کنی و تجربهات بیشتر بشه. یادمه وقتی که داشت قطع میکرد، خیلی حالش خوب بود و داشت خدا را شکر میکرد و دیدم که چقدر زاویه دید و چقدر کانون توجه توی حال آدم تاثیر داره.
البته این بدیهی و واضح هست، اما نکتهایه که همیشه باید به خودمون یادآوری کنیم تا هیچ وقت یادمون نره. باید بدونم اگه موفقیت میخوام، باید موفقیتها رو تجربه کنم. باید بدونم که اگه میخوام سحرخیزتر بشم، نباید به وقتایی توجه کنم که بیشتر میخوابم. فهمیدم اگه میخوام استمرار توی کارهام داشته باشم، نباید به وقتایی توجه کنم که اینطوری نیستم. واقعاً قانونش خیلی ساده است، اما چرا انقدر راحت یادم میره؟
همه اینا رو با خودم هستم و باید سعی کنم که بیشتر یادم بمونه. گاهی وقتا خداوند یه همزمانیهایی رو تو زندگیم به وجود میاره که واقعاً شوکه میشم. مثلاً یه بار سمت کاری جدیدی که به دست آوردم و باید با تجربه قلقهای کار رو یاد بگیرم، یه سوالی برام پیش اومده بود که از هرکی پرسیدم نمیتونست بهم جوابی بده. اما طوری که من هدایت شدم تا به اون جواب برسم، واقعاً عجیب بود.
یه روزی یه جلسهای دعوت بودم که وقتی جلسه تموم شد، داشتم از کنار دو تا خانم گذر میکردم. دقیقاً تو همون لحظه داشتن راجع به یه مشکلی صحبت میکردن که منم توش گیر کرده بودم. نکته جالب اینه که این قسمت کار ممکنه برای کمتر کسی پیش بیاد، ولی همزمانی من دقیقاً به افرادی رسید که تجربه مشابه داشتند و دقیقاً در همون لحظه یکی داشت میگفت که من تونستم راه حل این مشکلو کشف کنم. و دقیقاً در همون چند صدم ثانیه که من داشتم از کنارشون فقط گذر میکردم، پاسخ به سوالمو پیدا کردم.
خدا سریع الجواب و ما رو میتونه آسان کنه برای آسانیها.
به نام الله که بخشاینده و با رحمت است
گام 28
سلام خدمت استاد عزیز من دوست عزیزمان آقای عرشیان فر و خانم شایسته مهربان و همه دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و توحیدی
خداوندا سپاسگزارم بابت این فایل پر از زیبایی وشادی وثروت خوشبختی
خدایا سپاسگزارم بابت دستان مهربان که به سمت من فرستادی تا من هدایت بشوم به کلی زیبایی و احساس خوب
خداوند سپاسگزارم بابت این قوانین دقیق که منو آشنا کردی تا بهشت رو تجربه کنم
خداوندا سپاسگزارم بابت این احساس خوب که در این یک سال آشنایی من با این قوانین لذت بخش به من دادی و منو از نو متولد کردی با یک روح بزرگ ویک دنیایی جدید وزیبا
خداوندا سپاس بابت نعمتهای بی شمارکه در زندگی من جاری کردی
خداوندا سپاسگزارم بابت زندگی سر شار از زیبای و خوبی و خوشبختی
خدایا ممنونم بابت انسان های شریف و سپاسگزار و مهربان و زیبا خوی وزیبا روی که هرروز به سمت من میفرستی تا من سالم تر وخوشبختر وثروتمند تر زندگی کنم خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم
خوش شانس ترین آدم توی دوستان و آشنایان من خودم هستم چون طی این یک سال که با قوانین خداوند متعال آشنا شدم به راحتی یک وانت داشتم والان سه تا ماشین شده به لطف الله مهربان
کلی طلا و دلار گرفتم برا خودم الان هم دارم رو باورام کار میکنم تا به خونه دلخواه خودم برسم و میرسم به لطف الله مهربان چون خداوند بی نهایت وهاب است
فعلآ یا حق
به نام رب العالمین
گام 28
سلام به استاد عزیزم. سلام به مریم جانِ شایسته که به حق شایسته بهترین تحسین ها هستین
ازتون ممنونم بابت این پروژه گام به گام. بابت این همه آگاهی برای خونه تکونی ذهن. برای بیرون ریختن باورهای نادرست .این پروژه برای من واقعا تاثیر گذار بود . من این 28 گام رو تقریبا توی دو ماه تونستم به پایان برسونم. که البته این آغاز ماجراست. از خودم ممنونم که انجامش دادم. با اینکه بارها نسبت به بعضی گام ها مقاومت داشتم اما گوش دادم در موردشون نوشتم و متوجه پاشنه آشیلم شدم. و ادامه دادم . میدونستم رمز کار تو متعهد موندن و ادامه دادنه. خدایا ازت ممنونم که منو تو مسیر نگه داشتی. این خونه تکونی باید بارها انجام بشه. من از همون اول که پروژه رو شروع کردم یه پلی لیست به اسم گام به گام برای خودم درست کردم و هر گام رو سیو کردم تا بعدها بازم این قدم ها رو بردارم .قطعابار بعد استوارتر و قویترم.
یه نکته عالی دیگه برای من این بود که تونستم به کمالگراییم غلبه کنم و برای هر گام کامنت بذارم و خودمو عادت بدم به نوشتن و کامنت خوندن.
و حالا با این قابلیت میخوام با عشق دوره دوازده قدم رو دوباره شروع کنم. و گوش بدم و بنویسم و کامنت بذارم و عمل کنم. عمل کنم. عمل کنم
سپاسگزارم مریم جان و استاد عزیزم
سپاسگزارم دوستان متعهدم که با کامنت هاتون عشق میکردم. روزمو میساختین
خدای بزرگ من بی نهایت سپاسگزارم.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
داشتن احساس خوب که پیروی از قوانین و هدایتهای خداوند است که با خود در صلح بودن است که نتیجه بستن زبان و کردار و پندار بر روی غیبت و تهمت و دروغ است که در مدار راستی صداقت درستی و پاکی قرار گرفتن است …. باعث بروز اتفاق و رویدادهای بی نظیری در زندگی می شود که فکر آن را نمی توان کرد اما نکته مهم در این جا تعریف احساس خوب است که گاهی به نسبی بودن تبدیل می شود یعنی زمانی که من ناخواسته و ما آگاهانه با احساس بد که منشا آن دریافت ورودی های نا جالب است به رفتاری عمل کرده و دقایق زندگی را بر خود تلخ می کنم به معنای درک نکردن قوانین خداوند از جمله قانون تکامل است و این مراحل کم کم عادی شده و لحظات در مقابل یک دیگر رنگ خود را می بازد و به حالت نسبی بودن تبدیل می شود همان گونه که در مواردی هم که احساس ما خوب است به همین شکل جهان با ما رفتار خواهد کرد به نسبتی که حال دلت خوب یا بد است پاداش دریافت خواهی کرد. هنگامی که در چشم بر هم زدنی اجازه ورود مورد ناخواسته، نا جالب و زشتی را به روح و روانت می دهی کم تر متوجه خواهی شد که در سراشیبی قرار گرفته ای چون با تکرار اتفاق به ظاهر خوب برای آن لحظه تو و فاصله گرفتن ذهن از روحت به وسیله ذهن مکار و کار بلدت است که نسبت جدیدی را در وجودت قرار خواهد داد که آن بستگی به این دارد که چقدر در آن زمان کنترل ذهنت کم رنگ شده و افکار نا جالب و خارج از دنیای الهی به جانت افتاده و ذره ذره وجود و روح و روانتر را می بلعد در این هنگام مثل این که ذهنت مدتها منتظر این لحظه بوده تا تلافی لحظاتی را که افسار او را در دست گرفته بودیم را بر سر ما در آورده و به ما بگوید حالا که این طور شد پس ببین که من با تو چه خواهم کرد شیطان همواره در کمین لحظات نابی است که ما را از جاده اصلی منحرف کرده و ما با تجزیه و تحلیلهایی که قوانین را به دلخواه خود عوض و معنی می کنیم این اجازه را به او داده غافل از این که ما جز مومنان قرار گرفته ایم پس با توجه به زیبایی ها و هدایتها و نشانه های خداوند و با تکیه بر رب جهانیان و بندگی او و داشتن احساس لیاقت برای داشتن نعمت و برکات خداوند که حرف اول را زده این اجازه را به ذهن ندهیم که در غیر این صورت گاهی به قدری در دریای متلاطم افکار پلید خود غرق خواهیم شد که از همان لحظات اول نا شکری و نا سپاسی از نعمتهای خداوند آغاز می شود و در آن حالت است که بحران روحی که خود با فرستادن فرکانسهای مخرب ایجاد کرده ایم را تجربه خواهیم کرد و زمانی که با لطف خداوند بار دیگر چشمانمان بر روی زیباییها باز شود مانند قرنهایی خواهد گذشت و در آن هنگام است که از خودت می پرسی چگونه این اتفاقات رخ داد؟ و می فهمی که تمامی تلاش و کوششی که برای کنترل ذهنت داشته ای با یک چشم بر هم زدن می تواند نابود شده و منشا امتداد و تداوم اتفاقات بعدی گردد اما هنری که باید به خرج داد و به قوانین عمل کرد که شاید مهمترین آن احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب است در همین مواقع بوده وگر نه زمانی که کنترل ذهن را در دست داریم و به قوانین آگاهانه عمل می کنیم همواره با داشتن احساس خوب به اتفاقات خوب هم خواهیم رسید. در آن هنگام است که جز متقین ها خواهیم بود در آن هنگام جز بندگان صالح خدا خواهیم بود که به دنبال ایمان و توحید و یکتاپرستی است و با داشتن همین احساس و آگاهی توانایی کنترل ذهن را برای مدتهای مدید می توانیم در دست داشته باشیم با تمرکز، تداوم و تکرار این قوانین تا آن جا که نا خودآگاه کنترل شده و هر لحظه بیشتر پر بار تر گردد.
با توجه ، عمل و تمرکز کردن بیشتر به قوانین، نشانه ها و هدایتهای خداوند است که ما سوت زنان از این جاده زیبایی که آن را مشاهده می کنیم گذر خواهیم کرد و به نزدیکی قله خواهیم رسید بدون هیچ گونه اما، چرا، اگر و آرزوهایی که نتوانستیم به آن برسیم و در آن لحظات است که شکر گذار ثروتهایی خواهیم بود که تحت هر شرایطی مالی، اجتماعی، خانوادگی…. که قرار داریم را خواهیم داشت و بدانیم که یکی از بزرگترین ثروتها که باید به آن باور داشته باشیم قدرت خلق زندگیمان است که تنها ما انسانها در این جهان پهناور لایق آن بوده و به ما عطا شده است همان گونه که ما پا به این جهان هستی گذاشته آیم و به خودی خود ارزشمندیم. ثروت بزرگ شدن ظرف وجودی و گذر کردن از مدارهای تکاملی برای رسیدن به تمامی خواسته ها عمل کردن به قوانینی که فقط برای شاد بودن و راحت و آسان زندگی کردن و لذت بردن برای طی کردن مسیر زندگی است تا خداوند هم درخواستهای ما را اجابت کند و چشم و دل بینا برای تطابق دنیای فیزیک و متا فیزیک را به ما عطا کند. نزدیکی روح به ذهن. خدایی که ما را بیشتر از ما دوست دارد، خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است، خدایی که همواره عاشقانه منتظر درخواستهای ما و برآوردن آن است و خدایی که به اندازه ظرف ما خواهد شد خدایی که بدون او زندگی غیر ممکن خواهد شد خدایی که در قلب در روح و تمامی ذره ذره وجودمان با ما همراه است.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز که با حساسیت بسیار زیاد و دقت نظر بالا این فایلها را آماده کردهاند و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراه و همفرکانسم
به نظر من، یه توهمی هست به نام مردم و وطن که چیزی نیست جز شرک که در همهی ما ریشه داره و البته در بین کسانی که این فرکانسها را ندارند بیشتر دیده میشه!
منم پیش از این همیشه به اینکه ایرانی هستم میبالیدم. من عضو هیئت علمی دانشگاه هستم و در بین همکارانم هستند کسانی که مثلا فردوسی شناس هستند و به ایران و ایرانی بودن خویش میبالند. برای نمونه یکی از ایشان همیشه وقتی مرا میبینه، به من میگه که بهبه چه نامی؛ فریبرز( نام فرزند ارشد کیکاووس پادشاه ایران به معنای خوش قد و قامت و باشکوه) و اونم کاوه، من( منظور ایشان است) چه( نام خودشان را با نام من مقایسه میکنند که ریشهی عربی دارد)!
کار به جایی رسیده بود که پیش از اینها، من هم دچار این توهم شده بودم که، نه بابا مثل اینکه خیریه! و من از نیایی پاک هستم و باید به خودم ببالم! خدایا چه توهماتی؟! همین دیدگاه نادرست در من و از من کسی را ساخته بود که انگار پدر بزرگ مردم هستم. پیش از اینها هم یکی از دوستانم در زمان دورهی کارشناسی به من میگفت: من( منظور ایشان است) ستارخان ایران و تو باقر خان ایران هستی( خندهدار)! خدایا منم بدجور این تو ذهنم نفوذ کرده بود و فکر میکردم که باید ثروتمند بشم که به آزادی ایران کمک کنم، مثل باقرخان! اوووووه کی بره این همه راه رو؟! چه بادی به قبقب میانداختم! تو توهماتم خدا را بنده نبودم( هر هر).
آره، بسیاری از این مردم هم تو همین جور توهمات هستند. حالا از همینا بپرس که برای خودتون چه کار کردین؟ میگن: این چه حرفیه؟ ما اگه بتونیم ایران را آزاد کنیم، همه چیز درست میشه! خدایا چی میشنوم؟ کسی که نمیتونه برای خودش کاری بکنه، ادعای تغییر وضعیت دیگران را داره، هی دل غافل! خدایا پروردگارا ما را ببخش که این همه مدت زندگیمون را برای هیچ و پوچ و توهمات شرکآلود به نابودی کشوندیم! خدایا من را برای این همه شرک ببخش!
منم اون فایل پنجاه و چند دقیقهای را چند بار گوش دادم و بار اول پیش خودم گفتم که؛ این چه حرفایی هست که استاد میزنه ؟ یعنی که چی ما به مردم کاری نداشته باشیم؟ پس وطن چی میشه؟ پس این شعر سعدی:
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ولی بعد از چند بار که به همون فایل گوش دادم و خدای یگانه مرا هدایت کرد که چندبار گوش بدم و خوب به حرفای استاد بزرگوارمان توجه کنم، متوجه شدم که تا چه اندازه در توهم بودم و خودم خبر نداشتم!
حالا دیگه بر اثر تغییر دیدگاهم، بسیار کم آن همکار عزیز و امثال ایشان را میبینم و خدا خدا میکنم که دیگه ایشان و امثال ایشان را برای همیشه نبینم! خدایا پروردگارا شکرت که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم!
یادمه چند ماه پیش از این بود و من در میهمانی ماهانهی خانوادگی بودم. همین حرفا( که اکثرا نُقل همهی مجالس هست) به میان اومد و من که دیگه به راه راست هدایت شده بودم، به همسر برادرم که خیلی سنگ مردم را به سینه میزد گفتم که مردم راه اشتباهی را پیش گرفتند و مسئله اصلا مردم نیست و اصلا مردم برای من مهم نیستن! اوووه کلی بهم اعتراض شد که تو وطن فروشی، پس این همه مردم و بچههای مردم کشته شدن پس چی؟ و از این جور دری وریها! منم دیگه سکوت کردم. البته اون موقع هنوز نمیدونستم که اصلا نباید حرف بزنم و نه بگم آره و نه بگویم نه! به خودم تمرکز کنم و حواسم را پرت کنم به چیزایی که بهم احساس خوب میده! گور بابای کسانی که میخوان برن برای مردم کشته بشن! خدایا تو همیشه ماها رو هدایت میکنی درست مثل همهی ذرات هستی( از حرفای استاد بزرگوارمان) ولی این من هستم که حرفای تو را نمیفهمم و شرک میورزم.
آفرین، به خدا که آفرین استاد بزرگوارم، خدا دهانت را پر طلا و جواهر کنه که اینجوری با این همه صداقت حرفت را میزنی! اگر تو هم مثل بسیاری از این سلبریتیها دنبال بیزینس کثیف بودی که مثل اونا حرف میزدی و از آب گل آلود ماهی میگرفتی! خدا میدونه که یکی از این سلبریتی ها در فکر مردم نیستن و تنها دارن برای خودشون سار جمع میکنن و برای آینده ثروت کثیفشون را بیشتر میکنن. غافل از این که همهی ثروتها پیش خداست! همهی گنجها پیش خداست! هنوزم بخشی از ذهن من درگیر این مسئله هست و باید بیشتر روی خودم کار کنم تا به توحید بیشتری برسم! خدایا من را به راه راست هدایت کن. درسته! ما هریک روحی مجرد هستیم که برای تجربه به این دنیا آمدهایم تا به توحیدی بیشتر و بالاتر برسیم و در این مسیر از همه جدا هستیم و در آن دنیا هم جداگانه به حساب ما رسیدگی میشود! درسته و کاملا درسته که مردم هیچگاه نتونستن راه را از چاه تشخیص بدن! اگر اینجور بود که باید وضع برعکس میبود. یعنی که بیشتر مردم ثروتمند و یه عدهی کمی هم فقیر بودند! آخه باور اکثر مردم بر اثر دیدهها و شنیدههای خودشون اینه که به این دنیا اومدن تا زجر بکشند و دنیا جای آسونی و راحتی نیست و از اسمش پیداست، دنیا به معنای دونه! و از اینجور مزخرفات!
درسته که خدا هم در قرآن گفته؛ تا مردم خود را تغییر ندهند، من نیز وضع آنها را تغییر نخواهم داد! ولی، باید به دو نکته توجه کرد:
1. بله وقتی مسئله جامعهی بشری است، خدا هم از جمع حرف میزند چرا؟ چون خدا از طریق و به وسیلهی مردم به هر یک از ما به شکل فردی کمک و خدمترسانی میکنه. ولی این به این منظور نیست که خدا امور ما را وابسته به یکدیگر واگذاشته باشه! شاعر میگه:
من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کِشت
یعنی که من به تنهایی مسؤل کار خویشتن هستم نه دیگران. پیش از اینها فکر میکردم که من باید از نیروی جمع استفاده کنم( همان عبارت دست خدا همراه جمع است) و به اهدافم برسم و در این راه دیگران هم منتفع شوند( همان معنای مردم و کشور و وطن و …). ولی میدانم که دیگر اینها یک مشت دروغ و باطل هستند و بس! بابا، خدا ما را وسیلهی کمک به هم برای رسیدن به اهداف فردی قرار داده!
2. دوم اینکه؛ وقتی خوب نگاه میکنیم میبینیم که هر جمعی متشکل از افراد جداگانه است که مثل اجزای یک بدن هستند( بنی آدم اعضای یک پیکرند). وقتی هر عضوی بطور جداگانه درست عمل نکند، مگر که وضع کل( جامعه) درست میشود و بدن( جامعه) به درستی و صلاح میرسد؟! مسلما نه!
پس، اصل و اساس هر تغییری، تغییر در خود و خویشتن خویش ماست! تا من نتوانم به کسی تبدیل شوم که بتواند وضع خودش را تغییر دهد، آیا میتوانم در تغییر وضع مردم مؤثر باشم؟ وقتی خودم هنوز ثروتمند نیستم، جمع اینجور منها میشود یک جامعهی متشکل از فقیرها که همان جامعهی فقراست! یعنی همان جامعهای که کمونیستها به دنبالش بودن و نشد و هرگز نخواهد شد زیرا که با قانون آفرینش هم راستا نیست!
دقیقا زدی به خال استاد بزرگوارم! اگر راهی را مردم میروند درست باشه که خوب قانون جهان اینه که هر کار درست نتیجهی درست در بر داره! دقیقا همینه! مثل موقعی که ما آب را روی شعله میگذاریم و گرما میدیم خوب چی میشه؟ آب به جوش میاد! و چیزی جز این هم نمیشه و هر چند بار هم که تکرار کنیم همین میشه و بس! یا وقتی با یک دستگاه فوق پیشرفته مثل اچپیالسی( یک دستگاه جداسازی و تشخیص مواد شیمیایی) درست کار کنیم، برای آزمایش هر ترکیبی، همیشه نتایج یکسان و درست بدست میاد! کدام انقلاب مردمی بوده که در طول تاریخ بشری تونسته باشه اهداف اون مردم را برآورده کرده باشه؟ همیشه مردمی که انقلاب کردند، بعدش مثل بلا نسبت شما، مثل خر پشیمان شدهاند!!!پس، اگر نتایج نادرست بهدست میاد، نشانهی اینه که، راه نادرست است! درست مثل وقتی که یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی در پایاننامه خودش نتایج نادرست بهدست میاره و استادش بهش چی میگه؟ میگه یا آزمایش را دوباره انجام بده( که اگر دانشجو دچار همان اشتباهات بشه، همون نتایج نادرست بهدست میاد) و یا اینکه، راهش را عوض کنه و یا در بدترین حالت اینکه، اصلا کلا راه را عوض کنه! خوب، پس درسته دیگه نه! وقتی تو طول تاریخ بشری، هیچ انقلابی نبوده که تونسته باشه به نتایج درستی برسه و مثلا باعث رفاه حال مردم بشه، پس اصلا انقلاب کردن و واگذاشتن حالمون به حال مردم و دیگران کاری عبث و بیهوده است اعتراف میکنم که هنوز هم ذهنم مقاومت داره و باید بارها و بارها این فایل را شاید برای سالها ببینم تا کمکم اصلاح بشم!
استاد عرشیانفر دقیقا درست میگویید! اگر پیامبر اسلام که اینجور اهل صلح و آرامش بوده که یه همچین شخصیتی نمیتونه اهل جنگ باشه! مگر زمانی که به اونا تجاوز میشده و ناچار بودن که از خودشون دفاع کنند! اونم که شما میگویید؛ هیچ پیامبری در هیچ جنگی شمشیر به دست نگرفته و تنها در همان حال جنگ هم پی صلح و دوستی بوده چون به قول مولانا در همون داستان موسی و شبان که؛
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
خدایا من را ببخش که این همه سال در راه نادرست بودم و از دین و پیامبر و امامان یه همچین برداشت نادرستی داشتم!
خدایا پروردگارا بار دیگر و بارهای دیگر برای اینکه مرا در این نیمهی شب بیدار کردی تا برای چندمین بار است فایل الهی را بشنوم از درگاه پر مهرت سپاسگزارم!
استاد بزرگوارم واقعا که دستتون طلا با این آگاهیهایی که به من و ما هدیه میدهید و دست و زبان خدا شدهاید برای هدایت ما!
پیش از اینها همیشه به اروپا و شکل حکومتهای سوسیال دموکرات آنها افتخار میکردم و میگفتم: ببین که چه اندازه درستکار میکنند! مردم را در یک حد رفاه عمومی خوبی نگاه میدارند. اما وقتی خوب نگاه میکنیم میبینیم که؛ چرا در همین اروپا انسانهای فقیر بسیارند؟ بسیارند کسانی که از همه چیز محروم هستند! و اما چرا آمریکا پیشرفتهتر از هر کشور دیگر در جهان ماست؟! دقیقا به این دلیل که در آمریکا سختگیری های اقتصادی و مالیاتی مثل اروپا نیست! تازه میفهمیم که چرا در همین اروپا کشوری مثل سوییس بهترین وضعیت اقتصادی و رفاه عمومی را دارد؟! بله و دقیقا بله! آزادی اقتصادی سبب رشد شده!!! و همیشه همه چیز در آزادی است که رشد میکند و بس!
آفرین بر شما استاد بزرگوارم! چه خوب تعریف دوقطبی بودن این دنیا را بیان کردید. به یاد داستان قوم بنیاسرائیل افتادم که به همراه موسی از سرزمین مصر فرار کردند. آنان در برابر فرعون نایستادند که اگر این کار را میکردند، از همان جنس( ستم فرعونیان) بیشتر نصیبشان میشد! ولی آنان به همراه موسی راه درست را برگزیدند و به جای توجه به ستم فرعونیان، از مصر مهاجرت( بهتر است بگویم فرار) کردند و در سرزمین سینا( همین اسراییل کنونی) ساکن شدند و به خوبی زندگی کردند و اکنون نیز در آن به خوبی زندگی میکنند!
بنابراین، دنیا باید و باید دوقطبی باشد و منم که باید راه درست را فارغ از این که مردم و هر کس دیگر چه میگوید و چه میخواهد، راه درست را که در راستای اهدافم هست را پیگیری کنم و به نتایج درست برسم!
هرکسی آن درود عاقبت کار که کِشت
هرکسی تنها و تنها و تنها مسئول وضعیت و زندگی خودش هست و بس! بابا، خدا اون زمان که نوح داشته سرزمینش را با کشتی در توفان برپا شده ترک میکرد گفت؛ سرت را برگردان و حتا به پسرت که با تو همراه نشد و باهات مخالفت کرد و کافر شد برگردان! خدایا وقتی اینجوریه! پس من حتا مسئول خیر و شر فرزندم هم نیستم! چه رسد به مردم!
آره استاد بزرگوارم درسته! مردم تو اون شلوغیها، همیشه به چیزای ناجالب توجه میکردند و چیزای ناجالب بیشتری وارد زندگیشان شد و الان همهی اونایی که تو اون شلوغیها بودن و یا بهش توجه میکردن، پشیمان و پشیمان هستند و میگن که ای کاش اوضاع بشه مثل قدیما چ، درست مثل اینکه همیشه حسرت زمان شاه را میخورند!
بنابراین، بر من است که از این پس حال خودم را باتوجه و تمرکز بر چیزهایی که حال مرا خوب میکند و سرانجام خوبی برایم دارد، به سوی چیزهایی مثبتتر و خوشایندتر هدایت شوم! خواه دیگران با من باشند و خواه نباشند! و نگران نباشم که پس مثلا اقتصاد زندگیم چی میشه؟! نگران نباش! خدا از همون آدمایی که تو ازشون دوری میکنی، بدون اینکه بهتر نزدیک بشن چنان اقتصادی را بسازه که فقط بیان و بهت پول بدن و خریدار محصولاتت باشن که نگو و نپرس! و تازه و تازه، خدا از این هم مهربانتر!!! او کاری میکنه که با همون تعداد کم آدمایی که حال خوبی دارن چنان اقتصاد بینظیری بسازی که دهانت باز بمونه!!!
ارادتمند شما
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عزیزم ومریم جان وتمام بچه های این سایت .
گام 28
خدا راشکر میکنم که به سمت استاد و این فایل ها هدایت شدم و هیچ چیزی اتفاقی نیست در این جهان …
چقدر زیبا در مورد جهان دو قطبی توضیح دادید ،اینکه به هر چی تمرکز کنیم از همون جنس فرکانس ها وارد زندگیمون میشه .
با اینکه این فایل 10 ها بار گوش دادم ولی بازم کلی نکته ازش گرفتم و احساس میکنم هر چی این فایل برام تکرار میشه این قانون بیشتر تو زندگی خودم و اطرافیان بیشتر تایید میکنم .
چقدر زیباست این آگاهی ها ،خدا منو خیلی دوست داشته که منو در این مسیر قرار داده ،در حالی که خیلی ها این قانون باور ندارن و مدام مینالن که دیگران هستن که زندگی ما رو نابود میکنن.
چقدر قانون سادست ولی با اینکه مدام روزی 2 ساعت روی خودم کار میکنم ولی گاهی اوقات یادم میره قانون وباید مدام به خودم یاد آوری کنم که خودم هستم که زندگی با افکارم رقم میزنم .
با صحبت کردن در مورد خواسته هام وباید بیشتر روی خودم کار کنم و بیشتر این قانون یاد آوری کنم .
چون با هر بار یاد آوری کردن قانون من بیشتر آگاهانه قدرت تمرکزم بالاتر میبرم .
چقدر ذهن فراره .
باید بیشتر در عملم توجه کنم
حالا که قانون باور کردم
اجرا کنم .
در پناه خدا
بنام رب رزاق و هدایت گر من
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی ️
سلام و درود به خانواده صمیمی و بزرگ عباس منش
چقدر مطالب و آگاهی های این فایل تکلیف آدم و با خودش روشن میکنه، چقدر آدم و قوی تر و مستقل تر میکنه.
چقدر خیال آدم و راحت میکنه که من فقط مسئول خودمم و اصلا قدرتی ندارم که بتونم به کسی کمک کنم و زندگی شو عوض کنم برعکس خودم مسیرم و گم میکنم. من با قوی کردن خودم میتونم بقیه کمک کنم.
و چقدر خیال آدم راحت میشه وقتی میفهمی هیچ عامل بیرونی حتی کشور ،اوضاع کشور، حکومت رئیس جمهور ،هیچ کس هیچ کس نمیتونه هیچ تاثیری تو روند زندگی من بذاره و من خودم مسیرم و مشخص میکنم.
چقدر ساده است این جهان:
که فقط دوقطب داره و خیلی راحت شما فقط یه انتخاب داری و هر کدوم و انتخاب کنی ،هدایت میشی و برای اون مسیر آسون میشی.
اهمیت توجه:
در لحظه باید توجه مون و مانیتور کنیم و سریع برگردیم به مسیر و توجه به خواسته ها و روی برگرداندن از نا خواسته ها.
مانیتور کردن توجه هم با احساس انجام میشه.
در پناه رب رزاق و هدایت گر
1403/9/4روز141
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایا شکرت بخاطر یک روز بی نظیر و یه فایل فوق العاده دیگه
واقعا عالی بود استاد ازتون ممنونم بخاطر این حجم از آگاهی ها هر روز داره درکم نسبت به قانون بیشتر میشه الان میفهمم دلیل اینکه چرا یسری اتفاقات رقم میخوره یا نمیخوره
نکات این جلسه:
اگر میبینی همه دارن یه مسیر و میرن فکرنکن مسیر درست هستش تو چیکارداری اکثریت مردم چیکارمیکنن و تو ببین قانون چیه؟ همون و ادامه بده اتفاقا وقتی توی مسیر قانون بمونی و حرکت کنی شجاعت داری
اگر داری اکثریت و دنبال میکنی مثل اکثریت نتیجه میگیری (این مفهوم واقعا خیلی مهم وقتی نگاه میکنم به زندگیم میبینم اونجاهایی که مسیر اکثریت و نرفتم نتیجه حاصل شد)
کتاب قرآن رفرنس خالص هست و یک الگوی معرفی کرده اونم پیامبر و خدا به پیامبر میگه ما جوری تورو نرم کردیم و هرچی تهمت میزنن و … تو آرومی ( اگر پیامبر آروم نبود و عصبانی میشد فرکانسش بهم میریخت)
دانشگاه آکسفورد تحقیقاتی انجام دادن که وقتی عصبانی میشیم چندصدتا یا چندبرابر تا سم وارد خون ما میشه و اگر این سم و به هرحیوانی بزنی حتی حیوان سمی مثل مار میمیره
خداوند توی قران میگه وقتی عصبانی بشی از فرکانس من دور میشی
تو با عصبانیت و خشم و کینه که توی وجودت هست نمیتونی موفق بشی چون توی فرکانس موفقیت نیستی
مادر دنیایی زندگی میکنیم که دوقطبی است هم بالا داره هم پایین هم سرد هم گرم هم فقر و هم ثروت و این دوقطب در مقایسه باهم تعریف میشوند ممکنه فردی ثروتمند باشه نسبت به پایینی خودش و همین ثروتمند نسبت به بالایی خودش فقیر باشه
ذات این کره زمین دوقطبی بدونش هست خداوند توی قرآن میگه که ما میتونستیم همه رو ی امت واحد کنیم اما با قانون مغایرت داره اگر جهان یکدست بشه فاسد میشه همیشه باید بالا پایین باشه همیشه باید همه چیز درحال حرکت باشه تا رشد اتفاق بیفته هیچوقت ما در جهان خیر مطلق نخواهیم داشت هیچوقت همه فقیر یا ثروتمند نخواهند شد و هیچوقت همه جا کوه یا ساحل نخواهد بود همه چیز باید وجود داشته باشه این من هستم که انتخاب میکنم برم ساحل یا برم کوه
زیبایی این جهان و قانون اینه که من به هرچی توجه کنم به سمت همون هدایت میشم
مهم نیست که من با زبانم میگم ثروت میخوام و موفقیت میخوام اگر توی فکرم دارم به محدودیت ها و نازیبایی ها توجه میکنم من به سمت محدودیت و نازیبایی بیشتر هدایت میشم
مهم نیست که من در زبانم میگم ایمان به خدا دارم اگر توی فکرم نگرانم و استرس دارم و عصبانی هستم من به سمت همین شرایط هدایت میشم
بازی کل جهان اینه ( به زیبایی ها توجه کن وارد زندگیت میشه ) از کجا بفهمم که دارم به درستی به قانون عمل میکنم نگاه کن به احساست اگر احساست خوبه آرامش داری یعنی درست عمل کردی اما اگر احساست بده(یعنی استرس داری ،نا امیدی،افسرده ایی،عصبانی هستی) یعنی داری به ناخواسته ها توجه میکنی و باید تغییر مسیر و فکر بدی تا به احساس خوب برسی یه وقتایی ما حالمون بده و دلیلش رونمیدونیم (پس هرموقع دیدی حالت بد شده بدون داری به ناخواسته ها توجه میکنی )و طبق قانون ناخواسته بیشتری جذب میکنی
اگر بتونی همیشه احساس خوبت رو نگه داری به شرایط فوق العاده هدایت میشی
از هرچی شکایت کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه از رفتار پارتنرت عصبانی میشی درموردش حرف میزنی تا زمانی که این رفتاروداری هرچی آدم به عنوان پارتنر بیاد توی زندگیت رفتارهای مشابه بلکه بدترش و انجام میده
هی شکایت میکنی کار نیست پروژه نیست مشتری نیست درمورد صحبت میکنی هی شرایط بدتر بدتر میشه
(وطن :اصلا معنی نداره چون دراین مکان دنیا اومدی چون ترک و لر و کرد و عرب و… دنیا اومدی شد هویتت!!
توکه توی انتخاب اینها نقشی نداشتی )ممکن بود در یک کشور دیگه با یه زبان دیگه دنیا بیایی /تو میتونی انتخاب کنی که هویتت چی باشه و کجا باشی
وطن :یعنی جایی که حالت خوبه و لذت میبری
به هرچیزی وابسته بشی جهنم میشه چون ترس از دست دادن داری
تو نمیتونی هیچ کس و هیچ میز و جز خودت و تغییر بدی تو خودت تغییر بده جهان تورو به جاهای بهتر هدایت میکنه وقتی تو خوب بشی جهان آدم خوب و به سمت تو هدایت میکنه
نجسب به یک جای خاص به یک آدم خاص تو روی خودت کارکن جهان شرایط و موقعیت و به سمت تو هدایت میکنه
آگاهانه هر روز ببین داری به چی توجه میکنی؟!
وقتی فکرت و کنترل میکنی هر روز معجزه رخ میده
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز که این فایلهای بسیار بسیار سودمند و دگرگون کننده را گردآوری و تدوین کردهاند و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراه و همفرکانسم
به خدا که باید دستان شما استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش را بوسید که این چنین سبب بیداری من و ما میشوید. خدایا پروردگارا هزاران هزار بار سپاس که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم.
خدایا من هم سالیان سال گمراه بودم و چنین میاندیشیدم که باید به نیروی جمع و مردم تکیه کنم و مثلا وطندوست و وطن پرست باشم. همش هم از مثالهایی که از دیگران یاد گرفته بودم میآوردم و به آنها استناد میکردم که:
و یدالله معالجماعه ( دست خدا همراه جمع است)
پس باید به همراه جمع بود و با جمع کاری برای رهایی از وضع ناپسند و نازیبا انجام داد.
الان رفتم و جستجو کردم و پیدا کردم که این جمله از آن حضرت علی است نه در قرآن و خطاب به خوارج گفته شده:
جمله “یداللَّه مع الجماعه” آیه نبوده، بلکه حدیثی است از حضرت علی(ع)، که خطاب به خوارج نهروان میباشد و عبارت آن جنین میباشد: “فأن یداللَّه علی الجماعه و ایاکم و الفرقه”.
یعنی: دست خدا که بالاترین دست هاست، (2) همراه و بر سر جماعتی است که مسلمان و مؤمن باشند.
و باز فکر مردم که حتا امام سجاد هم پس از ماجرای کربلا( که تازه در آن هرگز قیامی مطرح نبود) موضع صلح و بیطرفی را پیش گرفتند و پس از آن هم دیگر هیچ امامی وارد جنگ نشد. امام صادق علیهالسلام هم علنی یک بیزینس من بود و شیک پوش زمانه. تازه خود امام حسن هم دنبال جنگ نبود و دیدیم که سرانجام هم با معاویه صلح کرد. حتا حضرت علی هم دنبال جنگ نبود و تنها زمانی که معاویه سرحدات مسلمین حجاز را تهدید میکرد وارد جنگ شد و به ما اینجور گفته بودند که، ایشان برای شکست کفر و شرک معاویه با او جنگیده و …
خدایی که همش منشاء صلح و دوستی و محبت و عشق است که پیامبرانش را برای جنگ نمیفرستد.
ایراد امثال من اینجاست که همیشه به دلیل شرکی که در دل ماست اینجوری فکر کردیم که سرنوشت ما باید به سرنوشت مردم گره بخوره و در این ماجرا بهدنبال تایید طلبی از سوی مردم بودیم که همه ریشه در ضعف عزتنفس دارد و بس!
آره از بچگی به ما گفتهاند که؛ وقتی بزرگ شدی میخوای چه کنی؟ ما هم برای تایید از سوی دیگران همیشه گفتهایم که میخواهیم به مردم و وطنمان خدمت کنیم. درصورتیکه اصلا کجای قرآن موضوعی به نام وطن مطرح شده؟ اگر من مثلا مسلمان هستم و پیرو آیین اسلام، پس چرا به این موضوع دقت نکردم؟! من تنها و تنها مسئول خودم و سرنوشت خودم هستم و بس و هرگز هم نمیتوانم کسی را حتا فرزند خودم را عوض کنم! بابا، خدا به نوح میگه؛ سرت را برگردان و به کنعان( فرزندش) ختا نگاه هم نکن! او از تو نیست! یعنی کسی که در راستای هدف تو نیست، حتا اگر فرزندت هم که باشه، نباید بهش توجه کنی!!! دیگه از این سر راستتر؟ خود خدا داره اینجا خط رو به من و ما میده! دیگه چی میخوام؟
خدایا شکرت
ارادتمند شما