سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- قدرت شگفت انگیز تضادها؛
- “تضادها”، انگیزه های لازم برای حرکت در مسیر خواسته ها را در ما ایجاد می کنند؛
- چگونه – حتی در شرایط نامساعد – ذهن خود را به سمت آنچه می خواهیم، جهت دهی کنیم؛
- شرایط کنونی، حاصل باورهای ماست. به اندازه ی بهبود باورهای ما، شرایط کنونی هم بهتر می شود؛
- هماهنگی با خداوند یعنی: به احساس خوب رسیدن در دل همین شرایط کنونی؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- رابطه ما با خداوند به عنوان انرژی خالق؛
منابع مرتبط با آگاهی های این قسمت:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | باورهایی برای امکان پذیری آرزوها108MB14 دقیقه
- فایل صوتی live | باورهایی برای امکان پذیری آرزوها13MB14 دقیقه
بنام خداوند بخشنده ی مهربان تنهای فرمانروای جهان
سلام و درود خدمت استاد گرامی ومریم جان عزیز و همینطور دوستان عزیزم در این سایت الهی
وقتی خواستم کامنت بزارم درباره موضوع این جلسه یه لحظه فکر کردم الان درباره ی چی باید کامنت بزارم
بولد ترین آموزش این لایو وجود تضاد در زندگیه
اگه یه نگاهی به زندگی آدما بندازیم می بینیم هر کدوم بر اساس جایگاهی که دارن و داشتن با یه سری تضاد روبرو شدن
نکته ای که مهمه اینکه وجود تضادها مهم نیست بلکه نحوه برخورد ما با این تضادها مهمه
من یه سری سوالات از خودم پرسیدم و اونم اینکه :
آیا تاحالا با تضاد روبرو شدی؟
از کدوم تضادها تو زندگیت درس گرفتی؟
کدوم تضادها تو رو شکونده و به مرحله ی نابودی رسونده؟
آیا بوده تضادی که از نگاه بقیه خیلی مهم بوده ولی برای تو واقعا ارزش و اهمیت نداشته؟
از کدوم تضادها استفاده کردی و باعث موفقیتت شده؟
اگه بخوام به تکتک این سوالا جواب بدم مطمنم کامنتم طولانی میشه ولی از تک تکشون مثال دارم .
مهمترین تضادی که من در زندگیم داشتم برمیگرده به زمانی که تازه دیپلمگرفته بودم چون تو یه خانواده متشنج زندگی میکردم اون شرایط نپذیرفتم
من تو اون شرایط میتونستم دو تا تصمیم بگیرم
اولی این بود که افسردگی بگیرم بعد از خونه بزنم بیرون و ممکن بود خلاف برم و بعدش همه رو بندازم گردن خانوادم و بگم چون تو این خونواده بودم نتونستم تحمل کنم و این شد ماجرا و در نهایت به پدر و مادرم احساس عذاب وجدان بدم
تصمیم دوم اینجوری شد که من واقعا شرایط متشنج خونه رونمیتونستم تحمل کنم برای همین از صبح میرفتم کتابخونه به بهانه درس خوندن ، در واقع اولش فقط میرفتم که صبح تا شب خونه نباشم ولی افتادم تو یه محیط که منو جذب درس خوندن ومطالعه کرد و چون ادامه دادم به مسیرهای هدایت شدم که همش سراسر اتفاقات خوب برام بود از قبولی کنکور ، ازدواج موفق و رسیدن به تمام خواسته هایی که حتی تو خواب شبم نمی دیدم
بعد از اون باعث افتخار همون پدر و مادر شدم و خیلی به خودشون می بالیدن
والان که فکر میکنم می بینم من وخدا واقعا با هم یکی بودیم
من اون زمان آگاهی های الان رو نداشتم ولی فکر میکنم اون زمان خدا بهم انقددددددر نزدیک بود که فقط میگفت چه کاری برات غیر ممکنه بگو من همون برات ممکن میکنم
امیدوارم در این مسیر خدا بهمون استقامت بده که مسیرو ادامه بدیم