سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- قدرت شگفت انگیز تضادها؛
- “تضادها”، انگیزه های لازم برای حرکت در مسیر خواسته ها را در ما ایجاد می کنند؛
- چگونه – حتی در شرایط نامساعد – ذهن خود را به سمت آنچه می خواهیم، جهت دهی کنیم؛
- شرایط کنونی، حاصل باورهای ماست. به اندازه ی بهبود باورهای ما، شرایط کنونی هم بهتر می شود؛
- هماهنگی با خداوند یعنی: به احساس خوب رسیدن در دل همین شرایط کنونی؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- رابطه ما با خداوند به عنوان انرژی خالق؛
منابع مرتبط با آگاهی های این قسمت:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | باورهایی برای امکان پذیری آرزوها108MB14 دقیقه
- فایل صوتی live | باورهایی برای امکان پذیری آرزوها13MB14 دقیقه
سلام استاد عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه !
استاد میدونید حقیقتا ما درسته کار میکنیم حالا بقیه رو مثال نمیزنم ولی من اینجوریم درسته که چند ساله دارم کار میکنم دارم روی خودم سرمایه گذاری میکنم ولی هنوز اونجوری که شما باور کردید که خودتون زندگی خودتون رو رقم میزنید من باور نکردم ! من هنوز تو اون پله همه چی با افکار خودم و فرکانس خودم داره رقم میخوره موندم هنوز از انفاقات اینده میترسم و حس اضطراب دارم خودمو سرزنش نمیکنم چون هموز تو مدار ایمان درست قرار نگرفتم ولی خب تا جایی که بشه من سعی میکنم اینو بگم که مسعولیت تمام اتفاقات زندگیم دست خودمه !!
استاد بزارید یه ارزویی که داشتم رو از سال 1400 براتون تعریف کنم یادمه ایفون 13 پرو و پرومکس همون موقع ها بود که اومده بود تو بازار قیمت هاشم بالا بعد من خبر دار شدم که ابجیم ایفون 11 نو خریده انقد خوشحال شدم اولش ولی بعد نجواها میومد بیا دیدی؟ این که خرید تو چی؟ تو که حتی پولم نداریییی با چی میخایی بخری؟ بعد هی نجواعه میومد که کاری نداره کار میکنم پولش در میاد بهد یچی میگفت لعنتی 10 و 20 میل که نیست 40 میل به بالاست هی به خودم میگفتم میشه میشه
استاد به چک از درگاه خدا نوشته بودم برای خودم که توش نوشتم مثلا فلان تاریخ گوشی دوازده پرو مشکی حافظه 128 گیگ میخرم انقد مینوشتم انقد اینو میخوندم صب تا شب انقد براش شکرگذاری کردم که بهمن 1400 ولنتاین بود فکر میکنم یهو بابام گفت اسما من و مامانت تصمیم گرفتیم برات گوشی بخریم من کلا چون میگفتم خدا خودت جورش میکنی از جایی که فکرش و نمیکنم و روی هیچ کس حساب باز نکرده بودم اصلا انتظار اینو نداشتم اقا تا اینکه گذشت و من و پدرم رفتیم بازار بابام گفت اسما حالا که داری گوشی میخری بزار پس بالاترین مدل رو بخرم برات من که اصلا تعجب بودم از کار خدا ( اون موقع تازه اشنا شده بودم با ابن چیزا) گفتم یعنی چه گوشی ؟ گفت 13 پرومکس سفید با حافظه 256 گفتم هدایا من چی خواستم تو چی دادییییی لعنتی عاشقتم استاد این دستاوردم اتقد اون سال قشنگ بود که من هیچی دیگ نداشتم که بگم و خدا برام جورش نکنه و خیلی باور هام عالی شد بعد از اون اتفاق میدونید درسی که ازش گرفتم این بود که من بدون اون خواسته زندگی میکردم و رها بودم ولی خب اگه بود هم دوستش داشتم و انقد تجسم میکردم مثلا کنترل تلوزیون اندازع گوشی ایفون های جدید بود برمیداشتم یا یه دفترچه داشتم فکر میکردم گوشیمه انقد باهاش الکی کار میکردم اتقد لمسش کردم من که قشنگ و واضح بعد مدت کمی لمسش کردم اونم واقعی .:)) اینو که گفتید بقیه دارن من ندارم و … یاد این گوشی قشنگم افتادم حالا بازم الان دلم ایفون جدید با دوربین جدید تر و باکیفیت تر میخوام خیلی ها بهم عذاب وجدان میدن بابا تو دیگه چی نیخایی گوشی به این خوبی داری و … ولی خب من دلم تحول جدید میخاد حس جدید
استاد عاشقتونم یه بار دبگه بهم یاداوری کردید که من میتونم زندگیمو خودم خلق کنم
عاشقتونم
هفتمین ردپای اسما
1503/7/7