live | باورهایی برای امکان پذیری آرزوها - صفحه 10

344 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    بنام خدایی که برایم کافی است

    سلام به استادان عزیزم ، میزبانان سخاوتمند در این فضای بهشتی

    گام هفتم خانه تکانی ذهن

    چه موتورهای قشنگی وچه ماشین های زیبایی ووو توی پارکینگ دیگه جا نداشته و ماشین هاتون رو جای دیگه ای بردید وچقدر محیط بیرون خانه سرسبز وتمیزه یعنی رویایی است

    تحسین میکنم این آزادی مالی، زمانی و مکانی شما رو که در عالیترین شرایط قرار داره

    واقعا آرزو ها دست یافتنی هستند شما زمانی آرزوی داشتن این موتورها رو داشتیددوست داشتید جت اسکی سوار شوید وحالا جت اسکی خریدید وهرزمان اراده کنید میتونید ازشون استفاده کنید ولذت ببرید

    اگر شما توانستید ما هم میتونیم

    تضادها سوخت لازم رو ایجاد میکنند برای حرکت

    شرایط کنونی حاصل باورهای گذشته من است اگر باورهامون رو عوض کنیم شرایط مون تغییر می‌کنه

    چقدر این صحبت شما درسته که اگر میخواهید نتایج متفاوتی بگیرید مثل بقیه عمل نکنید خیلی ها وخودم قبل از آشنایی با سایت نسبت به ثروتمندان حس بدی داشتم وفکر میکردم ثروتمندان حق دیگران رو خوردند ،بد وبیراه میگفتم والان تحسینشون میکنم وثروتمندان در نظرم آدم های با ایمانی هستند درستکارند،متواضع اند وآمدند که به دیگران خدمت کنند

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است به چه معناست اینکه حرکت کنیم نتایج کوچک میاد تایید کنیم وحرکت کنیم اوضاع بهتر میشه دوباره ایده های الهامی وآرام آرام اوضاع بهتر میشود اگر روی خودمون کار میکنیم باید ایدههای الهامی رو اجرا کنیم ایده های که با شرایط فعلی قابل اجرا هستند ایده ها متناسب با شرایط کنونی هست

    بهترین ها رو براتون آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نسیم بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1222 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    گام هفتم

    سلام به استادم و مریم فوقالعاده ام و خانواده عباسمنشی

    چقدر من تو عمل به ایده هام ترمز دارم همش خودم رو محدود میکنم این کمال گراییم بزرگترین ترمز من تو شروع هر کاریه خدا رو شکر خیلییی کم شده ولی باز خیلییی خیلیی جا داره تا له راحتی بتونم قدم بردارم برا ایده هایی که برام الهآم میشه ولییی واقعا خیلیی خستم میکنه دوست دارم امین که چیزی برام میاد زود دست به عمل بشم ولی امان از این ترمز هایی که راه رو برام سخت میکنن ولی وقتی میشینم منطق اایی که قبلا اون کاراارو انجام دادم و موفق شدم رو براش میارم تقریبا قانع میشه و باید روش خیلییی کار کنم تا اونی که واقعا هستم رو بروز بدم خدا خیلییی جاها دستم رو گرفته بال پروازم شده و اوج گرفتم بهتر بگم همیشه ولی الان میگه ببین باید توام خودتو نشون بدی من قدرت رو دادم دستت تو فقط میترسییی نترس و همراتم و امیدوارم بتونم به ترسام غلبه کنم و پله بشن برای اوج گرفتنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    گلاره گفته:
    مدت عضویت: 1010 روز

    1403/07/07

    تضادهایی که الان هست و جوریه که نمیخاایم نشونه بدونیم که چی رو میخوااااایم و باور کنیم که میشه و عمل کنیم و حرکت کنیم به سمت جوری که میخواییم و به ایده هایی که با شرایط فعلیمون قابل انجام هست حرکت و عمل کنیم.

    توجه به خواسته

    احساس خوب

    باور درست

    اقدام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 856 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    خدا را شکر برای دیدن زیبایی های تمپای قشنگ چه فضای زیبا و جذابی پر از احساس خوب و آرامش پر از فراوانی وثروت چقدر محیط اطراف تمیز و مرتب هست چه چمن های سرسبزی انگار همه‌ی اون اطراف عکس است باور نمیشه که میشه همه چیز های مختلف را داشت وحتی از اونا دو تا داشت استاد عزیزم تحسین می‌کنم این همه عشق و علاقه واستمرار در این مسیر و با برخورد به تضاد هایی که داشتید این همه موفقیت را کسب‌ کردید خدا را شکر که من هم در مسیر درست قرار دارم و سعی می کنم آگاهانه روی خودم کار کنم و باور های جدیدی در ذهنم ایجاد کنم و به باور برسم که اگر استاد توانسته تا این حد رشد کند من هم می‌توانم به شرط ایمان و توکل و باور

    خدا را شکر که من هم لایق دریافت آگاهی های ناب دوره دوازده قدم هستم وهر روز در حال پیشرفت و تعقیر مستمر هستم و متعهد شدم که فقط به زیبایی ها توجه کنم و سپاس گزار داشته های خودم باشم دیدن این همه زیبایی ونعمت وثروت در یک محیط زیبا واقعا تحسین برانگیز است چقدر موتور های زیبایی چه رنگ های جذاب و قشنگی اون ماشین ها چقدر عالی بودن دوچرخه های فوق العاده قشنگ و جذاب مبارک باشه عزیزم این همه زیبایی ونعمت وثروت گوارای وجودت

    هیچ محدودیتی در کار نیست محدودیت فقط در ذهن ماست اگر کسی توانسته که این همه نعمت داشته باشه من هم می‌توانم این بزرگترین باوری که باید برای خودم بیدارش کنم‌ و تحسین کنم نعمت های دیگران

    وقتی خوب روی خودم کار کنم و باور های خوبی بسازم خداوند هم منو هدایت می‌کنه به سمت خواسته هام و ایده ها پس این من هستم که باید به این ایده ها عمل کنم فقط باید با ایمان حرکت کنم و به صورت تکاملی در این مسیر حرکت کنم

    خوشبختی احساس خوبه باید اول به حال خوب برسیم و تمرکز روی نکات مثبت وزیبا داشته باشیم و سپاسگزاره نعمت های خودم باشم لاجرم نعمت وثروت وزیبایی هم وارد زندگیم می‌شود

    ثروت نتیجه همان باور های ماست وظیفه منه که خودم را لایق همراهی خداوند بدانم خودم را لایق بهترین نعمت ها و ثروت بدانم بدون هیچ گونه قید و شرطی

    من لایق همصحبتی با خداوند هستم وایمان داشته باشم که خداوند منو دوست داره منو هدایت می‌کنه عاشق منه همیشه من هدایت و حمایت می‌کند

    خداوند همیشه در وجودم هست در قلبم وهمواره با منه خداوندی تمام این جهان را مسخر ما کرده خدایی که فرموده هر کسی که از هدایت من پیرویی کند نه ترسی داره نه غمی

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2205 روز

    پروژه ی«خانه تکانی ذهن، گام به گام»

    گام هفتم live | باورهایی برای امکان پذیری آرزوها

    خدایا امروز می‌خوام با بهترین ها و دل خوشی ها و کامیابی ها سوپرایزم کنی

    چقدر جالب همزمانی من با روز هفتم مهر مصادف شد با گام هفتم از این بهتر و از این قشنگتر !!!! این همزمانی ها یعنی نشانه های الهی برای من و شما عزیزی که داری این کامنت و میخونونی

    الهی حال دلتون عالی و احوالتون متعالی باشه

    سلام و هزاران درود و سلام به روی ماه استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم و ساکنین این سایت بهشتی و فضایی

    خانم شایسته جان عزیزم

    خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که این فایل رو به دو قسمت کردید . چون آنقدر موضوعات مختلف در فایل بوده که واقعا جا داشته بع قسمت های کوچکتر تقسیم بشه . وقتی به یک موضوع خاص تمرکز بشه بیشتر می تونیم متمرکز بشیم .. آخه استاد عزیزمون آنقدر این آموزه هاشون عمیق ها و پر محتوا ست که من هر وقت می‌خوام کامنت بنویسم نمی تونم همه ی مطالب رو در یک کامنت بنویسم تازه برای یک موضوع خاص آنقدر کامنتم طولانی میشه که جا داره پیشاپیش از دوستان عزیزم تشکر کنم که حوصله بخرج میدم و کامنت طولانی منو با حوصله می خوانند

    از دوستان عزیزم هم تشکر و قدردانی میکنم که با خواندن کامنت ها ی زیبا و پر محتواشون منو به نشانه ها و درک و آگاهی بیشتری هدایت میکنند ممنون و سپاسگذارم خدایاااا شکرت

    موضوع صحبت این لایو اینکه وقتی ما به تضادی برمی خوریم خواسته هامون شکل میگیره و استاد بخاطر آن تضادهایی که برای موتور قدیمی داشتند و بخاطر آن تضادها ی گذشته شون این خواسته و آرزو در وجودشون شکل گرفت و به موتور علاقه ی زیادی داشتند و با تمرکز به خواسته شون به این خواسته شون هم رسیدن و الان بهترین و زیباترین موتورها رو داخل خونه شون گذاشتند تا همیشه جلوی چشمشان باشد تا همیشه یادشون بمونه که چطور به خواسته شون رسیدن و الان خیلی بهتر از آن چه که تصورش را می کردند و فکر میکردند به موتورها ی زیبا و بهتر و قشنگتری رسیدن و دارند … خدایا شکرت

    و آن پارکینگی که بهترین ماشین ها و دوچرخه ها و جت اسکی روی آب و آن خانه ی فوق العاده زیبا در بهترین منطقه ی ثروتمند نشین با اون محیط دل انگیز و سرسبز و جدول بندی شده و بینظیر در بهترین نقطه ی کره زمین در بهترین کشور و ایالت و منطقه دارند .. آن آب و هوای فوق العاده عالی و سرزمین های همیشه سرسبز خدایاااا شکرت که روز گذشت این فایل رو دیدم و چندین و چندین بار مدام این فایل رو تماشا کردم یعنی با آگاهی های الآنم خیلی خیلی بیشتر تمرکز کردم … خیلی بصدای پا و حرکت استاد گوش دادم … پیش خودم گفتم حرکت کردن باید اینجوری باشه ها.. صدای حرکت باید دلنشین باشه . صدای حرکت باید یک ریتم منظم و بهم پیوسته داشته باشه … صدای حرکت باید کوتاه کوتاه و منظم باشه..؟!!!

    منم باید صدای حرکاتمو بشنوم

    منم باید صدای حرکاتمو منظم کنم ..

    صدای راه رفتن من با دلنشین باشه

    ترو خدا یکبار دیگه این فایل رو پلی کنین!!

    گوش کنید!!!

    ببینید من چی میگم!!!

    بخدا صدای راه رفتن استاد با اون دمپایی روی آسفالت داشت با من حرف میزد .. ! فقط گوش کنیدددد

    بعدش بقول خانم شایسته عزیز گفتند . میبینید انگار جرقه ای در ذهن زده میشه و یک آگاهی خالص رو دریافت میکنی !!!؟

    انگار منم همئن جوری شده بودم . هی استپ میکردم دوباره می‌دیدم و گوش میدادم ..

    روز گذشته بعد از نوشتن کامنت گام ششم برنامه ریزی کرده بودم که اتاق تکونی کنم و و اتاقمو زیر و رو تر و تمیز کنم و چیزهایی که مورد نیازم نیست رو جمع آوری کنم و بریزم دور … پیش خودم گفتم حالا که می‌خوام شروع به کار کنم چنتا از فایل ها رو بصورت رندم بذارم در حین کار گوش کنم و ببینم .. بقول استاد میگفتند در زمانی که فایل های ضبط شده خودشون رو گوش میکردند توی تاکسی هم کار میکردند و فعالیت میکردند .. اینجور نبود که توی اتاق بشینند و تجسم سازی کنند .. بلکه در حین کار کردن روی باورهاشون هم کار میکردند .. اتفاقا دیروز پیش خودم گفتم سه تا فایل چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم رو بذارم همینطوری صبح تا شب گوش کنم شاید بالای هفت هشت ده بار گوش دادم هی استپ میکردم و هی فایل رو گوش میدادم بعدش گفتم باید یک فایل دیگه رو تنگش کنم و ببینم … بعد آن فایل که برنامه نویس زندگیت باش را کلیک کردم و گوش کردم و موتور سواری استاد و خانم شایسته را نگاه میکردم .. یعنی استاد همش تاکید داشتند که به خواسته هامون توجه داشته باشیم یهویی یاد گذشته های دور خودم افتادم و داشتم فکر میکردم که چقدر خواسته های کوچیک و بزرگ خوب و عالی داشتم ولی بهشون نرسیدم … بعد همینطور که داشتم این فایل ها رو گوش میدادم درس هایی رو که از تضادهای گذشته ام گرفته بودم همینطور میومد جلوی چشم .. رفته بودم بالای چهار پایه جلوی پنجره نشستم و به آسمان خیره شدم .

    پیش خودم گفتم من خیلی هدفهای قشنگی داشتم و مدام در برای رسیدن به خواسته ام هم تلاش میکردم پس یهویی چی شد؟؟؟

    چی شد همانجا و در گذشته ی آرزوهام استپ کردم؟؟

    خیلی خوبع آدم بطور عمیق به تضادهایی فکر کنه که بفهمه اصلا چی شد که آنطوری که میخواست طبق خواسته اش پیش نرفت ..و این خیلی جای سوال داشت برام

    مثلا به یادگذشته های خیلی دور افتادم و به یادم اومد که یادمه کلاس پنجم دبستان بودم داشتم با کتابام ور میرفتم مادرخدابیامرزم یکروز ازم پرسید وقتی درس تو تمام کردی می‌خوایی چیکاره بشی!؟ هنوز انقلاب نشده بود منم خیلی دختر شاداب و سرزنده ای بودم . خیلی سریع بهش گفتم می‌خوام میهماندار هواپیما بشم .. مادرم کمی بهم نگاه کرد و خوشحال شد که چنین طرز تفکر خوبی دارم با خوشحالی بهم گفت (هنوز چهره ی خوشحالی آنموقشو یادمه ) گفت خوبع می‌دونی میهماندار هواپیما باید قد بلند باشه!!!؟. در صورتی که من نسبت به هم سن و سال های خودم هم خوش اندام بودم و هم خیلی زیبا با موهای پر پشت مشکی بلند .. گفت الان تو سن رشد هستی سسعی کن هی بپری بالا تا قدتت بلند بشه .. منم همش توی مدرسه شیشه ی بالای سر در کلاس مون رو نشونه میکردم که دستم به بالای شیشه ی بالای سر در کلاس برسه .. توی راهروی مدرسه می‌دویدم یه چیزی رو بالای دیوار نشونه میکردم که بلند بپرم تا دستم بهش بخوره .. می پریدم که توپ رو بندازم توی حلقه ی بسکتبال .. می دیدم با پرش بلند می دویدم … سال بعدش وارد راهنمایی شدم آنموقهع توی مدرسه برای کلاس ورزش مون باید اعلام میکردیم که چه ورزشی رو دوست داریم یعنی باید ثبت نام میکردیم .. میخواستم بسکتبال ثبت نام کنم ولی انگار تعدادش به اندازه نبود یعنی متقاضی در آن موقع کم بود بخاطر همین کلاسش در یک مقطعی دیرتر تشکیل شد . بعدش رفتم والیبال ثبت نام کردم فقط بخاطر اینکه بپرم بالا و پایین که قدم بلند بشه .. آنموقع ما کلاس موسیقی هم داشتیم .. یک مربی آقای جوان خوش تیپ با ذوق داشتیم که پیانو و اورگ درس میداد . از همانجا به پیانو علاقمند شدم و شلوغ ترین کلاس همین کلاس موسیقی بود چون رِنج سنی وجود نداشت از اول تا سوم راهنمایی توی یک سالن بزرگ دور این استاد خوش تیپ جوان جمع می‌شدیم کلی برامون آهنگ های خوشکل میزد و فکرشو بکنید این دخترها چقدر میخندیدن و خوشحالی میکردند . البته مدرسه ما بقول معروف مختلط بود. یعنی دختر و پسر با هم در مدرسه درس میخوانند فقط سر نیمکت ها معمولا جداگانه مینشستن ولی همه با هم مهربان و بامحبت بودند .. پسرهای بزرگتر هم خیلی روی دخترهای مدرسه غیرتی بودند .. یعنی کسی جرآت نداشت که مزاحم دخترا بشن واقعا وقتی یادم میاد میبینم چقدر احساس امنیت وجود داشت چقدر در کنار همین پسرا احساس غرور میکردیم و از آنجایی که دختر و پسرا یک نوع رقابت از نظر درسی بین شون وجود داشت و از اینکه معلم بچه ها رو برای پاسخگویی میاوردشون پای تخته که درسو جواب بدهند معمولا سعی میکردند درساشون رو بخونن تازه تقلب هم به دخترا می رسوندن . و بقول معروف جلوی هم خیط نشن . پسرا خیلی هوای دخترا را داشتند بخاطر همین یک جو و فضای فوق العاده دوست داشتنی و رقابتی و گرم و صمیمی بود .. توی حیاط برای دخترا پفک و چیپس می خریدن !!!!! یادش بخیر

    خیلی الان احساسم خوب شد وقتی یاد آن زمان های شیرین و زیبا افتادم آنقدر حواسم به نوشتن بود که یادم رفت الان داره بارون قشنگی می‌باره یهویی صدای بارون رو شنیدم و ذوق کردم و از روی همون چهار پایه دوباره به آسمان و گل های روی بالکنم نگاه لذت بخشی کردم خدایااآاا شکرت

    روز گذشته همین طور که بساب بساب و بشور بمال میکردم و فایل ها رو گوش میدادم پیش خودم گفتم .. انگار من باید همیشه آن زمان های خوشکل رو بیاد بیارم و خودمو کنناکش کنم ببینم آخه چی شد که من دنبال خواسته ام نرفتم … چی شد به آن خواسته ی رویاییم نرسیدم .. چقدر خواسته هام قشنگ و دست یافتنی بود .. آنقدر دست یافتنی بود که همش فکر میکردم خیلی زود بهش میرسم و میرم کلاس های دوره ی میهمانداری هواپیما رو میگذرونم و مشغول میشم. یعنی اینقدر راحت بود همه چی !!! خلاصه‌ی داستان

    اینکه دقیقا یادم نمیاد که دوم و یا سوم راهنمایی بودم که انقلاب بثمر رسید و مدرسه ها تا مدتها تعطیل و شلوغ پلوغی بود . و کلا همه چی انگار برای من تموم شده بود .. آنموقع ما گوهردشت کرج توی یک خانه ویلایی خیلی بزرگ زندگی میکردیم . ما توی خیابان چهارم شرقی بودیم کلا گوهردشت کرج در آن زمان ده دوازده تا خیابان شرقی غربی بیشتر نداشت و دو تا هم فلکه بقیه اش بیابانی بود و مدرسه ی راهنمایی جدید التاسیس ما هم در آخرین خیابان بود ولی یک مدرسه ی فوق العاده بزرگ و نوساز و شیک و عالی با بهترین امکانات و اصولی ساخته بودند با نیمکت های جدید و نو تخته سیاه بزرگ و خوشکل دستشویی های زیاد و بزرگ جداگانه پسرانه و دخترانه .. آن موقع توی خیابان سیزدهم غربی بود که یک خیابان آسفالت شده برتر و تمیز طویل .. بخاطر افتتاحیه ی مدرسه ی راهنمایی کل آن خیابان را آسفالت تازه کرده بودند . وقتی الان بیاد میارم خیلی لذت میبرم .. آره بچه ها. آخرین خیابان سیزدهم گوهردشت بود و همه ی اطرافش تا پای کوه بر و بیابون بود فقط یک مدرسه جدید التاسیس در آن وجود داشت .. الان فکر کنم تا پای کوه خیابان شده. یک روزی که با خواهرم رفتیم گوهردشت خیلی خیلی برگ شده بود …

    وقتی زنگ آخر میخورد و بچه ها تعطیل می شدند می‌رفتند خانه اگر کسی جا می موند توی اون خیابان خیلی ترسناک بود چون پرنده پر نمی‌زد می ترسیدی که بیایی بیرون . من همیشه می‌دیدم که یوقت عقب نمونم .. چون واقعا هیچی و هیچی توی اون خیابان وسیع و بزرگ وجود نداشت ..

    خلاصه بعد از انقلاب کشور نا امن شده بود بخصوص گوهردشت و مهرشهر .. کارگران به خانه های ویلایی شبیخون میزدن .. با اینکه ما با مادر بزرگ و پدربزرگ و دو تا دایی هام و دوتا خاله هام زندگی میکردیم و بقول معروف جمعیتی بودیم ولی روزا همه سر کار می‌رفتند و ما هم مدرسه بودیم و کلا مادر بزرگ و پدر بزرگم و پسر خاله ی یکی دو ساله ام که از پدر یتیم شده بود و پیشمون زندگی میکرد تنها میشدن … خاله ام هم بعد از فوت شوهرش در جوانی رفت سر کار و شیفت بیمارستان طبی کودکان بود از کرج می یومد تهران سر کار گاهی شبها شیفت بود و نمی یومد خانه .. خلاصه دیگه هیچکس توی آن خانه ی بزرگ ویلایی ششصد متری نمی تونست زندگی کنه .کسی نبود .. این بود که ظاهر قضیه خیلی نا امن شده بود و بخاطر همین اونجا رو فروختیم اومدیم خیابان سی و سوم یوسف آباد تهران طبقه ی اول حیاط دار سیصد متری از یک ساختمان سه طبقه که خیلی هم خوشکل بود .. هر چند برای ما خیلی سخت بود که از یک خانه ی ششصد متری بیایی توی خانه ی حیاط دار سیصد متری !!!! واقعا الان که فکرشو میکنم میبینم چقدر ما شاهانه زندگی میکردیم و ثروتمند بودیم که خانه ی سیصد متری برامون کوچیک بود ولی هیچوقت احساس نمی‌کردیم که ما ثروتمند هستیم چون ما از اول توی خانواده ی بزرگ و خوب زندگی میکردیم ..

    نمی‌دونم چی شد صحبت های من به این اینجا ها کشیده شد !!! .. آره داشتم داستان اینکه من چه خواسته ای داشتم و به خواسته ام که می خواستم میهماندار هواپیما بشم شروع شد و رسیدم به این حرفاااااا !!!

    آره بعد از اینکه اومدیم تهران هنوز چند سالی جو متشنج بود و تمام دانشگاهها تعطیل شده بود و منم کلا دلسرد شده بودم از اینکه دیگه آرزوهام بر باد فنا رفته بود و هنوز دیپلم نگرفتم که دختر عموی همسر خدا بیامرزم همسایه ی دیوار به دیوار مون توی یوسف آباد بودیم اومدند خواستگاری و در یک چشم به هم زدن ازدواج و غیره ….

    دیروز با شنیدن فایل های استاد یک جرقه ای به ذهنم زده شد

    گفتم ببین رویااااا .. اگر تو برای رسیدن به خواسته آت مصمم بودی نباید زیر بار ازدواج میرفتی . دانشگاه تعطیل شده که شده … یعنی یکجوری شده بود که فکر میکردیم دیگه هیچوقت دانشگاهها باز نمیشن .. مثل الان طالبان. در افغانستان شده بود .. انگار هنگ شده بودم. .. اصلا به هیچی دیگه فکر نمی‌کردم و انداختم به گردن خدا …

    آره دیگه خدا نخواست

    خدا اینجوری خواست

    قسمت مون همین بود

    و یک مشت باورهای مذهبی درب داغون..

    دیروز همش بخودم میگفتم..!

    باید به هدفت فکر می کردی .. باید مثل همون پرشی که میکردی تا دستت به هدفت بخوره برای اینکه قد بلند بشه به خواسته آت تمرکز میکردی ..باید یکسره به اون هدفت چشم میدوختی ..بلاخره ضربالمثل جوینده یابنده هست بدرد همین روزا میخوره دیگه !!

    یهویی با صدای بلند فریاد زدم .. ایندفعه دیگه نمی‌زارم … این دفع دیگه از هدفم چشم نمی پوشم … این دفع به شرایط ظاهری نگاه نمیکنم … ایندفعه دیگه نمیگم خب حالا اوضاع که اینجوریه و یا اونجوریع پس خواسته ی من دست نیافتنیه !!!

    دیگه کوتاه نمیاممممم

    خدا رو شکر دخترم خونه نبود و خدا رو شکر چند روزه که تهرانه .. منم با خیال راحت بلند بلند با خودم فریاد میزدم حرف میزنم …

    دیشب میخواستم بیام این احساس مو براتون بنویسم ولی آنقدر خسته ی کار شده بودم که نمی تونستم بشینم با حوصله بنویسم .. باور کنید این باور آنچنان با دیدن این فایل ها در ذهنم جرقه زد که تا شب با خودم بلند بلند صحبت میکردم . میگفتم دیگه به هیچکس اجازه نمیدهم که خواسته های منو به باد فنا بده .. آنقدر سماجت بخرج میدم آنقدر بهش تمرکز میکنم آنقدر تکرار و تکرار و تمرین میکنم که خوده خداوند خودش از این استمرارم خجالت بکشه .. آن موقع ها از این آگاهی ها و مدارها و فرکانس ها اطلاعی نداشتم ولی الان که آگاه شدم . الان که فهمیدم داستان چیع …. الان که من فهمیدم که به هر آنچه توجه کنم از اساس آن جنس توجه ام وارد زندگیم میشه .. الان که چنین استادانی دارم .. الان دیگه اینترنت هست . الان دیگه این فایل های استادان هست … دیگه نمی تونی بندازی گردن دولت و جامعه و خانواده و فرهنگ و دلار و ریس جمهور و غیره… حتی اگر سنگ هم از آسمان بیاره. من کوتاه نمیاممممم

    هر روز دارم روی باورهام کار میکنم نه یکساعت و دو ساعت و سه ساعت و چهار ساعت بلکه بطور شبانه روزی .. صبح تا شب چندین بار مجبور میشم گوشیمو بذارم شارژ بشه … زمانی که گوشیم شارژ میشه میرم توی دفتر شروع به نوشتن میکنم بعدش کلی همینطور فکر میکنم و فکر میکنم و باورهای قدرتمند برای خودم می سازم دیگه نـــــــه خسته میشم و نه دیگه کنار میکشم و نـــــــه خواسته مو فراموش میکنم و نـــــــــه دیگه هیچ مسایل بیرونی نمیتونه منو از خواسته ام جدا کنه .. اگع این افکار منه که زندگی مو می سازه . اگه این تمرکز و تکرار و تکرار مداومت زندگی منو می سازه . اگه این تلاش های شبانه روزی من برای رسیدن به هدفم زندگی منو می سازه ..!!! دیگه کوتاه نـــمــیـــام!!ممممم!

    چقدر خوب شد وقتی داشتم کارای خانه تکونی و یا اتاق تکونی رو انجام میدادم این فایل ها رو بطور رندم گوش دادم و نگاه میکردم انگار واقعا به ذهنم و افکارم هم یک تکون حسابی دادم و همینطور که دارم کار میکنم دارم باورها مو هم تقویت میکنم . همش میگم بـــــاید بـــشه. باید بشود . باید این خواستمو بهش برسم آن هم بسادگی براحتی به آسانی و سهولت به زیبایی و عزتمندانع و از کوتاهترین مسیر!!!

    طبیعیع که براحتی بشود ..

    چون قانونش اینه که بخواهیم و بشود!!!

    چطوری شو ؟؟؟. مـــــن نمیدونم

    از کجا شو ؟؟؟ مـــــن نمی‌دونم

    خودت راهشو بلدی و باید بهم نشون بدی!!!

    خودت باید ذهنمو باز کنی!!!

    خودت باید هدایتم کنی!!

    من خواستم تو هم باید اجابتش کنی .. به من هیچ ربطی نداره وظیفه تویه که شرایط رو برام مهیا کنی !!

    خودت قدم به قدم ها ی من باید باشی

    خودت منو باید روی شانه هایت بنشانی وببری به همان‌جایی که رسالتم هست !!

    خودت باید برام بسازی !!!

    خودت باید برام بیاری!!

    التماست هم نمیکنم … وظیفهتع که هدایتم کنی… یعنی دیگه زدم به سیم آخررررررر

    من که عقلم نمی رسه . من که هیچی بلدش نیستم . من که خودمو بدست تو سپردم

    خودت هم باید برنامه ریزی و هندلش کنی

    من فقط می‌دونم آن خواسته ای که در قلبم نشاندی یعنی رسالت منع و منم بــــایـــد بهش بـــــرســـم پــــس خــــودت دستمو محکم توی دســـتـــای خودت گره بزن+++++

    خدایااا دیدی که دارم به خودت میگم پس تو هم وظیفه اتع که منو بسمت آن مسیرم هدایتم کنی

    خدایا الان که من جزیی از تو هستم پس بهم جواب بده کدامیک از رسیدن به خواسته ها و آرزوها و اهدافم پیش نیاز رسیدن به دیگر اهداف مقدسم هست که باید انجام بشه؟؟؟؟؟

    امروز من باید چه کاری انجام بدم که به هدفم نزدیکتر بشم؟؟؟!

    تو برای من چه کاری می‌کنی که نشانه ها و هدایت های الهی تو را بوضوح و به روشنی ببینم ؟؟؟

    تو برام چه اتفاقات و شرایط و همزمانی هایی در نظر گرفتی که سوپرایزم کنی؟؟؟؟

    خدایا خودت با بهترین ها سوپرایزم کن الهی آمین

    خدایا خودت کمکم کن که همه ی کارها و همه ی برنامه ها و همه ی امورات زندگیم را با مدیریت خودت چیده مان و برنامه ریزی و هماهنگ و هندلش کنی و سروسامان ببخشی که والاترین نظم و هماهنگی و آرامش و آسایش و سلامتی و نعمت و پول و ثروت و برکت الهی در زندگیم حاکم است الهی آمین

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد برای رسیدن به اهداف و خواسته هایم.

    خدایااا خودت هدایتم کن و با من حرف بزن

    با بهترینع بهترین هدایت هایت و صدای بلند الهام و شهود و خواب و رویا .. چشم و دل من رو روشن کن تا بتوانم نشانه های واضح و آشکار پر رنگ ترا بوضوح و به روشنی ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم

    خدایا شکرت

    لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

    شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      آرزو کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 514 روز

      سلااااااام خوشگلم ،سلام قشنگم

      سلام به رویایی که من از کامنتاش صبوری ،طی کردن تکامل رو بدرستی،ارامش رو درک میکنم …

      بببیییییین لذت بردم (همش میگفتم آره همینه یا ممیریم یا به اهدافمون میرسیم)

      بابا عالیییییی بود کامنتتون ،مرسی که نوشتی یعنی من کاملا تجسم کردم خونه پدر بزرگتونو همه رو حتی اونجا که تنها بودین و فریاد زدین که این دفعه باید برسم به هدفم بااااااایدیه عاقاااااااا جان

      رویا جونم تو رووووو خداااااااا تمام تلاشتو بکن به هدفت برسی تا من بکوبم به دهن ذهنم

      منطقشو قانع کنم

      من بهت افتخار میکنم حالمو عالی کردی حالت عالیییییییی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      معصومه پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 1147 روز

      سلام به خواهر عزیزم رویا جان

      انشاالله به تمام آرزو هایت برسی خواستن توانستن است.

      بااین همتی که کردی وارده ی قوی به هدفت می‌رسی

      من هم یه کار گاه کوچک خیاطی دارم چند نوع پوشاک را تولید میکنم

      تقریبا 7ساله که کار گاه دارم اما این آرزو وهدف را بیست سال پیش با همسرم داشتیم که همچین تولیدی بزنیم اما راه وچاه را نمی‌دانستیم واز خیاطی سر در نیاوردم چندین سال فقط تو آرزو هام بود و اقدامی نتونستم بکنم چون میترسیدم از اینکه نتونم به سر انجام برسانم

      تا 7سال پیش باز دفتر این هدفم باز شد حتی پول یک چرخ خیاطی را هم بخرم نداشتم از برادرم قرض گرفتم و تقریباً سه

      ماه تو یه کارگاه رفتم کار چرخ کاری را یاد گرفتم خیلی خوشحال بودم که من دارم فقط راسته دوزی میکنم بعد هم یه مقدار وام برداشتم وپارچه خریدم و شلوار زنانه تولید کردم وآنقدر تو رویاهایم می‌دیدم که یه کار گاه تولیدی دارم چند تا خیاط برام کار میکنن که طی این چند سال من کامل خیاطی را با علاقه ای که داشتم بدون اینکه آموزشگاه برم یاد گرفتم هم اکنون ده تا خیاط دارم و تقریبا فصلی همه چیز تولید میکنم

      من آنقدر ذوق خیاطی داشتم که ساعت 5 صبح شروع میکردم وبعضی اوقات تا 12شب مشغول خیاطی بودم

      همسرم بعضی اوقات اعصابش بهم می‌ریخت می‌گفت من کار گاه را جمع کنم اما من پافشاری میکردم وشبانع روزی کار کردم وپا بر جا ماند والان خیلی خوشحالم وقتی میرم مغازه های شهرم تولیدات خودم را پشت ویترین ها وتو رگال ها میبینم به خودم افتخار میکنم که کار خودمه

      خواهر عزیزم انشاالله بتونی به خواسته است برسی

      .موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        پریسا و جلال گفته:
        مدت عضویت: 1175 روز

        به نام خداوند بخشنده مهربان

        سلام خدمت دوست عزیزم معصومه جان

        عزیزم تحسینت میکنم به خاطر اراده قوی که برای ادامه راحت داشتی

        بسیار عالی بود

        کامنت زیبایی رو گذاشتی

        مچکرم که اون رو به اشتراک گذاشتی و باعث شدی آگاهی من بالا بره

        هر کجا که هستی شاد و موفق باشی

        پریسا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      پریسا و جلال گفته:
      مدت عضویت: 1175 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلام خدمت دوست عزیزم رویا جان

      دختر تو بینظیری

      واقعا من از خاطرات و کامنت زیبات لذت بردم

      باورهای عالی رو مطرح کردی

      خداروشکر که هدایت شدم که کامنت شما رو بخوانم

      و خداروشکر که شما هدایت شدی که کامنت بزاری

      مچکرم

      هر کجا که هستین با احساس خوب و آرامش زندگی رو سپری کنین

      موفق باشید

      پریسا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    بنام یاد الله مهربان و هر انچه دارم از ان اوست

    سلام خدمت شما استاد توانا بر کلام و درود خدمت شما خانم شایسته عزیز

    هر کجای آمریکا استین خوش و آرام و سر شار از انرژی باشید

    دقیقا این فایل به ما چقدر انگیزه میته بخاطر رسیدن به خواسته هایما مثلا این که مییبینم یک فردی به جای رسیده الگو میگریم و این باید برای ما تمرین هم شود چون وقتی مه دیدم که استاد اینقدر موتر و‌موترسایکل داره و یا این خانه عالی با فضایی کاملا قشنگ حس آرامش به انسان دست میده خدا را هزاران بار شکرررر و بی نهایت شکرررررت خدایاااااا بخاطر تمام این مکان خوب و سپاس فراوان از شما خانم شایسته عزیز که این ویدیو ها را تصمیم گرفتین به ترتیب برای ما بگذارید

    امروز وقتی بیدار شدم حس قشنگ داشتم به همه چیز و‌دیدم هم که یک ستاره هم برایم افزوده شده حس کردم مه مدارم بالا رفته در هر حالت خدا را بی نهایت سپاس گذارممممم

    در هر کجای دنیا باشید خوش و آرام باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ایمان طاهری گفته:
    مدت عضویت: 2254 روز

    به نام خدا

    گام هفتم:باورهایی برای امکان پذیری آرزوها.

    وضوح خواسته ها از طریق تضادها

    آرزوهامون فراموش نکنیم،ازشون انرژی و انگیزه بگیریم و سوخت بسازیم برای حرکت.

    اونا باید همیشه جلو چشممون باشن تا جریان انرژی فکری مون جهت بگیره.

    و همیشه به خودمون بگیم که میتونم داشته باشمش اونایی که خواسته های مارو دارن تحسین کنیم و بگیم حالا که اونا دارن پس یعنی منم میتونم داشته باشم همه ما یک سیستم ذهنی عصبی داریم همه ما به یک اندازه به منبع بینهایت هستی دسترسی داریم.

    من اگه باورهای مناسب داشته باشم همه چیز میتونم داشته باشم هیچ محدودیتی در کار نیست چون من و خدا یکی هستیم خوب اونم که نامحدوده دیگه پس منم نامحدودم.

    من مسئولیت زندگی خودمو به عهده دارم

    منم که میتونم خودم خوشبخت یا بدبخت کنم

    من با افکارم ساختم حالا که با افکار خودم ساختم پس میشینم رو افکارم کار میکنم و میسازم دیگه من میتونم ذهنمو کنترل کنم پس میتونم زندگیمو کنترل کنم.فقط باید تکاملمو رعایت کنم و عجله نداشته باشم و به ایده هایی که تو دل مسیر میاد عمل کنم،ایده های در دسترس که فقط نیاز به حرکت داره با همین امکاناتی که دارم.

    البته موضوع مهم تر اینه که خوشبختی رو مشروط نکنیم به داشتن چیزایی که الان نداریم

    خوشبختی رو ماکول نکنیم به آینده

    خوشبختی رو گره نزنیم به عوامل بیرونی

    خوشبختی یه چیز درونیه خوشبختی حال خوب و احساس خوبه خوشبختی یعنی توانایی دیدن نعمت ها و زیبایی ها خوشبختی یعنی لذت بردن از داشته ها هرچی که هست

    خوشبختی یعنی درلحظه زندگی کردن و امید داشتن ،خوشبختی یعنی حس خوب سپاسگزاری

    خوشبختی یعنی شور و شوق داشتن برای زندگی بهتر،خوشبختی یعنی انگیزه داشتن برای حل مسائل و باور به این توانایی

    خوشبختی یعنی باور به توانایی هامون و باور به قدرت خداوندی که در وجود ماست.

    واقعا چه خوشبختی بالاتر از اینکه بفهمی خداوندی که خالق و قدرت این جهانه همه رو به تسخیر تو در آورده و همیشه داره حمایت و هدایتت میکنه.

    حتی وقتی به گذشته نگاه میکنی میبینی اصلا تویی نبودی همش اون بوده که داشته کارهارو برات انجام میداده و مواظبت بوده

    حتی روزایی که ازش غافل بودی و داشتی شرک میورزیدی اون بازم حواسش بهت بوده و همش در گوشت بهت الهام میکرده ای بنده من برگرد به سمت من برگرد بیا من کفایت میکنم برات من راضیت میکنم هرچی که بخوای دست خودمه هاااا

    ولی ما سیگنال هارو دریافت نمی‌کردیم.

    سپاس فراوان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم ،

    سلام وعرض ادب دارم خدمت استادان عشق ومعرفت وسلام به همه عزیزان اعضای سایت خودمان ،

    در مورد وجود تضادها وحکمت بودن ووجود تضاد ،بله اگر تضاد فقر نباشد درخواست وخلق ثروت هم نخواهد بود ،

    اگر تضاد مریضی نباشه ،تلاش برای سلامتی تناسب اندام هم نخواهد بود ،وقتی به مشکل جسمی که نتیجه مستقیم طرز تفکرات خودمان است ،نباشه ،تلاش برای بهبود وضعیت بهداشت ،تغذیه سالم هم نخواهد بود ،،

    در مورد اجابت خواسته ها به خدای عزیزم سوگند ،من چند روز بود از خدا خواستم کسی عزیزم ومهم در زندگیم به من زنگ بزنه، صدایش را بشنوم ،دیروز در تمرین ستاره قطبی نوشتم ،بعد از اذان مغرب رنگ زد وحتی دو دفعه هم زنگ زد که از خداوند منان تشکر می‌کنم ،

    بله استاد عزیزم فرمودن من به ایده و الهامات عمل می‌کنم ، ایمان همراه عمل معنا پیدا می‌کنه ،نه در حرف،

    مثال در مورد خودم ،19 سال پیش من در شهرستانی خدمت می‌کردم ،که از برخورد مدیر ومسولان راضی نبودم ،واز خدا کمک خواستم ،بصورت واضح و روشن گفت فلان همکارت ،هم از محل خدمتش راضی نیست ،با او هماهنگ کن ودر خواست جابجایی نیرو بدهید ،به بزرگی خدایم درخواست دادیم ودر کمال نا باوری موافقت شد در صورتی که می گفتند ،احتمال کمی هست کمیسیون تشکیل بشود و رسیدگی کنند .ودر تمام سالهای خدمتم در شهر مورد نظرم به معجزه گر بودن خدا وند،ایمان بیشتری پیدا کردم،

    اما افسوس که انسان هم فراموش کار است هم ناسپاس است،ومن براحتی این لطف ومعجزه را فراموش کرده بودم،

    چیزی که من درک کردم واکنون آنرا پذیرفته ام خالق بودن ما است ،که هرکدام از ماها خالق زندگی خودمان هستیم ،وخداراهزاران بار شکر برای این احترامی که برای ما آدم‌ها قایل شده وما را اشرف مخلوقات قرار داده ،بنده در مورد باور فراوانی باورهای غلط زیادی داشتم ،وبشکرانه حضور در سایت توحیدی استادعباس منش خیلی خوب شدم ،وجاداره که بیشتر روی خودم کار کنم،

    اما نکته ای که خیلی برایم جالب است وقوع هم زمانی هاست ،من به مراسم جشن رسول الله علاقه دارم ،امسال برای2 مراسم دعوت شدم ،که انشالله فردا یکشنبه و پنجشنبه میرم از خدای مهربان برای تمام نعمت های الهی ام شکر گذارم از خانم شایسته صمیمانه تشکرو قدر دانی می‌کنم خانم شایسته جان فایل تصویری از خودتان برای ما بگذارید تا ببینم چقدر دیگر خوشگل تر شدی بعد از استفاده وعمل به قانون سلامتی ،از آخرین قسمت سفر به دور امریکای عزیز ندیدمتون فدات بشم هم شما وهم استاد عباس منش ،را از راه دور بغل میکنم ودست بوس تان هستم ،در پناه خدای همیشه همراه سلامت،ثروتمند وسعادتمند باشیم همه مان

    1403/7/7

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    منیره صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 357 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان نازنین !

    روز زیباتون بخیر.

    (تفکیک فکری های الهامی و ذهنی)

    استاد چقدر آگاهی های نابی تو این فایل به من دادید خیلی خیلی سپاس گزارم استاد احساس می کنم روز به روز با این پروژه ‌و گوش دادن به این فایل ها و عمل کردن بهشون دارم قوی تر میشم چگونه بگم ای کاش کلمات می تونست از پس بیانش بر بیاد .

    ایده های که به شما داده میشه یک ذره باید از وضعیت فعلی شما بهتر باشه اگه بالاتر باشه راهایشان کنید.

    استاد سپاس گزارم که به من راه نشون دادید تا بهتر بتونم فرق فکرهای ذهنی و الهامی رو تشخیص بدم مدت ها بود از خدا می خواستم بهم کمک کنه تا تشخیص بدم فکر های الهامی رو از ‌فکر های ذهنی که خدا از طریق شما یارییم کرد خدارا هزار ها بار شکر گزارم.

    ( توحید و ایمان)

    خوشبختی به احساس خوب ما است نه به فلان خونه ، ماشین ، همسر ، فرزند یا فلان رتبه دانشگاهی و …

    احساس خوب هم زمانی ایجاد میشه که باور داشته باشیم چیزی رو که می خواهیم خدا بهمون میده یعنی راجع به اون خواسته باورهای توحیدی داشته باشیم .

    (جهان مسخر ماست)

    ما از خداییم ما خود خداییم

    انا لله و انا الیه راجعون

    ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم

    جهان مسخر ما است ما هر چه بخواییم جهان در برابر خواست ما لبیک میگه و رام ماست به شرط داشتن باور های توحیدی در‌جهت اون خواسته ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
    مدت عضویت: 412 روز

    گام هفتم پروژه خانه تکانی ذهن

    استاد این همه امکاناتی که در خدمت داری همش لایقتونه مبارکتون باشه واقعا کیف میکنم که یه انسان

    با تلاش و تغییر باورهاش به موفقیت و رفاه و ارامش میرسه

    چه ماشین های شیک و زیبایی

    چه دوچرخه های کاربردی و جمع و جوری چه موتورهای باحال و شیکی واقعا که لایقش هستید

    چقدر محیط بیرون خونه تمیز و دلباز و بزرگه خیلییییی دوست دارم این محیط رو

    قدرت تضادها: هر چیزی که نادلخواهته تو زندگیت از روابط گرفته تا امکانات و محیط زندگی ، فرصتیه برای پیدا کردن خواسته های قلبیمون و ارسالش به جهان هستی ، باورسازی میکنم تجسم میکنم خواسته هام رو ، توی دریم بردم ثبتشون

    میکنم و هر وقت میبینمشون فکر میکنم دارمشون و لذت میبرم

    ارزوهاتون رو با جزییات بنویسید با نگاه به اینکه حتما بهش میرسی لذت ببر . پیش هیییچ کسی از ارزوهات نگو

    اونا باورهای تو رو نمیدونن و ممکنه مسخره کنن و حالت رو بد کن

    از داشته های دیگران لذت ببر و تحسین کن و خودت تکرار کن اگه منم باورام رو درست کنم بهش دست پیدا میکنم.

    شما روی خودت کار کن کم کم ایده هایی که با شرایط فعلیمون سازگاره و یه چیزی یه ذره بهتر از وضعیت فعلیمون باشه بهمون الهام میشه ،

    اون ایده رو باید همت کنیم به مرحله عمل برسونیم ، قدم به قدم خدا ایده های بزرگتر به اندازه ظرف درونمون سر راهمون قرار میده ایده ها باید یه پله بالاتر از وضعیت فعلیت باشه قدم به قدم مدارت رو بالاتر ببر

    خوشبختی لذت بردن از داشته های الانته اگه از زندگیت لذت نمیبری به خواسته هات نمیرسی اگر هم برسی

    باز لذت نمیبری

    ما باید یاد بگیریم که در هر لحظه هر شرایطی حال خوب داشته باشیم اگر شرایط به صورت تکراری نادلخواهه یعنی باورات ایراد داره

    احساس خوب با تمرکز به نکات مثبت و ایمان به قدرت خدا ، در هر لحظه از زندگی مطمئنا ما رو به خواسته هایی که تجسم مداوم کردیم خواهد رسوند

    اگه حال خوبت وابسته به رفتار دیگرانه ، اگه موفقیتت رو وابسته به شرایط و … میدونی ،

    یعنی باور توحیدی نداری

    تمام قدرت دست خداست هدایت وعده حتمی از جانب خداست، با ترس هدایت و ارامش دریافت نمیکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: