سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر؛
- تفاوت ذهن فقیر و ذهن مولد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی؛
- هز زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای؛
- تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است؛
- واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری؛
- وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛
- “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است؛
- مفهوم عملی ایاک نعبد و ایاک نستعین؛
- تمرکز بر آنچه می توانم بهبود ببخشم؛
- خاصیت ایده های الهامی؛
منابع کاملتر درباره درک این آگاهی ها:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی195MB42 دقیقه
- فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی39MB42 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی شکر.
سلام استاد عزیزم. امیدوارم حالتون عالی باشه. هم شما، هم خانم شایسته ی دوست داشتنی و همچنین خانواده ی پر مهرم.
نمی دونم از کجا بگم و چطوری شروع کنم اما قسم می خورم حرفاتون راسته. منم خدارو حس می کنم همیشه. یک بار کافی بود که گفتین بهتون الهام می کنه، انگار شاهکلید بهم داده بودن. اینقدر قشنگ هدایتم می کنه که خودم شگفت زده می مونم. مثل لحظه ای که این آیه از قرآن رو درک نمی کردم ( اوایل آشنایی با سایت بود)، اونجا که حضرت موسی از خداوند درخواست می کنه که خدارو ببینه و خداوند می گه به کوه نگاه کن و … . نمی فهمیدم. درک نمی کردم یعنی چی، هنوز ماهیت انرژی بودن خدارو درک نکرده بودم، خونده بودما اما ملموس نبود. قرآنو بستم و گفتم خدایا به عهده ی خودت. باید کاری کنی درک کنم. دو روز گذشت. مسافر بودم و باید برمی گشتیم خونه، با اینکه قرار نبود من جلو بشینم ولی همه چیز دست به دست هم داد تا من جلو بشینم. نشستم و از اونجایی که ماشین در سکوت کامل بود شروع کردم به لذت بردن، به شکر کردن ولی سرم پایین بود. دقیقا یادمه یه جا توی یه پیچ جاده یه حسی بهم گفت سرتو بگیر بالا، و وقتی به جلو نگاه کردم یه کوه عظیم جلوی چشمام بود، گفتم چقدر بلند و سخته، داشتم لذت می بردم که همون حس شروع کرد حرف زدن، گفت به کوه نگاه کن، ما به موسی گفتیم به کوه نگاه کن اگر اونو ثابت دیدی یعنی منو هم دیدی! خدای مننننن جرقه زد که خدا دیده نمی شه و فقط حس می شه. تنم می لرزید. زیباترین آگاهی بود برای من. انگار تازه پیداش کرده بودم تا قبلش فقط نشانه هارو دنبال می کردم. ولی الآن یه سال و اندی می گذره از اون روز.و بارها و بارها بهم گفته شده که از کدوم مسیر برم، گفته شده ماشین رو بفروشم و بعد فهمیدم چقدر به موقع و به نفعم بوده، گفته شده که به مادرم که خواب بوده آب بدم و وقتی آب بردم براش می گفت از فرط تشنگی نمی دونستم چیکار کنم ولی حوصله ی بلند شدن نداشتم. تا چند شب پیش که تمام معادلاتم به هم ریخته بود، حس می کردم چیزی رو بین آموزه های شما گم کردم، نمی دونستم چیه، فقط نشستم توی حیاط و توی اینترنت دنبال معنای توحید بودم، می گفتم شاید قضیه توحیده که خوب درک نکردم اما این ذهن من بود، واقعا مستاُصل شده بودم تا اینکه آروم شدمو گفتم بالاخره خوب می شم. نشسته بودم توی تاریکی توی تراس، یهو صدای یه موتور اومد(خونه ی ما سر خیابونه و یه هایپر مارکت دیوار به دیوارمون هست)، همینطور که موتور روشن شد، یه نفر با صوت آیه ی بسم الله الرحمن الرحیم رو خوند و رفت.
هنوزم شگفت زده م. گفتم خودشه. الله و رحمان و رحیم بودن خدا. من اولی رو قبول دارم اما گاهی رحمان و رحیم بودن رو فراموش می کنم. جواب گفته شده بود. همون لحظه به عنوان صفحه بک گراند گذاشتمش و هر بار سعی می کنم به مفهوم این آیه توجه کنم و توی زندگیم پیاده کنم، همین چند روز حالم از تمام این سالها متفاوت تر و قشنگ تره. من از بچه های دوازده قدم هستم و به اندازه ای درونم تغییر کرده، شرایط تغییر کرده که نمی دونم چی بگم ولی به قول شما هنوز مونده. آره اینا ریشه س که هر لحظه داره محکم تر می شه.
حالا بهتر می فهمم چرا اول تمام برنامه هاتون می گین : به نام خداوند بخشنده ی مهربان.
تازه دارم معنای توحید رو درک می کنم، با اینکه فکر می کردم توحیدی شدم اما تازه دارم می فهمم بریدن از بیرون و رفتن به درون یعنی چی؟
تازه می فهمم کنترل ذهن و توجه به زیبایی یعنی چی؟
تازه می فهمم اعراض از ناخواسته، بحث، فقر و … یعنی چی؟
تازه دارم می فهمم دنیاهای موازی یعنی چی؟ که من باشم و خدای خودم و کاری به بقیه نداشته باشم.
که من حتی برای کوچکترین کارهامم به خدا درخواست بدم و اون بلافاصله جواب بده، بخدا جواب می ده، کافیه باورش کنیم. اومدم ردپا بذارم برای خودم که هر بار خواستم به نجوای ذهنم توجه کنم بیام سراغ این متن.
اومدم بگم کافیه باور کنیم که جهان هوشمنده، که خدا هر لحظه با ماست. که جهان با دید نظاره گر تغییر می کنه. که من با خدای خودم دنیای خودم رو می سازم و هیچ کسی هم نمی تونه کاری کنه.
اومدم بگم بیاین اگر یه خط، یه جمله از این سایت و از این همه آگاهی برداشت داشتیم اول عمل کنیم، ایمانمونو نشون بدیم بعد بریم سراغ آگاهی بعدی چون از کار قبلی ایمان محکم تری گرفتیم.
یا رب