live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی

الهی صدهزار مرتبه شکرت⁦(＾∇＾)ﾉ⁩

روز2

سلام به استاد عزیزم

من از دیروز عمل به تعهد پنج روزه ام رو شروع کردم و پروردگار ماه من؛نتایج‌و‌نشانه ها از همون روز دقیقا از همون روزدر زندگیه من راهشون رو باز کردند…انقدر ذوق دارم بابتشون که نگو…استاد شما عشقید؛عششششق!خدا هدایت میکنه…پاداش میده….بیشتراز خود ما برای خوشبختیمون ذوق داره.

دیروز وقتی بیدار شدم و سپاسگزاری کردم دقترچه ام رو برداشتم که خواسته ام رو بنویسم؛یه خواسته نوشتم؛یه ذره نسبت بهش مقاومت داشتم و یه خواسته دیگه ته ذهنم بود.واریزپول…و اخر شب بود که دو تا واریزی داشتم.واریزی هایی که اصلا منتظرشون نبودم…خدایا شکرت…به قول استاد نشانه ها رو ببینید و تایید کنید؛تحسین کنید…هدایت شدنم به فایل اول زندگی در بهشت هم‌نشانه پروردگارم‌بود…خصوصا اون ترانه…بعد امروز بیدار شدم و‌اول صبح‌فایل دیدم.نوشتم.شکرگزاری کردم.خواسته هام رو‌نوشتم.و سر نهار زدم نشانه امروزم رو.اولش فکر کردم به من مربوط نیست اما دقیقاً بود….اون چیزی بود که باید میشنیدم.

وقتی فایل رو میدیدم خواسته هام شکل میگرفت و من مینوشتمشون.

نوشتم دوست دارم با عشقم تو‌محله زیبامون قدم بزنیم و بعد دوچرخه سواری کنیم هم‌نوشتم و بعدش استاد در پارکینگ رو باز کرد و‌دوچرخه هارو‌نشون داد و گفت من با عزیز دلم دوچرخه سواری میکنیم…خدایا شکرت…بعد استاد داشت حرف میزد گفت بیام ایران بچه‌هایی که نتیجه گرفتن توی ….و اولین موردی که گفتن روابط عاطفی بود…چند لحظه بعد اس ام اس تبلیغاتی اومد و‌ تو نوتیفیکیشن فقط یه قلب قرمز دیده میشد⁦(＾3＾⁩ خدای من نشانه ها میریزن دورت⁦⁦⁦

عاشقتم خداجونم( ◜‿◝ )⁩

بعد گفتم خب حالا چیکار کنم؟هدایت شدم به کامنت ها؛گفتم یه 5 تا کامنت بخونم.بعد منی که عموما دنبال کامنت منتخبا نمیرم و مستقیم شروع میکنم از کامنتای کلی خوندن هدایت شدم به کامنت های منتخب…و کامنت اول فوق العاده بود.انگار دستور کار برای من بود.چند بااارهددا م به شیوه های مختلف میشنوم و بهم گفته میشه که برو مشخصات و ویژگی ها رو بنویس.بعد دوباره هدایت شدم به سوال یکی از بچه ها که حس و حال خود اخیر من رو داشت.و پاسخش دادم.برای خودم می‌نوشتم انگار که یادم باشه.

و دوباره یه پیامک تبلیغاتی که از نوتیفیکیشنش فقط قلب دیده میشد⁦( ‿)⁩ خداااای من…معرکه اس

و همه چی جلوی روته…همه چی

به محض اینکه تصمیم بگیری حرکت کنی هممممه ی جهان همراهیت میکنه

بعد مامانم از خونه همسایمون اومد گفت سیده اصرار داشت این پفک رو ببر برا فاطمه و این در حالی بود که من دیشب گفتم:چققققد دوست دارم پفک بخورم⁦(•ө•)⁩ میبینید؟خدایااااا شکرت.وقتی مامانم پفکو آورد میخواستم گریه کنم از شادی⁦ƪ(˘⌣˘)ʃ⁩ به قول استاد ببینید و تایید و تحسین کنید نشانه های کارکرد قانون تو زندگیتون رو تا ایمانتون قویتر بشه.من عااااااششششقتم خدایا عششششقی استاد عشقید بچه ها. ⁦(つ≧▽≦)つ⁩