سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر؛
- تفاوت ذهن فقیر و ذهن مولد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی؛
- هز زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای؛
- تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است؛
- واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری؛
- وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛
- “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است؛
- مفهوم عملی ایاک نعبد و ایاک نستعین؛
- تمرکز بر آنچه می توانم بهبود ببخشم؛
- خاصیت ایده های الهامی؛
منابع کاملتر درباره درک این آگاهی ها:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی195MB42 دقیقه
- فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی39MB42 دقیقه
وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ ۚ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ
و اگر روی گرداندن آنان بر تو سنگین و دشوار است، اگر بتوانی نقبی در زمین، یا نردبانی برای راه یافتن در آسمان بجویی تا [از عمق زمین و پهنه آسمان] معجزه ای برای آنان بیاوری [این کار را انجام ده ولی آنها ایمان نمی آورند]؛ و اگر در مشیت خداوند قرار میگرفت، همه آنان را به راه هدایت گرد می آورد؛ پس هرگز از بی خبران مباش
———————————————————————————————————————————
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
این باور یکی از ریشه ای ترین باورهای خود منه که روش کار کردم و بهاشو انصافا پرداخت کردم و خیلی بهتر شدم اما خیلی جای کار داره.. من سالها خونه پدرم نشستم و همیشه چشم انتظار حمایت هاش بودم چون از کودکی تا نوجوانی و جوانی این مدلی در خانواده رشد کردم و پدرم همه کاره بود و من حتی به سیاه و سفید دست نزده بودم..
اما یه صدایی از درون همیشه بهم میگفت اگه میخوای خوشبخت بشی باید این گاو شیرده رو بکشی!! و انصافا در کشتنش مثل قوم بنی اسرائیل نیومدم مدام منطق بچینم و بهونه بیارم که چرا یا چطوری..
اولین قدم در دوران دانشجویی بهم گفته شد که هزینه های مالیتو خودت باید تامین کنی.. یادمه اون دوران خیلی از لحاظ فکری درگیر بودم و شرایط روحی اسفناکی داشتم.. و هنوز با این سایت توحیدی آشنا نشده بودم..
قدم اول هر دو تا مسئله من رو پوشش داد..سه ماه تابستون رو رفتم تو شرایط سخت که یه ماهش رمضون بود با زبان روزه و در کار صحافی مشغول شدم برای این که هم پول درارم و هم از شدت کار و خستگی ذهنم مجال نجوا نداشته باشه.. آره من بهاشو پرداختم…
قدم بعدی بعد از این سه ماه بهم گفته شد!! خدا گفت باید ازدواج کنی؟ در حالی که تمام دوران دانشجویی با این فکر سپری شد که یه شغل دست و پا کنم و پولی جمع کنم تا بعدش بتونم ازدواج کنم و خدا بهم گفت اگر اینا رو میخوای که ازدواج کنی پس اصلا چرا ازدواج؟! ازدواج کن تا اینا تامین بشه و من بهت وعده دادم..
وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ ۚ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
و منی که اعتماد به نفسم نابود بود و پدرم به شدت منطقی بود و اصلا اهل ریسک نبود و شرایط مالی خوبی هم نداشت، با یه آرامشی رفتم پیشش و باهاش مطرح کردم..
و گزینه ای که بهش گفتم دختری بود که خدا برام انتخاب کرده بود!! و از چند طریق از دوست و آشنا باهام مطرحش کرده بود چون واقعا از خودش خواسته بودم و تسلیمش بودم..
و پدرم بدون هیچ مقاومتی پذیرفت!!
و ما رفتیم خواستگاری دختری که کلی خواستگار رد کرده بود.. و خانواده اصیلی داشت.. و ازشون طی چندتا رفت و آمد و صحبت بله رو گرفتیم طوری که من خودم باورم نمیشد!!
و اون دختر شد زندگیم، شد رفیقم، شد عشقم.. شد همون که حضرت موسی گفت:
وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی تا اونجا که میگه: کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا
و ما با هم بسیار خدا رو به فضلش یاد میکنیم و شدیم لباس هم و ضعف هامونو پوشش دادیم.. همون که خدا میگه:
هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ
و یکماه مونده به تاریخ عروسی که همسرم پیشنهاد داد در حالی که من هنوز شغلی نداشتم و ما خدا رو امتحان کردیم!!
شغلم جور شد و همینطوری معجزه پشت معجزه..
همسری که فقط رفیق نبود.. همسری که باهاش ساعتها حرف میزنی و عیب هاتو پیدا میکنی و روی ضعف هات کار میکنی..
و من از یه آدم بچه ننه که محصول زندگی قبل از ازدواج بود تبدیل شدم به مرد زندگی.. و خداوند تمام اینها رو به ما تفضل کرد..
فقط کافیه به خدا اعتماد کنیم..و بهش ایمان بیاریم وکسی و چیزی رو شریکش قرار ندیم..
و صد درصد مسئولیت زندگیمون رو بپذیریم.. و خدا میدونه بعد از این چه اتفاقاتی در راهه و از برکات توحید چه نعمتهایی خدا نصیبم کرد
از خونه و شغل و رسمی شدن گرفته تا سه تا زندگی، سه تا بچه که نمیشه با هیچ عبارتی ارزششون رو تخمین زد.. و یه زندگی پر از گرما و عشق
خداوندا سپاسگذارم… و شاکرم که یکبار دیگه به توفیق تو این دوره 28 روزه رو شروع میکنم و ان شاالله از دستاوردهام خواهم گفت…
وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
و نعمت خدا را بر خود و پیمانش را که [توحید و یکتاپرستی] با شما محکم و استوار کرد، یاد کنید، هنگامی که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم. و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا به آنچه در سینه هاست، داناست
به نام خدا
سلام دوستان عزیزم
سلام خدمت خانم شایسته و تشکر از زحماتتون
ما بر آن عهد که بستیم هستیم…
خواستم از تغییر خودم بگم و یه نگاه شرک آلود که خیلی بین مردم ما متداوله و خیلی از آسیب های امروز مردم ما نشات گرفته از این نگاهه.
یادمه هر سال محرم که میشد تقریبا ده شبشو با پدر برادر و اقوام میرفتیم مراسم شرکت میکردیم و شاید بعضی وقتها تا سه ساعت هم تو مراسم میموندیم و کلی مداحی و توی سر زدن و تهش هم یه سخنرانی بی خاصیت که هیچی بهمون اضافه نمیشد. وقتی تو این مراسم حاضر میشدم خودمو خیلی اذیت میکردم و خیلی احساس گناه شدیدی پیدا میکردم که فلانی چرا گریه ات نمیگیره؟ چرا حالت تغییر نمیکنه؟ این یعنی اینکه تو آدم بدی هستی! ببین چطوری ملت دارن زجه میزنن؟! اومدی اینجا دستتو بگیرن، به چشمات التماس کن که اشک بریزن شاید اهل نجات بشی، چه بسا یه قطره اشک آتش جهنم رو خاموش کنه!! بخدا اینا مکالمه های ذهن جاهل من بوده..
و زمانی حالم بدتر میشد که ذهنم نجوا میکرد که چون تو آدم گناه کاری هستی امام بهت عنایت نمیکنه و دستتو نمیگیره و گریه نمیکنی!
خیلی واضح دارم از یه اعتقاد بنیادین صحبت میکنم و میدونم بچه هایی تو سایت هستن که این نگاه مذهبی منو دارن هنوز و ازش رنج میبرن..
سالها طول کشید تا این باورهای شرک آلود و غلط و خرافی از ذهنم من پاک بشه و هنوز هم خیلی راه دارم…
حسینی که تو مراسمات مذهبی شرکت میکرد تا بهش عنایت بشه الان اگر هم در مراسمی شرکت کنه برای بزرگداشت و احترام به اون همه ایثار و تعهد شرکت میکنه… واقعا شناخت غلط خداوند باعث میشه انسان به کجاها بره…
اصلا با چه منطقی ما میپذیریم که اومدیم تو این دنیا به غیر خدا التماس کنیم تا خداوند یه روزی بخور نمیر بهمون بده و شاید اون دنیا هم همونایی که بهشون التماس میکنیم دستمونو بگیرن..واقعا خدا رو چطور شناختیم؟! چقدر خرافاتی بودم و واقعا الان خجالت میکشم اینارو اعتراف میکنم…
حسین امروز خیلی توحیدی تر از اون روزا شده… من پذیرفتم که مسئول صددرصد زندگیم خودم هستم..
پذیرفتم که اومدم تو این دنیا که خودم و خدای خودمو بشناسم و از رهاورد این شناخت به لذت و آرامش روزافزون برسم
پذیرفتم که دنیا بر اساس مشیت و اراده خداوند در حال توسعه است…پذیرفتم که جهان هر روز داره آگاه تر میشه و اینو میشه از رفتار انسان ها دید.. دارم میبینم که انسان ها از بازخورد گرفتن باورهاشون و چک و لگدهای دنیا دارن هر روز آرام تر میشن، زندگی ها زیباتر میشه…و انسان هایی که نمیپذیرن در تاریخ محو میشن و جهان معطل آدم ها نمیمونه… اگه به تاریخ مراجعه کنیم میبینیم چقدر انسان ها دارن هر روز جنگ ها و خونریزی های کمتری رو تجربه میکنن.به قول اکهارت توله در نهایت این آگاهی تمام بشر رو احاطه میکنه و این نگاه توحیدی در تمام نفوس انسانها طنین انداز میشه… به قول خداوند کف روی سیلاب اقتضای اونه و در نهایت زایل میشه و آب به تمام گیاهان میرسه و سیرابشون میکنه و سبزی و زیبایی به ارمغان میاره..یا کف روی فلز مذاب که اقتضای اونه و در نهایت از بین میره و هدف اصلی که ابزاریه که با اون فلز ساخته میشه باقی میمونه…
هیچ کس ما رو نمیتونه کمک کنه.. و خداوندی که رب آسمانها و زمینه هم تا ما نخوایم و تسلیم نشیم و صدردرصد مسئولیتمونو نپذیریم، زندگی ما رو تغییر نمیده…و تغییر دادنش هم مثل اون نگاه سنتی نیست که خدا دلش بسوزه بگه آفرین به این پاداش بدین…نگاه سیستمی به جهان خیلی از سوالاتو پاسخ میده.. این که من بشینم منتظر که شاید فردا خدا زندگی بهتری رو برام رقم بزنه در حالی که من روی خودم کار نمیکنم و تغییر نمیکنم این هم باور غلطیه…
من صد در صد مسئول تمام اتفاقات زندگیم هستم… و از خداوند مسئلت میکنم بهم توفیق بده متعهدانه روی خودم کار کنم و بتونم به زیباترین شکل خدا رو در ظرف وجودم تجربه کنم و ازش لذت ببرم…
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ
آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.
تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
میوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی می دهد. و خدا مَثَل ها را برای مردم می زند تا متذکّر حقایق شوند.
وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ
و مَثَل کلمه ناپاک [که کفر و شرک است] مانند درخت ناپاک است که از زمین ریشه کن شده و هیچ قرار و ثباتی ندارد.
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۖ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ ۚ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ
خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان (به توحید) در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد، و خدا ستمکاران را گمراه می کند، و خدا هر چه به مشیتش تعلق گیرد انجام می دهد.
بنام خدا و سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
سلام و تشکر ویژه خدمت خانم شایسته
باعث افتخاره این همراهی با شما و دوستان در این مسیر توحیدی
قلمم رو به ربم میسپارم و همزمان گوش چشم میسپارم برای نیوش کردن آگاهی هایی نشات گرفته از این جلسه
بهترین تعریفی که از توحید و ارتباطش با زندگی انسانها در قرآن دیدم آیات بالا هستن.
اگه باورها رو ریشه یک درخت به اسم انسان در نظر بگیریم..این ریشه ها هم استحکام درخت رو حفظ میکنن و هم درختو تغذیه میکنن..دقیقا مثل ناخودآگاه انسان که در قرآن تعبیر به نفس شده…ویژگی سوم این ریشه ها اینه که علاوه بر استحکام و تامین غذایی یک درخت، از نظرها پنهانن و دیده نمیشن…
این ریشه ها حیات درختی رو تعیین میکنن که اون درخت دارای شاخ و برگه و این شاخ و برگها هم از ریشه ها تامین غذایی میشن و هم با عمل فتوسنتز و انتقال مواد غذایی به ریشه ها در رشدشون کمک میکنن…در نظام روانشناختی انسان این شاخ و برگ ها همون بخش خودآگاه ذهن هستش که محل قرارگیریش مغز انسانه و ویژگیهای جالبی داره، با اینکه بیس و اساسش از ناخودآگاهه و ناخودآگاه انسان که درک انتزاعی نداره به مرور برای حفاظت از خودش اونو در مغز انسان طراحی میکنه، یعنی ذهن خودآگاه محصول ذهن نیمه هوشیار یا همون ناخودآگاهه…مثل ارتباط شاخ و برگ ها با ریشه..همونطور که ریشه روی شاخ و برگ ها اثر داره، شاخ و برک ها هم روی رشد و تغذیه ریشه اثر گذاره..در ذهن انسان هم همین داستان هست…ذهن نیمه هوشیار زمانو درک نمیکنه و درک انتزاعی نداره..دروغو نمیفهمه…دلیلش هم متافیزیکی بودنشه (همونطور که ما با ذهن منطقی نمیتونیم حرکت جوهری رو درک کنیم اما میتونیم اثباتش کنیم و برای ذهنمون متطقیس کنیم)…خوب به مرور از این افزونه مادی استفاده میکنه تا بتونه از طریق ارتباط با ماده خودشو توسعه بده…خوب ذهن خودآگاه رو میسازه تا برای مواردی که درکش نمیکنه بخاطر ماهیت مادیشون ازش استفاده کنه..خوب به آقای ذهن خودآگاه دستور میده تا مطلبی به این تعداد برای مخاطب تکرار نشده به عنوان فکت نپذیرش و دیتاشو برام نفرست…چرا؟ بخاطر اینکه ذهن نیمه هوشیار با امر خداوند ارتباط مستقیم داره و به محض دریافت دیتا کن فیکون اتفاق میفته(دوستان اگر هر جا فکت و دلیل علمیشو خواستن کامنت بزارن ان شاالله پاسخ میدم)..یاد فیلم راز افتادم که میگفت چرا به محض توجه به چیزی فورا اتفاق نمیفته و پاسخش این بود که تصور کنید به یه فیل فکر میکنید و در لحظه اون فیل ظاهر میشه و ممکنه روی شما بیفته! اینجوری مجالی برای آنالیز اون دست باورها فراهم نمیشه چون به محض تصور الفاتحه!!…خوب اینجوری هیچوقت امکان بازخوردگیری و توسعه ذهن نیمه هوشیار یا همون نفس انسان فراهم نمیشه…
موضوع دیگه اینه که ذهن خودآگاه مثل همون شاخ و برگ های درخت در دسترسه و جلوی چشممونه…مثل افکاری که هر لحظه میشنویم…ذهن نیمه هوشیار سه تا عامل رو در رد شدن دیتا از فیلتر ذهن خودآگاه در نظر گرفته (ممکنه عوامل دیگری هم باشن که هنوز تحقیقاتم به جایی نرسیده)…یکی تکرار و دیگری تاثیر احساسی عمیق و سومی خام بودن دیتا (یعنی تا حالا تجربه نشده و اولین باره)…و در نسبت اثر گذاری این سو مولفه، احساس به شدت میچربه! یعنی اگر ما دیتاهایی رو به تعداد خیلی کم دریافت کنیم که تاثیر احساسی عمیقی داشته باشن به راحتی از این فیلتر عبور میکنن و مستقیم به ذهن نیمه هوشیار میرسن…و اگر شدت احساس خیلی زیاد باشه اصل وجودی ما (ما نه ذهن خودآگاهیم که با مرگ از بین میره و نه ذهن نیمه هوشیار یا همون نفس) کنترلو به دست میگیره..مثل حالت عمیق آگاهی و بیذهنی..این همون روحه که از امر پرورگاره و در ارتباط مستقیم با نفس انسان حیات انسان رو و کیفیت زندگیشو تعیین میکنه و این روح با چیزی که موقع مرگ توفی میشه فرق میکنه و موقع مرگ نفس توفی میشه نه روح و روح از این موضوعات خیای فراتره..به قول قرآن علمتون درباره روح خیلی کمه…خوب رسیدیم به اینجا که وقتی ذهن خودآگاه نسبت به موضوعی دچار واکنش شدید احساسی میشه اون دیتا مستقیما به ضمیر نیمه هوشیار انتقال پیدا میکنه…خوب چه چیزی شدت واکنش احساسی ذهن خودآگاه رو تعیین میکنه؟ اتفاقاتی که در گذشته افتاده و تاثیر عمیقی بر ذهن نیمه هوشیار گذاشته…آسیب ها…خاطرات لذت بخش..هر تجربه خاصی…یاد سکانس معروف موش سرآشپز افتادم که اون تستر و بازرس معروف، وقتی رتتویی رو میخوره قاشق از دستش میافته و در یک حالت عمیق آگاهی و به یادآوردن خاطره کودکیش فرو میره… خوب این داستان خیلی سنگین و ادامه داره و بیش از این مجال ادامه نیست…
خوب تا اینجای داستان رو گفتم که برسم به بحث اصلی یعنی توحید…توحید یعنی اون ریشه های درخت وجودمون رو در چه چیزی فرو بردیم و چه محصولی ازش برداشت میکنیم؟ روی توحید که مثل زمین محکم تشکیل شده از قوانین استوار، محکم و تزلزل ناپذیر که در نهایت این درخت استوار و تناور میشه و محصولشو به امر پروردگارش در هر لحظه در قالب ثروت، موفقیت، عشق، روابط عالی و … میده یا میشه اون شجره ملعونه که بنیانش بر بی بنیانه، بر شرکه، بر اصول دروغین و تو خالیه؟ که هیچوقت قرار نداره و محصولش هم رنج بی پایانه؟
امید آنکه با تمرکز روی باورهای توحیدی، نفسمون یا همون ضمیر نیمه هوشیار یا همون ریشه هامونو در زمین استوار الهی و باورهای توحیدی فرو ببریم که هستی از خداست و ریشه ای که در زمین غیر خدا فرو بره هیچ ذره ای از هستی رو دریافت نخواهد کرد و محصولی نخواهد داشت…
ذات نا یافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش
سلام بر علی آقای گل.. ان شااالله خداوند به شما این توفیق مبارک رو عنایت کنه.. واقعا وقتی با پدرم موضوع ازدواج رو مطرح کردم.. اونم پدری که بی نهایت حسابگره و اصلا اهل ریسک نیست شرایط پدرم به لحاظ مالی بسیار بد بود.. اینا رو میگم که بدونی چند تا مسئله رو خدا با هم حل کرد.. پدرم حتی نمیتونست به پسرش در تهیه جهیزیه کمک کنه چه برسه به پول پیش خونه.. من خودم که اصلا کار نداشتم و هیچ شغلی .. تازه اینا مهم نیست.. من خودمم قبول نداشتم و احساس لیاقت پایینی داشتم.. یادمه حتی به خاطر احساس گناه و این حد از عدم احساس لیاقت به خانمم تو جلسه اول خواستگاری ایراداتم رو لیست کردم گفتم ببین من اینم اینم..
ولی علی آقا یه چیزی رو اینجا بگم.. تو همون جلسه خواستگاری به خانمم گفتم.. ببینی من درسته که این مسائل رو دارم .. که کوچیکش مسائل مالی بود.. اما یه چیزی میخوام که به خاطرش اومدم اینجا خواستگاری.. به پشتوانه موضوعی اومدم اینجا خواستگاری.. و اون موضوع اینه که من میخوام با شما خوشبختی و موفقیت رو تجربه کنم!! بهش گفتم من تو رو برای نه فقط این دنیا، بلکه برای اون دنیا میخوام که باهم باشیم و با هم به پیشرفت و موفقیت برسیم.. الان هیچی ندارم. حتی به لحاظ شخصیتی خیلی سطحم پایینه اما میخوام بسازمش.. اون موقع از قانون هیچ چی نمیدونستم..بخدا خانمم از یه خانواده خیلی ممتازه.. اما خدا وقتی بنده کار رو بهش بسپاره دلها رو نرم میکنه.. اصلا بخدا این دختر نازنین رو خدا واسم انتخاب کرد و بهترین انتخاب رو کرد.. علی آقا به خدایی که میپرستم با این همسر درک کردم که خدا میگه از نفس شما همسرانی براتون قرار دادم.. چون وقتی پیش هم هستیم هیچوقت فکر نمیکنیم دو نفریم!! انگار همیشه با هم بودیم. علی آقا فقط صادقانه بهش بسپار.. با همین الگو خدا خونه دارمون کرد.. با همین الگو خدا شغلمو درست کرد و هزار تا اتفاق.. حالا با همین الگو میخوام به توفیقش کسب و کار خودمو داشته باشم و از کار رسمی بیام بیرون و صد البته تکامل رو رعایت خواهم کرد.
ان شاالله موفق باشی و با خبرای خوب ما رو شاد کنی.
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا