live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی

سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:

  • قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر؛
  • تفاوت ذهن فقیر و ذهن مولد؛
  • توانایی تشخیص اصل از فرع؛
  • فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد؛
  • توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
  • هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی؛
  • هز زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای؛
  • تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است؛
  • واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری؛
  • وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛
  • “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است؛
  • مفهوم عملی ایاک نعبد و ایاک نستعین؛
  • تمرکز بر آنچه می توانم بهبود ببخشم؛
  • خاصیت ایده های الهامی؛

منابع کاملتر درباره درک این آگاهی ها:

 دوره 12 قدم


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی
    195MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی
    39MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1536 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صبا» در این صفحه: 1
  1. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    سلام

    من از اردیبهشت 403 به این سایت هدایت شدم و تا قبل از این تاریخ فقط طی یه اتفاقی عضو سایت شده بودم و به خاطر دوره قانون سلامتی وارد سایت شدم و دوره رو خریداری کردم و همزمان با قانون سلامتی میومدم فایلای دانلودی رو گوش می دادم چون من هیچ شناختی از استاد نداشتم و فقط میخواستم به سلامتی و تناسب اندام برسم و برای اینکه نتیجه بگیرم نیاز داشتم به استاد و گفته هاشون باور پیدا کنم و زندگی من از اون روز شروع کرد به تحول و تغییر که اعتبارشو میدم به خدای یکتا که منو هدایت کرد به این سایت و این آگاهی ها که بسیار سپاس گزار خداوند هستم به خاطرش من تا قبل از این آگاهی ها اصلا متوجه مفاهیمی مثل سپاسگزاری و قوانین جذب نمیشدم فقط یه چیزی شنیده بودم و سعی خودمو میکردم که سپاس گزاری کنم ولی هیچ فایده ای نداشت و احساسم تغییر چندانی نمیکرد ولی از وقتی دارم فایلا رو گوش میدم به شدت همه چیز تغییر کرده واقعا باورم نمیشه من همون آدم باشم یه جوری ایمان پیدا کردم و دارم حرکت میکنم که نمیتونم تصور کنم چه لحظات باشکوه و درخشانی در آینده در انتظارمه من قبلا هم از این حرف ها میزدم ولی الان وقتی میگمشون بهشون ایمان صد در صد دارم . دیروز تولد 22 سالگیم بود و آرزو ها و خواسته هام که تا سال آینده میخوام رو نوشتم و احساسم عالی بود انگار همین الانم دارمشون. انقدر مطمئن بودم از نتایجم.

    نتایج این چند وقته اخیرم رو مینویسم که رد پای من باشه و این اولین دیدگاهی هست که دارم در سایت مینویسم به جز دیدگاه های دوره قانون سلامتی و خیلی ذوق دارم خدایا شکرت.

    1.من به شدت آدم سپاس گزاری شدم و هر چیزی که برام قشنگه رو بارها و بارها به یاد میارم و به خاطرش از خدا تشکر میکنم و توجهم به نکات مثبت به شدت بیشتر شده . همه چیز در نظرم قشنگه حتی چیزایی که برای بقیه عادیه مثلا آسمون، یه ماشین قدیمی یا مثلا امروز که وارد آشپزخونه خوابگاه شدم و به نظرم هوای بارونی و ابری بیرون ، نور آشپزخونه رو خیلی قشنگ کرده بود و من همین طوری برای چند لحظه فقط داشتم کابینتا و گاز و فضای آشپزخونه رو میدیدم و لذت میبردم ولی این شاید حتی به چشم کسی نمیومد که بخواد براش وقت بزاره ببینتش ، چه برسه براش سپاسگزار باشه.

    2.من داشتم از اصفهان بر میگشتم تهران و یه مراسمی بود که خیابونا خیلی شلوغ بود و از موقع بلیطمون گذشته بود و هر دفعه این طوری میشد من از اتوبوس جا می موندم و با بدختی تمام باید به راننده های دیگه التماس میکردم منو ببرن و یه جا توی اتوبوس جام بدن حتی شده روی پله ها بشینم با اینکه راه کمی نیست و حدود 6-7 ساعته و کلی استرس میکشیدم… ولی اون بار که دیرم شده بود آرامش مطلق بودم ، قلبم گرم بود به خودم گفتم اگه داری این فایلا رو گوش میدی باید یه نتیجه ای برات داشته باشن و ازتون شنیده بودم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و مدام این جمله برام تکرار میشد تو ذهنم و با خدا حرف میزدم. مامانم هی میگفت زنگ بزن به تعاونی بگو دیر میرسی ولی من بهش میگفتم نمیخواد و هیچی نمیگفتم که مامانم نخواد ادامه بده و نگرانیش رو به من انتقال بده فقط توی ذهنم تکرار میشد: خدا همیشه به موقع می رسه و زمانبندی خدا حرف نداره. و در نهایت به موقع رسیدیم طوری که اتوبوس حتی کامل نشده بود مسافر هاش و وقت اضافه هم اوردیم و من اونجا اولین آزمایش رو به بهترین شکل قبول شدم و توانایی خدا هم در واقع توی ذهن من بیشتر شد.

    3. من خواسته اصلیم برای حرفه ام اینه که از بازیگری به عنوان یک هنر و ارزشی که تولید میکنم پول دربیارم قبلش همش توی ذهنم این بود که باید برم کارای دانشجویی بکنم مثل کار کردن توی کافه و فروشندگی و… ولی با گوش دادن به تمام قسمت های گفتگو با دوستان این ایده توی ذهنم شکل و شمایل خودشو پیدا کرد که آدم میتونه از کاری که بهش علاقه داره پول دربیاره. قبلش من این باور محدود کننده رو داشتم که از بازیگری نمیشه پول دراورد چون باید اول چهره بشم بعد بازیگر گرونی بشم بعد بقیه میان با من قرارداد می بندن و من میتونم اون وقت پول در بیارم ولی فهمیدم این باور اشتباهیه و من دارم زحمت میکشم وقت و انرژی و هزینه میگذارم و توانایی خودم در بازیگری رو بهتر و بهتر میکنم طوری که اولش همه توی هنرستان به من بی توجهی میکردن و بهم نقش نمی دادن و روم حساب نمیکردن و حتی یه بار یکی از دوستام گفت اصلا خوب بازی نمیکنی و من خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم بازیگری رو جدی دنبال کنم و بازیگر خوبی بشم و بعد از اون رفتم کلاس کتاب و مطلب خوندم و تمرین کردم و روی ترس هام پا گذاشتم و داوطلب میشدم که اتود بزنم جلوی بقیه و با اینکه خوب اتود نمیزدم ولی ادامه دادم ادامه دادم و الان طوریم که هر کس توی دانشگاه میخواد اسم کسی رو بیاره که بازیش خوبه من قطعا جز اون اسم هایی هستم که به ذهنش میاد و از وقتی یه کم خیلی کم تونستم این باور رو بشنوم و روش کار کنم و خواسته ام توی ذهنم دقیق شد، خدا به طرز معجزه آسایی توی زندگیم تماس هایی رو برنامه ریزی کرد که من فقط میتونستم به خودم بگم داره کار میکنه خدایا قانون داره کار میکنه مثلا اولیش این بود که یکی از همکلاسی هام برای جشنواره دانشجویی بهم نقش اول کارشو پیشنهاد داد ، خودم رفتم با چند تا دیگه از دوستام توی یه کافه اجرا کردیم ، یکی از دوستام که چندین سال پیش توی یه کاری با هم بودیم زنگ زد و بهم پیشنهاد اجرا توی کارش رو داد ، استاد بازیگریم بهم گفت که من تبدیل به استانداردش شدم که بقیه باید بهش برسن ، از خودم توی اینستاگرامم فیلم اجرام رو گذاشتم در صورتی که قبلا اصلا اعتماد به نفس این کار رو نداشتم ، یکی از بچه ها گروه قبلی تئاترمون بهم زنگ زد و برای یه جشنواره دیگه بهم پیشنهاد کار داد و وقتی رفتم سر تمرینا ، شدم مسئول طراحی حرکت ها و همه ازم تعریف میکردن و …. من میدونم که اینا معجزه های الهی هستن وگرنه چرا مثلا یکی از دوستام بعد 1 سال و نیم به من زنگ بزنه و ازم بخوام توی کارش اجرا کنم همه ی این اتفاقا خیلی معجزه وار رخ دادن. من هنوز باور های به شدت فقیری توی ذهنم دارم برای همین از هیچ کدوم از این کارا پولی در نیوردم ولی هیچ اشکالی نداره این صرفا نتیجه عمل کردن خودم و هدایت الله بود در قدمای بعدی اتفاقا بهتر و بهتر میشن و پول در اوردن اصلا چیز عجیب غریبی نیست من فعلا دارم از امتحان ایمان و عمل خودم لذت میبرم . به موقعش دوره روانشناسی ثروت 1 رو میخرم و باور هامو درست میکنم هر چند این فایل های دانلودی هم به همون اندازه ارزشمندن و من این نتایجی که گفتم رو از همین فایل ها به دست اوردم که اصلا هم رایگان نیستن و میدونم که میتونم از این فایل ها نتیجه بگیرم و بعد برای اینکه تمرکزم روی موضوع دلخواهم بیشتر بشه و تمرینات بیشتری داخل هر دوره هست من میرم و دوره ها رو میخرم و یکی یکی استفاده میکنم. خدایا شکرت برای تمام نعمت هات میدونم و می بینم که چقدر عاشقمی و منم عاشقتم.

    4. استاد که میگفتن اشک می ریختن و سپاسگزاری خدا رو میکردن من اولش برام غیرممکن به نظر میرسید ولی الان اشکم دم مشکمه و تا حالا این احساس رو تجربه نکرده بودم؛ همیشه موقع گریه یه فشار اذیت کننده روی گونه هام حس میکردم و احساس درونی درونیم غم بود و پیشونیم موقع گریه چروک میشد و به سختی اشک میریختم چون ناراحت بودم و انگار بغض توی گلوم اجازه نفس کشیدن بهم نمیداد و برای چند لحظه احساس خفگی میکردم ، ولی جالبه من دیروز که تولدم بود توی بغل محبوب دلم بودم و همه چیز بر وفق مرادم بود و بدون اختیار اشکم شروع کرد به جاری شدن بدون اینکه من زور بزنم من فقط به این همه نعمتی که الله یکتا به من هدیه کرده و مهم تر از همه هدایت هاش فکر کردم و شروع به اشک ریختن کردم بدون ذره ای احساس انقباض توی صورتم و چشم و ابروهای خمیده! انگار داشتم می خندیدم ولی اشک می ریختم. یکی از قشنگ ترین لحظه های زندگیم بود حتی الانم از بازآفرینی اون احساس توی وجودم بغض کردم انقدر که سپاسگزارم نمیدونم چطور خوشحالی کنم واقعا راهشو نمیدونم که چطور از خداوند تشکر کنم برای وجود و حضورش توی زندگیم.

    5. رابطه ام با یار خیلی خیلی چالشی بود چون من اصلا با خودم در صلح نبودم و منتظرم بودم شبیه رابطه قبلیم به بدترین شکل ممکن ترد بشم و احساس عدم لیاقت دوباره سراغم بیاد و چند بار به بدترین حال افتادم اما از وقتی دارم آگاهی های یکتاپرستانه این سایت رو دنبال میکنم به شکل معجزه آسایی رابطه ما داره عالی پیش میره؛ هر روز احترام بیشتر ، عشق بیشتر، جمله های قشنگ تر و احساس بهتر. خدایا شکرت نمیدونم واقعا چطوری ولی دارم بهترین حس ها رو تجربه میکنم به خاطر اینکه فهمیدم نباید یه نفر دیگه بیاد و خلا های منو پر کنه و این هم خودش نوعی شرکه . من فقط روی نکات مثبت ایشون تمرکز کردم ، بارها و بارها از نکات مثبت پسرک نوشتم و خوندم و نوشتم و خوندم ، حتی تکراری ولی نوشتنش بهم احساس عالی میداد پس ادامه دادم طوری که الان میخوام بهش فکر کنم فقط ذوق میکنم برعکس قبلا که همش کمبود های شخصیتش به چشمم میومد و توی دلم قضاوتش میکردم ولی الان تماما زیبایی می بینم و آرامش دارم و به طرز جالبی رفتار های یار هم تغییر کرده و چیزایی که من قبلا به عنوان ضعف هاش برای خودم یادآوری میکردم اصلا دیگه وجود ندارن و تازه داره طوری رفتار میکنه که دقیقا ایده آل ذهنی من بوده همیشه و این عالیه. هر جا میرم از خوبی هاش میگم ، به خودش خوبی ها و نکات مثبتش رو میگم و بهش میگم که چقدر بهش افتخار میکنم و بهش احساس ارزشمند بودن میدم و اینا رو همه از هدایت و لطف پروردگار دارم و اعتبارش رو مطلقا به خدا میدم . من هیچ کاره ام و از استاد عباسمنش تشکر میکنم از صمیم قلبم و میدونم اگه ایشون به هدایت ها و نشانه ها توجه نمیکرد منم الان این حال خوب رو نداشتم. از خدا سپاسگزارم.

    …..

    و الان موضوع یکتا پرستی و پذیرفتن مسئولیت زندگی که موضوع اصلی لایو امروز بود:

    از خانم شایسته تشکر میکنم که به الهام درونیشون پاسخ دادن و دوره خانه تکانی رو تدوین کردن.

    من اولین باری که از استاد شنیدم مادر و پدر ما مسئول پول دادن به ما برای تمام عمرمون نیستن خیلی به هم ریختم و نمیدونستم از الان به بعد که این آگاهی رو دریافت کردم چطور باید به زندگی ادامه بدم چون من از نوجوونی دلم میخواست برم سر کار و بابام همیشه مخالفت میکرد و هر وقت بهش میگفتم میخوام برم سر کار یه مبلغی رو همون موقع میریخت به حسابم و من دهنم کاملا بسته میشد چون نیازم برطرف شده بود تا دفعه بعدی که بازم به تضاد بخورم و پول بخوام و از اونجایی که همیشه برای پول گرفتن غرور داشتم خیلی سختم بود از بابام بخوام برام پول بریزه و هیچ وقت احساس لیاقت نمیکردم که پول زیادی بخوام و کلا پولی بخوام و این موضوع رو با کسی که خیلی بهش اعتماد داشتم مشارکت کردم و اون فرد بهم گفت که تو الان وظیفه ات اینه که درس بخونی و پیشرفت کنی الان به فکر پول در اوردن نباش و خانواده ات وظیفه شونه بهت پول بدن چون تو رو به دنیا اوردن و میخواستن به دنیا نیارن و من تا مدت ها با این فکر جلو رفتم و همیشه یه مقدار پول محدودی میگرفتم که باهاش کاری جز گذروندن زندگی نمیتونستم انجام بدم ولی حداقل قانع شده بودم که پدرم وظیفه اشه بهم پول بده و دیگه به فکر کار کردن نبودم و کلی وقت داشتم ولی سعی نمیکردم کسب و کار خودمو داشته باشم ولی بعد از یه مدت دیگه خسته شده بودم و دلم پول بیشتر میخواست و رفتم سر کار اتفاقا حقوق خیلی خوبی هم میگرفتم ولی به خاطر باور های اشتباهم همشو یا قرض میدادم یا چیزای الکی میخریدم و به قول استاد با پولم دوست نبودم و از کارم که توی کافه بود بعد از 3 ماه اومدم بیرون و دوباره بی پول شدم و به آگاهی های این دوره برخوردم و این گفته ی استاد رفت روی مخ من و کلا احساس لیاقتم رو از دست دادم و 5 ماه به شدت سختی رو پشت سر گذاشتم طوری که به خاطر باور های نامناسبم فقیرانه ترین دوران زندگیم رو پشت سر گذاشتم و بعضی وقتا حتی پول خرید تخم مرغ هم نداشتم که بخورم و گرسنه می موندم و حالم به شدت بد بود تا اینکه سعی کردم با پول دوست بشم و جسارت و احساس لیاقت این رو پیدا کردم که طلبم رو از دیگران بخوام و حقم رو از خدا بخوام، نمیتونم بگم خیلی موفق بودم ولی حداقلش اینه که سعیمو کردم و الان تونستم یه مقداری پس انداز کنم و با وجود اینکه پول دارم ولی باهاش دوست باشم و دوباره رفتم سر کار و یاد گرفتم از کسی جز خدا چیزی نخوام و دیگه همش منتظر پیامک واریزی نیستم که پولمو برام بریزن و به خودم میگم من هزاران برابر این پول ها رو میتونم خلق کنم و فقط از خدا میخوام حمایتم کنه خدایا شکرت به خاطر این تغییرات.

    این ها برداشت من از این فایل بود خیلی چیزهای دیگه ای هم بود که میتونم بهشون بپردازم و بازم میام و درباره ی این فایل برای خودم مینویسم و رد پای خودم رو به جا میگذارم.

    خدایا شکرت

    ممنونم از حضور پر از رنگت توی زندگیم . خدا ممنونم ازت.

    و ممنونم استاد و خانم شایسته و همه ی آدمای دنیا که حلقه طلایی زنجیر زندگی من هستن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: