سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر؛
- تفاوت ذهن فقیر و ذهن مولد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی؛
- هز زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای؛
- تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است؛
- واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری؛
- وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛
- “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است؛
- مفهوم عملی ایاک نعبد و ایاک نستعین؛
- تمرکز بر آنچه می توانم بهبود ببخشم؛
- خاصیت ایده های الهامی؛
منابع کاملتر درباره درک این آگاهی ها:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی195MB42 دقیقه
- فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی39MB42 دقیقه
درود ایلیاد هستم و امروز، در روز دومم به واسطه تعهدم برای روزانه حداقل دوساعت کامل پشت سر هم برای “خانه تکانی ذهن” وقت بگذارم برای 30 روز
آمده ام که به هر آنچه خانم شایسته عزیز در دستور عمل این دوره گفته را نقطه به نقطه عمل کنم و الان میخوام تمام اطالعاتی که به شکل نوشته از گام اول درج کرده ام را در اینجا به عنوان تمرین این دوره قرار دهم و البته بگویم که تازه الان در روز دوم، توانستم گام اول را به اتمام برسانم و 3 چهارم این گام در روز اول به خودی خود 2 ساعت و نیم برایم زمان برد! و در روز دوم هم بیشتر از 35 دقیقه زمان برد تا به اتمام برسد!
(تاکید میکنم که در تمام آن دوساعت، تمرکزم تنها عمل به دستورات این دوره با بالاترین حد تراکم فکری است!)
گام اول:
(یکسری نکات را اول از توضیحات همین صفحه (یعنی صفحه توضیحات لایو شماره 1: توحید و قدرت خلق درونی) برداشتم و بخشی از زمان و انرژیم دقیقا صرف مطالعه توضیحات این صفحه و تامل کردن و تمرکز کردن درباره آنها و بست دادنشان و دریافت الهامات و کشف نکات کلیدی جدید از همین اطلاعات شد!)
_ قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر
_ فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد
فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، اصلا مسئله ای را حل نمیکند که ارتقا پیدا کند! ما تنها با حل مسائل ارتقا پیدا میکنیم!
_ توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است
هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی
_ هر زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای
یعنی هر زمان که خودت را مسئول خوشبختی خودت می دانی، اگر زمانی کسی کاری را برایت انجام نمیدهد یا نادرست انجام میدهد، تو ناراحت نمیشوی و از او توقع نداری و بیاد میاری که ” منم که با فرکانسام دارم تمام اتفاقات دور و برم رو خلق میکنم و نه هیچ چیز دیگه، همه اتفاقات اطراف من نتیجه واکنش ذرات (انرژی ها) به فرکانس های من است ”
پس الخیر فی ما وقع! تنها خیر است در آنچه رخ میدهد! بهترین اتفاق همان اتفاقیست که رخ داده است!
و بعد میگویی ” ایاک نعبد و ایاک نستعین ” خداوندا تنها تو را پرستش میکنم و تنها از تو درخواست کمک میکنم! پس تنها از تو توقع دارم و نه چیزی دیگر!
و در نقطه مقالبش هم، اگر کسی برایت کاری را انجام میدهد و بسیار درست و عالی و تمیز انجام میدهد، دیگر بندگی او را نمیکنی!
سپاسگزارش هستی! ولی میدانی که اگر همه چیز انقدر خوب پیشرفته، به این خاطره که تو با قدرتت، تو با فرکانسات این رو خلق کردی! تو کاری کردی که جهان به این شکل بسیار زیبا و خارق العاده به تو واکنش دهد و کارت را راه بندازد!
پس سپاسگزار خدایی میشی که این قدرت را به تو داده! سپاسگزار خدا میشی که این سیستم را، این سیستم فراکنسیک را در جهان خلق کرده! و تنها بندگی همان خدایی را میکنی که با لطف تو را به این دنیا آورده و لطفش تماما در تمام زندگیت تو را شامل میشود!
و از آنجا که این خدا، این سیستم را باور میکنی و بندگی میکنی و سپاسگزارش هستی، در مسیر توحید هستی و به معنای واقعی خوشبختی را تجربه میکنی!
_ تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است
اگر تو توحیدی باشی، تو به قدرتی که خدا بهت داده و قدرت خدا ایمان داری، باور داری!
پس بهانه یا توجیهی برای چیزی نمیاری چون میدونی که رب العالمین، پروردگار کل جهان و هر چیزه! قبل از اینکه چیزی باشه، اون هست! شاید چیزی باشه که اونو(خدارو) ندونه، ولی چیزی نیست که اون(خدا) ندونه! اون همه چیز رو میدونه! جواب هر مسئله ای رو میدونه!
پس به راحتی از قدرتت استفاده میکنی (یعنی میدانی که تو همیشه به خدا وصلی و اصلا نمیتونی جدا بشی چون این ساختار جهانه) و از او درخواست جواب مسئله ات را میکنی و او هم در راستای باورت نسبت به او، جوابت را میدهد، هدایتت میکند، بهت ایده کار را میدهد، کارها را برایت انجام میدهد تا به جواب مسئله ات برسی!
_ واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری
چون وقتی مسئولیت زندگیت را میپذیری، از آنجا که باور داری که اگر من به شکل دیگری فکر بکنم، اگر من به شکل دیگری عمل بکنم، زندگیم میتواند تغییر کند!
پس دست به عمل و تغییر میزنی! و در زمانی که میای دست به عمل بزنی به جایگاهی میرسی که بخواهی از قدرتت و از قدرت خدایت استفاده کنی و شروع کنی درخواست کنی از خدا تا به خواسته هایت برسی! شروع کنی فکر کنی به این سوال: که چطور میتوانم این مسئله رو حل کنم؟
و از آنجا که باور داری میتوانی مسئله را حل کنی، فکر میکنی، فکر میکنی و فکر میکنی در واقع در تمام این فرآیند فکر کردن با باور اینکه من میتوانم مسئله رو حل کنم، داری فرکانس میفرستی و در جواب فرکانست، جهان به تو واکنش نشان میدهد و تو را به جواب مسئله ات میرساند! چون این ساختار جهانه! جون خدا برای ما اینطوری خلقش کرده!
_ وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود
چون در زبان ساده، فرکانس هایی متفاوت میفرستی و در واکنش آن فرکانس ها، جهان هم متفاوت میشود!
_ “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است
_ تمامی اتفاقات ما، واکنش جهان، ذرات، انرژی ها به فرکانس های ماست! تمام اتفاقامتان داره به واسطه فرکانس هایی که ارسال میکنم رقم میخورد!
چه ما اینو درک کنیم یا نکینم، چه آگاهانه ازش استفاده بکنیم یا نکنیم، این اصل و قانون این جهان است!
حالا زمانی که ما توحید داریم :
یعنی به قدرت خودمان و خدایمان ایمان داریم، زمانی که درخواستی میکنیم، چه بلد باشیم حرف بزنیم یا جه بلد نباشیم مانند یک غارنشین، از آنجایی که ایمان داریم که من دارم نتایج را رقم میزنم، خدام به من قدرتی داده که تمام اتفاقاتم را من دارم رقم میزنم، خدام یک سیستمه، یک انرژیه، خدای من ارباب کل هر چیزیه که وجود داره، هیچ برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته!
چون این باور هارا داریم توحیدی هستیم و به این واسطه، داریم بر روی رسیدن به خواسته مان و امکان پذیر بودنش تمرکز میکنیم و در نتیجه، فرکانس رسیدن به خواسته را میفرستیم پس به خواسته مان میرسیم! خواسته مان را خلق میکنیم با فرکانس هایمان! با باورهایمان! مهم تر از همه با توحیدی بودنمان!
حالا زمانی که ما شرک می ورزیم :
یعنی به قدرت خودمان باور نداریم و در مثال همان غارنشین، اگر آن کسی که همیشه با او به شکار میرفتیم و یا برایمان شکار می آورده، به هر دلیلی زخمی شود و توانایی شکارش را از دست بدهد و یا از این دنیا برود، ما تنها با فکر کردن به سوال انکاری : «من چطور میتوانم بدون او شکار کنم و غذا گیر بیاورم ؟» که در واقع منظورمان و تمرکزمان بر روی این است که من نمیتوانم به تنهایی خودم کاری را انجام دهم و بدون او من دیگر غذایی برای خوردن ندارم،
به راحتی تمرکزمان روی نرسیدن به خواسته مان است! و خب در این حالت داریم فرکانس نرسیدن به خواستمان را ارسال میکنیم و به راحتی، “نرسیدن به خواستمان” را خلق میکنیم! فقط بخاطر اینکه شرک ورزیدیم! یا در کلامی واضح تر، از بقیه ای بجز خدا و خودمان توقع داشته ایم! “قدرت تغییر زندگیمان” را از خودمان گرفته و به بقیه دادیم! چیزی که خداوند رایگان در اختیارمان قرار داده است!
(و جالبیتش هم اینجاست که هیچ کس کاری نمیتواند برای تو بکند! چون به راستی که هیچ چیز به جز خداوند قدرت و توانایی ندارد! دقیقا آیه «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَیٰ» که بر این تاکید میکند که هر قدرتی و توانمدی از آن خداوند است! یعنی تنها با توحید است که تو میتوانی خوشبختی را تجربه کنی! چون در غیر آن، هیچ راه دیگری برای تجربه آن وجود ندارد! تنها خودت و خدایت میتواند خوشبختی را به تو دهد! نه هیچ کس و چیز دیگر!)
در ادامه شرک ورزیدن = با تمرکز بر روی نرسیدن به خواسته :
((چیزی که استاد عباسمنش همیشه وقتی درباره احساس بد نسبت به یک موضوعی میگفت : که اگر احساست نسبت به یک خواسته بد باشه، در واقع تو داری به نرسیدن به آن خواسته فکر میکنی و نه رسیدن بهش!))
قاعدتا ما زمانی که شرک می ورزیم احساسمان بد است! وقتی ما فکر میکنیم که ما ناتوانیم در تغییر زندگیمان و بقیه هستند که توانمندن، وقتی از بقیه توقع داریم، از آنجایی که بقیه هیچ کاری نمیتوانند برایمان انجام دهند (طبق قانون فرکانس، طبق تنها توانمندی خداوند) ما تنها ناامید، افسرده، خشمگین، ناراحت و یا هر احساس بد دیگری را کسب میکنیم که این احساس بد = ساخت شرایط نادخواه!
وقتی ما به این فکر میکنیم که من نمیتونم برم آمریکا مگر اینکه در ایران به دنیا نیامده بودم -> ما داریم این فرکانس را میفرستیم که از آنجا که من در ایران به دنیا آمدم پس ناتوانم که به آمریکا بروم -> با ارسال این فرکانس، ما داریم نرفتنمان را به آمریکا خلق میکنیم! نه اینکه واقعا نمیشود! ما داریم به این شکل خلقش میکنیم! هرچیزی امکان پذیرست! تنها ما باید باور کنیم که ما میتوانیم هر چیزی را که میخواهیم خلق کنیم!
*نکته: قانون فرکانس یعنی چه:
تمام رفتار، اعمال، افکار، باور ها، گفت و گو های ذهنی ما -> همه و همه فرکانس هایی هستند که ما در لحظه داریم ارسال میکنیم!
یعنی اگر شما در عمل، رفتاری نشان دهی، ترس داشته باشی و قدم بر نداری برای یک کاری و بر ترست غلبه نکنی، شما داری فرکانس ترس و ناتوانی و شرک را ارسال میکنی! پس هر اتفاقی که برایت رخ دهد، هماهنگ میشود با همین فرکانست که از این عملت سرچشمه گرفته شده است! یعنی دارم تاکید میکنم حتما نباید یک فکر باشد که فرکانس نامناسب باشد! در واقع وقتی شما عملی را انجام میدهی که از ترس سرچشمه گرفته، نتیجه اش افکار ترس و شرک آمیز است!
(البته که آدم هم یکروزه این باورهایش قوی نمیشود! باید بسیار بسیار انرژی بگذارد و بسیار تجربیات کسب کند، ادراکی را کسب کند و قدم هایی را بردارد تا به جایگاه باور بهتر و بیشتر این موضوع برسد!)
_ کدام راحت تر است؟
1. وقتی تمرکزم روی کاری است، فردی (ارزشمند) موضوعی را بپراند و من صرفا ایگنور کنم(نادیده بگیرم) و رد شم، چیزیم به اون نگم و برم بکار خودم برسم و اصلا هیچ ارزشی هم برای حرفش قائل نشم و اصلا بهش فکری هم نکنم!
( چون اگر فرد برای من ارزش قائل شود، زمانی که به او میگویم تمرکزم بر روی کاری است، ارزش قائل میشود و رسما هیچ موضوعی را بیان نمی کند که حتی یه میلیونیوم درصد هم بتواند تمرکز من را بهم بزند! )
من بجای اینکه توقع داشته باشم فرد برای من ارزش قائل بشود، خودم برای خودم ارزش قائل بشوم! و آنقدر برای زمانم ارزش قائل بشوم که هیچ ارزشی برای هر حرفی از او در آن زمان قائل نشوم!
به جای اینکه از او توقع داشته باشم؛ تنها از خودم توقع داشته باشم که برای خودم ارزش قائل بشم! تنها از خدام توقع داشته باشم که در مسیرم افرادی را قرار دهد، افراد را به شکلی قرار دهد که برایم ارزش قائل شوند!
( البته که توقع بی جا هم از خودم نداشته باشم و بدانم که باور های ما یعنی اتصالات مغزی ما نسبت به یک موضوع!
و این اتصالات مغزی یکباره از بین نرفته و اتصالات مغزی دلخواه هم یکباره ساخته نمیشوند! دقیقا مانند عضله؛ انرژی و نگه داری به صورت متداول نیاز دارد تا اتصالات دلخواه ساخته شود و برای اتصالات نادلخواه هم، بی توجهی به آن باور نیاز است تا کاملا تخریب شود! دقیقا مانند عضله که راحت ترین راه تخریب آن، بی توجهی و کار نکشیدن یا در بیانی دیگر استفاده نکردن ازش است! )
*و البته که حالا درک کردم که باید از خودم توقع داشته باشم ولی توقع بی جا نداشته باشم! در همین حال هم از طرف مقابل هم توقع نداشته باشم که در همان بار یا بارهای اول بتواند منطور من را درک کند! و دقیقا به همان شکل که انرژی و تکرار در زمان لازم است تا من بتوانم بهتر و بیشتر این موضوع را درک کنم و برای خودم ارزش بیشتر قائل بشم؛ بدانم که او هم دقیقا به انرژی و تکرار در زمان نیاز دارد تا بتواند این رفتار متفاوت با تو را درک کند و بتوانند به شکل مناسب اجرا کند!
*چون اگر تکرار نباشد، به راحتی چه من و یا چه اون ممکن است فراموش کنیم! چون اتصالات به اندازه کامل در مغز شکل نمیگیرند!
2. وقتی تمرکزم روی کاری است، فردی(ارزشمند) موضوعی را بپراند و بسیار بر سر او خشمگین شوم که: بابا! یکم ارزش قائل بشو دیگه! یکم فکر کن خب چه موضوعی منطقا میتونه ذهن کسی رو درگیر کنه!
همین که تو به کسی بگی که لطفا این موضوع را به فلان کس بگو! همین که فرد باید در یاد داشته باشد که به آن فرد بگوید، خودش یک درگیری ذهنی و اشغال تمرکز است! (البته اینجا میتونه شاید یه راه حل برای بعضی افراد نوشتن آن کار در ورقه ای یا جایی باشد که بتواند تمرکزش را از رویش بردارد و بر روی کارش بگذارد! ولی بگذار ادامه دهیم…)
چه بسا اینکه اصلا طرف ممکن است بخواهد به این فکر کند که قبول بکند یا نکند که آن کار را انجام دهد یا اصلا ممکنه نیاز داشته باشد قبلش باهات مشورت کند و بعد آن کار را انجام دهد و خیلی خیلی کارها و افکار احتمالی دیگه که ممکن است تنها بیان این موضوع، در زمانی که نیاز دارد تماما تمرکزش روی موضوعی خاص باشد، در ذهن آن فرد ایجاد کند و تماما تمرکزش را بهم بزند!
و حالا حساب بکن که این همه زمان و انرژی برای توضیح این موضوع برای فرد بزاری! و خشمگین هم باشی!
= یعنی رسما، هم تمرکزت را از دست دادی!
+هم کلی فرکانس منفی در جهت نادلخواه ارسال کردی و شرایط نادلخواه در آن لحظات خلق کردی و حتی شاید اتصالات نامناسب در ذهنت خلق کردی، یعنی باور های بد ساختی!
+کلی اعصابت را خورد کردی و حالا باید کلی زمان و انرژی بگذاری که حالت را خوب بکنی! و البته که با یه بشکن هم حالت خوب نمیشه! باید آروم آروم حالت خوب بشه!
+کلی تاثیر بد توی رابطت با فرد مقابلت گذاشتی! (چون قاعدتا آن فرد برات با ارزش بوده که به آن حرف او فکر کردی و تمرکزت را از دست دادی و واکنش نشان دادی، مگر نه اگر فرد ارزشی در زندگیت نداشته باشد، تو هیچ اهمیتی به حرف او نمیدی! مگر اینکه توی ذهنت نظر مردم را برای خودت با ارزش کرده باشی که زندگی اون شکلی یک عذاب جهنمی که هیچ انتهایی نداره و تا مرگ میبرتت!)
+و مهم تر از همه! ارزش آن فرد را در ذهنت از خودت بیشتر کردی! یعنی داری فرکانس بی ارزشی میفرستی! چون اگر برای خودت ارزش قائل بودی به همان اندازه که برای طرف مقابل ارزش قائلی ( که قاعدتا به همین دلیل هم از او در رابطه ات توقع داری. چون براش ارزش قائلی ) –
اگر به همان اندازه که برای طرف مقابل ارزش قائلی، برای خودت ارزش قائل بودی، اصلا به حرفش گوش نمیدادی و ارزشی برای هیچ حرف اون در آن لحظه قائل نبودی!
و اگر تو فرکانس بی ارزشی رو ارسال کنی، جهان هم به تو ثابت میکنه که تو بی ارزشی! و شرایط و اتفاقاتی را برایت رقم میزند ( در واقع خودت شرایط و اتفاقاتی را با فرکانست خلق میکنی ) که نشان میدهند و ثابت میکنند که تو بی ارزشی و این احساس بد رو در تو تثبیت میکنند!
در حالی که تو بی نهایت با ارزشی تنها به خاطر اینکه انسان خلق شدی! تنها موجودی که حق استفاده که تمامی دارایی های خداوند را به شکل دلخواه خود داره! همونطور که قانون فرکانس میگه! همونطور که خداوند که قرآن میگه : که ما زمین و آسمان ها رو مسخر شما کردیم!
_جواب:
خب صد در صد، گزینه 1 خیلی خیلی خیلی منطقی تر و راحت تر است! در واقع در گزینه اول نمود توحیدعملی وجود دارد و در گزینه دوم نمود شرک وجود دارد! چون دقیقا برعکس گزینه اول، به جای اینکه از خودت توقع داشته باشی که برای خودت ارزش بیشتری قائل شی؛ از طرف مقابلت توقع داری که به اندازه ای که تو برای او ارزش قائل میشوی، برایت ارزش قائل شود! که البته جهان اینطوری کار نمیکند! جهان به فرکانس های تو واکنش نشان میدهد! یعنی چه طرف تغییر بکند یا چه نکند، باز هم تو در شرایطی قرار میگیری که جهان برایت ارزش قائل نمیشود! میپرسی چرا؟ چون خودت برای خودت ارزش قائل نمیشی! و مهم تر از اون، داری فرکانسش رو ارسال میکنی و خلق میکنی!
در راستای توحیدی بودن…
( و البته که اگر موضوع، موضوعی مهم و مرتبط با خودت بود، اگر از قبل به او گفته بودی که سر هیچ مسئله ای با من حرف نزن و اگر او مسئله ای مهم را نگرفت، خودت باید کاملا مسئولیت کار خودت را بپذیری و اگر اشتباهی رخ داد، خداروشکر کنی و درست را بیاموزی که نگذاری هیچ موردی مربوط به تو در زمانبندی رخ دهد که تو از آن اگاه نباشی، یعنی یاد بگیری درست مدیریت زمان کنی که چیزی نتواند تمرکزت را بهم زند و البته که اگر به این اندازه برای خودت ارزش قائل باشی، جهان هم تو را همراهی میکند
و اگر هم 1% اتفاقی ناگهانی رخ دهد که به ظاهر از دست تو خارج بوده و تو باید برای آن، کاری انجام دهی، دوباره این باور توحیدی را در خودت داشتی باشی که من دارم همه چیز را خلق میکنم طبق گفته خداوند در قرآن، طبق قانون فرکانس! و بگویی الخیر فی ما وقع، و به راحتی نه تنها ناراحت نباشی که تمرکزت مختل شده، بلکه خوشحال هم باشی که خداوند داره تو را به قدم بعدی پیشرفت و رسیدن و تحقق خواسته ات تو را هدایت میکند و کارها را برایت انجام میدهد!
و اگر هم تو به فرد مقابلت نگفته بودی که حتی موضوعات مهم مربوط به من را هم در این بازه برایم تکرار نکن یا بهم اطلاع نده و لطفا نگو، و اگر او گفت، باز هم تو مسئولیت پذیر باشی و بپذیری که تو برای او مشخص نکردی که منظور من، دقیقا هیچ مسئله ای است! و عزیزم اشکال نداره! نگران نباش، من خودم بهت گفتم که به من نگو، اگر اتفاقی هم افتاد، مسئولیتش با خودمه و من چیزی را گردن تو نمی اندازم! )
_ 31:36 -> تا اینجا، اینها آگاهی هایی بودند که تا این دقیقه از فایل کسب کردم! یعنی هنوز یک ربع از فایل مونده که گوش نکردم!
چی بگم که این همه آگاهی در این دو ساعت کسب کردم و خدا میدونه که تلاش کردم که حتی یک لحظه هم تمرکزم را سمت موضوعی دیگر ندم و در تمام این دو ساعت، فقط به مطالب این فایل و بهبود خودم فکر کردم و توجه کردم و الان 2 ساعت و 31 دقیقه است که دارم کار میکنم ولی هنوز، 11 دقیقه و 28 ثانیه از فایل گام اول مونده که وقت نکردم گوش بدم!
خدایا هزاران مرتبه شکرت!
=== روز دوم ===
_ (( دعایی که بعد گوش دادن ربع آخر این فایل کردم و مکتوب کردم که تکرار کنم و فراموش نکنم! البته ناگفته نماند که خدا هدایتم کرد که مکتوبش کنم! ))
خداوندا، در اینجا درخواست میکنم که اگر در هر شرایطی، برای رسیدن به خواسته ام، کاری را باید انجام دهم که ممکن است برای ذهنم سخت باشد،
من را به وضوح هدایت کن،
اگر نیازه که بیشتر باورت کنم، من رو هدایت کن به شرایط، اتفاقات، افراد و آنها رو به من هدایت کن تا بیشتر باورت کنم تا بتوانم صدایت را بوضوح بشنوم
و آن کاری که باید انجام دهم تا به قدم بعدی خواسته ام برسم و در نتیجه به خواسته ام نزدیک تر شوم را با ایمان و امید و باور تو انجام دهم!
و اگر اتفاقاتی را رقم زدی برایم که به ظاهر برای ذهنم سخت بود ولی در مسیری قوی کردن من، و باورپذیر تر کردن خودت برای ذهنم و رساندن من به خواسته هایم بود،
اگر فراموش کردم که خودم ساختم، خودم درخواست کردم و خودم فرکانس فرستادم تا بهتر شوم و تو را بیشتر و بیشتر قبول کنم تا بیشتر سر به زیر باشم نسبت به الهاماتت؛
باز هم من را هدایتم کن و بیادم آور که خودم این درخواست را کردم و این نتیجه ساخته فرکانس خودم است و در حال رساندن من به لذت ها، پیشرفت ها، عشق ها و خواسته هایم است!
الهی آمین!
خدایا دوست دارم! چقدر الان فضام الهیه!
تاریخ 1/7/1403 – 9/23/2024
به طور مثال: برای اخراج یک کارمندی که شاید مدت ها خوب بوده ولی الان برای پیشرفت بیشتر کار، باید او اخراج شود!
_ اگر تو داری مثل بقیه فکر میکنی، اگر داری مثل بقیه عمل میکنی، مثل بقیه نتیجه میگیری!
اگر مثل ثروتمند ها فکر کنی، اگر مثل ثروتمند ها عمل کنی، اگر مثل عباسمنش عمل کنی، اگر مثل عرشیا/ارشیا(در گفت و گو استاد عباسمنش با دوستان قسمت 66) عمل کنی، مثل اینها نتیجه میگیری!
_ ما چیزی به نام بلایای طبیعی نداریم! اینا همه نعمت های خداوند هستند!
این متن آخری که الان دارین میخونین رو، بعد از دوباره خوانی، چک کردن و تکمیل کردن این متنی که الان در بالا خواندین، دارم مینویسم! و … دقیقا 3 ساعته که دارم متعهدانه و با تمرکز بالا، فقط روی این مطالب کار میکنه! یعنی دقیقا همانطور که خانم شایسته عزیز فرمودند! حتی بیشتر از 2 ساعت!
و … میخوام بگم که امشب، من توی یک فضای الهی بودم! یک فضای پر فشار و پرشدت! من … امشب، تازه معنی کلمه خدا که شاید خلیامون مثل یک اسم ازش استفاده میکنیم را درک کردم!
یعنی اول درک کردم که یک لقبه و نه اسم! و بعد درک کردم که دارم به چی میگم خدا! … بگم ساعت ها راه رفتم، عشق بازی کردم با خدام! اشک ریختم از ذوق! از تنها و تنها عشق بودن خدام! عشق بی نهایت! عشق بی قید و شرط! عشق خالص! … قدرتش رو درک کردم! داراییش رو درک کردم! خودش رو درک کردم! سیستمی بودنش رو درک کردم! و … تنها و تنها لذت بردم! … کلی باهاش حرف زدم و کلی حال کردم!
این نتیجه من، تنها برای 2 روز! تنها 2 روز متعهدانه کار کردنه!
و جالبیتش اینجاست که من هنوز وقت نکردم که حتی صفحه توضیحات گام دوم را باز کنم! چه برسه به فایلش!
سپاسگزارم و سپاسگزارم و عاشقتونم بی نهایت! انشالله!
قبل از اینکه این کامنت رو تمامش کنم، خواستم بگم که عرشیا/ارشیا در فایل “گفت و گو استاد عباسمنش با دوستان قسمت 66” خیلی برای من ارزشمنده و خیلی الگوی بزرگیه برای من!
چون من بزودی داره 18 سالم میشه و کار هایی که اون کرد، الگوی بسیار بزرگی برای من هستند که باعث شدند از سال گذشته تا به الان، زندگیم بی نهایت تغییر کنه و لذت بخش تر بشه!
همینجا دوست دارم ازش تشکر کنم و درخواست کنم که در فایلی، جایی، کامنتی، ایمیلی، بهم اطلاع بدین که اسمشون عرشیا هست یا ارشیا ( چون هر دو اسم وجود داره و قراره خیلی درباره ایشون صحبت کنم و دوست دارم اسمشون رو درست تلفظ کنم )
بی نهایت سپاسگزارم ازتون! از شما خانم شایسته عزیز! از شما استاد عباسمنش عزیز! از تمام مشارکت کنندگان ( چون بار ها شده که از مطالب آنها درس های بزرگی گرفتم ) و عاشقتونم!