سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- قدم اول برای خلق شرایط دلخواه: مسئولیت 100% زندگی ات را بپذیر؛
- تفاوت ذهن فقیر و ذهن مولد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- فردی که مسئولیت حل مسائل زندگی اش را نمی پذیرد، به راحتی توانایی درونی اش برای حل مسائل را بلا استفاده می گذارد؛
- توقع از دیگران، نمود بزرگی از شرک است؛
- هر زمان از دیگران توقع داری، یعنی در مسیر شرک حرکت می کنی؛
- هز زمان خودت را مسئول خوشبختی خود می دانی، یعنی در مسیر توحید هستی و بر خداوند توکل کرده ای؛
- تمام بهانه ها و توجیهات فرد برای نتوانستن یا امکان پذیر نبودن، از شرک نشات گرفته است؛
- واضح ترین نمود توحید عملی این است که: مسئولیت زندگی ات را بپذیری؛
- وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛
- “توحید”، تنها مسیر برای تجربه خوشبختی است؛
- مفهوم عملی ایاک نعبد و ایاک نستعین؛
- تمرکز بر آنچه می توانم بهبود ببخشم؛
- خاصیت ایده های الهامی؛
منابع کاملتر درباره درک این آگاهی ها:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی195MB42 دقیقه
- فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی39MB42 دقیقه
1403/10/10به نام خدا74گام روزشمارزندگی بدون توقع سلام به خدا.سلام به استادواعضای سایت .
خدارحمت کنه تمام رفتگان رابه خصوص مادرقهرمانم کس نخاردپشت من، جزناخن انگشت من. من فکرمیکنم توقع زیادنداشتم ولی برای انجام کارهام درخواست داشتم حالاشایداینم شرک بوده که فکرمیکردم مثلاتوی این اداره یابانک اگه امضای فلانی نباشه درست نمیشه اهل وام گرفتن بودم که حتی برای امضاکردن درخواستم جناب رئیس میگفتندبایدفلان رئیس امضاکنه ونامه تون تابه سرپرستی بره برگرده مثلا10روزکاری طول میکشه!ولی من اونقدفرزوسریع بودم بانوشتن درخواست وامضای این آقای رئس شعبه همون روزسرپرستی امضاروگرفتم برگشتم شعبه تاآنچه درتوانم بوده خودم کارهاروانجام دادم مگرکاری که ازمن بر نیاد.وخداروسپاسگذارم که خیلی شیک وباکلاس دستموگرفت ازبدنه ی جامعه بماندازکل همسایه ومحل زندگی وقوم وخویش حتی خواهروبرادرخونی ام جداکردکه متوجه زمان نشدم. ودربست بردزیردوش یکتاپرستی مرابانرمی شستشودادوفقط آخرین نفرنزدیکترین وعزیزترین کس خواهرقبل خودم بود که باهم یکی بودیم ومدام برای خودش و2تادخترش احساس گناه ومسئولیت داشتم!خدابین مون جدایی گذاشت!ولی بادلخوری البته توقع اون خیلی زیادبود من ازحق خودم دفاع کردم.که بازهمین ذهن میگه دیدی خواهرت فلان جابهت خوبی کرد.ولی خوبیهای خودموکمرنگ ویاپاک میکنه!منم فقط میام توسایت ویاخیلی دلم بگیره فایلهایی که آرومم میکنه روگوش میکنم،یک جورایی روخودم دارم کارمیکنم.ولی نتیجه جدایی باآدمهاشده اتصال محکم باخودم،خداوسایت وخانواده ی زبون فهمیده ی سایت!!!کَل اگه طبیب بودی، سرخوددوانمودی !اگه کل جامعه تاخودخانواده ام اگه میتونستن کاری انجام بدن براسعادت وخوشبختی من!برای خوشبختی خودشون قدم برمیداشتند!بیل زن باغچه خودشوبیل بزنه آبادکنه!خدایاتابینهایتهاتوراسپاس میگویم که آمده بودم خودت راببینم!وقبل ازدیدنت این همه نعمت رامسخرم کردی وتوی زرق وبرق دنیاتوراگم کردم چون کافرشده بودم وبهترکه کافربودم چون دیدن اون خدای ساختگی همان بس بودکه گمش کردم!وحالابااصل ذاتم درارتباطم!چون من تورانمیشناختم!حالاخدای جدیدی دارم که توی حافظه ام فقط یک برنامه ثبت وضبط کردچون من هم ضعیف وناتوانم وهم فراموشکارکه کلی برنامه رادرحافظه ام نگهداری کنم!اونم برنامه ای بدون تغیروهمگانی است شاه وگداوپیغمبروامام هیچکس فرق نداره هرکه باتقوی تراست نزدخداعزیزتراست!ومهمترازهمه احساس خوب=اتفاقات خوب. خدایاسپاسگذارم که به من درس ودانشگاهی داده ای که فقط درس تقوی رابه من می آموزدوتمریناتم راهم طبق همین اموزش تحویل میگیرد. ازعزیزانی که تازه واردسایت شده انداصلاعجله نکنیدذهن هیاهوراه میندازه 4ساله خون ودل خوردم وازاول هم این اصل راشنیدم ولی فکرمیکردم چه خبره هیچی نیست همان اصل که غم نداشته باش واحساست عالی باشه =بااتفاقات خوبه. رمزاین احساس خوب نگه داشتن کنترل ذهن فقط همه چیزروببین اگه به ظاهربدبودبه خوبی تبدیل کن.ان مع العسریسری.زندگی همین است وهرچیزی که دوست داری به دست بیاری بهش اصلا فکرنکن فقط توجه کن شایدالان بگی یعنی چی کم کم خودت متوجه میشی مادرجان یکم تمرین وصبرمیخواهدچون اینجاآمدی دنبال مقصدنباش که کم میاری فقط تومصیربازگشت به خداآمده ای که فقط لذت بردنش ازشماس پس بایددرلحظه زندگی کنی وتمام.فقط کامنت بخون وبنویس هرچندهم که ذهنت گفت چرت وپرتِ!مهم نیست خواننده ای هست که ازتوهمون کامنت به ظاهربی ارزش توبه مدارهای بالاتری میرسد!میگی نه شک داری امتحان کن رمزموفقیت نوشتن کامنت است ازروزی که خانه تکانی ذهن وروزشمارزندگی روشروع کردم حالم ازفرش روبه عرش است وپول هم اِشانتیونه انشاالله خودش براهممون میادآمین.عاشق تک تک خانواده ام هستم اگه کم سنی،متوسطی،سن بالایی،زنی،مردی من نمیدونم!ولی اینومیدونم که وجودهمه ی ماخداست.واستادماسیدومریم جونه تمام دیگه نونت توروغنه آمدی سری به سایت بزنی چنان نمک گیرمیشی که کنگرمیخوری ولنگرمی ندازی انگارخانه ننه س!ازبس که راحتی شاه کلیددست خودته بی وقت وزمان بیابروکسی جلوتونمیگیره خوب جایی خدادعوتت کرده مبارکت باشه. امیدوارم ردپای امشبم توی تاریکی نوشتم ولی چراغ نورانیت الهی رادردل کامنتم گذاشته باشم که تاسایت هست این ردپااول براخودم چراغ هدایت به مدارالهی باشه بعدهم براهمفرکانسهای بهشتی.یاحق.
به نام خداسلام به استادعزیزم ومریم جون
وسلام به همفرکانسهای عزیزم منو خواهرم حدودا سال1398یگ واحدآپارتمان توی گلبهارمشهدخریدیم منوپسرکوچکم که وام ازدواج گرفته بودباهم ومقداربیشتر خواهرم پول گذاشت باهم شریک این واحدروخریدیم سال99بودگفت شوهرم گفته بیاسهم خانه روبده به ماتابعدازعیدپولتونوبدیم گفتم :حتمافکرکردی ایندفعه هم مثل دفعه قبل یک خانه کوچک ارث پدری داشتیم ازهمه ی خانواده امضاگرفت باپشتیبانی مادرم رفت به قیمت بالاترفروخت بعدبه قیمت ارزان پول ماهارودادمنم تاشنیدم به مادرم گفتم چرااین کاراکردی ومادرم خانه مایک طبقه جدازندگی میکردبه سراین ناعدالتی همهگی دلخوربودیم. ولی دادش بزرگترمون گفته بوداول پول بعدامضابلاخره مادرم بهشتی شدواین ماجراتمام شد.سال قبل خریدواحدآپارتمان پسرم ازدواج کردخواهرم ودخترهاش ازوجودعروسم به دلایل شیرخوردن دخترش ازمن راضی نبودن چون عروسم به عنوان خواهرشیری راضی نبوداینهاهم میگفتن ایناباهم حواهروبرادرهستندودلخوریهنوزادامه داردخیلی زیادبلاخره شوهرخواهره فوت کردواین واخددست مستاجرهرمستاجر تخلیه میکردبینمنوخواهرم شکرآب بود. برای جهازپسرم به زورخانه رابازسازی کردیم ویک وام باسپرده گذاری ازبانک برای پسرمگرفتم که ماشین بخره وبانک مدرک میخواست چون من شاغل نبودم قولنامه همون واحدراازخواهرم گرفتم بردم بانک که همین سنگ سنگینی شدروی دل خواهرم وادامه داشت وناراحت که من قولنامه داده ام تووام گرفتی ومن هیچی نگفتم. تاپکیچ خانه خراب شدودوماه جوابگونبودوبیشترخانه ازاوبودمیگفت نه بایدنصف پول پکیچ روشمابدین پسرهای دیگرم وساطت کردن گفتن هردوخواهرپول بدین تاپکیچ براتون بخریم پول دادیم پکیچ تعویض شدسرسال گفت:رهن50میلیون تومان اجار5میلیون تومان گفتم نه بچه م نداره ماهم یک حقوق بازنشستگی شوهرم هست ومستاجرهستیم.وازاین طرف شکرخدا پسرم توی شرکت مینی بوسرانی برای رانندگی استخدام شد.وخواهرم بادخترهاش گفتندفقط خانه روتخلیه کنند.عدوسبب خیرشدپسرم برای زندگی آمدمشهدخیلی راحت نزدیک به محل کارش وازبرج یک خانه تخلیه خواهرم خودشو7تکه کردبیابدیم رهن واجاره 3تاپسربزرگترم ازدواج نکردن اولی براش مهم نبودولی پسردوم وسومی میگفتن فقط فروش!به هربنگاهی سپردیم مشتری میومدمیرفت. زدم نشانه ی من توحید11آمدفقط صبرقرآن بازمیکردم قدمهای تکاملی وخدادنیارا6دوره آفرید.مومنان صبورن وازکجامعلوم که حق آنهانباشداینهاهمه توی نشانه های قرآن وسایت بودوبه قیمت خواهرم میگفت راضی نبودیم که بدیم .خوب خواهرم تلفن میزنه کرایه خانه ام زیادشده خانه راتوبردارمن پول رهن بدم. چندروزبعدخانه رابردارپول منوبده بذارم بانک!چندروزبعدماگوشت ونون نداریم بچه هام گرسنه اند!وحالاچندروزبعدشنیدم که توی بلواردانشجوخانه خریده فقط گفته خواهرم وبچه هاش نفهمند.ومستقیمبهپسرمخبردادن.واین خواهردخترش مجردتوی بیمارستان کارمیکنه حقوقش ازپسرمن که متاهل هست بیشتره وحقوق شوهررحمت شده اش هم هست. ازآدمهاشنیده بودیم که دوره کرونابه خاطرآمپولهای کرونادولت 600میلیون برای فوت شوهرش پول داده ولی خواهرم قسم میخوردونفرین میکردکه آدمهادروغ میگن. ویک واح آپارتمان دیگه هم به گلبهارخریده بودوازماپنهان میکرد ولی ماخبرداشتیم کرایه میگیره من خداراشکرمیکنم. خوب این خواهری که بادوتادخترش ازگرسنگی روبه قبله اند همین روزهای اول محرم به سفرترکیه رفتندبدون خداحافظی.باز ازترکیه آمدندبرای پولدانشگاه دخترم موندیم ،دیدجواب نمیدم .پیام دادخانه خالی خراب میشه منم صبور نه100٪ولی آرامشم راحفظ میکردم جرات زنگزدن نداشت چون پول برای ترکیه داشت برای نون نداشت؟مقدمه وکامنتهای دوازده قدومخوندم وتعهدنوشتم انچه میتوانم اجرامیکنم استادمیدونم باورمیکنیدشب بعدازتعهدخواب دیدم باعزیزدلم رفتیم روستامون توی خواب به عزیزدلم میگفتم باغ دخترعمه شماهم راحتیم بخوابیم ولی باغ نوه دایی خودم راحترم که کنارجوی آب نوه داییم خانم سیدخواب بودچشمانش نیمه بازصورت نورانی وآرام که من ازدیدنش توی خواب آرامش گرفتم .کنارهمان جوی آب دیدم یک زیراندازبودماهم خوابیدیم ومن بیدارشده بودم عزیزدلم که همشه خوشخوابه خواب بود که یهوخواهرم راواضح دیدم احساس کردم بادخترکوچکش آمد.گفت به حسین بگوبلندشو میخوام لحاف وتشکم رابردارم دیگه بسه سریع کشیدومنم دیدم یک ملحفه داریم همونوبغلم کردم گفتم ایناروبردی فکرکردی خدانیست!چراخدای مابزرگه. بیدارشدم به عزیزدلم وپسرم گفتم خانه ی گلبهاربین منوخواهرم تمام شدوخانه راخواهرم خریدوتوی این جداسازی واحدماهمیشه این داداشمون که اول کامنت گفتم حالاحاج داداش شده رووجودشواحساس میکردم که روزبعدبامن تماس گرفت باآبجی چه مشکلی داری گفتم هیچی وسرحرف روبازکرد صدامویک کوچولو بردم بالاولی صدای قلبم روشنیدم الان وقتشه اگربه حرف حاج داداش نکنی اوراهم ناراحتوجداسازی این خانه میماندچون توازخداالهام خواستی ازاول قران وتوی کامنتهاخوانده بودم ازکجامعلوم حق آنهانباشد ومنم به خاطربچه هام ناراحت نباشن کنارنمیومدم باقیمت خواهرم وقرارمعامله خانه ماشد چای آوردیم خواهرم نخوردگفت آزمایش دادم چیزی نخوردم دیگه تاشب هم نمیخورم وحاج داداش گفت بیایین براتون کاغذبنویسیم خواهرم گفت نه قولنامه بنگاه داداش گفت فردابرین گلبهارقولنامه ووکالت بزن گفتم نه فرداعروسی دعوتیم روزبعدازعروسی وخواهرم رفت گفتم تاپولم رونگیرم وکالت نمیدم چون قرآن گفته .وروزاول که داداشم تماس گرفت گفتم داداش شمامیگی یک مقدارالان وبقیه پول 2ماهه شماچکشومیدی اول گفت آره هنوزگوشی روقطع نکرده میگه دسته چکم دست دامادم ونیدونم چندبرگ داره من ضامن پول توهستم سریع گفتم حرف آبجی روقبل حرف شماقبول دارم.وروزقبل نوشتن قولنامه پیام دادم آبجی 10م براواریزکن جواب ندادشب زنگزدم دخترش گوشی روبرداشت که هامامانم پول نداره الان برای کادوعروسی به من گفته پول تهیه کن !گفتم فردابرای بنگاه بریم چی گفت حالافردابشه جورمیکنه منم توی بنگاه هرچی که باید میگفتم خداازطریق یک بنگاهی دیگه بهم یاددادوتوی قولنامه نوشتن چون بنگاهی باخواهرم یکی بودن چگفتم نوبه وکالت باتسویه ی پول خواهرم فکرکردالان میریم محضرچون روزقبل برام پول واریزنکردداداشم اینجاخودشوکنارکشید منوپسرم گفتیم فقط تسویه بعدوکالت خودشومظلوم گرفت من میخوام بدم مستاجرگفتم باقولنامه میدن مستاجروروبوسی کردم ولی اون حرفهای لایق به خودش رومیزدگفتیم بیابریم گفت نه ماشین میادخداحافظی وپشت سرمابااسنپ میومد وخواهرم2تادتر24و23ساله داره دروغ تابتونندمظلوم نمایی بی انتهایک کاری برات انجام بدن ازاجدادتاابدهای خاتم آنهابایدبندگی شونوبکنی وهیچ وقت هم براشون جبران نمیشه ودیگه دائم منت خداراشکرکه این شراکت راتمام شده حساب میکنیم.وازحق نگذریم خواهرخوب ودست به خیرپرمنت است.خیلی دوستشون دارم ولی شراکت باخداراباهیچی عوض نمیکنم .وقران میگفت خدادنیارابه6دوره آفریدبرج6شدوخانه رابی ماجداسازی کردازاین الهامات الهی بی نهایت سپاسگذارم. ازساعت10شب تاالان دوتاتونستم کامنت بذارم صبح بخیروقت عشق بازی باخدانمازصبح شد.برای همگی آرزوی موفقیت وسعادت رادارم.