https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/04/abasmanesh1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-04-06 14:20:232024-09-24 19:24:19live | “توحید” و فعال کردن قدرت خلق درونی
1536نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان و با تشکر از استاد عزیز. من سالها پیش با استاد آشنا شدم و همیشه از فایلهای ایشون استفاده می کردم و ثمراتش رو در زندگیم دیدم اما در سالیان اخیر و با نشستن گرد غفلت بر ذهنم که اونم نشئت گرفته از هم صدا شدن با جریان قالب این روزاهای جامعه که همرو مقصر میدونه جز خودش و هم چنین محیط کار سمی و همکاران نااگاه، از مسیر دور شدم تا یک شکست در روزهای اخیر به کلی بهم بزنه من رو. اما در اوج نا امیدی انگار این مسیر یادم نرفته بود و با سرچ نام استاد و دیدن یک ویدیو در یوتیوب گفتم ای دل غافل من چطور از این مسیر دور شدم و چه ظلمی به خودم کردم. به امید خدا در این مسیر ثابت قدم بمونم و ممنونم که برای 28 روز محتوی مناسب اماده کردین. چقدر فایل خوبی بود. بدون ذره ای تضاد با همون خدایی که از کودکی می شناسیم. تو نماز یادش می کنیم و اصلا انتطار هم همین میره از خداوند متعال. خالق عالم به این بزرگی برای رسیدن من به سرحد کمال برنامه داره و اوین گامش با توحید عملی و خوش گمانی به خودش شروع میشه. برای همه دوستان که در این مسیر هستن ارزوی سعادت و خوشبختی دارم.
من امروز فکر کنم روز 41 عضو شدن در سایت استاد عباس منش هست تقریبا 40 یا 50 روز پیش هم تو کانال های تلگرامی هر روز فایلهای استاد رو تو محل کارم تو ماشین و هر جا که تنها بودم گوش میکردم و میکنم میخوام بگم من حال و احساسی رو تو این مدت دارم که هیچ وقت تو زندگیم تجربه نکرده بودم من خودم اولین کاری که موقع عضو شدن در سایت انجام دادم خریدن چند دفتر بود که یکی نوشتن باورهام و تغیر دادن باورهایی که زندگی منو تحت تاثیر اتفاقات غیر خوب قرار داده بود نمیگم 100 در 100 باور هام تغییر کرده اما از احساسم اینو فهمیدم که تقریبا 20 در صد بهتر شدم و قانون تکامل رو رعایت میکنم و خیلی حس خوبی دارم تازه این 20 درصده اگر بیشتر بشه چی میشه از پروردگارم سپاسگذارم .و دفتر دیگم دفتر شکر گذاریمه من قرار بود 28 روز شکر گذاری بنویسم اما الان 40 روز شده و صبح ها 10 تا با احساس خوب از خداوندم سپاسگذاری میکنم خدایا سپاسگذارم. و دفتر دیگم نوشتن اولین اهدافم هست که باید انجام بشه تا از لحاظ ذهنی آزاد تر بشم مثل صاف کردن بدهی ها و بعد خرید یکی از محصولات سایت . خدایا از تو سپاسگذارم
اما من فکر میکنم قبل از نوشتن اهداف من باید باور هام تغیر کنه تا به اهدافم برسم .
دلم خواست امروز اینا رو بنویسم و با دوستان عزیز و هم فرکانسم در میون بزارم .
من این راه رو بی خیال نمیشم و در هر شرایط مالی احساسی و بیرونی به این راه ادامه میدم .
از استاد عزیزم آقای عباس منش و همسرشون سپاسگذارم که انقدر زیبا آگاهی های من رو افزایش میدهند.
من امروز فکر کنم روز 41 عضو شدن در سایت استاد عباس منش هست تقریبا 40 یا 50 روز پیش هم تو کانال های تلگرامی هر روز فایلهای استاد رو تو محل کارم تو ماشین و هر جا که تنها بودم گوش میکردم و میکنم میخوام بگم من حال و احساسی رو تو این مدت دارم که هیچ وقت تو زندگیم تجربه نکرده بودم من خودم اولین کاری که موقع عضو شدن در سایت انجام دادم خریدن چند دفتر بود که یکی نوشتن باورهام و تغیر دادن باورهایی که زندگی منو تحت تاثیر اتفاقات غیر خوب قرار داده بود نمیگم 100 در 100 باور هام تغییر کرده اما از احساسم اینو فهمیدم که تقریبا 20 در صد بهتر شدم و قانون تکامل رو رعایت میکنم و خیلی حس خوبی دارم تازه این 20 درصده اگر بیشتر بشه چی میشه از پروردگارم سپاسگذارم .و دفتر دیگم دفتر شکر گذاریمه من قرار بود 28 روز شکر گذاری بنویسم اما الان 40 روز شده و صبح ها 10 تا با احساس خوب از خداوندم سپاسگذاری میکنم خدایا سپاسگذارم. و دفتر دیگم نوشتن اولین اهدافم هست که باید انجام بشه تا از لحاظ ذهنی آزاد تر بشم مثل صاف کردن بدهی ها و بعد خرید یکی از محصولات سایت . خدایا از تو سپاسگذارم
اما من فکر میکنم قبل از نوشتن اهداف من باید باور هام تغیر کنه تا به اهدافم برسم .
دلم خواست امروز اینا رو بنویسم و با دوستان عزیز و هم فرکانسم در میون بزارم .
من این راه رو بی خیال نمیشم و در هر شرایط مالی احساسی و بیرونی به این راه ادامه میدم .
از استاد عزیزم آقای عباس منش و همسرشون سپاسگذارم که انقدر زیبا آگاهی های من رو افزایش میدهند.
پنجاه و یکمین تعهد تا دوماه باقیمانده به سال جدید ( خانه تکانی ذهن)
مسعول زندگی من کسی جز خودم نیست نه مادرم نه پدرم نه دوستم نه کشور و نه مملکت نه شرایط ونه همسرو غیره هیچکس فقط خودت مسعول زندگیه خودتی مریم اینو باور کن
مسعولیت صددرصد زندگیمو خودم باید بپذیرم هراتفاقی در زندگیم میفته به خاطر افکارمه باورهامه افکارو باورهام زندگی مو رقم میزنن
اگه من به خودم و خدای خودم به نیروی درونیه خودم تکیه کنم و باور کنم که منم که مسعول زندگیه خودمم منم که دارم اتفاقات رو رقم میزنم منم که دارم شرایط رو رقم میزنم به هرچی که بخوام میرسم و میتونم هرچی رو که میخوام خلق کنم
اگه بتونم فکرمو کنترل کنم اگه بتونم کار درست رو انجام بدم باورهای درست داشته باشم به ایده های درست و ایده های درست هدایت میشم ارام ارام و تکاملی بهترو بهتر میشه قدم به قدم هدایت میشم
مریم باید به دانسته هات عمل کنی چون ایمانی که عمل نیاره حرف مفته بهانه هارو بزارم کنار و اونجور که دوس دارم زندگی مو خلق کنم
وقتی که من خدا رو باورکنم به عنوان قدرتمندترین فرمانروای جهان خدایی که قدرت کل هستی دست اونه هرچیو بخوام بهم میده
مریم اینو روزی هزاربار به خودت بگو و بهش عمل کن تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم معبودم پرودگارم و اینو توی وجود خودت درست کن اونوقت همچین درهارو برات باز میکنه نعمت هارو برات به وجود میاره که کل مردم جهان جمع شن این کارو نمیتونن برات انجام بدن
اگه دارم مثل بقیه فکر میکنم و عمل میکنم مثل بقیه هم نتیجه میگیرم اگه میخوام نتیجه بگیرم باید متفاوت عمل کنم همه چی خداست همه چی توحیده همه چی توکله به دنبال راضی کردن مردم نباش بلکه کاریو بکن که خودت در قلبت و وجودت راضی باشی و خدای خودت
اگه توحید تو قلبم بیشتر بشه نحوه ی فکر کردن و عمل کردنم هم عوض میشه همه چی تو قلبم عوض میشه
من رو درون خودم کار میکنم بیرو خودش درست میشه
پروردگار خوبم خدای بی همتام عشق جانم
ایمان منو به خودت قوی کن و منو به مسیر درست هدایت کن امین
چقدر ذهن مرا آگاه تر کرد و به قول گفتنی گردو خاک ذهنم را زدود .
امروز منو همسرم این فایلو گوش کردیم و بعد تموم شدن فایل همسرم گفت با شنیدن این فایل خیلی قدرتمند تر شدم به این اگاهی رسیدم که توی ایران هم میشه پیشرفت کرد و جای بهانه اوردن نیست .
استاد عزیزم خیلی ممنون که با این حرف ها که باید با طلا نوشت قلب و روح مارا تحت تاثیر قرار میدی .
هرچی جلوتر میرم بیشترمیفهمم که چقدر انسان قدرت داشته و ما از وجود اون غافل بودیم.
واقعا از خدای خودم ممنونم که مرا لایق دریافت این همه لطف و محبت دانست تا من پا بزارم توی این سایت بی نظیر .
میدونید استاد، من بعد از دورهی عشق و مودت یه چیز خیلی بزرگ و اساسی رو یاد گرفتم توی زندگیم؛ اونم این بوده که دست از مقصر دونستنِ پدرم بردارم. سالهای زیادی درگیر این ماجرا بودم ولی ب لطف خدا حدود یکسالی هست که یاد گرفتم اینقدر انگشت اتهام به سمت پدرم نگیرم.
با وجود اینکه خواهر و برادرم هنووووز درگیر این مسئله و تجربهی آزارِ زیانبارِ این مقصر دونستن هستن، ولی منی که درحال حاضر با پدرم زندگی میکنم، آرامش روانی بیشتر و صلح بیشتری با پدرم دارم تا خواهر و برادرم که اتفاقا از اینجا دور هستن..
همیشه برای مقصر دونستن بقیه، دلایل زیادی وجود داره و من هم برای مقصر دونستن پدرم، دلایل زیادی داشتم. اما خیلی وقته که تا ذهنم میخواد یه چیزی بگه، جلوشو میگیرمو میگم: حواست باشه ها. بابا خیلی هم آدم خوبیه. ببین فلانجا و فلانجا برامون فلانکارو کرد. اون آسیب هایی هم ک زده، ناخواسته بوده..
راستش این افکار، باعث شده بود ک حتی ازش بترسم. باعث شده بود مسئولیت زندگیم رو روی دوشِ اون ببینم و فکر کنم که میتونه توش تاثیری ایجاد کنه. و ازش میترسیدم..
ولی الان هروقت که ب خودم نگا میکنم، میبینم واااااو چقدر تغییر کردم
یادمه وقتی اوایلی بود ک فایلها رو گوش میدادمو از شما وعدهی درست شدن روابط رو میگرفتم، با حسرت میگفتم: ینی رابطهی منم با بابام خوب میشه؟
خب نمیگم ک منو پدرم صمیمیایم. نه اصلا. ما صمیمی نیستیم ولی دیگه مثل گذشته، من توی ذهنم باهاش نمیجنگم. دیگ مثل گذشته دائم بهم گیر نمیده. دیگ مثل گذشته محدودم نمیکنه
و من با اینکه هنوز درجهی بیشتری از آزادی رو میخام، ولی ب وضع الانم ک نگاه میکنم، خیلییییی آزادتر از گذشتهم
راستش یکی از همون روزا توی گذشته، یکی از پاشنه آشیل ها و باورهای محدود کنندهای ک پیدا کرده بودم این بود که: بابا به من اعتماد نداره برای همون از خیلی چیزا محرومم میکنه
ولی سعی کردم این باور رو عوض کنم و با این باور جایگزینش کنم ک: بابا ب من اعتماد داره. فقط بخاطر افکار قدیمیش از جامعه میترسه و میخاد ب شیوهی خودش ازم محافظت کنه. وگرنه ب من اعتماد داره و منو آزاد میزاره…
همونطور ک گفتم هنوز آزادیِ خیلی بیشتری رو طالبم ولی اگر بخام یه نمونه از این تغییر رو مثال بزنم میتونم اینو بگم ک پدرم اجازه داده توی ماهِ اینده، با رفیقم تنهایی بریم تهران! (من خراسان هستم)
دستاورد بزرگی برای من محسوب میشه. این فاصلهی زیاد و اون هم تنهایی، واقعا دستاورد بزرگیه ک اجازه شو پدرم خیلی راحت صادر کرد
و اتفاقا اونروز خاهرم میخنده و میگه: هرچیزی ک برای ما اَخ و بد بود، تو داری راحت به دستش میاری
و این حرفیه ک خاهر و برادرم بارها بهم زدن!!
من فقط دست از جنگیدن و مقصر دونستن پدرم برداشتم. من فقط سعی کردم خوبی هاشم ببینم و اینقدر توی ذهنم ازش انتقام نگیرم و گذشتهی سیاه رو مرور نکنم..
دربرابر پدرم خیلی موفق بودم. اما..
اما در مورد صاحبکار قبلیم، یکم ذهنم هنوز نجوا میکنه و اما من با تمااام وجود سعی میکنم ک جلوش رو بگیرم
بعد از یکسال و نیم حقوقم افزایش پیدا نکرد درصورتی ک قولِ افزایش حقوق از همون ماه اول بهم داده شده بود. و من فهمیدم ک همکارم، بیشتر از من حقوق میگرفته و…
وقتی همکارم رفت، صاحبکارم آگهی استخدام گذاشت با پیشنهاد حقوقی بالاتر از حقوقِ فعلی من. و من هربار ک بهش میگفتم زیاد کن، میگفت ندارم…
و…
خب من اولش یکم سازش کردم اما دیگ گفتم نمیخام کار کنم چون واقعا هرروز روح و روانم داشت آسیب میدید. هرچند ک با خوبی و بدون دعوا اومدم بیرون. ولی الان توی این یکماهی ک اومدم بیرون، دائم ذهنم میره سمت اینکه: اون نامرد بود!
حتی الانم ک دارم اینارو مینویسم، ذهنم داره میگه: خب نامرد بود دیگ. نبود؟!
و من هربار در برابر این نجوای ذهنم میگم: کجای باور من ایراد داشت؟
و ذهنم میگه: هیچجا و هیچجا و هیچجا. اون مقصر بود.
بهش میگم: ببین! ما باورهامون ایراد داشت ک افزایش حقوق نداشتیم. چه تفاوتی بین منو اون همکارم بود؟ جز افکارمون؟ جز باور هامون؟ اون ب خودش باور داشت. اون خودش رو دست بالا میگرفت. و یکی از باورهای مخربِ من توی اون مدت این بود ک چون من دانشجوعم و سنم از همه شون کمتره، منو خر فرض میکنن. و آخرش هم دیدیم ک نتیجهای متناسب با باورم گرفتم. صاحبکارم آدم واقعا خیلی خوبی بود، ولی جهان فقط و فقط نتایج باورهامو بهم برگردوند..
این دوتا مثال، بُلد ترین تقصیر هایی بود ک به گردن دیگران مینداختم و حس میکنم در ابعاد کوچیک تر و نهفته تر، هنوزم کسایی هستن ک خیلی ریز و ناهشیارانه، دارم اینکار رو انجام میدم. و بهش فکر میکنم امروز. امروز بهشون فکر میکنم و پیدا میکنم ک توی لایهی عمیق تر ذهنم، دارم کیا رو مقصر چیزی میدونم. یا از کیا چه توقعی دارم. یا…
امروز قبل اینکه این فایل رو گوش بدم توی دلم پدرم رو بابت شرایط پیش اومده سرزنش میکردم و اون رو مسئول و مسبب شرایط پیش اومده میدونسم، کلی توی دلم باهاش دعوا کردم و میگفتم اون اگه سهل انگاری نمیکرد، اون اگه فلان کارو نمیکرد ما الان اینهمه توی سختی نبودیم..
این فایل رو گوش کردم، استاد میگفتن اگه کسی دیگ رو باعث شرایط زندگیت بدونی داری شرک میورزی! اگر میگی من بابام پولدار نبود و توی فلان خانواده بدنیا اومدم و شرایط الانت رو بااین حرفها توجیه میکنی داری شرک می ورزی.
اگر توی این شرایط بمونی و منتظر باشی یک نفر ناجی از بیرون بیاد و تورو از این شرایط بیاره بیرون داری شرک می ورزی.
توحید یعنی من مسئولیت تمام زندگیم رو بر عهده میگیرم، توحید یعنی من ایمان دارم خودم با افکارم زندگیم رو میسازم، توحید یعنی من باور به ربی دارم که فرمانروای کل جهانیان و قدرت رو در دستان خودم برای خلق زندگیم قرار داده، توحید یعنی از کسی امید نداشته باش که اگر به بیرون از خودت چشم امید داشته باشی خدا تورو به همونها واگذار میکنه
توحید تکاملیه، کم کم آروم آروم میشه تقویتش کرد، هرچی که رفته رفته صدای ذهن تحلیلگر و منطقی خاموش بشه جلوی نجواهای ذهن که کارش اینه تورو نگران و مضطرب نگه داره گرفته بشه کم کم میتونی صدای خدا رو از قلبت بشنوی که میگه آروم باش بسپر بمن تسلیم باش قرار نیس همیشه شرایط همینجوری بمونه، درست میشه…
خدای خوبم مینویسم تا یادگاری بمونه
کمکم کن گول حرفهای ذهن رو نخورم و هرروز بیشتر از دیروز ایمانم رو فقط به خودت تقویت کنم
و (یاد کن) زمانى که لقمان به پسرش در حال موعظه ى او گفت: فرزندم! چیزى را همتاى خدا قرار نده، زیرا که شرک (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.
توحید عملی :
بهترین شکل زندگی توحیدی اینکه در عمل انجام بدهیم ، که نیاز به شجاعت وایمان هست ، ساختن زندگی پایدار در همه زمینهها، نیاز به عامل بیرونی نیست ، بدانیم عامل بیرونی = شرک
و شرک بزرگترین گناه هست.
از درون باید توحید را باور کنیم و اینقدر تکرار کنیم که جزئی از وجود ما بشه ، یعنی وجود ما توحیدی فکر کنه و عمل کنه .زیراکه منبع تمام قدرتها و نعمتها و ثروت ها رب العالمین هست و من طبق قانون فقط او را می پرستم و از او کمک می خواهم که این راه درست پراز نعمت و سلامتی هست .
مسیر گمراهان، که در زیان هستن، به عامل بیرونی مثل دولتها، نوسان قیمت دلار، آب و هوا ، قدرت کشوارها تکیه دارن ، و از قدرت مطلق الله غافل شدن
توحید یعنی، من مثل توده مردم جامعه عمل نمی کنم و اصلا توجه و کنجکاوی نداریم در مورد زندگی دیگران، خودم با عمل به الهامات الهی و حرکت در مسیر درست، زندگی سالم را می سازم .
توحید یعنی، باور داشتن به یگانگی الله، که رب العالمین هست و فرمانروای مطلق کیهان هست، تدبیر کل جهان بدست اوست.
روزی که رفته بودم بانک برای گرفتن وامم که البته ایده پرداختش انقد جالب اومد که هیچی از جیب خودم نرفت و خدارو شکر میکنم بابتش.
صبحش که همین جلسه داشتم گوش میدادم ، 3 تن از دوستان کوهگیلویه و بویراحمد در همون همون بانک برخورد داشتم ، و از روی کنجکاوی پرسیدم راست میگن موقع انتخابات همچین اتفاقی میوفته حال ایشون با همون زبان شیرین که به لهجه آغشته بود گفتن ، بله ما حتی کشته هم میدیدم با یک ذوق خاصی تعریف میکرد این داستان رو ، این رو گفتم که به اولین جملات استاد اشاره کنم که میگفتن ، افکار ما و نتایچی که ارسال و دریافت میکنیم ، بسیار سریع به پاسخ میرسن ، من داخل اتوبوس داشتم به همین جلسه گوش میدادم وقتی رسیدم بانک برخورد کردم به دوستان ، خیلی برام جالب و شیرین بود ، بله استاد دقیقا همینه من هرجا روی دیگران حساب کردم ضربه های شدید خوردم و وقتی روی خدا حساب کردم دقیقا همون افراد به صف شدن تا من به اهدافم برسم ، واقعا دارم در این سایت ارزشمند نتیجه دلخواه که باب دلمه میگیرم ، جانان رو سپاس که هر آن چه دارم از اوست ، چند وقتی بود زیادی درگیر تغییر دیگران بودم ، با رسیدن به تضاد هدایت شدم به غار تنهایی خودم ، فهمیدم اولین قدم برای به صلح رسیدن با دنیای اطراف در اغوش گرفتن خودته ؛ خالی از لطف و عشق نبود این نکات رو بیان کنم . گفتم چون نیاز داشتم که گفتار کنم ، و امید وارم هرانکه باید هم بخونه که به قول خانوم شایسته عزیز ، هیچ چیز اتفاقی نیست .
بخوام از نتایج و تغییر رفتار هام در این وقت ها بگم ؛ ساعت ها باید بنویسم و فقط خدارو شکر گذارم که پیش شمام در پناه الله یکتا جانان ، جان ها ؛ شاد سلامت ثروتمند در دنیا آخرت باشید .
خیلی وقته که با سایت استاد آشنا شدم اما هیچ وقت مرتب به سایت سر نزدم و به آموزه ها عمل نکردم یه مدت هست که به شدت تمام زندگی زیر و رو شد و تو بدترین حالت ممکن قرار دارم
احساس میکردم توی یه مردابی گیر افتادم که هر چی دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم
همش به خدا میگفتم یه راهی بزار جلوی پام یه نشونه ای بهم نشون بده تا بتونم ذهنم رو آروم کنم
تو اوج ناامیدی یاد سایت عباس منش افتادم وارد سایت که شدم حتی نمیدونستم کدوم فایل رو گوش بدم که بتونه یکم آرومم کنه
اما به صورت ناخودآگاه هدایت شدم به سمت خانه تکانی ذهن
خیلی برام جالب بود همش از خدا میخواستم کمکم کنه که ذهنم رو خالی کنم تا بتونم روی کارام تمرکز کنم و حالا یه دوره ای جلوی چشمام ظاهر شده بود که کمکم میکرد ذهنم رو خانه تکانی کنم یاد قدیم افتادم که وقتی خانه تکانی میکردیم همه چیز از تمیزی برق میزد و چیزهای بلااستفاده و کهنه دور ریخته میشد با خودم گفتم این همون چیه که ذهنم نیاز داره
مریم جون ازت واقعا سپاسگزارم به خاطر انتخاب این عنوان میتونم به جرات بگم من حتی قبل از گوش دادن به فایل اول جذب عنوان دوره شدم چون واقعا بهش نیاز داشتم
با خودم عهد کردم همون طور که مریم جون تو فایل استفاده از دوره گفتن خودم رو متعهد کنم که تحت هر شرایطی هر چقدر هم که کار داشتم هر روز برای خودم وقت بزارم تا این ذهن افسار گریخته رو آرومش کنم
هیچ وقت توی قسمت دیدگاه ها نظری نمیدادم اما میخوام از خودم رد پا بزارم تا یادم باشه با چه اوضاع داغونی تصمیم گرفتم که زندگیم رو تغییر بدم
سلام به همه دوستان و با تشکر از استاد عزیز. من سالها پیش با استاد آشنا شدم و همیشه از فایلهای ایشون استفاده می کردم و ثمراتش رو در زندگیم دیدم اما در سالیان اخیر و با نشستن گرد غفلت بر ذهنم که اونم نشئت گرفته از هم صدا شدن با جریان قالب این روزاهای جامعه که همرو مقصر میدونه جز خودش و هم چنین محیط کار سمی و همکاران نااگاه، از مسیر دور شدم تا یک شکست در روزهای اخیر به کلی بهم بزنه من رو. اما در اوج نا امیدی انگار این مسیر یادم نرفته بود و با سرچ نام استاد و دیدن یک ویدیو در یوتیوب گفتم ای دل غافل من چطور از این مسیر دور شدم و چه ظلمی به خودم کردم. به امید خدا در این مسیر ثابت قدم بمونم و ممنونم که برای 28 روز محتوی مناسب اماده کردین. چقدر فایل خوبی بود. بدون ذره ای تضاد با همون خدایی که از کودکی می شناسیم. تو نماز یادش می کنیم و اصلا انتطار هم همین میره از خداوند متعال. خالق عالم به این بزرگی برای رسیدن من به سرحد کمال برنامه داره و اوین گامش با توحید عملی و خوش گمانی به خودش شروع میشه. برای همه دوستان که در این مسیر هستن ارزوی سعادت و خوشبختی دارم.
با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد عزیزم
من امروز فکر کنم روز 41 عضو شدن در سایت استاد عباس منش هست تقریبا 40 یا 50 روز پیش هم تو کانال های تلگرامی هر روز فایلهای استاد رو تو محل کارم تو ماشین و هر جا که تنها بودم گوش میکردم و میکنم میخوام بگم من حال و احساسی رو تو این مدت دارم که هیچ وقت تو زندگیم تجربه نکرده بودم من خودم اولین کاری که موقع عضو شدن در سایت انجام دادم خریدن چند دفتر بود که یکی نوشتن باورهام و تغیر دادن باورهایی که زندگی منو تحت تاثیر اتفاقات غیر خوب قرار داده بود نمیگم 100 در 100 باور هام تغییر کرده اما از احساسم اینو فهمیدم که تقریبا 20 در صد بهتر شدم و قانون تکامل رو رعایت میکنم و خیلی حس خوبی دارم تازه این 20 درصده اگر بیشتر بشه چی میشه از پروردگارم سپاسگذارم .و دفتر دیگم دفتر شکر گذاریمه من قرار بود 28 روز شکر گذاری بنویسم اما الان 40 روز شده و صبح ها 10 تا با احساس خوب از خداوندم سپاسگذاری میکنم خدایا سپاسگذارم. و دفتر دیگم نوشتن اولین اهدافم هست که باید انجام بشه تا از لحاظ ذهنی آزاد تر بشم مثل صاف کردن بدهی ها و بعد خرید یکی از محصولات سایت . خدایا از تو سپاسگذارم
اما من فکر میکنم قبل از نوشتن اهداف من باید باور هام تغیر کنه تا به اهدافم برسم .
دلم خواست امروز اینا رو بنویسم و با دوستان عزیز و هم فرکانسم در میون بزارم .
من این راه رو بی خیال نمیشم و در هر شرایط مالی احساسی و بیرونی به این راه ادامه میدم .
از استاد عزیزم آقای عباس منش و همسرشون سپاسگذارم که انقدر زیبا آگاهی های من رو افزایش میدهند.
با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد عزیزم
من امروز فکر کنم روز 41 عضو شدن در سایت استاد عباس منش هست تقریبا 40 یا 50 روز پیش هم تو کانال های تلگرامی هر روز فایلهای استاد رو تو محل کارم تو ماشین و هر جا که تنها بودم گوش میکردم و میکنم میخوام بگم من حال و احساسی رو تو این مدت دارم که هیچ وقت تو زندگیم تجربه نکرده بودم من خودم اولین کاری که موقع عضو شدن در سایت انجام دادم خریدن چند دفتر بود که یکی نوشتن باورهام و تغیر دادن باورهایی که زندگی منو تحت تاثیر اتفاقات غیر خوب قرار داده بود نمیگم 100 در 100 باور هام تغییر کرده اما از احساسم اینو فهمیدم که تقریبا 20 در صد بهتر شدم و قانون تکامل رو رعایت میکنم و خیلی حس خوبی دارم تازه این 20 درصده اگر بیشتر بشه چی میشه از پروردگارم سپاسگذارم .و دفتر دیگم دفتر شکر گذاریمه من قرار بود 28 روز شکر گذاری بنویسم اما الان 40 روز شده و صبح ها 10 تا با احساس خوب از خداوندم سپاسگذاری میکنم خدایا سپاسگذارم. و دفتر دیگم نوشتن اولین اهدافم هست که باید انجام بشه تا از لحاظ ذهنی آزاد تر بشم مثل صاف کردن بدهی ها و بعد خرید یکی از محصولات سایت . خدایا از تو سپاسگذارم
اما من فکر میکنم قبل از نوشتن اهداف من باید باور هام تغیر کنه تا به اهدافم برسم .
دلم خواست امروز اینا رو بنویسم و با دوستان عزیز و هم فرکانسم در میون بزارم .
من این راه رو بی خیال نمیشم و در هر شرایط مالی احساسی و بیرونی به این راه ادامه میدم .
از استاد عزیزم آقای عباس منش و همسرشون سپاسگذارم که انقدر زیبا آگاهی های من رو افزایش میدهند.
به نام خدای هدایتگر
سلام
پنجاه و یکمین تعهد تا دوماه باقیمانده به سال جدید ( خانه تکانی ذهن)
مسعول زندگی من کسی جز خودم نیست نه مادرم نه پدرم نه دوستم نه کشور و نه مملکت نه شرایط ونه همسرو غیره هیچکس فقط خودت مسعول زندگیه خودتی مریم اینو باور کن
مسعولیت صددرصد زندگیمو خودم باید بپذیرم هراتفاقی در زندگیم میفته به خاطر افکارمه باورهامه افکارو باورهام زندگی مو رقم میزنن
اگه من به خودم و خدای خودم به نیروی درونیه خودم تکیه کنم و باور کنم که منم که مسعول زندگیه خودمم منم که دارم اتفاقات رو رقم میزنم منم که دارم شرایط رو رقم میزنم به هرچی که بخوام میرسم و میتونم هرچی رو که میخوام خلق کنم
اگه بتونم فکرمو کنترل کنم اگه بتونم کار درست رو انجام بدم باورهای درست داشته باشم به ایده های درست و ایده های درست هدایت میشم ارام ارام و تکاملی بهترو بهتر میشه قدم به قدم هدایت میشم
مریم باید به دانسته هات عمل کنی چون ایمانی که عمل نیاره حرف مفته بهانه هارو بزارم کنار و اونجور که دوس دارم زندگی مو خلق کنم
وقتی که من خدا رو باورکنم به عنوان قدرتمندترین فرمانروای جهان خدایی که قدرت کل هستی دست اونه هرچیو بخوام بهم میده
مریم اینو روزی هزاربار به خودت بگو و بهش عمل کن تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم معبودم پرودگارم و اینو توی وجود خودت درست کن اونوقت همچین درهارو برات باز میکنه نعمت هارو برات به وجود میاره که کل مردم جهان جمع شن این کارو نمیتونن برات انجام بدن
اگه دارم مثل بقیه فکر میکنم و عمل میکنم مثل بقیه هم نتیجه میگیرم اگه میخوام نتیجه بگیرم باید متفاوت عمل کنم همه چی خداست همه چی توحیده همه چی توکله به دنبال راضی کردن مردم نباش بلکه کاریو بکن که خودت در قلبت و وجودت راضی باشی و خدای خودت
اگه توحید تو قلبم بیشتر بشه نحوه ی فکر کردن و عمل کردنم هم عوض میشه همه چی تو قلبم عوض میشه
من رو درون خودم کار میکنم بیرو خودش درست میشه
پروردگار خوبم خدای بی همتام عشق جانم
ایمان منو به خودت قوی کن و منو به مسیر درست هدایت کن امین
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل.
چقدرر این فایل به دل من نشست .
چقدر مرا قدرتمند تر کرد .
چقدر ذهن مرا آگاه تر کرد و به قول گفتنی گردو خاک ذهنم را زدود .
امروز منو همسرم این فایلو گوش کردیم و بعد تموم شدن فایل همسرم گفت با شنیدن این فایل خیلی قدرتمند تر شدم به این اگاهی رسیدم که توی ایران هم میشه پیشرفت کرد و جای بهانه اوردن نیست .
استاد عزیزم خیلی ممنون که با این حرف ها که باید با طلا نوشت قلب و روح مارا تحت تاثیر قرار میدی .
هرچی جلوتر میرم بیشترمیفهمم که چقدر انسان قدرت داشته و ما از وجود اون غافل بودیم.
واقعا از خدای خودم ممنونم که مرا لایق دریافت این همه لطف و محبت دانست تا من پا بزارم توی این سایت بی نظیر .
از خانم شایسته عزیز و استاد عزیز سپاسگذارم .
از خداوند براتون عمر باعزت طلب میکنم.
میدونید استاد، من بعد از دورهی عشق و مودت یه چیز خیلی بزرگ و اساسی رو یاد گرفتم توی زندگیم؛ اونم این بوده که دست از مقصر دونستنِ پدرم بردارم. سالهای زیادی درگیر این ماجرا بودم ولی ب لطف خدا حدود یکسالی هست که یاد گرفتم اینقدر انگشت اتهام به سمت پدرم نگیرم.
با وجود اینکه خواهر و برادرم هنووووز درگیر این مسئله و تجربهی آزارِ زیانبارِ این مقصر دونستن هستن، ولی منی که درحال حاضر با پدرم زندگی میکنم، آرامش روانی بیشتر و صلح بیشتری با پدرم دارم تا خواهر و برادرم که اتفاقا از اینجا دور هستن..
همیشه برای مقصر دونستن بقیه، دلایل زیادی وجود داره و من هم برای مقصر دونستن پدرم، دلایل زیادی داشتم. اما خیلی وقته که تا ذهنم میخواد یه چیزی بگه، جلوشو میگیرمو میگم: حواست باشه ها. بابا خیلی هم آدم خوبیه. ببین فلانجا و فلانجا برامون فلانکارو کرد. اون آسیب هایی هم ک زده، ناخواسته بوده..
راستش این افکار، باعث شده بود ک حتی ازش بترسم. باعث شده بود مسئولیت زندگیم رو روی دوشِ اون ببینم و فکر کنم که میتونه توش تاثیری ایجاد کنه. و ازش میترسیدم..
ولی الان هروقت که ب خودم نگا میکنم، میبینم واااااو چقدر تغییر کردم
یادمه وقتی اوایلی بود ک فایلها رو گوش میدادمو از شما وعدهی درست شدن روابط رو میگرفتم، با حسرت میگفتم: ینی رابطهی منم با بابام خوب میشه؟
خب نمیگم ک منو پدرم صمیمیایم. نه اصلا. ما صمیمی نیستیم ولی دیگه مثل گذشته، من توی ذهنم باهاش نمیجنگم. دیگ مثل گذشته دائم بهم گیر نمیده. دیگ مثل گذشته محدودم نمیکنه
و من با اینکه هنوز درجهی بیشتری از آزادی رو میخام، ولی ب وضع الانم ک نگاه میکنم، خیلییییی آزادتر از گذشتهم
راستش یکی از همون روزا توی گذشته، یکی از پاشنه آشیل ها و باورهای محدود کنندهای ک پیدا کرده بودم این بود که: بابا به من اعتماد نداره برای همون از خیلی چیزا محرومم میکنه
ولی سعی کردم این باور رو عوض کنم و با این باور جایگزینش کنم ک: بابا ب من اعتماد داره. فقط بخاطر افکار قدیمیش از جامعه میترسه و میخاد ب شیوهی خودش ازم محافظت کنه. وگرنه ب من اعتماد داره و منو آزاد میزاره…
همونطور ک گفتم هنوز آزادیِ خیلی بیشتری رو طالبم ولی اگر بخام یه نمونه از این تغییر رو مثال بزنم میتونم اینو بگم ک پدرم اجازه داده توی ماهِ اینده، با رفیقم تنهایی بریم تهران! (من خراسان هستم)
دستاورد بزرگی برای من محسوب میشه. این فاصلهی زیاد و اون هم تنهایی، واقعا دستاورد بزرگیه ک اجازه شو پدرم خیلی راحت صادر کرد
و اتفاقا اونروز خاهرم میخنده و میگه: هرچیزی ک برای ما اَخ و بد بود، تو داری راحت به دستش میاری
و این حرفیه ک خاهر و برادرم بارها بهم زدن!!
من فقط دست از جنگیدن و مقصر دونستن پدرم برداشتم. من فقط سعی کردم خوبی هاشم ببینم و اینقدر توی ذهنم ازش انتقام نگیرم و گذشتهی سیاه رو مرور نکنم..
دربرابر پدرم خیلی موفق بودم. اما..
اما در مورد صاحبکار قبلیم، یکم ذهنم هنوز نجوا میکنه و اما من با تمااام وجود سعی میکنم ک جلوش رو بگیرم
بعد از یکسال و نیم حقوقم افزایش پیدا نکرد درصورتی ک قولِ افزایش حقوق از همون ماه اول بهم داده شده بود. و من فهمیدم ک همکارم، بیشتر از من حقوق میگرفته و…
وقتی همکارم رفت، صاحبکارم آگهی استخدام گذاشت با پیشنهاد حقوقی بالاتر از حقوقِ فعلی من. و من هربار ک بهش میگفتم زیاد کن، میگفت ندارم…
و…
خب من اولش یکم سازش کردم اما دیگ گفتم نمیخام کار کنم چون واقعا هرروز روح و روانم داشت آسیب میدید. هرچند ک با خوبی و بدون دعوا اومدم بیرون. ولی الان توی این یکماهی ک اومدم بیرون، دائم ذهنم میره سمت اینکه: اون نامرد بود!
حتی الانم ک دارم اینارو مینویسم، ذهنم داره میگه: خب نامرد بود دیگ. نبود؟!
و من هربار در برابر این نجوای ذهنم میگم: کجای باور من ایراد داشت؟
و ذهنم میگه: هیچجا و هیچجا و هیچجا. اون مقصر بود.
بهش میگم: ببین! ما باورهامون ایراد داشت ک افزایش حقوق نداشتیم. چه تفاوتی بین منو اون همکارم بود؟ جز افکارمون؟ جز باور هامون؟ اون ب خودش باور داشت. اون خودش رو دست بالا میگرفت. و یکی از باورهای مخربِ من توی اون مدت این بود ک چون من دانشجوعم و سنم از همه شون کمتره، منو خر فرض میکنن. و آخرش هم دیدیم ک نتیجهای متناسب با باورم گرفتم. صاحبکارم آدم واقعا خیلی خوبی بود، ولی جهان فقط و فقط نتایج باورهامو بهم برگردوند..
این دوتا مثال، بُلد ترین تقصیر هایی بود ک به گردن دیگران مینداختم و حس میکنم در ابعاد کوچیک تر و نهفته تر، هنوزم کسایی هستن ک خیلی ریز و ناهشیارانه، دارم اینکار رو انجام میدم. و بهش فکر میکنم امروز. امروز بهشون فکر میکنم و پیدا میکنم ک توی لایهی عمیق تر ذهنم، دارم کیا رو مقصر چیزی میدونم. یا از کیا چه توقعی دارم. یا…
و حلش میکنم. و درستش میکنم و…
خدای جانم در پناه لبخند تو باشیم–
روز اول پروژه خانه تکانی ذهن
این فایل برای امروزم نشانه بود
امروز قبل اینکه این فایل رو گوش بدم توی دلم پدرم رو بابت شرایط پیش اومده سرزنش میکردم و اون رو مسئول و مسبب شرایط پیش اومده میدونسم، کلی توی دلم باهاش دعوا کردم و میگفتم اون اگه سهل انگاری نمیکرد، اون اگه فلان کارو نمیکرد ما الان اینهمه توی سختی نبودیم..
این فایل رو گوش کردم، استاد میگفتن اگه کسی دیگ رو باعث شرایط زندگیت بدونی داری شرک میورزی! اگر میگی من بابام پولدار نبود و توی فلان خانواده بدنیا اومدم و شرایط الانت رو بااین حرفها توجیه میکنی داری شرک می ورزی.
اگر توی این شرایط بمونی و منتظر باشی یک نفر ناجی از بیرون بیاد و تورو از این شرایط بیاره بیرون داری شرک می ورزی.
توحید یعنی من مسئولیت تمام زندگیم رو بر عهده میگیرم، توحید یعنی من ایمان دارم خودم با افکارم زندگیم رو میسازم، توحید یعنی من باور به ربی دارم که فرمانروای کل جهانیان و قدرت رو در دستان خودم برای خلق زندگیم قرار داده، توحید یعنی از کسی امید نداشته باش که اگر به بیرون از خودت چشم امید داشته باشی خدا تورو به همونها واگذار میکنه
توحید تکاملیه، کم کم آروم آروم میشه تقویتش کرد، هرچی که رفته رفته صدای ذهن تحلیلگر و منطقی خاموش بشه جلوی نجواهای ذهن که کارش اینه تورو نگران و مضطرب نگه داره گرفته بشه کم کم میتونی صدای خدا رو از قلبت بشنوی که میگه آروم باش بسپر بمن تسلیم باش قرار نیس همیشه شرایط همینجوری بمونه، درست میشه…
خدای خوبم مینویسم تا یادگاری بمونه
کمکم کن گول حرفهای ذهن رو نخورم و هرروز بیشتر از دیروز ایمانم رو فقط به خودت تقویت کنم
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (13)
و (یاد کن) زمانى که لقمان به پسرش در حال موعظه ى او گفت: فرزندم! چیزى را همتاى خدا قرار نده، زیرا که شرک (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.
توحید عملی :
بهترین شکل زندگی توحیدی اینکه در عمل انجام بدهیم ، که نیاز به شجاعت وایمان هست ، ساختن زندگی پایدار در همه زمینهها، نیاز به عامل بیرونی نیست ، بدانیم عامل بیرونی = شرک
و شرک بزرگترین گناه هست.
از درون باید توحید را باور کنیم و اینقدر تکرار کنیم که جزئی از وجود ما بشه ، یعنی وجود ما توحیدی فکر کنه و عمل کنه .زیراکه منبع تمام قدرتها و نعمتها و ثروت ها رب العالمین هست و من طبق قانون فقط او را می پرستم و از او کمک می خواهم که این راه درست پراز نعمت و سلامتی هست .
مسیر گمراهان، که در زیان هستن، به عامل بیرونی مثل دولتها، نوسان قیمت دلار، آب و هوا ، قدرت کشوارها تکیه دارن ، و از قدرت مطلق الله غافل شدن
توحید یعنی، من مثل توده مردم جامعه عمل نمی کنم و اصلا توجه و کنجکاوی نداریم در مورد زندگی دیگران، خودم با عمل به الهامات الهی و حرکت در مسیر درست، زندگی سالم را می سازم .
توحید یعنی، باور داشتن به یگانگی الله، که رب العالمین هست و فرمانروای مطلق کیهان هست، تدبیر کل جهان بدست اوست.
به نام خداوند بخشنده مهربان .
روزی که رفته بودم بانک برای گرفتن وامم که البته ایده پرداختش انقد جالب اومد که هیچی از جیب خودم نرفت و خدارو شکر میکنم بابتش.
صبحش که همین جلسه داشتم گوش میدادم ، 3 تن از دوستان کوهگیلویه و بویراحمد در همون همون بانک برخورد داشتم ، و از روی کنجکاوی پرسیدم راست میگن موقع انتخابات همچین اتفاقی میوفته حال ایشون با همون زبان شیرین که به لهجه آغشته بود گفتن ، بله ما حتی کشته هم میدیدم با یک ذوق خاصی تعریف میکرد این داستان رو ، این رو گفتم که به اولین جملات استاد اشاره کنم که میگفتن ، افکار ما و نتایچی که ارسال و دریافت میکنیم ، بسیار سریع به پاسخ میرسن ، من داخل اتوبوس داشتم به همین جلسه گوش میدادم وقتی رسیدم بانک برخورد کردم به دوستان ، خیلی برام جالب و شیرین بود ، بله استاد دقیقا همینه من هرجا روی دیگران حساب کردم ضربه های شدید خوردم و وقتی روی خدا حساب کردم دقیقا همون افراد به صف شدن تا من به اهدافم برسم ، واقعا دارم در این سایت ارزشمند نتیجه دلخواه که باب دلمه میگیرم ، جانان رو سپاس که هر آن چه دارم از اوست ، چند وقتی بود زیادی درگیر تغییر دیگران بودم ، با رسیدن به تضاد هدایت شدم به غار تنهایی خودم ، فهمیدم اولین قدم برای به صلح رسیدن با دنیای اطراف در اغوش گرفتن خودته ؛ خالی از لطف و عشق نبود این نکات رو بیان کنم . گفتم چون نیاز داشتم که گفتار کنم ، و امید وارم هرانکه باید هم بخونه که به قول خانوم شایسته عزیز ، هیچ چیز اتفاقی نیست .
بخوام از نتایج و تغییر رفتار هام در این وقت ها بگم ؛ ساعت ها باید بنویسم و فقط خدارو شکر گذارم که پیش شمام در پناه الله یکتا جانان ، جان ها ؛ شاد سلامت ثروتمند در دنیا آخرت باشید .
خدانگهدار.
سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم
خیلی وقته که با سایت استاد آشنا شدم اما هیچ وقت مرتب به سایت سر نزدم و به آموزه ها عمل نکردم یه مدت هست که به شدت تمام زندگی زیر و رو شد و تو بدترین حالت ممکن قرار دارم
احساس میکردم توی یه مردابی گیر افتادم که هر چی دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم
همش به خدا میگفتم یه راهی بزار جلوی پام یه نشونه ای بهم نشون بده تا بتونم ذهنم رو آروم کنم
تو اوج ناامیدی یاد سایت عباس منش افتادم وارد سایت که شدم حتی نمیدونستم کدوم فایل رو گوش بدم که بتونه یکم آرومم کنه
اما به صورت ناخودآگاه هدایت شدم به سمت خانه تکانی ذهن
خیلی برام جالب بود همش از خدا میخواستم کمکم کنه که ذهنم رو خالی کنم تا بتونم روی کارام تمرکز کنم و حالا یه دوره ای جلوی چشمام ظاهر شده بود که کمکم میکرد ذهنم رو خانه تکانی کنم یاد قدیم افتادم که وقتی خانه تکانی میکردیم همه چیز از تمیزی برق میزد و چیزهای بلااستفاده و کهنه دور ریخته میشد با خودم گفتم این همون چیه که ذهنم نیاز داره
مریم جون ازت واقعا سپاسگزارم به خاطر انتخاب این عنوان میتونم به جرات بگم من حتی قبل از گوش دادن به فایل اول جذب عنوان دوره شدم چون واقعا بهش نیاز داشتم
با خودم عهد کردم همون طور که مریم جون تو فایل استفاده از دوره گفتن خودم رو متعهد کنم که تحت هر شرایطی هر چقدر هم که کار داشتم هر روز برای خودم وقت بزارم تا این ذهن افسار گریخته رو آرومش کنم
هیچ وقت توی قسمت دیدگاه ها نظری نمیدادم اما میخوام از خودم رد پا بزارم تا یادم باشه با چه اوضاع داغونی تصمیم گرفتم که زندگیم رو تغییر بدم
از استاد عزیز و مریم جون واقعا سپاسگزارم