live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی - صفحه 59

1536 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه شبان گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    سلام به همه عزیزان هم فرکانس

    خداوندرا هزاران بارشکرگذارم که من را هدایت کرد به دوره پرخیر و برکت ( خانه تکانی ذهن)

    وسپاسگذار خانم شایسته عزیز هستم که

    1- حلقه گم شده ذهنم را در چند روز گذشته پاسخ داد،2- و مانند فیلم، باور های که از آنها پاسخ گرفته بودم و متاسفانه به دست فراموشی سپرده بودم براثرروز مررگی به نمایش درآورد

    وخداوند رو سپاسگزارم که استاد عزیزم مفهوم جمله پدرخدابیاموزم راکه می‌گفت(درهمه کارها خداوند نقش دارد) رابه زیباترین شکل برایم بازکرد مانند غنچه گلی که بازمیشود وبا بازشدن(توضیحات استاد عزیز) عطرو بوی آن را با تمام وجود درک میکنی چیه یاد می‌آورید ا گاهی ها فراموش شده است را

    وسپاسگذارخداوند هستم که مدت30 روز پله به پله به سوی تکامل ونهادیه کردن توحید درقلبم این بار خانم شایسته عزیز رو فرستاد

    خداشکر 403/7/1

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فروغ شمس گفته:
    مدت عضویت: 1785 روز

    بنام فرمانروای یکتای جهانیان

    درود بر مریم عزیزم که با فایل صوتی اول این خبر خوب رو من یک روز قبل متوجه شدم که چنین چالش یکماهه ای رو گذاشتین و هدایتی بهش هدایت شدم و خدا از طریق صدای تو مریم جون گفت بهم که رها کن و بیا نزدیکترت کنم به خواسته هات با این اصلاح مسیر خیلی از چیزهایی که آموختی رو برات مرور میکنه. خدا جون خوب میدونه که چقدر عاشق توحیدشم و در زمان درست منو هدایت کرد به این پروژه خانه تکانی ذهن “گام به گام” و منم که خودش خوب میدونه تمام لایوهارو دیدم از قبل خواست بهم بگه مثل شما مریم جون بیام و کلام هدایتگرانه شو بشنوم که از طرف خودشه برام و میخواد با حس خوبی که بهم داده منو از اتفاقات معجزه آوری مطلع کنه که خودمم بیشتر از قبل عاشقش بشم و مریم جون وقتی گفتی که گام هایی که قراره روزانه با این آگاهی ها برداریم زمان بیشتری مارو توی اتصال با منبع، با خداوند نگه میداره و معجزه میکنه بعد دیگه من گفتم خدا داره از طریق شما با من صحبت میکنه و دعوتم میکنه به این پروژه و من لبیک گفتم و گفتم چشم هر چی تو بگی به نفع منه و منم آغاز میکنم اولین گام این خانه تکانی ذهن رو به امید رب العالمین عزیزم و شکرگزار او هستم که چنین هدایت زیبایی را از کلام مریم بانو بر من جاری کرد. خدایا شکرت

    گفته های زیبای مریم جون : “تجسم یعنی هدایت کردن انرژی فکری در مسیر خواسته ها.” وصل شدن به اصل مون یعنی نگران شرایط نبودن، وصل شدن به اصل یعنی به چگونگی انجام کاری فکر نکردن، نگاه مثبت داشتن، ترس و غمی نداشتن، به فراوانی باور داشتن، خواسته هارو امکان پذیر دیدن و همه چیز ساده و راحت بودن.

    گام اول: “توحید” و فعال کردن قدرت خلق درونی

    خداروشکر که در گام اول که در بامدادان روز 2 مهر داره نوشته میشه در این خانه تکانی همراه شما بهشتیان عزیزم هستم.

    نکته هایی که استاد گرامی در این لایو اول ذکر کردن رو یادآور میشم:

    + هر کسی نتیجه ی افکار خودشو میگیره.

    + هر اتفاقی که توی زندگیتون می افته به دلیل افکارتونه ربط به هیچ عامل بیرونی نداره.

    + اگر توقع داری در مسیر غلط هستی باید بگی نه همه این اتفاقات که توی زندگی من بوجود اومده هر چی که هس خودم بوجود آوردم حالا خوبه بده قشنگه زشته هر چی که هس اینو بپذیر ، نگو به دلیل اینکه توی اون کشور به دنیا اومدم و ….

    + اتفاقات ناجالب توی زندگیم باعث شدن من انگیزه بگیرم برای تغییر زندگیم ، از اون تضادها کمک گرفتم بجای اینکه گریه کنم بگم که من بدبختم که توی این خانواده م….

    + منم که باید مسئولیت کارمو بپذیرم ، اگر من باورها ، ایده های درست داشته باشم راه حل هاشو پیدا میکنم.

    + کسی که بنده خوبی باشه بندگی خودشو بکنه برای خداوند، خداوند همه کار براش میکنه. (چقدر لذت میبرم وقتی که استاد در مورد خداوند و توحید صحبت میکنن انگار واقعا منو میبره توی اون مدار و خیلی خالص میشم و جاری میشم و به اصلم نزدیکتر میشم. خدایا شکرت)

    + ما بنده خوبی باشیم خدا، خدایی شو خوب بلده. (اینجا چقدر زیبا و توحیدی میشه درک کرد که خدا داره بهت میگه تمام توقعت از من باشه که برات زیاد ارزش قائلم ، آدما تورو نمیدونن ولی من کل تورو میدونم ، من خودم تورو آفریدم ، اصل منم، هر چی می بینی منم ، رو سوی که میکنی نفسم، جانه دلم ، من خیلی بهت نزدیکم قربونت برم، هر چه هس به دلیل بودنه منه به من بگو چی میخوای قوانین جهانی که خلق کردمم بدون و طبق اون پیش برو هر چی بخوای رو وارد زندگیت میکنم به آسانی و راحتی اصلا نیازی نیست که از بنده های من بخوای، توکلت به من باشه، روی من حساب کن، من توی هر تپش قلبتم که برات میمیره اینقدر که دوستت دارم ….. وقتی داره اینجوری خود خدا بهم میگه و من مینویسم به اسمش قسم به قول استاد بقیه ش درست میشه. چقدر قلباً این حرف رو باور دارم که همینطوره. وقتی توحیدی میشه حالت خیلی بهش نزدیک میشی و احساس میکنی یه چیزی توی وجودت جاری شده که حس خوب زیادی رو توی قلبت ایجاد کرده ، چقدر آرومم و چقدر وصل بهش و این مسیر ، مسیر درست و پاک و مطهریه که من عاشقشم که باور دارم با شکرگزاری هام و هدایت هاش زندگی من بهشته و تا ابد این مسیر ادامه داره …..) خدایا شکرت معبود ازلی و ابدی یگانه ام. عاشقتم جانم

    + کسی که به خداوند ایمان داشته باشه برای مردم کار نمیکنه، راه درست رو میره، کار درست رو میکنه، اگه توحید توی قلبتون بیشتر و بیشتر بشه اصلاً نحوه فکر کردن تون، نحوه عمل کردن تون همه چی تون تغییر میکنه.

    + تمرکزتو بزار روی کار خودت ، مسیر خودتو برو نمیخواد کسی رو هم بشناسی، تو خدای خودتو بشناس به خدا بقیه ش درست میشه.

    + مسئولیت زندگیتونو خودتون به عهده بگیرید این توحید عملیِ. من خالق زندگی خودم هستم.

    + شما روی درون خودتون کار کنین بیرون خودش درست میشه. نگرانی بیرونی اصلا نداشته باشین.

    + یک اتفاق یکسان نتایج متفاوتی برای آدما داره.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    خدایا در این لحظه های ناب با تو بودن خودت ما را هدایت کن به سمت زیبایی ها، نعمت ها، ثروت ها، فراوانی ها، روابط عالی و توحید بیشتر.

    سپاسگزارم – سپاسگزارم – سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    شاهین نوزاد گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    یادمه وقتی این مسیرو با فایل های استاد شروع کردم از فایل های رایگان یه فامیل داشتیم که باهاش کار میکردم سر کار داشت فایل های استاد رو کوش میداد و از فایل های 12قدم بود و منم یه مدتی بود که پیشش کوش میکردم با توجه به مطالب اون فایل ها این منطق در من شکل گرفت مثلا میگفتم چقدر راست میگه واقعا زندگی مثل یه کارنامه میمونه که بعد 9ماه یا حالا یه سال آموزش بهت میدم و شما اون سمره یه سال اموزشت دستت هست و داری نگاه می‌کنی ریاضی فلان فیزیک فلان و …

    چقدر این منطق همین منطق منو از بدنه جامعه اطرافم فامیل ها جدا کرد یه مسیر کاملا متفاوت و خود ساخته رو دارم میرم رو هیچ کس از اطرافم هم حساب نکردم پدر و مادر چون یکی دو بار خوب و مشدی ازش خودم

    یه عادتی توی حالا طایفه ما هس که میکنم بچه باید کار کنه و بده به پدرش و خرج خونواده بکنه این فکر بسیار تو پدرم هست و پدر بزرگ و عموهام هم هست و بسیار هم عقیده درستی می‌دونن.وقتی من یکی وارد داستان کارو درآمد شدم میگفتن پولاتو چیکار می‌کنی بده به پدرت منم میگفتم من آینده خودمو برسی میکنم فکر نکنم من بخوام بچه دار بشم خوب کی به من پول میده این علامت سوال باعث شد که من بکم آقا درسته من و شما پدر و فرزند هستیم ولی من برنامه های خودمو دارم و می‌خوام که پولامو خودم داشته باشم باهاش راحت باشم و درکش کنم نحوه خرج کردن خرج نکردن توی 15.16یالکیم میگفتم من توی این سال ها باید آزمون خطا هامو بکنم نه این که مثل شما یه عمری پولو بدم به خونواده وقتی خونواده تصمیم گرفتن بمیرن من تازه شروع کنم آزمون خطا هام در استفاده و لذت بردن از پول .

    این ها باور های من بود نتیجه هم مشخصه توی این دو سه ساله من درآمدم از نکته شروع کارکری پیش فامیلمون تقریبا به 80برابر رسید در ماه گفتم با مادرم یه خونه خریدیم و دروغ هم نگم اکثر مواقع خواسته های کودکیمو اجابت میگردم به قول استاد رفتم سراغ آرزو هام مسیر خوبی شد برام بلاخره تصمیم گیرنده خودمم و نتایجم کاملا با توجه به من رخ داده .

    حالا توی فامیلامون یه سری افراد بودن که این ها درامدشونو باید به پدرشون میدادن انگار پدر خونواده آقای فرعون هست و بچه ها برده یعنی باید پول میدادن و اگر هم پول لازم میشد دلیله رو میگفتن و پول میگرفتن این داستان بلا استثنا توی همشون یک نتیجه یکسان رو ایجاد کرده بود یعنی بلااستثنا یکسان . احساس قربانی شدن .احساس ناتوانی .همین احساس که اثلا اکر کسی داشته باشه خود جهنم واقعی رو تجربه کرده . همشون بلا استثنا مواد مصرف میکردن تا این احساس رو فراموش کنن بعضی ها هم استفاده میکردن با زنشون به مشکل برخوردم از خونواده پدریشون جدا شدن و اون شرایط دیگه رخ نمیدادو اینا درست شدن پدر خونواده چیکار میگرد اون پول رو دود هوا یعنی نه خرج خونواده میشد و چون با رضایت نبود به خدا دود میشد من این ها رو قشنگ از نزدیک دیدم مثل یک سریال و از همون اول میگفتم نه این نوع رفتار کاملا اشتباه است و اگر هم میخواهید با من به خاطر این رفتارم بر خورد کنید من نمیتونم میرم چقدر با پدرم دعوا میکردیم سر همین موضوع

    واقعا پدرم معلم خوبی شد توی زندگیم یعنی من از هر جهت برسی میکنم میبینم هیچ کدوم از تضاد ها این قدر تاثیر نداشت توی پیدا کردن این مسیر

    نمیدونم چجوری سپاس گزار خداوند باشم که منو هدایت کرد واقعا از که زندگی داستان دار منی که اثلا خدا نمی‌شناختم خدایا شکرت به خاطر تمام اتفاقات زندگیم که من خیلی عالی وارد این مسیر زیبا کردن تا فقط روی رب حساب کنم فقط رو خودم نه عامل بیرونی این که من از اون هستم فاصله ای نداریم من بخوام و اجابت شود حالا هر چقدر خالص تر نتایج بزرگ تر

    خدایا شکرت بابت نعمت ها و اتفاقاتی که برام رخ داده سپاس گذارم بابت این سایت و این آگاهی های ناب که هر کدوم یه کنجینه بوده وقتی من دوره های استاد رو خریدم فهمیدم استاد واقعا توی فایل های رایگان اصل موضوع رو توضیح میده ولی چون فرکانسمون پایین بود رایگان بود اونقدر عملکرا براش ارزش قاعل نبودیم .

    بازم سپاس گذارم از استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان که مسیر آموزش و آگاهی ها رو تخصصی تر و عمیق تر کردن .

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سیده مهین گفته:
    مدت عضویت: 1974 روز

    ️به نام خدایی که هستی از اوست️

    سلام به خدای مهربانم، خدایی که همین نزدیکی هاست، خدایی که کافیست برای هر کسی که درخواست کنه، هر کسی که باورش کنه، هر کسی که بهش ایمان بیاره

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون

    سلام به تمامی دوستان سایت عباسمنش

    واقعا به این ایمان دارم که وقتی از خدا درخواست می کنی کاری رو شروع کنی و انجام بدی نشانه ها میان و راه‌ها باز میشه.

    از چند وقته پیش به این فکر می کردم که چگونه توحیدی باشم؟

    چگونه روی معنویتم کار کنم؟

    توی سایت کامنت ها رو می خوندم فایل های توحید عملی رو ریختم تو گوشیم تا هر روز کار کنم ولی هنوز شروع نکردم.

    طبق عادت هر روزه ام که روزی چندین بار سایت رو رفرش می کنم دیروز یک بار ساعت 7 صبح بود و یک بار ساعت تقریبا 10 یا 11 بود که مجدد سایت رو رفرش کردم و خیلی خوشحال شدم دو تا فایل جدید اومده اونم یکی نه دو تا اونا رو دانلود کردم و شروع کردم به نگاه کردن، اولین فایل رو دیدم نوشته بود لایو و بعد ادامش رو دیدم نوشته بود توحید و فعال کردن قدرت خلق درونی خلاصه کلی ذوق کردم و ی جرقه ای تو ذهنم زد که توحید… وقتی فایل رو گوش دادم رفتم نوشته های زیر فایل طبق عادت همیشه خوندم بازم در مورد توحید و صحبت های قشنگ خانم شایسته و متن زیر آن بازم توحید گفتم خدا جونم ممنونم ازت که همیشه به موقعه میزنی به هدف برای کامنت گذاشتن ی مقدار تنبلی کردم که امروز نوشتم.

    تصمیم گرفتم وقتی کامنت می نویسم نکته های فایل رو بنویسم اما ی حسی گفت بنویس و سپاسگزاری کن از خدایی که هر لحظه و هر جا ازش درخواست می کنی اجابت می کنه درخواستت رو.

    خدایا شکرت به خاطر تمامی چیزهایی که تو زندگی بهم دادی

    به خاطر تک تک لحظه های زندگیم ازت سپاسگزارم

    خدا جونم ممنونم ازت که استاد عباسمنش توحیدی و خانم شایسته عزیز رو سر راهم قرار دادی.

    خدایا سپاسگزارم از تو بابت اینکه تو این سایت توحیدی بهم یاد دادی روی هیچکس حساب نکنم جز خدا

    خدایا سپاسگزارم که با کلام استاد عباسمنش به من یاد دادی همه چیز خداست و همه چی توحیده

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی روی خودم و درونم کار کنم همه چیز درست میشه

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی اگه می خوای متفاوت نتیجه بگیری باید متفاوت عمل کنی.

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی تو بنده خوبی باشی خدا خوب بلده خدایی کنه.

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی تو بندگی کن تو تنها خدا رو در نظر داشته باش، تو ایاک نعبد و ایاک نستعین داشته باش، خدا خودش همه چی رو درست می کنه.

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی اتفاقات زندگیمون رو گردن خدا نندازیم و مسئولیت صد در صدی زندگیمون رو خودمون به عهده بگیریم.

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی همه چی خداست، همه چی توحیده، همه چی توکله

    خدایا سپاسگزارم که تو این فایل به من یاد دادی همه چی باوره.

    خدایا سپاسگزارم که تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    خدایا شکرت به خاطر اینکه تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم، ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی

    ️خدایا کمکم کن همین چند آیه رو خوب بفهمم و درک کنم و در زندگیم عملی کنم.️

    ️‍همه چیز خداست

    ️‍همه چیز ربه

    ️‍همه چیز الله است

    ️‍همه چیز ایمانه

    ️‍هم چیز توکله

    ️‍همه چیز توحیده

    همه چیز در درون من است

    ️بهترین ها را از صمیم قلبم برای شما آرزومندم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    بنام زیبای خدای مهربان ،

    وسلام به خانواده محترم عباس منش ها امیدوارم همگی در پناه الله یکتا شادوسلامت باشید،

    استاد جان خانم شایسته گل ومدیر فنی عزیز می دانم ،یکی از شما بزرگواران کامنت بنده را مطالعه می فرمایید ،

    این چند مورد را برای بنده بررسی وکمکم کنیدحل بشود انشالله ،

    1_ بنده امروز غروب برای همین فایل خانه تکانی گام به گام ذهن ،کا منت گذاشتم ،ولی بعداً که می خواهم کامنت خودم را به عنوان رد پا پیدا کنم وبخوانم ،پیداش نمی‌کنم ،حتی میدانم صفحه 50یا 51 بود و

    2_ مورد دیگر من کتاب ها ی استاد گرامی را خریدم ،ولی به علت سن بالا نمی توانم ،هم کامنت ها،هم مقالات سایت را از روی گوشی مطالعه کنم ،بردم به کافی نت ها گفتم تبدیل کنید به کتاب کاغذی باخط درشت ،که گفتند باید در سایت این تغییر اعمال بشود ،اگر ما بخواهیم فونت را بزرگتر کنیم ،صفحه بندی به می‌خوره وما نمی توانیم آنرا صفحه گذاری کنیم،

    قسمت سوم ،کتاب رویاهایی که رویا نیستند را چاپ کردم ولی خط آن ریز هست وسخت میتوانم بخوانم،

    3 _ در هنگام نوشتن کامنت اگر کامنت ناتمام باشه وله هردلیل از سایت خارج بشم متن پاک می شود کاش تدبیری اندیشیده شود که به عنوان متن ذخیره شده باشد وبعدا بتوانم آنرا تکمیل ودکمه فرستادن دیدگاه را بزنیم ،چون بنده نمی توانم متن دلخواه م را یک باره بنویسم .دلم میخواد حق مطلب را بتوانم ادا کنم ولی به دلیل مشکل سن،.سال ودیسک گردن نمی توانم طولانی از گوشی.مخوصا نوشتن استفاده کنم ،

    تو را به خدا برای افراد مسن هم فکری بفرمایید ،که بتوانیم راحت تر از دریای بی انتهای اگاهی وایمان وتوحید در سایت استاد عباس منش استفاده کنیم ،

    4_ بنده ،دوره های عزت نفس ،حل مسائل واحساس لیاقت خریده ام ولی به دلایلی که در بالا عرض کردم کمتر کامنت نوشته وفعالیتم در سایت کم است متاسفانه ،

    5_ در اتاق شخصی کاش ،قسمتی گنجانده شود کامنت در محتوا ی دانلودی ،یاهدیه باشد که بتوانیم کامنت های خودمان را دوباره بصورت کامل مطالعه کنیم ،مثلا برای من ناتمام متن جواب دیگران به دیدگاه من نشان داده می شود ،

    انشالله لطف بفرمایید موارد ذکرشده را بررسی ومشکلی بنده حل شود ،

    چون واقعاً می خواهم در خانه تکانی گام به گام شرکت کنم ورودی خودم کار کنم شما را به خدا راهنماییم بفرمایید،

    در پایان از شما عزیزان سخاوتمند تشکر بی نهایت دارم در پناه تنها قدرت عالم خدای عزیزم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ایمان روزبهانی گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    درود بر استاد عزیز

    درود بر خانم شایسته عزیز

    خیلی ممنون که این چالش یا پروژه رو گذاشتید

    من فقط هدایت شدم به این صفحه که یک جمله از زبان استاد عزیز بشنوم:

    میخاییم همه چیز یکباره اتفاق بیفته

    باید صبر داشته باشیم

    بزاریم افکار جدید قدرت بگیره

    اصلا من اومدم به این صفحه که این رو بشنوم

    درس من این بود

    چون هر وقت روی افکارم کار میکنم اگر نتیجه اومد که هیچی ادامه میدم

    خوشحالم که نتیجه گرفتم

    اگرر نتیجه نیاد ، دائم این حرفا تو ذهنم ، تو گوشیم میاد که دیدی بی فایده بود !

    دیدی همش حرف الکی بود

    دیدی وقتت رو الکی گذاشتی روی این حرفا!

    اینا که نتیجه نمیده اگر میخواست نتیجه بده تا الان با این تمرین ها میداد

    استاد من تا الان دو تا طوفان رو پشت سر گذاشتم که بعدا فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که خواسته من این بود که از زندگی که داشتم که چقدر سخت داشت پیش میرفت و فاصله طبقاتی به حدی بود که داشت منو ازار میداد

    و دایم میگفتم جای من اینجا نیست رها شدم !

    پس هدایت شدم که ازون زندگی بیرون اومدم با شرایط بسیار سخت

    طوفان دوم هم بازم جدایی عاطفی بود که از پارنترم داشتم

    که از هر دو طوفان داشتم فکرم میکردم ویرانه هاش بازسازی نشده

    و همین امروز بازم با جامونده های طوفان اول درگیر شدم ولی تونستم زود حال خودمو خوب کنم

    توی مورد اول پذیرفتم که خودم مقصر بودم

    ولی نتونستم خودم و دیگران رو ببخشم ، چون واقعا به من ظلم بزرگی شد که خودم هم باعثش بودم

    چون اعتماد به نفسم هزار درجه زیر صفر بود

    داغان بودیم اغا داغان :)

    خودم هم مقصر اون اوضاع بودم

    توی طوفان دوم هم فهمیدم به زور داشتم نگه میداشتم رابطه رو

    با چنگ و دندون

    که فقط توروخدا با من باش

    اون طرف هم هر کاری میکرد من میبخشیدم

    تا حدی که فکر میکرد هرکاری کنه باید من ببخشم و خیلی طلبکار بود

    که نشونه کمبود عزت نفس خودم بود

    اینکه چقدر محتاج بودم به اینکه یکی کنارم باشه

    یکی که با اینکه میدونستم منو دوست نداره ولی من دیونه وار دوسش داشتم

    که بازم نشونه کمبود عزت نفس بود

    نداشتن اعتماد به نفس

    خدارو شکر که به این اگاهی ها رسیدم

    دارم رو خودم کار میکنم تا با پیدا کردن نقطه کورهای زندگیم

    راه های جدید زندگیم رو باز کنم

    بازم ممنونم از شما خانم شایسته عزیز

    از استاد عباسمنش عزیزممممممم

    خداروشکر که اینجا هستم

    دارم خودمو بهبود میدم

    دوستتون دارم

    درپناه خداوند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    اولین روز خانه تکانی گام به گام با مریم جان و تمام اعضای پر مهر سایت عباس منش زیبا آغاز میکنم

    صبح من به این فایل پر از آگاهی گوش دادم ولی یه بارم گوش میدم تا نکته هایی رو که درک کردم درموردشون بنویسم

    جذاب ترین روزم بود امروز

    رد پای روز 1 مهر رو

    که خدا به بی نهایت طریق بهم نشونه شروع فصل جدید از زندگیم رو داد و مخصوصا گفت که طیبه

    همه چیز بیشتر از قبل به نفع تو رخ میده ، از این لحظه به بعد پر قدرت تر ادامه بده یعنی روی باورهات و تمرکزت و سپاسگزاری و عمل به قوانین و حرف زدن با من ادامه بدی ولی پر قدرت تر

    و من چشم میگم و سعیمو میکنم

    همه چیز به نفع من رخ میده

    وقتی تو یاد بگیری و به خدای درونت شکل بدی و هرجور که دوست داری شکل بدی

    خود به خود همه چی طبق خواسته تو رخ میده

    چون خداست که داره کاراتو انجام میده

    خدایی که این جهان هستی رو آفریده و داره مدیریتش میکنه و تنها قدرت جهان هستی خودشه و خودش

    و وقتی سعی میکنی تا جایی که بتونی تسلیمش باشی انقدر قشنگ برات میچینه که ذوق زده میشی و سرشار از عشق

    و تو وظیفه اینو داری که بندگی کنی و از درون و عمیقا حس خوب داشته باشی و ذوق کنی که همه کارات به طیبعی ترین و ساده و راحت ترین شکل ممکن انجام میشه

    این پیام امروز پر از عشق من بود ،از طرف خدا

    من فقط تو خیابون داشتم مثل دیوونه ها میخندیدم از صبح تا شب

    آدما که نگاهم میکردن با تعجب یا بعضیا با لبخند من لبخند میزدن

    یعنی امروز خدا منو دیوونه کرد ، دیونه محبتش

    دیوونه عشقش

    دیوونه ی انقدر خوب بودنش، که هر لحظه داره منو عاشق تر میکنه وای یعنی از عشق گفتم

    منی که در به در دنبال عشق میگشتم از آدما

    تا پارسال همین موقع ها محتاج عشق بودم ، تا یکی بهم محبت میکرد از خودم خوشم میومد، یا اینکه انقدر به آدما محبت میکردم که همه این محبتای الکیم به خاطر تو خالی بودن محبت در درون خودم بود و با هرمحبتی هم که از بیرون بهم میشد طبق باورهای غلطم یا من بد متوجه میشدم و جواب محبت آدما رو و یا خانواده مو بلد نبودم چجوری بدم و یا اینکه محبتمو بد متوجه میشدن و بهم آسیب میزد

    چون از درون خودمو دوست نداشتم و به صلح نرسیده بودم با خودم

    وای من چقدر تغییر کردم خدای من ،تو بودی که این همه تغییر رو باعث شدی و وقتی من عاجز بودنمو بهت گفتم و گریه کردم و ازت عاجزانه درخواست کردم که کمکم کنی و هدایتم کنی

    جوری وارد زندگیم شدی که عشق زمینی و عشقی که از آدما جستجو میکردم ،دیگه اهمیتی برام نداره

    حتی عشق ورزیدن و محبت کردنم به آدما هم تغییر کرده

    چجوری؟

    اینجوری که من به هر کس محبت میکنم تاجایی که به خودم یادآوری میکنم ،میگم خدا محبت برای توست و به خاطر تو ،من در اصل دارم محبتی که تو سرشارم کردی رو منعکس میکنم ،اینجوری که شد :

    حتی دیگه آدما محبتم رو اشتباهی دریافت نمیکنن و جنس محبتشون متفاوت تر شده انگار از وقتی اول خدارو میبینم همه چی تو زندگیم داره رنگ و بوی خدایی میگیره

    خدای من تویی تمام من

    شدی خودم و خودت

    من و تو که منی وجود نداره و ماییم تو در منی و من در تو

    و تویی که از من من تری

    یاد شعرش افتادم

    که میگفت

    در دو چشم من نشین

    ای آنکه از من من تری

    و در وجودم بی نهایت ریشه کردی ربّ من

    ماچ ماچی جذابم که امروز منو فقط میخندوندی و عشق میکردیم با هم وسط خیابون

    داخل راهروی دادگاه و دادسرا

    تو ورکشاپ پاساژ تجریش

    تو مترو و اتوبوس و همه جا

    وای چقدر تو امروز بی نهایت بودی در وجودم

    امروز وقتی تو خیابون این حس بی نهایت سرور و شادی رو از خدا دریافت کردم بهش گفتم کمکم کن همیشه و هر لحظه همینجور مسرور از عشقت باشم و همینجور بخندم از ته ته احساس عمیق قلبی

    وقتی از ته دل میخندیدم یاد حضرت محمد افتادم که میخوندم درموردش که صورتش سرشار از لبخند بود و خوش رو بود

    فکر کن هر لحظه سعی کنی با کنترل ورودیات این حس رو تجربه کنی

    من انقدر این حس رو دوست دارم

    الانم که دارم مینویسم یه شور عمیق قلبی که همراه با لبخنده رو دارم

    که تا حالا هیچ عشقی تو این جهان مادی انقدر منو سرمست از عشق نکرده بود که با فکر کردن بهش حالم عجیب عالی باشه حتی وقتی تنهام که در اصل تنها نیستم با خدام و عشق میکنیم با هم حرف میزنیم ،حتی عشق و دوست داشتن مادرم نسبت به من و عشق ورزیدن های عزیزانم و دوست و آشنا و …. همچین عشقی رو از هیچ جا و هیچ کس دریافت نکرده بودم

    همه جوره پایه هست خدا هرچی میگم میگه چشم و انجام میده

    این عشق یه جور خاصه

    نمیدونم چجوری میشه توصیفش کرد

    ولی یه دعایی میکنم چون حسم فوق العاده هست

    و دعای من اینه که

    خدایا همه جهان هستی رو درگیر عشق خودت کن ،که این بهترین درگیر بودنه که جوری محو عشقت بشیم که فقط تو رو ببینیم و بس

    الان که گفتم درگیر عشقت بشیم یاد یه آهنگی افتادم که قبل آگاهیم وقتی گوش میدادم همه اش تو دلم میگفتم کاش یه نفر باشه که عشقم باشه

    الان خنده ام میگیره

    درسته عشق اصلی خداست

    ولی به قول استاد عباس منش من از تنهایی خودم و خدا لذت میبرم ولی با در کنار کسی هم باشم که به هم عشق بورزیم هم لذت میبرم

    اون آهنگ میگفت

    درگیر عشق تو شدم تو که خواب و خیال شبامی

    قید همه چیزو زدم واسه اینکه الان تو باهامی

    هرچی تو دنیاست به کنار تو تموم چیزی که میخوامی

    وقتی بهت خیره میشم چشام از تو سیر نمیشن

    رویای شب های منی تو همونی که عاشقشم

    زندگی بی تو واسه من خیلی سخته حتی تصورشم

    هرجا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی

    باور قلب من اینه که ما تا آخرش مال همیم

    ماه قشنگ شبام مثل یه خوابی برام

    جدیدا زیر لب میخونمش و میگم خدا تو رو میگما

    حالا از امروز پر از عشقم بهتون بگم

    صبح بیدار شدم و از خونه بیرون اومدم تا برم اول دادسرا و بعد دادگاه تجریش تا بپرسم که چرا هفته پیش ما رفتیم و وقتی گفتن تجدید رسیدگی و ما برگشتیم ابلاغ زدن که ما اصلا نرفتیم !

    من صبح رفتم و کیفم و بوم پارچه ایمو برداشتم و رفتم تا از اونجا برم کلاس ورکشاپ طراحی مدل زنده

    نون گرفتم و تو راه یکم خوردم و وقتی رسیدم مترو

    تو کل مسیر یهویی یه حس سرخوشی بهم دست داد نمیدونم چی شد انگار خدا یهویی یه عالمه سرخوشی بهم عطا کرد و من مدام تو راه داشتم میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده و میخندیدم

    جالبه هرچی تو ابلاغیه نوشته بود اصولا باید منو نگران میکرد اما من داشتم میخندیدم و بلند بلند میگفتم ربّ من تو چقدر خوبی و میخندیدم و یاد آیاتی که خدا بهم نشونه داد میفتادم

    ولسوف یعتیک ربک فترضی

    و کفی بالله وکیلا

    وای عاشقشم

    تو راه همه فکر و ذکرم شده بود که خدا همه چیزه تو برای من همون قاضی هستی که الان مشتاقانه منتظره که کارای منو انجام بده

    تو برای من همون معاون و مسئول شعبه ای هستی که مشتاقانه منتظرن تا به حرفای من گوش بدن و کار منو راه بندازن

    و همینجور میگفتم و میگفتم و وقتی فکر میکردم به اینکه دارم میرم دادگاه ،اینبار یه جور دیگه شد

    من داشتم به این فکر میکردم که دارم میرم تا برای خدا و با خدا صحبت کنم

    که خدا قلبمو محکم کرده که طیبه همه چی منم لذت ببر ،کیفشو بکن

    وقتی رفتم دادسرا نگهبانی انقدر مودبانه گفت باشه برو داخل و بپرس و رفتم مسئول پرونده ها تو اتاق بازپرس گفت که هنوز برای ما ارسال نشده برو ،ما بهت خبرشو میدیم که بیای

    یه چیزیم بگم

    من انقدر سرشار از انرژی خاص خدا بودم که یه انرژی بسیار عالی تو سرم حس میکردم که سوزن سوزن میشدم انگار از انرژی زیاد

    و هرجایی وارد میشدم و با لبخند سلام میدادم و صحبت میکردم ،با من آروم صحبت میکردن

    میدونم که همه اینا کار خداست و من هیچی نیستم درمقابل این همه مهربونی و عظمتش

    وای خدا دوستت دارم عزیز دلم ،عشق دلم ،ماچ ماچی جانم

    بعد که اومدم بیرون و برم مترو تا دادگاه تجریشم برم پرس و جو کنم ، تو راه دوباره تکرار میکردم و میخندیدم

    وقتی از پیاده رو نزدیک میدان تجریش رد میشدم دختر پسرایی که کنار پیاده رو نشسته بودن و داشتن آهنگ میخوندن و دف میزدن خیلی آهنگ خوبی داشت

    و من داشتم با خدا عشق میکردم

    که یهویی شنیدم خوندن

    تو را سکوت میکنم مرا صدا که میزنی

    وای من اینو شنیدم دیوونه تر شدم

    انگار خدا داشت با من حرف میزد

    هر کجا که من بعد از این میرسم آنجایی ساحلت منم مو به مو موج این دریایی میرسد به من تا ابد این همه زیبایی

    من همیشه این آهنگو که گوش میدادم ساحلت منم رو صاحبت منم میشنیدم

    امروزم صاحبت منم شنیدم و چنان ذوقی داشتم که سرشار از عشق بودم

    خداروشکر میکنم بی نهایت

    وقتی رفتم دادگاه رسیدم ،رفتم شعبه ای که هفته پیش رفتیم با لبخند وارد شدم و دیدم مسئولش گفت خانم نقاشی که دیگه اینجا همه میشناسنت من اونروز صدات کردم خودت نبودی ولی نقاشیتو گذاشته بودی اینجا

    یه چیز جالب تر دو سه باری من قبلا به همین شعبه رفتم و همین کارمندش با کمی عصبانیت صحبت میکرد

    ولی امروز به طرز شگفتی با لبخند و آرام حرف میزد

    من گفتم چرا من خودمم کنارش وایساده بودم و منتظر بودم صدام کنید حتی به شما گفتم کی نوبتم میشه گفتین بیرون باش

    تو این ماجرا من یه درس بزرگی هم گرفتم که این بود

    هفته پیش پسر داییم که شاهد اومده بود گفت رفتم پرسیدم گفتن باید برین به اتاق معاونت و اونجا کارتون رسیدگی میشه

    و امروز اون مسئول گفت نه اینجوری نبود خودمون صدا میزدیم

    نمیدونم جریان چیه ولی برای من درس شد که خودم شخصا پیگیری کنم و به حرف کسی که گفت اینجوری گفتن قبول نکنم

    خلاصه من بهشون گفتم شما باید بلند صدا میکردین ،چون منشیشون صداش خیلی کمه و زیاد نمیتونه بلند داد بزنه اسمارو

    بهم گفت باید دوباره بری دفتر خدمات قضایی و درخواست بدی

    من برگشتم تو راه پسرداییم نوشت میرفتی شکایت میکردی که سهل انگاری کردن به حراست میگفتی

    من اولش نمیخواستم برم

    گفتم خدا من چیکار کنم برم بگم یا نرم؟؟

    چون چیزی دریافت نمیکردم نشونه خاص بین من و خدا رو نشونه خواستم

    گفتم خدا تا 10 میشمارم اگر عدد 74 رو رو پلاک ماشین یا هرجایی که الان نگاه میکنم بود برمیگردم دادگاه و بره حراست میگم

    تا شماره 10 شمردم ولی عدد 74 رو رو پلاک ماشینی ندیدم همین که گفتم 10 برگشتم پشت سرم یه پیک موتوری بود روش شماره ثبت غذاشو نوشته بود که دیدم 74 داره

    خندیدم گفتم چشم میرم حرفمو مستقیم به خودت میگم خدا

    رفتم و با حراست که پلیس بود گفتم ،وای من به طرز عجیبی داشتم مثل بلبل حرف میزدم

    منی که فارسی حرف زدنم گیر داره و ترک زبانم ،هی کلمات داشت پشت سرهم میومد خودمم مونده بودم که چه نیروییه که دارم حسش میکنم که کلماتو اینجوری جاری میکنه

    بعد گفتن برو مستقیم با رئیس دادگاه صحبت کن

    رفتم و با منشیش حرف زدم گفت من نمیدونم خودت برو داخل بگو

    رفتم داخل یه آقا بود و بعد یه خانم اومد یهویی مدیر بلند سرش فریاد زد که خانم چیکار کنم باید دوباره بری و بیای

    اونجا من داشتم زیر لب تکرار میکردم همه چی به نفع من رخ میده و این رئیس و همه اعضای کل این دادگاه با من با احترام صحبت میکنن

    جالب و هجیب و شگفت انگیزه

    من میگفتم که همه چیز به نفع من رخ میده ،خیلی راحت به حرفام گوش میده

    وقتی نوبت من شد

    گفت بفرمایید و من با لبخند سلام کردم و شروع کردم مثل بلبل حرف زدم

    وای یعنی متعجب شدم یه نفر داشت دو رفتار کاملا متفاوت تو چند دقیقه نشون میداد

    و اینجا بود که گفتم باور

    باور همه چیو بوجود میاره

    چی شد ؟؟؟ چرا قبلا اینجوری نبود

    پس یعنی باورام دارن اصلاح و سفید میشن که باید همیشه تکرار کنم باور های قوی رو

    قبلش به اون خانم با عصبانیت جواب داد

    بعد با من یهویی خوشرو و مهربون شد

    همه اینا خداست رد پای خدا توی تک تک لحظات زندگیم

    و اینجا بود که فهمیدم تکرار باورهام که شروع کردم به گوش دادنش جواب داده که من دارم نتیجه شو میبینم

    قشنگ بخ حرفام گوش داد و گفتم که من یک ساعت و نیم اینجا بودم کارمند شما صدام نکرد بعد گفت تجدید شد

    و بعد ازم معذرت خواهی کرد و گفتم میتونم انتقادی بکنم

    که گفتم یا یه کسی رو بذارین که صدای بلند و رسا داره یا اینکه مثا بانک باشه که شماره هارو صدا کنید

    و بعد لبخند زد و گفت رسیدگی میشه و منم سپاسگزاری کردم و اومدم

    وقتی از پله های دادگاه میومدم پایین از ذوق یه صدایی از خودم درآوردم که خندم گرفت یه آقا که نشسته بود طبقه پایین داشت نگام میکرد

    یعنی فیلمی بودم برای خودم تو دادگاه

    تو عمرم انقدر حس راحتی نداشتم توهمچین جایی

    همیشه از دادگاه و مسئولاش و پلیس میترسیدم

    وای خدای من همه چی داره تغییر میکنه

    من جلو در آسانسور نشسته بودم داشتم کیفمو باز میکردم کیفم پر کاموا بود و یه دستم بوم پارچه ای

    اصلا دادگاه رو جدی نگرفتم همه اش یه بازی بود امروز که داشتم میخندیدم فقط

    هرکی منو میدید متعجب میشد

    و جالب تر اینکه لبخند و خنده ام به همه سرایت میکرد کارمندایی که باهاشون صحبت میکردم همه داشتن با لبخند و آرامش جوابمو میدادن

    وای دلم میخواد فقط اینارو تعریف کنم

    همه انسان ها مسخر من هستن تا با من با احترام صحبت کنن و همه کارهای من و تمام صفر تا صد این پرونده ای که به نشانه و اجازه خدا باز شده ،صد در صد خدا ادامه اش میده و صد در صد خدا راضیم میکنه

    چون امروز دوباره این آیه رو به طرز شگفت انگیزی بهم نشونه داد

    بعد که من از دادگاه اومدم بیرون فقط سپاسگزاری کردم خدا رو میگفتم خدای من من دیگه از مسئولا و پلیس نمیترسم که دست و پام بلرزه

    من با شجاعت رفتم و با رئیس دادگاه صحبت کردم و حرفمو و انتقادمو گفتم

    شکرت خدا شکرت

    وقتی پیاده رفتم تا سر ورکشاپ و رسیدم دیدم همه نشستن و دارن کار میکنن ،همکلاسیمم بود رفتم وسایلامو گذاشتم و از استادم سه پایه و باقی وسیله هارو گرفتم و شروع کردم به طراحی

    یه علا الدین و بادمجون و فلفل و کوزه پنیر و دیگ زیبا هم با پارچه زیرش گذاشته بودن

    من فعط علا الدین رو کشیدم با دو تا بادمجان

    یه لحظه میخواستم سریع برم رنگ روغنامو باز کنم که شروع به رنگ زدنش کنم

    اونجا بود که حرف استادم یادم اومد که هفته پیش گفت طیبه طراحیت اگر ضعیف باشه رنگ هم بزنی نمیتونی عیبتو بپوشونی که تو ضعف داری تو طراحی

    چون قشنگ مشخصه بلد نیستی

    کاری کن که طراحیت قوی بشه

    و من دیگه رنگ رو شروع نکردم و مداد طراحیامو برداشتم و بعد رفتم دوتا مداد طراحی بخرم

    قبلا وقتی میخواستم کارت بکشم نگران این بودم که پولم تموم میشه ولی اینبار گفتم دو تا بخرم و پول دوباره به حسابم میاد

    بعد که تحویل دادیم نقاشیامونو یه آقای نقاشی بود که همشهریم بود و بهم گفت یه همکلاسی داشتم اسمش هم اسم فامیلیت بود گفت عکس بابتو هفته بعد بیار ببینم همکلاسی من بود یا نه

    بعد که رفتم طراحیمو به استادم نشون دادم گفتم استادیاد حرف شما افتادم و رنگ نکردم و فقط طراحی کردم و تمرکزمو رو این گذاشتم که خوب طراحی کنم

    گفت طیبه امروز پیشرفت داشتی و این یعنی پیشرفت درست

    تو تونستی که درست کار کنی

    و بعد من رفتم بوم جدید خریدم برای تمرین کلاسی هفته آینده ام بازهم خوشحال بودم از خریدم و میگفتم خدا بی نهایتشو بهم میده

    و بعد برگشتم خونه

    تو راه مترو و اتوبوس فقط قلاب بافی گل سر بافتم و میخندیدم کلی کیف کردم بی نهایت زیبا بود امروز

    امروز پشت سرهم بهم زنگ میزدن خانمایی که قلاب بافی بلد بودن تا بیان و بهشون یاد بدم و برام تیکه های گل سرا رو ببافن و اگر خدا بخواد گفتم همه فردا ظهر بیان تا یادشون بدم و شروع به کار کنن

    وقتی رسیدم خونه همکلاسیم پیام داد گفت طیبه آینه هایی که بهت سفارش دادم شنبه میاری؟ گفتم شعی میکنم چشم

    بعد گفت راستش منم میخوام مثل تو آینه رنگ کنم و بفروشم

    بهش آدرس پیجی که آینه میگرفتم رو دادم

    و توضیحات لازمو دادم

    همکلاسیم از فریدون کنار میاد

    اودش ذهنم خواست دخالت کنه که نه چرا بهش میگی

    بعد سریع گفتم بشین سرجات خدا روزی هر کس رو میده منو و تو هیچی نیستیم من فقط الان دستی هستم از دستای خدا که دوستم سوال کرده و منم باید هر کمکی از دستم برمیا د بهش بگم

    وقتی بهش گفتم یهویی این جمله رو گفت

    طیبه از وقتی تو رو دیدم داری کار میکنی و اینجوری تو چند ماه پیشرفتتو دیدم منم به ذوق اومدم و به خودم گفتم وقتی طیبه تونسته منم شروع کنم و برای خودم درآمد داشته باشم و پول کلاسامو از خانواده ام نگیرم

    میگفت تو رو دیدم بیشتر ترغیب شدم انجام بدم

    و اینجا ست که باید به خودم بگم

    تو هیچی نیستی طیبه این یادت باشه

    وقتی کسی ازت کمکی خواست صد در صد خدا فرستاده تا از طریق تو خیر برسه بهش

    پس برای خدا و به خاطر خدا و این یادت باشه خدا گفته که انجامش بدی یعنی کمک کنی پس انجام بده و چشم بگو

    امروز صبح تو مترو داشتم سه تا از پاسخ دوستان به دیدگاهمو میخوندم که سرشار از عشق بود برای من و بی نهایت از خدا سپاسگزارم

    شب یهویی دلم تن ماهی خواست و رفتم و خریدم

    همیشه وقتی دلم چیزی میخواست میگفتم بذار پولشو از داداشم میگیرم ولی الان نگاهم تغییر کرده

    میگم من میخرم و باعشق میخوریم

    و خدا حسابمو پر پول بی نهایت میکنه و ثروت خودش میاد به حسابم

    و با عشق خرید کردم

    وقتی برمیگشتم به زبونم جاری شد

    وسط خیابون بلند گفتم

    سرکار خانم طیبه مزرعه لی کارآفرین برتر از شما سپاسگزارم

    یه لحظه حس کردم دارن ازم تقدیر و تشکر میکنن روی سن یه جایی حس عجیبی بود

    امروز درسته نتونستم برم بهشت زهرا سر خاک پدر دوستم که سالگردش امروز بود و تو رد پای دیشبم نوشتم تو قسمت خانه تکانی گام به گام

    هرچی خیره همون بشه خدا خودش بهم میگه کی برم اونجا

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    بنام خداوندعشق وثروت

    باسلام وعرض ارادت خدمت اساتیدگرانقدروهمه سروران گرامی خانواده عباسمنش

    ” گام اول”

    ” توحیدوفعال کردن قدرت خلق درونی”

    توحیدیعنی فقط روی خداحساب کن وقدرت رافقط به خدابده وبپذیر که خودت هستی باافکارت وکانون توجه ات خالق زندگی ات هستی بایدبپذیری که خودت صددرصدمسول زندگی ات هستی

    ماباید نگاهمان به تضادها مثبت باشه وازدل تضادها درسش رابگیریم درهمه جای دنیا سیل زلزله توفان رخ می‌دهد درایران است که مردم هنگام بروز اتفاقات طبیعی اون رابلا میدوننن وطلبکارخداهم هستیم وانتظارکمک ازدولتها ومسئولین دارن انگارخودشان هیچ مسولیتی درقبال زندگی شون ندارند واین درشرایطی است که درسایرکشورها مردم چنین نگاهی ندارند وخودشون مسولیت زندگیشون رو می پذیرند

    کلاتضادها باعث رشدوگسترش جهان هستند

    اگرتضادی نباشه اختراعی نیست کشفی نیست

    نکات کلیدی فایل:

    * مابایدباورداشته باشیم که خداسیستم است یک انرژی است که جهان رابوجوداورده وبرای اداره این جهان قوانین بدون تغیر وضع کرده خدایک انسان نیست واحساسات بشری ندارد، خدابرای کسی دلسوزی نمیکند،خدایاهمان انرژیی یانیروی برترفقط فقط به فرکانسهای ماپاسخ می‌دهد.

    * مابایدتلاش کنیم که برای موفقیت منتظرعوامل بیرونی نباشیم عوامل بیرونی مثل پدر مادر ارث پارتی فامیل نماینده مجلس رئیس جمهور رهبر

    * بایدبپذیریم که صددرصدمسولیت زندکی ام خودم هستم وهراتفاقی که درزندگی من رخ میده نتیجه افکاروباورهای من است.

    * زمانی زندگی من عوص میشه که فکر وباور من عوض بشه

    * تفکرونگاه ذهن فقیراین است که خودشومحتاج کمک دیگران میداند واین تفکرونگاه سم است واین یک تله است واین باعث میشه که جلوورودمیلیاردها ثروت به زندگیمون گرفته شود.

    * انتظارداشتن ازکسی یاازمسولین برای رفع

    وحل مشکلاتمون شرک است مابایدبه خدای درونمون وبه توانایی های خودمون باورداشته باشیم و باور به توانایی های خودمون معجزه میکنه

    * مابایدهمه چیزو ازخدابخواهیم ازخداطلب هدایت کنیم وازخدابخوایم که ماروبه راه راست راه صحیح ودرست هدایت کنه توحیدوخدابایددرقلب ما نفوذ کنه تاهمه چیزبرای ما تغیرکند من بایدبنده خوبی باشم فقط بندگی خدارابکنم دراین شرایط است که خدا همه کارها رابرام انجام میده

    من باید باورداشته باشم که خداخالق جهان است خداصاحب اختیارجهان است خدامالک کیهان است خدا رب العالمین است خدایی که کیهان راخلق کرده ایا ازادره زندگی من عاجزاست؟؟؟

    قطعا خیرفقط کافی است که من به خدااعتمادکنم وخدارابه عنوان یک نیروی برتر ویک انرژی سیال که درحال حرکت است باورداشته باشم

    ایاک نعبدو وایاک نستعین

    خدایاتنها تورامیپرستم وتنها ازتویاری می جویم

    همه چی خداست همه چی توکل است همه چی ایمان است همه چی توحیداست توحیدلست

    من باید دردرون روی خودم کارکنم بیرون خودش درست می‌شود وخداهمه کارها رابرام انجام میده

    اگرمن مسولیت زندگی ام رابپذیرم یعنی به توحید عملی رسیدم من فقط بایدروی خودم کارکنم

    هدف وپیام این فایل:

    اگراتفاقی برای مارخ میده خدارامقصرندونیم ومنتظرنباشیم تاکسی یادیگران بیایند تامشکل ومسله ماروحل کنند مثل سیل زلزله توفان ماهیچ بلایای طبیعی نداریم همه اینها نعمت هستند برای پیشرفت ما یک اتفاق یکسان نتایج متفاوتی دارد برای انسان‌ها.

    تادرودی دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علی وزیری وصال گفته:
    مدت عضویت: 2729 روز

    به نام خدای یگانه همان خدایی که برگی بدون اذنش از درخت بر زمین نمی افتد.

    همان خدایی که در حال واکنش به تمام فرکانس های ماست

    سلام به استاد عزیزم اومدم رد پایی از خودم از فایل و گام اول بذارم

    واقعا برای همموت این تجربه بوده که این باور رو داشتیم که خدا مثل یک ( فرد ) میمونه اگر کاری میکنیم برای رضای اون هستش نباید ازمون ناراضی یا عصبی بشه و از این موارد تا اینکه به این دیدگاه جالب رسیدم :

    که خدا ، یک سیستم و یک انرژی هستش در عالم هستی! که داره هر لحظه به تمام لفکار و فرکانس های ما واکنش نشون میده

    هرکسی داره نتیجه افکارش رو میبینه!

    درس اول: مسئولیت 100% تمام زندگیمون از شرایطی که توش هستیم و از تمام ابعاد فقط و فقط ما هستیم نه هیچکس دیگه ای!

    هرکس تو مدار خوب باشه ، تو شرایط خوب هستش و هر اتفاقی هم بیوفته به نفعشه.

    هر مساله ای تو جهان باعث رشده، و هر اختراعی که میبینید باعثش یه مشکلی بوده!

    واقعا استاد دست مریزاد اینجاست که باید بگیم که دیدگاه من نسبت به تضادها خیلی بهتر شد !!! خیلی

    مسئول زندگی ما، خودمونیم! چقدر قشنگه

    “این داستان رو که کسی دیگه بیاد زندگی مارو تغییر بده بندازید دور” واقعا این جمله رو چندین بار خوندمش و این باور رسیدم که بابا مسئول تمام تغییرات و اتفاقات زندگیم خودمم نه هیچ کس دیگه

    و اینجا که تاکید کردید که اگر بدو.نید خودتون گه قدرتی دارید خیلی مکنو به تفکر برد استاد واقعا من چقدر یا چند درصد به زندگی خودم بدون توهم و رویا پردازی الان تسلط دارم؟ من چیزی که یادم میاد از این سوال در گذشته یادمه وقتی تمرین کرده بودم روی خودم و با خودم یکی شده بودم و با خودم به صلح شده بودم میگفتم ک اتفاق می افتد فقط باید توحید اجرا بشه البته اون موقع من نمیدونستم توحید چیه میگفتم این منم خالق زندگی خودم و نیرو در درون منه واقعا متشکرم استاد عزیزم

    این خود ما هستیم که داریم اتفاقات رو رقم میزنیم !!! وای این یه عبارت تاکیدی میشه ساخت ازش “این من هستم خالق اتفاقات زندگیم با افکار و باورهام” عالیه استاد متشکرم

    مسئولیت 100 درصد زندگیتون رو خودتون بپذیرید! به خدا قسم! هر اتفاقی تو زندگی شما میوفته بخاطر افکارتونه!! این دیگه تهشه استاد واقعا با چه ایمان و اعتمادی میتونید بگید خوب معلومه این قانون زندگی شماست و ازش نتیجه گرفتید و باور دارید و جز قوانین هستیه ، این من هستم که باید این رو تکرارش کنم وبارورش کنم ! تشکر استاد عزیزم

    ما هستیم که داریم اتفاقات رو رقم میزنیم ! الله اکبر الله اکبر

    واقعا این جمله رو زیبا و چقدر به موقع گفتید : وقتی من باور ها مو عوض کردم، اصلا زندگی من تغییر کرد، من که همون کار رو میکردم، همون مسیر رو میرفتم ، بیزینس همون بیزینس بود ، کار همون من همون آدم بودم ، همچی همون بود ، هیچی تغییر نکرده بود! اما فکر من عوض شد زندگی من بعدش عوض شد ! این متن و این جمله به من میگه همچی به درون وصله هیچ چیزی نباید بیرون تغییر کنه در ابتدا اول اون نگاه اون فکر اون طرز فکر باید تغییر کنه و درون ماست.

    یکبار برای همیشه بیایید بگید که این من هستم که خودم زندگی خودم رو رقم میزنم نیازی نیست که منتظر باشم پدرم یا دولت یا ارثیه و غیره فلان کار رو برای من بکنه

    بچه ها همچی از فکر شروع میشه ، و همچی آرام آرام اتفاق می افتد هدایت می شویم ! این عالیه خدایا سپاسگزارم واقعا تحسین میکنم استاد عزیزم

    چقدر زیبا اینجا مثال میزنید که اگر مشکل توی بیزینسم هستش و مشکل کارمندم نیست اگر مشکل رو به خودم ربط بِدم، راه حلش و پیدا میکنم ، و چقدر زیبا در ادامه میگید که هر چقدر جلوتر برید مسائل رو خودتون دارید رقم میزنید الله اکبر

    هرکسی بنده خوبی باشه! بندگی خوبی بکنه خداوند همه کار براش میکنه!!

    چه مثال و تیکه ای انداختید استاد واقعا تعمل داره!! همون که گفتید وقتی حتی ما بخوایم کارمند هم بشیم دوست داریم با یک شرکت قوی کار کنیم مثل اپل یا گوگل، چون امکانات و شرایط خوبی برای کارمنداش ایجاد میکنه ، اما به این خدایی که تمام جهان و آسمان ها و زمین دستشه بندگیشو بکنیم زمین و آسمان هارو در اختیارمون میذاره نمیتونیم باور بکنیم ؟!!!! نمیتونه کمک کنه این خدا نمیتونه منو هدایت کنه واقعا؟؟ این خدایی که عالم دستشه!! واقعا این خدا تمام عالم دستشه و بندگیشو میکنم من نوعی ، واقعا این دیگه ضربه فنی بود استاد دمتون گرم اینجاست که نگاه میکنم چقدر دیگران رو تو ذهنم از خدا بزرگ کردم و اینجاست که تو سرم جرغه میزنه

    و اینجاست که میگید: مابندگی کنیم خدا خداییشو خوب بلده! الله اکبر ما واقعا از همه توقع داریم غیر از خداوند ! واقعا باید توقعمون رو ببریم از همه و فقط به خدا دل ببندیم و از اون بخواییم

    جمله طلایی: اگر مثل بقیه فکر میکنی ، مثل بقیه نتیجه میگیری. نقطه سر خط!

    همچی خداست، همچی توحیده، الله اکبر استاد ممنونم فقط این کلام شما گنجه گنج سپاسگزارم واقعا این آگاهی ها فقط برای من بوده و هستش نمیدونید که با چه شوقی دارم هم تایپ میکنم هم تو دفترم یادداشت میکنم هم تکرارشون میکنم و از خدا میخوام هدایتم کنه و امروز اصلا یه جور دیگه شده تفکرم البته که تازه این مدارم شروع شده و ادامه داره خدایا فقط و فقط تو هستی زندگی من

    چقدر اینجا جوابمو برای این سوالم گرفتم که استاد عباس منش که کاری به اینستاگرام نداره و الگوریتمش پس چجوری داره برعکس اکثریت جامعه داره نتیجه میگیره و اصلا نه ویدیویی نه استوری نه هیچ تکنیکی فقط کار خودشو میکنه و داره کسانی که دوستش دارن به صفحه اش اضافه میشن با اینکه اینجا گفتید من اصلا بلد نیستم واقعا چقدر قلبم آروم شد ، میگید که من برای آرامش قلب خودم و خدای خودم کاری میکنم نه اینکه کسی رو راضی کنم یا مردم خوششون بیاد این باید به فکر بندازه مارو که دوست داریم چهار تا فالوور جمع کنیم باهزار تکنیک و فلان با هزار نفری که دارن تیکه پاره میکنن خودشونو اما چرا این شخص به نام عباسمنش بدون هیچ کاری داره حتی طرفدارهای واقعیش به سمتش هدایت میشن؟! خوب این دلیلی خاص و متفاوتی داره این برای ما باید فکر بیاره و برای من پاسخ اصل بوده و هست ای جان متشکرم استاد متشکرم .

    و اینجاست که توحید به وسط میاد و میگید که اگر توحید توی وجودتون بیشتر و بیشتر بشه نحوه ی فکر کردن تون تغییر میکنه

    تمرکزتو بذار روی کار خودت و نمیخواد کسی رو بشناسی ای جاااانم ، تو خدای خودتو بشناس بقیه اش درست میشه ای جاااانم

    توحید عملی: پذیرش تمام مسئولیت زندگیتون ! این دیگه واقعا اساسی ترین اصل قانون هستش واقعا ممنونم استاد عزیزم

    چقدر زیبا میگید که خودتون رو درست کنید خدا آدمارو میاره براتون ای جاااانم

    این جا دیگه امضای آخر بود خدا همه کار میکنه که بغض کردم استاد دارم اشک میریزم واقعا ممنونم

    شما درون خودت رو درست کن بیرون خودش خود به خود درست میشه ، شما نگرانی بیرونی نباید داشته باشید.

    استاد عزیزم من به نوبه خودم با خدای درونم امروز نزدیک تر شدم و به شخصه احساس خوبی داشتم حتی رفتارم با نشاط ترشده من از شما بابت این همه هدایا و آگاهی با ارزش سپاسگزارم نکته برداریش رو پیش خودم دارم

    و همین کامنت رو به عنوان رد پا در گام اول به انجا می گذارم

    سپاسگزارم از خدا و از شما و از خانم شایسته ی عزیز سپاسگزارم

    در دنیا و آخرت ثروتمند و سعادت مند باشید عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    به نام خداوند رزاق و روزی رسان من

    سلام به استاد دلها و به بانو شایسه مهربان و زیبا

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم

    تشکر میکنم از بانو شایسته عزیز بابت این پروژه توحیدی و این مسیر پراز خیر و برکتی که رهبریش رو به عهده گرفتند

    خیلی خوشحالم بابت این پروژه چون مدتی بود سردر گم بودم توی سایت داشتم میگفتم باید یه متعهد بشم که یه مدت منظم روی خودم کار کنم اما نمیدونستم از کجا و بنر سایتو ک دیدم خیییلی ذوق کردم

    وقتی تضادی پیش میاد اومده ک ما رو پرت کنه به جلو اگر ما زاویه دیدمون بهش به عنوان یک موهبت الهی باشه اگر توی مدار درست باشیم همه چی به نفع ما و خیر مطلقه

    اصل اصل قانون اینه که ما مسئول زندگی خودمون هستیم نه هبچ عامل بیرونی یعنی اگر من الان در شرایط فعلیم هستم خودم خلق کردم افکار منه که همه شرایط من رو رقم میزنه

    اگر من بنده خوبی باشم خدا خدایی کردنو خوب بلده

    من باید فقط روی خدای خودم حساب کنم نه رو هیچ کس دیگری

    امروز من هنوز این فایلو گوش نداده بودم صب ک رفتم دنبال کارم ناگفته نمونه ک با چند نفر مشورت گرفتم گفتن لغوش کن چون به ضررت میشه اما من ریسک کردم و رفتم همش بین راه میگفتم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم و استرسم کم میشد و ارامش سراسر وجودم را میگرفت

    و کارم اونطوری ک فکرشو نمیکردم پیش رفت خدا رو هزاران مرتبه شکر و همه چی امروز به نفع من بود تا وقتی نتیجش بیاد برام که اونم به خدا میسپارم خدایی که امروز موانع رو از سر راهم برداشت و در قالب یک انسان بسیار خوب روبروی من قرار گرفت و امیدوارم که قلبش را نرم و قلمش را به نفع من به کار بندازه و جوهرش را به نفع من رنگ بده الهی آمین یا رب الاعالمین وقتی این فایلو دیدم فهمیدم امروز از قبل من در مدار دریافت این اگاهی ها قرار گرفتم

    خودتو درست کن خدا ادما رو برات میاره خدایا سپاسگذارم

    اگر ازم بپرسن بزرگترین بلند پروازی ات چیست ؟

    میگویم اینکه جاویدان شوم.. و سپس بمیرم

    امیدوارم در این سفر یک ماهه بتونم متعهدانه با همسفران بهشتیم قدم به قدم پیش برم خداوند باز یک سفر دیگر تقریبا وسطهای این سفر الهی برای من تدارک دیده که توفیق اجباریه به سمت تهران خوشحالم ک باز میخوام وارد کانال بی نهایت ثروت و نعمتش شوم چون وقتی تهرانم به حدی ثروت اطرافم میبینم که احساس میکنم افتادم توی یک کوزه خیلی بزرگ پر از سکه که سکه ها از اکسیژنی ک دریافت میکنم بیشتر هستند خدایا خودمو به تو میسپارم که بهترین حافظ و نگهبانی توی این سفر یک ماهه هدایتم کن که آسان شوم برای اسانی ها

    در پناه حق باشین

    دوستون دارم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: