live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی - صفحه 85

1536 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ملیحه التفاتی گفته:
    مدت عضویت: 759 روز

    بنام خدای فراوانیها. خانه تکانی ذهن .گام اول. سلام خدمت استاد عزیز ومریم جانم که زحمت کشیدن وچه به موقع خداوند هدایتشان می کند .خدایا سپاسگذارم که مرا در زمان مناسب ومکان مناسب قرارم داری .همیشه شنیدیم که می گفتن که توی کشورهای که حجاب ندارن ومسلمان نیستن همیشه زلزله وسیله وحوادث عیر مترقبه بیشت هست واینو من یه جورایی باور کرده بودم ولی یه تصادف هم داشتم اینکه من دوستی داشتم که اصلا به پیامبران ونماز واجور چیزها اصلا اعتقادی نداشت ولی همیشه خوشحال بود و می‌خندید ومیرقصیدو حالش عالی بود .ازدواج موفق وهمسر خوب .خلاصه از همه چیز بهترینش و داشت و این همیشه برام سوال بود وخداوند هدایتم کرد به این سایت الهی ومن فهمیدم که راز خوشبختی دوست در زمان حال بودن هستو توجه به زیباییها وخوشحال بودنش هست وکل زندگی یعنی اینها .این جواب خیلی از سوالهام بود .نکته ی بعدی اینکه من یک سالی میشه که به این سایت الهی هدایت شدم یعنی درخواست کردم واین سایت جواب درخواستم هست .من از زمانی که تو دوره دوازده قدم شرکت کردم مسئولیت زندگیم رو پذیرفتم هر چند که خدارو شکر قبل این که بیام این سایت تقریبا به جز مواردی همه کارهام رو دوست داشتم خودم انجام بدم ولی امروز توی این فایل متوجه شدم که همه مسئولیت کارهای فیزیکی نیست من باید تعهد بدم به خودم که افکارم رو کنترل کنم .کنتر ل افکار مساوی با خوشحالی ،خوشبختی ،ثروتمندی ،سعادت دنیا وآخرت هستش .پس من تعهد میدم از این لحظه لیزری روی خودم وافکار کار کنم واز خدا میخوام کمکم کنه که بتونم کنترل دهن داشته باشم .خدا مارو خالق آفریده پس چه بهتر که بهترینها رو واسه خودمون خلق کنیم . هیچ کسی نمیتونه کاری واسمون انجام بده اگه ما آماده نباشیم ولی اگه از لحاط فرکانسی آماده دریافت باشیم اونموقع خدا با دستان پر قدرتش همه کارهامون رو انجام میده بدون نیاز به درخواست از کسی . من تا قبل چند وقت اصلا به مسا له تضاد اینجوری نگاه نکرده بودم که تضاد باعث پیشرفتم میشه .همیشه وقتی به تصادف برخورد میکنم عصبی میشدم ونگران و درمانده وخیلی وقتا از ادامه دادن دلسد میشدم یا اگه ادامه میدادم خیلی طول می‌کشید که بتونم راه درست رو پیدا کنم .خدایا من آماده ام تا هدایتم کنی .خدایا سپاسگذارم که مرا آزاد خلق کردی وتمام اختیارات زندگیمو به خودم دادی .خدایا سپاسگذارم برای بودن دراین مسیر الهی .خدایا سپاسگذارم برای هر تضادی که سر راهم قرار میدی ومخوای که پیشرفت کنم .پس کمکم کن .پس دستمو بگیر ومنو بزار روی شونه هات تا باهم بریم که بهترینها رو بسازیم.خدایا من فقط روی تو حساب میکنم وفقط از تویاری میخوام .قدرت فقط خدا.خدایا من این مسیر وانتخاب کردم تو خودت هدایتم کن که چه حرکتی بکنم .میخوام یه تعهد دیگه به خودم میدم که همیشه شکر گدار تمام داشته هام باشم وگله وشکایت رو تموم بکنم .روی زیباییها تمرکز کنم وخوبیهای همه رو ببینم .فقط روی خدا حساب یکنم وعملگرا باشم .حرف نزنم عمل بکنم .توحیدی عمل بکنم .هر وقت خواستم از مسیر دور بشم مچ خودمو بگیرم .خدایا من این گام رو آغاز کردم خودت یاریم کن .من لایق بهترینها هستم .خدایا خودت دستمو بگیر وبلند کن که هیچ قدرتی بالاتر از خودت نیست .من فقیرم به هر خیری که از تو به من برسه . الخیر فی ما وقع.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    زینب رجبی گفته:
    مدت عضویت: 334 روز

    سلام به استاد بزرگوار

    خداروشکر میکنم در مسیر درست قرار گرفتم و هر روز یک قدم برای تغییر در خودم و افکارم و ایمان به خداوند برمیدارم.

    امشب در پروژه خانه تکانی ذهن در گام اول قدم برداشتم و نکات مهمی رو برای تغییر باورهام یادداشت کردم.

    من مسئول زندگی خودم هستم و همیشه با باورهام و افکارم شرایط رو برای خودم درست میکنم.

    اگر ایرادی هست در خودم و نگاهم هست و مسئولیت صددرصد زندگیمو میپذیرم.

    افکار و باورهای ما اتفاقات اطرافمون رو رقم میزنه..وقتی باورها و افکارمون تغییر بدیم زندگی در همه ی جنبه ها تغییر میکند.

    اگر از دیگران توقع داریم در مسیر غلط هستیم..اتفاقات زندگیمون رو خودمون رقم میزنیم.

    از تضادها برای تغییر در زندگیمون کمک بگیریم و از خداوند بخواهیم ما را به راه راست هدایت کند راه کسانی که به آنها نعمت داده شده.

    خداوند را به عنوان قدرتمندترین فرمانروای جهان باور و قبول کنیم و بندگی خدا رو بکنیم تا همه ی کارهای ما درست شود.

    کسی که به خداوند ایمان دارد درمسیر درست قرار دارد.

    اگر توحید در قلب ما باشد همه چیز تغییر میکند.

    با شناخت خدواند همه ی کارها درست میشود …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ژینا صالحی گفته:
    مدت عضویت: 757 روز

    (به نام الله یکتا)

    خانه تکانی ذهن-گام اول

    یک جمله توی سر فصل های این گام خیلی تو ذهن من کلیک کرد :

    وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار میکنی ، دنیای بیرونی خودش درست میشود

    یعنی هر وقت از آدما و دنیای بیرونی خسته شدی ، بدون که بیشتر تمرکز گذاشتن روی اون بیرون ، دقیقا مثل باتلاقی هست که هر چقدر بیشتر دست و پا بزنی ، بیشتر غرقت میکنه

    و دقیقا همونجاست که باید اون بیرون و هر چی که داره رو رها کنی و مراجعه کنی به درون خودت…

    مگر نه اینکه تمام دنیای بیرون واکنشی از درون توست؟ پس وقتی افکاری که مدام تو ذهنت میچرخه رو مانیتور کنی و سعی کنی افکار مخرب رو با ورودی های درست مثل همین پروژه جایگزین کنی ، اون بیرون ناخودآگاه درست میشه بدون اینکه نیاز باشه تو کاری براش انجام بدی.

    تو رو خودت کار کن ، خداوند تمام کار ها رو برات انجام میده به شکلی حتی فکرشم نمیکنی و این عین توحیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1203 روز

    ب نام خدای مهربان !سلام ب استادعزیزم ومریم نازنینم ، وسلام ب همه دوستای گلم دراین سایت !چند وقتی بود درگیر ی موضوعی بود تا ب خودم اومدم دیدم از خودم خدا واین سایت دور شدم انگیزم ب شدت باپایین اومده بود از خدا واقعا خواستم ی فرصت دیگه بهم بده تا برگردم ب اونروزای پرازامید نشاطی ک داشتم واقعا خدا صدامو شنید کم کم شروع کردم رو خودم و باورهای مناسب کار کردم خدارو شکر دارم بهتر میشم واما درمورد خونه تکانی گام ب گام ذهن !قبلنا هراتفاق بد یا مشکلی ک برام پیش میومد سریع اطرافیانم مقصر میدونستم میگفتم پدرمادرم همسرم فلانی بهمانی و قبول کرده بودم سرنوشتم همینه بعداز اینکه با این سایت آشنا شدم و صحبتای بی نظیر استاد شنیدم قبول کردم ک خودم سازنده زندگی خودم هستم ن کس دیگه و کمتر دیگران مقصر دونستم وانتظاراتم از دیگران کم کمترکردم دیگه کسی رو مسئول مشکلات بدبختی نمیدونم دیگه فکر انتقام نیستم وووو موضوع بعدی در مورد اتفاقاتی ک درطبیعت رخ می‌دهد سیل زلزله سونامی وو ک من قبلن مثل اکثرمردم فکرمیکردم ک بلایی ک خداوند ب خاطر گناهان زیاد ب سرمون میاره از استاد ممنونم ک این موضوع هم برای ما ب روشنی توضیح دادن ک این اتفاقات ی امر طبیعی در طبیعته و چقدر عالیه ک درآمریکا اینقدر عالی باهمه چی کنارمیان و دولت یاکس دیگه یاخدارو مقصر نمیدونن وهیچ انتظاری از هیچ کس ندارن و خودشون بااین موضوع کنار میان و مشکلشون حل میکنن ..بسیار تشکر میکنم ازاستادحاانم ومریم نازنینم دوستتون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    محبوبه ویسی گفته:
    مدت عضویت: 474 روز

    به نام خالق هستی و گرداننده اصلی

    درود بر هم فرکانسی های عزیزم در این بهشت بی انتها

    درود و سپاسگزارم از استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه دست اندر کاران برای این دوره آگاهی جدید

    من تا به حال این فایل تقربا 6 بار گوش کردم و با خودم عهد بستم که هر فایل 10 بار گوش کنم برم به فایل بعدی یعنی گلم دوم

    و جمله طلایی های این گوهر با ارزش

    ((من فقط مسئول زندگی خودم هستم فقط من من…))

    ((وقتی که من از شخصی توقع دارم یعنی در راه اشتباه ام ))

    (( وقتی که منتظر ارث هستم یا بابام یا یه شوهر پولدار یعنی شرک مطلق به منظور این که برای خداوند شریک قائل میشیم ))

    من یکی از ترمز هامو پیدا کردم من حتی تو رویا هام منتظر یه ناجی هستم که بیاد من نجات بده ولی الان متوجه شدم که ناجی خود من هستم فقط خودم منم

    من متوجه شدم وقتی که برای چیزی بحث نمیکنیم ، نمجینگیم ، اروم هستیم و همه چیز به خداوند می سپاریم، ربم همه چیز به بهترین حالت برام آماده میکنه دقیقا مثل قانون عمل و عکس العمل به طور مثال وقتی چیز سفت میگریم دستمون درد میگره، ولی وقتی اروم میگریم تو دست دیگه از درد خبری نیست.

    و جمله طلایی استاد

    وقتی مثل بقیه افراد فکر میکنیم ،نتیجه مون هم مثل بقیه میشود

    از همین جمله بالا میشود سال ها بحث کرد و مثال زد که تو اطرافمون زیاد ازش هست ، دوستان در شعر زیر

    ==خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو==

    من کاملا با این شعر مخالفم از بیخ بن مشکل داره

    و اینطور بهتر

    /خواهی شوی رسوا هم رنگ جماعت شو/

    دوستون دارم شما رو فکر های خوبتون می سپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      پریسا و جلال گفته:
      مدت عضویت: 1196 روز

      سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

      و سلام خدمت دوست عزیزم محبوبه جان

      تو بینظیری عزیزم

      این مواردی که در کامنتت بیان کردی جزو باورهای من و پاشنه های آشیل من در گذشته بوده ولی الان خیلی درصدش کمتر شده خداروشکر

      نکاتی که در کامنتت بیان کردی بسیار ارزشمندند

      مچکرم که کامنت نوشتی و باعث شدی که برای من یادآوری بشه با خوندن کامنتت

      موفق باشی دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محبوبه ویسی گفته:
        مدت عضویت: 474 روز

        درود بر پریسا و جلال عزیزم

        سپاسگزارم از شما که وقت گذاشتی و کامنت من خوندی و پاسخ به آن دادی؛ من از ته دل خوشحال کردی .

        از هستی بابت این که شما دوتا هم فرکانسی عزیزو در سر راه من قرار داده سپاسگزارم .

        از شما برای وجودتون که پر از مهر و انرژی مثبته سپاسگزارم .

        میشه بدونم چه کار انجام دادید در رابطه با این پاشنه اشیل ؟

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          پریسا و جلال گفته:
          مدت عضویت: 1196 روز

          به نام خداوند بزرگ

          سلام خدمت دوست عزیزم محبوبه جان

          از خداوند درخواست میکنم که بتونم جواب واضحی بدم به اندازه ظرفی که دارم و بتونه برای شما تاثیر گذار باشه

          محبوبه جان همه چیز احساس خوبه ،در هر لحظه باید نگاهت به احساست باشه و کاری رو انجام بدی که احساست خوبه باهاش و در واقع با انجام اون کار عشق میکنی

          حالا هر کاری میتونه باشه : آهنگ شاد، فایل های استاد ،دیدن سریالهای این سایت ، ورزش ، پیاده روی و بی نهایت کار دیگه که دوست داری

          وقتی احساست خوب باشه اتفاقات خوب برات میوفته

          در گذشته هر موقع که من ناخواسته یا اتفاق بدی برام میوفتاد سریع نگاهم به عوامل بیرونی بود یا دیگران رو مقصر میدونستم

          یا مثلا وقتی میدیدم یه وسیله ای که مورد نیاز منه و من باید بعد اتمامش دوباره بگیرم و اون وسیله قیمتش نسبت به قبل بیشتر شده بود ،من کاملا احساس بدی پیدا میکردم و خودم رو قربانی تورم و گرونی میدیدم

          این نگاه رو نداشتم که من مسئول زندگی خودم هستم چرا نیام باورهای ثروت سازم رو قوی تر کنم که درآمد و ورودی مالی ام بیشتر بشه و بتونم به راحتی اون وسیله رو بخرم و اصلا قیمتش برام مهم نباشه

          یا مثلا وقتی برای کسی کادو یا هدیه میگرفتم توقع داشتم حتما اون به من برگردونه یا حداقل ببینه که من چه خوبی نسبت بهش انجام دادم و با من رفتار خوبی داشته باشه

          ولی الان به اندازه درکی که دارم خیلی کمتر شده با احساس خوب هدیه میدم و اصلا دیگه انتظار کادو دادن رو از طرف ندارم

          یا مثلا زمانی که هنوز من مجرد بودم و آشنایی نداشتم با قوانین ، هر زمان که ناخواسته ای در خانواده برام ایجاد می‌شد و باعث می‌شد که من بحث کنم با طرف ، در خلوت خودم میگفتم کِی میشه که من ازدواج کنم و از این خانواده جدا بشم و بتونم کمبودهام رو با اون جبران کنم ، یه جورایی میشه گفت ؛ شوهر رو کیف پول میدیدم

          این باور رو داشتم که من اگر ازدواج کنم شرایطم بهتر میشه و نگاهم به نعمتها و نکات مثبت اطراف نبود

          این نگاه رو نداشتم که بابا الان این بحث اتفاق افتاده به خاطر اینه که باور های مخربی داری ، به خاطر اینه که از اونها توقع داری ، به خاطر اینه که باورهای خوب نداری راجع به ثروت ، که درآمد داشته باشی یا چرا از توانمندی ها و علایقت برای کسب درآمد استفاده نمیکنی ؛ چون اعتماد به نفست پایینه و به توانمندی هات اعتماد نداری

          چون این باور رو نداری که اونی که روزی تو رو میده خداونده و از بینهایت طریق ممکنه برات پول بشه و برات ورودی مالی داشته باشه

          روزی رسانت رو پدر یا شوهر یا پارتنرت نبینی

          یا مثلا وقتی طرف صحبتی می‌کرد یا باوری داشت که من مخالفش بودم تلاش میکردم که طرف رو قانع کنم که اونم قانع نمیشد و هیچ سودی برام نداشت تازه باعث می‌شد طرف باور های چندین و چند ساله اش رو هم به خورد من بده و اینجا بود که ذهن شروع می‌کرد به نجوا کردن که آره درست میگه ببین تو هنوز اونی که میخواستم نشدی و باعث می‌شد احساسم بد بشه این باور رو نداشتم که من نمیتونم کسی رو تغییر بدم تا وقتی که خودش نخواد همون مثال استاد که میگه ؛ طرف هنوز سرش به سنگ سخت نخورده

          یا در مورد این باور که

          وقتی مثل بقیه افراد فکر میکنیم ،نتیجه مون هم مثل بقیه میشود

          مثلا این باور رو داشتم که حتما باید وام بگیرم تا بتونم یه پول با مقدار بالا داشته باشم این باور رو نداشتم که باید تکاملم رو طی کنم یا برای شروع کسب و کارم از امکانات کنونی ام استفاده کنم

          یا اینکه در این زمانه یا در این جامعه کسی نمیتونه یه وسیله ای رو نقد بگیره و باید قسطی یا نسیه یا شرایطی بخره یا این باور که پول در دست مردم نیست حالا

          یا مثلا یه سری رفتار ها در جامعه باب شده که انجام میدن منم باید انجام بدم

          یا مثلا اگر من اون کار رو انجام ندم از نظر افراد جامعه اجتماعی نیستم

          این باور رو نداشتم که من باید کاری رو انجام بدم که احساسم خوب باشه و از ارزش هام کم نکنه یا خودم رو وابسته نکنم به چیزی یا کسی یا کاری که اعتماد به نفسم رو پایین بیاره انجام بدم

          یا این باور رو نداشتم که نباید کسی در ذهنم باشه و نگران حرف مردم باشم یا این کارم باب دل مردم نیست

          امیدوارم که تونسته باشم کمکی کنم بهت

          البته من هنوز کامل نیستم درواقع انسان هیچ وقت کامل نمیشه هر موقع که بهتر بشیم باز هم جا داره که بهتر از قبل بشیم ، باید بتونیم امروز خودمون رو با دیروز خودمون مقایسه کنیم ؛ اگر نسبت به دیروز بهتر عمل کردیم و احساسمون نسبت به دیروز بهتر بوده ؛یعنی در مسیر درست و پیشرفت هستیم

          من به اندازه درکی که الان دارم تونستم این باور هارو بنویسم و به اندازه ای که به ‌اونها در زندگیم عمل کردم شرایطم بهتر شده و نتیجه گرفتم

          و البته که اینها همه اعتبارش از خداست و اینها همه الهاماتی بود که خداوند به قلب من داشت و در واقع صدای قلبم بود و من فقط دستی از خداوند هستم برای پیشرفت و هدایت شما به سمت مسیر درست و راه راست

          به اندازه ای که عمل کنیم و بتونیم بر ترس هامون غلبه کنیم میتونیم نتیجه بگیریم

          خداروشکر

          این سوال شما باعث شد که من در حین پاسخ دادن باور هام قوی تر بشه و ایمانم نسبت به اونها بیشتر

          مچکرم از شما به خاطر پاسخی که به من دادین

          امیدوارم هر کجا که هستین شاد و سلامت و ثروتمند باشین

          و بدونین که باید از لحظه حالتون لذت ببرین با اونچه که هستین حالا چه مجرد چه متاهل

          و باور داشته باشین که خداوند شما رو به سمت بهترین ها از هر چیز یا هر فرد هدایت میکنه

          موفق باشید

          پریسا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه وطنی گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانو

    خدا را سپاس گذارم بابت شنیدن این فایل

    من 100%قبول دارم حرف استاد ،که من مسئول 100%زندگی خودم هستم .

    من از هیچ کس توقع ندارم .

    من قدرت خلق درونی دارم .

    من هستم که زندگی خودم خلق میکنم.واین یعنی توحید واین یعنی ایاک نعبد وایاک نستعین

    من خالق زندگی خودم هستم .

    و هر بلایی به سرم اومده مقصرش خودم بودم .

    من میتونم تغییر بدم شرایط زندگی خودم .

    من هستم که میتونم بگم ،من فقط از خدا توقع دارم

    من ایمان دارم به خدای خودم

    وعمل میکنم به الهامات .

    من تعهد میدم که میتونم وگوش میکنم وباور میکنم وعمل میکنم به خلق کردن زندگی ام .

    من تعهد میدم

    من تعهد میدم

    من تعهدم میدم

    خدایا شکرت بابت اینکه تونستم تو این فایل کامنت بنویسم

    عاشق تونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2076 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به به

    عجب فایل باصفایی

    یا رحمن یا رحیم

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    زیبا و مهربان تو بگو که من نه می دانم و نه می توانم

    تنها دری که همیشه باز هست و تنها جایی که همیشه می شود برگشت محضر باری تعالی است

    توبه همان در همیشه مفتوح است که خدای مهربان برای بندگان گشوده است.

    چقدر عالی است که می شود در محضر مبارکت دمی آسوده بود و دلی سیر گفت و گو کرد

    خدایا شکرت

    چه جمله بی نظیری: همه چیز خداست، همه چیز توحید و توکل است.

    بارها این جمله را از استاد و دیگر عزیزان سایت شنیدم، اما مدار درکم لنگ بود، هنوزم هست

    اگر باور داشته باشم که همه چیز خداست، یعنی توحید و یگانگی هستی را باور کردم

    همان که استاد می گوید انرژی

    می گوید همه چیز انرژی است، بیس و پایه این هستی انرژیست

    انرژی که نه شکل دارد و نه قالب و صورت دارد، انرژی که ظهور ذات بینهایت و بیشکل است.

    همان هستی محض

    همانی که هست

    ال اله

    آنی که هست

    چطور می شود چیزی که شکل و صورت ندارد و بی حد و حدود است را تعریف و توصیف کرد، اصلا تمامی این اشکال و تصاویر و قالب ها ظهورات اویند.

    او همان جوهره هوشمندی است که در تک تک قالب ها ظهور می کند.

    همان قدرتی که در قالب قوانینش جاری و ساری می شود

    همانی که همه چیز و همه کس و همه جاست

    همان رب العالمین

    اصلا به همین رب العالمین توجه کنیم؛

    اول: رب یعنی فرمانروا و صاحب اختیار و اراده که استاد بارها در موردش صحبت می کند، یعنی مالکیت و اختیارش بر تمامی ذرات هستی بلا منازه و در تک تک آن هویداست. یعنی همه قدرت و توان هستی اوست

    دوم: رب یعنی پروراننده که باز هم این به معنی آنکه باعث رویش و رشد و زیادت می شود، یعنی آنی که سبب وجود هر چیزی می شود، بازهم خود اوست. آن کن فیکون و آن شروعی که منظور است هم خود اوست. آن تک سلولی که به وجود آمد هم خود او بود که به رشد و تکثیر و تکثر انجامید، او آن پروراننده تمامی موجودات است که درونا در تک تک آنهاست و پرورشی درونی را باعث شده است.

    اگر استاد در یک جمله می گوید که: همه چیز خداست، این سادگی نباید مرا از عمق و اهمیت آن غافل کند.

    اگر من با تفکر و تکرار در مورد این مفهوم، مرحله ریشه دوانی و درونی سازی این فکر را که استاد وارد ذهنم می کند ادامه بدهم و اجازه قوت گرفتن فکر و تبدیل شدن به باور را به خود بدهم می توانم به تغییراتی بنیادین امید داشته باشم. واقعا این چه قدرتی است که یکتا نیروی منعطف و نزدیک و در دسترس این هستی است و قابلیت استفاده اش را به ما هم داده

    خدایا شکرت

    تفکر و نوشتن در مورد توحید و یگانگی این هستی مایه پاکسازی و رشد می شود.

    چه عنوان مناسب و به جایی برای این فایل انتخاب شده: توحید و فعال کردن قدرت خلق درونی

    چه ایده و الهام جانانه ای است این خانه تکانی ذهن

    وقتی به ایام قبلی و نتایج و اعمالم نگاه می کنم جای توحید عملی واقعی را در آن کمرنگ می بینم

    جای ایمانی که باعث عمل می شود را در آن کمرنگ می بینم

    ترس ها و توهماتی را می بینم که در قالب توجیهات سربرآورده بودند و مرا از حرکت و پیشرفت باز می داشتند.

    آی خدای من این سخنان استاد چقدر گوهر بار است

    تو خدای خودت را بشناس بقیه خودش درست می شود.

    تو بر روی درونت کار کن بیرون خودش درست می شود نگران نباش

    این روزها چقدر نیاز به این جملات دارم، نیاز به تمرکز بر درون دارم ، چقدر باید این بهانه ها و نجواهای ذهن که آغشته به ترس های توهمی هستند را شناسایی کنم و کاذب بودن و غیر منطقی و بی پایه و اساس بودنشان را درک و فهم کنم. دروغ هایی که به خورد ذهنم دادند و پذیرفتم و تکرارشان کردم و باورشان نمودم.

    حال باید دوباره توحید را درک کنم، باید دوباره به یاد بیاورم که با تمام هستی در وحدت وجودی قرار دارم، دقیقا مثل لامپ های مختلفی که توسط یک جریان روشن می شوند.

    توحید یعنی وجودی را به یاد بیاوری که تمامی هستی را روشن کرده

    توحید یعنی نیرویی را ببینی که همه چیز تجلی و ظهور اوست،

    توحید یعنی توقع، توجه و تکیه ات فقط معطوف به آن نیروی وجودی یگانه باشد و در هر لحظه آگاه بر جهت افکار ذهنی ات باشی و آنها را کنترل و جهت دهی کنی

    خدایا شکرت که این نوشتن را روزی ام کردی تا بیشتر تو را بشناسم و به سوی تو بشتابم. تا در این پروژه خانه تکانی ذهن قدم اول را بردارم.

    سپاسگزار استاد و بانو شایسته هستم که این لطف را با ما سهیم شده اند.

    در پنا خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    سلام

    من از اردیبهشت 403 به این سایت هدایت شدم و تا قبل از این تاریخ فقط طی یه اتفاقی عضو سایت شده بودم و به خاطر دوره قانون سلامتی وارد سایت شدم و دوره رو خریداری کردم و همزمان با قانون سلامتی میومدم فایلای دانلودی رو گوش می دادم چون من هیچ شناختی از استاد نداشتم و فقط میخواستم به سلامتی و تناسب اندام برسم و برای اینکه نتیجه بگیرم نیاز داشتم به استاد و گفته هاشون باور پیدا کنم و زندگی من از اون روز شروع کرد به تحول و تغییر که اعتبارشو میدم به خدای یکتا که منو هدایت کرد به این سایت و این آگاهی ها که بسیار سپاس گزار خداوند هستم به خاطرش من تا قبل از این آگاهی ها اصلا متوجه مفاهیمی مثل سپاسگزاری و قوانین جذب نمیشدم فقط یه چیزی شنیده بودم و سعی خودمو میکردم که سپاس گزاری کنم ولی هیچ فایده ای نداشت و احساسم تغییر چندانی نمیکرد ولی از وقتی دارم فایلا رو گوش میدم به شدت همه چیز تغییر کرده واقعا باورم نمیشه من همون آدم باشم یه جوری ایمان پیدا کردم و دارم حرکت میکنم که نمیتونم تصور کنم چه لحظات باشکوه و درخشانی در آینده در انتظارمه من قبلا هم از این حرف ها میزدم ولی الان وقتی میگمشون بهشون ایمان صد در صد دارم . دیروز تولد 22 سالگیم بود و آرزو ها و خواسته هام که تا سال آینده میخوام رو نوشتم و احساسم عالی بود انگار همین الانم دارمشون. انقدر مطمئن بودم از نتایجم.

    نتایج این چند وقته اخیرم رو مینویسم که رد پای من باشه و این اولین دیدگاهی هست که دارم در سایت مینویسم به جز دیدگاه های دوره قانون سلامتی و خیلی ذوق دارم خدایا شکرت.

    1.من به شدت آدم سپاس گزاری شدم و هر چیزی که برام قشنگه رو بارها و بارها به یاد میارم و به خاطرش از خدا تشکر میکنم و توجهم به نکات مثبت به شدت بیشتر شده . همه چیز در نظرم قشنگه حتی چیزایی که برای بقیه عادیه مثلا آسمون، یه ماشین قدیمی یا مثلا امروز که وارد آشپزخونه خوابگاه شدم و به نظرم هوای بارونی و ابری بیرون ، نور آشپزخونه رو خیلی قشنگ کرده بود و من همین طوری برای چند لحظه فقط داشتم کابینتا و گاز و فضای آشپزخونه رو میدیدم و لذت میبردم ولی این شاید حتی به چشم کسی نمیومد که بخواد براش وقت بزاره ببینتش ، چه برسه براش سپاسگزار باشه.

    2.من داشتم از اصفهان بر میگشتم تهران و یه مراسمی بود که خیابونا خیلی شلوغ بود و از موقع بلیطمون گذشته بود و هر دفعه این طوری میشد من از اتوبوس جا می موندم و با بدختی تمام باید به راننده های دیگه التماس میکردم منو ببرن و یه جا توی اتوبوس جام بدن حتی شده روی پله ها بشینم با اینکه راه کمی نیست و حدود 6-7 ساعته و کلی استرس میکشیدم… ولی اون بار که دیرم شده بود آرامش مطلق بودم ، قلبم گرم بود به خودم گفتم اگه داری این فایلا رو گوش میدی باید یه نتیجه ای برات داشته باشن و ازتون شنیده بودم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و مدام این جمله برام تکرار میشد تو ذهنم و با خدا حرف میزدم. مامانم هی میگفت زنگ بزن به تعاونی بگو دیر میرسی ولی من بهش میگفتم نمیخواد و هیچی نمیگفتم که مامانم نخواد ادامه بده و نگرانیش رو به من انتقال بده فقط توی ذهنم تکرار میشد: خدا همیشه به موقع می رسه و زمانبندی خدا حرف نداره. و در نهایت به موقع رسیدیم طوری که اتوبوس حتی کامل نشده بود مسافر هاش و وقت اضافه هم اوردیم و من اونجا اولین آزمایش رو به بهترین شکل قبول شدم و توانایی خدا هم در واقع توی ذهن من بیشتر شد.

    3. من خواسته اصلیم برای حرفه ام اینه که از بازیگری به عنوان یک هنر و ارزشی که تولید میکنم پول دربیارم قبلش همش توی ذهنم این بود که باید برم کارای دانشجویی بکنم مثل کار کردن توی کافه و فروشندگی و… ولی با گوش دادن به تمام قسمت های گفتگو با دوستان این ایده توی ذهنم شکل و شمایل خودشو پیدا کرد که آدم میتونه از کاری که بهش علاقه داره پول دربیاره. قبلش من این باور محدود کننده رو داشتم که از بازیگری نمیشه پول دراورد چون باید اول چهره بشم بعد بازیگر گرونی بشم بعد بقیه میان با من قرارداد می بندن و من میتونم اون وقت پول در بیارم ولی فهمیدم این باور اشتباهیه و من دارم زحمت میکشم وقت و انرژی و هزینه میگذارم و توانایی خودم در بازیگری رو بهتر و بهتر میکنم طوری که اولش همه توی هنرستان به من بی توجهی میکردن و بهم نقش نمی دادن و روم حساب نمیکردن و حتی یه بار یکی از دوستام گفت اصلا خوب بازی نمیکنی و من خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم بازیگری رو جدی دنبال کنم و بازیگر خوبی بشم و بعد از اون رفتم کلاس کتاب و مطلب خوندم و تمرین کردم و روی ترس هام پا گذاشتم و داوطلب میشدم که اتود بزنم جلوی بقیه و با اینکه خوب اتود نمیزدم ولی ادامه دادم ادامه دادم و الان طوریم که هر کس توی دانشگاه میخواد اسم کسی رو بیاره که بازیش خوبه من قطعا جز اون اسم هایی هستم که به ذهنش میاد و از وقتی یه کم خیلی کم تونستم این باور رو بشنوم و روش کار کنم و خواسته ام توی ذهنم دقیق شد، خدا به طرز معجزه آسایی توی زندگیم تماس هایی رو برنامه ریزی کرد که من فقط میتونستم به خودم بگم داره کار میکنه خدایا قانون داره کار میکنه مثلا اولیش این بود که یکی از همکلاسی هام برای جشنواره دانشجویی بهم نقش اول کارشو پیشنهاد داد ، خودم رفتم با چند تا دیگه از دوستام توی یه کافه اجرا کردیم ، یکی از دوستام که چندین سال پیش توی یه کاری با هم بودیم زنگ زد و بهم پیشنهاد اجرا توی کارش رو داد ، استاد بازیگریم بهم گفت که من تبدیل به استانداردش شدم که بقیه باید بهش برسن ، از خودم توی اینستاگرامم فیلم اجرام رو گذاشتم در صورتی که قبلا اصلا اعتماد به نفس این کار رو نداشتم ، یکی از بچه ها گروه قبلی تئاترمون بهم زنگ زد و برای یه جشنواره دیگه بهم پیشنهاد کار داد و وقتی رفتم سر تمرینا ، شدم مسئول طراحی حرکت ها و همه ازم تعریف میکردن و …. من میدونم که اینا معجزه های الهی هستن وگرنه چرا مثلا یکی از دوستام بعد 1 سال و نیم به من زنگ بزنه و ازم بخوام توی کارش اجرا کنم همه ی این اتفاقا خیلی معجزه وار رخ دادن. من هنوز باور های به شدت فقیری توی ذهنم دارم برای همین از هیچ کدوم از این کارا پولی در نیوردم ولی هیچ اشکالی نداره این صرفا نتیجه عمل کردن خودم و هدایت الله بود در قدمای بعدی اتفاقا بهتر و بهتر میشن و پول در اوردن اصلا چیز عجیب غریبی نیست من فعلا دارم از امتحان ایمان و عمل خودم لذت میبرم . به موقعش دوره روانشناسی ثروت 1 رو میخرم و باور هامو درست میکنم هر چند این فایل های دانلودی هم به همون اندازه ارزشمندن و من این نتایجی که گفتم رو از همین فایل ها به دست اوردم که اصلا هم رایگان نیستن و میدونم که میتونم از این فایل ها نتیجه بگیرم و بعد برای اینکه تمرکزم روی موضوع دلخواهم بیشتر بشه و تمرینات بیشتری داخل هر دوره هست من میرم و دوره ها رو میخرم و یکی یکی استفاده میکنم. خدایا شکرت برای تمام نعمت هات میدونم و می بینم که چقدر عاشقمی و منم عاشقتم.

    4. استاد که میگفتن اشک می ریختن و سپاسگزاری خدا رو میکردن من اولش برام غیرممکن به نظر میرسید ولی الان اشکم دم مشکمه و تا حالا این احساس رو تجربه نکرده بودم؛ همیشه موقع گریه یه فشار اذیت کننده روی گونه هام حس میکردم و احساس درونی درونیم غم بود و پیشونیم موقع گریه چروک میشد و به سختی اشک میریختم چون ناراحت بودم و انگار بغض توی گلوم اجازه نفس کشیدن بهم نمیداد و برای چند لحظه احساس خفگی میکردم ، ولی جالبه من دیروز که تولدم بود توی بغل محبوب دلم بودم و همه چیز بر وفق مرادم بود و بدون اختیار اشکم شروع کرد به جاری شدن بدون اینکه من زور بزنم من فقط به این همه نعمتی که الله یکتا به من هدیه کرده و مهم تر از همه هدایت هاش فکر کردم و شروع به اشک ریختن کردم بدون ذره ای احساس انقباض توی صورتم و چشم و ابروهای خمیده! انگار داشتم می خندیدم ولی اشک می ریختم. یکی از قشنگ ترین لحظه های زندگیم بود حتی الانم از بازآفرینی اون احساس توی وجودم بغض کردم انقدر که سپاسگزارم نمیدونم چطور خوشحالی کنم واقعا راهشو نمیدونم که چطور از خداوند تشکر کنم برای وجود و حضورش توی زندگیم.

    5. رابطه ام با یار خیلی خیلی چالشی بود چون من اصلا با خودم در صلح نبودم و منتظرم بودم شبیه رابطه قبلیم به بدترین شکل ممکن ترد بشم و احساس عدم لیاقت دوباره سراغم بیاد و چند بار به بدترین حال افتادم اما از وقتی دارم آگاهی های یکتاپرستانه این سایت رو دنبال میکنم به شکل معجزه آسایی رابطه ما داره عالی پیش میره؛ هر روز احترام بیشتر ، عشق بیشتر، جمله های قشنگ تر و احساس بهتر. خدایا شکرت نمیدونم واقعا چطوری ولی دارم بهترین حس ها رو تجربه میکنم به خاطر اینکه فهمیدم نباید یه نفر دیگه بیاد و خلا های منو پر کنه و این هم خودش نوعی شرکه . من فقط روی نکات مثبت ایشون تمرکز کردم ، بارها و بارها از نکات مثبت پسرک نوشتم و خوندم و نوشتم و خوندم ، حتی تکراری ولی نوشتنش بهم احساس عالی میداد پس ادامه دادم طوری که الان میخوام بهش فکر کنم فقط ذوق میکنم برعکس قبلا که همش کمبود های شخصیتش به چشمم میومد و توی دلم قضاوتش میکردم ولی الان تماما زیبایی می بینم و آرامش دارم و به طرز جالبی رفتار های یار هم تغییر کرده و چیزایی که من قبلا به عنوان ضعف هاش برای خودم یادآوری میکردم اصلا دیگه وجود ندارن و تازه داره طوری رفتار میکنه که دقیقا ایده آل ذهنی من بوده همیشه و این عالیه. هر جا میرم از خوبی هاش میگم ، به خودش خوبی ها و نکات مثبتش رو میگم و بهش میگم که چقدر بهش افتخار میکنم و بهش احساس ارزشمند بودن میدم و اینا رو همه از هدایت و لطف پروردگار دارم و اعتبارش رو مطلقا به خدا میدم . من هیچ کاره ام و از استاد عباسمنش تشکر میکنم از صمیم قلبم و میدونم اگه ایشون به هدایت ها و نشانه ها توجه نمیکرد منم الان این حال خوب رو نداشتم. از خدا سپاسگزارم.

    …..

    و الان موضوع یکتا پرستی و پذیرفتن مسئولیت زندگی که موضوع اصلی لایو امروز بود:

    از خانم شایسته تشکر میکنم که به الهام درونیشون پاسخ دادن و دوره خانه تکانی رو تدوین کردن.

    من اولین باری که از استاد شنیدم مادر و پدر ما مسئول پول دادن به ما برای تمام عمرمون نیستن خیلی به هم ریختم و نمیدونستم از الان به بعد که این آگاهی رو دریافت کردم چطور باید به زندگی ادامه بدم چون من از نوجوونی دلم میخواست برم سر کار و بابام همیشه مخالفت میکرد و هر وقت بهش میگفتم میخوام برم سر کار یه مبلغی رو همون موقع میریخت به حسابم و من دهنم کاملا بسته میشد چون نیازم برطرف شده بود تا دفعه بعدی که بازم به تضاد بخورم و پول بخوام و از اونجایی که همیشه برای پول گرفتن غرور داشتم خیلی سختم بود از بابام بخوام برام پول بریزه و هیچ وقت احساس لیاقت نمیکردم که پول زیادی بخوام و کلا پولی بخوام و این موضوع رو با کسی که خیلی بهش اعتماد داشتم مشارکت کردم و اون فرد بهم گفت که تو الان وظیفه ات اینه که درس بخونی و پیشرفت کنی الان به فکر پول در اوردن نباش و خانواده ات وظیفه شونه بهت پول بدن چون تو رو به دنیا اوردن و میخواستن به دنیا نیارن و من تا مدت ها با این فکر جلو رفتم و همیشه یه مقدار پول محدودی میگرفتم که باهاش کاری جز گذروندن زندگی نمیتونستم انجام بدم ولی حداقل قانع شده بودم که پدرم وظیفه اشه بهم پول بده و دیگه به فکر کار کردن نبودم و کلی وقت داشتم ولی سعی نمیکردم کسب و کار خودمو داشته باشم ولی بعد از یه مدت دیگه خسته شده بودم و دلم پول بیشتر میخواست و رفتم سر کار اتفاقا حقوق خیلی خوبی هم میگرفتم ولی به خاطر باور های اشتباهم همشو یا قرض میدادم یا چیزای الکی میخریدم و به قول استاد با پولم دوست نبودم و از کارم که توی کافه بود بعد از 3 ماه اومدم بیرون و دوباره بی پول شدم و به آگاهی های این دوره برخوردم و این گفته ی استاد رفت روی مخ من و کلا احساس لیاقتم رو از دست دادم و 5 ماه به شدت سختی رو پشت سر گذاشتم طوری که به خاطر باور های نامناسبم فقیرانه ترین دوران زندگیم رو پشت سر گذاشتم و بعضی وقتا حتی پول خرید تخم مرغ هم نداشتم که بخورم و گرسنه می موندم و حالم به شدت بد بود تا اینکه سعی کردم با پول دوست بشم و جسارت و احساس لیاقت این رو پیدا کردم که طلبم رو از دیگران بخوام و حقم رو از خدا بخوام، نمیتونم بگم خیلی موفق بودم ولی حداقلش اینه که سعیمو کردم و الان تونستم یه مقداری پس انداز کنم و با وجود اینکه پول دارم ولی باهاش دوست باشم و دوباره رفتم سر کار و یاد گرفتم از کسی جز خدا چیزی نخوام و دیگه همش منتظر پیامک واریزی نیستم که پولمو برام بریزن و به خودم میگم من هزاران برابر این پول ها رو میتونم خلق کنم و فقط از خدا میخوام حمایتم کنه خدایا شکرت به خاطر این تغییرات.

    این ها برداشت من از این فایل بود خیلی چیزهای دیگه ای هم بود که میتونم بهشون بپردازم و بازم میام و درباره ی این فایل برای خودم مینویسم و رد پای خودم رو به جا میگذارم.

    خدایا شکرت

    ممنونم از حضور پر از رنگت توی زندگیم . خدا ممنونم ازت.

    و ممنونم استاد و خانم شایسته و همه ی آدمای دنیا که حلقه طلایی زنجیر زندگی من هستن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      پریسا و جلال گفته:
      مدت عضویت: 1196 روز

      سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان و سلام بر دوست عزیز و همفرکانسی

      عزیزم تحسینت میکنم به خاطر شغل و هنری که انتخاب کردی و داری از اون درآمدزایی میکنی

      تحسینت میکنم که پاگذاشتی روی ترس هات و داری به ندای قلبت عمل میکنی

      عکس پروفایلت بسیار زیباست

      هر جا که هستی موفق و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    ,حدیث فدایی گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    درود بر شما استاد عزیزم و دوستان جان

    واقعیتش من مدتی بود از خود خدا گونه ام دور شده بودم که یه مشکلی بر خوردم کلی براش تلاش کردم ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدم هر روز حالم بد تر میشد به این نتیجه رسیدم چقدر ناتوان هستم،از خدا خواستم هدایتم کنه که به این فایل استاد عباس منش رسیدم چندین بار گوش دادم شاید باورتون نشه ولی این فایل برای من بود که باید حسم خوب کنم باید توکل کنم به بالا ترین قدرت کیهان رب،اون دستا مهربونم برام فرستاد من هم درسش گرفتم

    نمی دونم چرا ولی درونم بهم گفت که این داستان به اشتراک بزارم لطفا تا آخر بخونید

    داستان

    گویند که در دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی، دو مستمند نشسته بودند. یکی چاپلوس بود و هرکس که رد می شد، از وزیر و وکیل و سلطان با چرب زبانی چیزی کاسب می شد؛ اما دیگری ساکت بود. گاهی گدای چاپلوی به او می گفت: “مگر تو احتیاج نداری، پس چرا از این زبانی که خدا بهت داده استفاده نمی کنی بیچاره!” گدای دیگر همیشه جواب می داد که کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خره کیه! یک روز کسی به سلطان گفت: “قربان قضیه این دو تا گدای دم درب ورودی را می دانید؟” گفت: “نه، اتفاقاً می خواهم بدانم چرا یکی ساکته و دیگری پرحرف؟”

    سلطان به سلامت باشند، گدایی که ساکت است، گاهی کلامی بر لب می راند که بهتر است از جلوی در او را رد کنید. سلطان پرسید: چه می گوید؟ پاسخ شنید که وقتی به او می گویند، چرا جلوی سلطان و وزیر احترام نمی کنی تا صله ای بگیری؟ او می گوید که کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خره کیه! سلطان محمود که عصبانی شده بود، گفت: حالا به او خواهم گفت که دنیا دست چه کسی است! سلطان فرمان داد که یک مرغ شکم پر برای شام حاضر کنند. مرغ را آوردند و سلطان یک الماس خیلی ارزشمند داخل شکم مرغ گذاشت و گفت: “ببرید برای گدایی که به ما احترام می کند تا رفیقش بفهمد همه کاره چه کسی است.”

    مرغ را برای گدای چاپلوس بردند، ولی از قضا آن شب وزیر هم یک بوقلمون برایش فرستاده بود و او سیر بود. به دوستش گفت: امروز چقدر کار کردی؟ پاسخ شنید: 3 سکه. گفت: “بیا این مرغ با اینکه خیلی بیشتر می ارزه، ولی 3 سکه رو بده و مال تو”. گدای دیگر پاسخ داد که نمی خواهم! گفت: “دو سکه بده.” جواب داد که نمی دهم. گفت: “یک سکه.” گفت: “نه، این مرغ روی دستت باد کرده و باید دور بیندازیش حالا می خواهی سر من کلاه بذاری؟”

    گفت: “بیا مجانی برش دار که اینجا بماند بو می گیرد!” برداشت و لقمه اول را که خورد الماس را دید. گذاشت جیبش و گفت: “رفیق، شاید از فردا من رو ندیدی، ولی یادت باشد؛ کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خره کیه”! فرداش سلطان دید، این گدا هست و دیگری نیست. گفت: بیاریدش داخل و از او پرسید که رفیقت کجاست؟ گفت: “دیروز همچین حرفی زد و امروز هم نیامد.” سلطان با عصبانیت گفت: “تو چرا دوباره گدایی می کنی، مگه من به تو صله ندادم؟” گفت:” بله سلطان ولی چون بوقلمون وزیر را خورده بودم، دادمش به رفیقم.” سلطان ابتدا ناراحت شد ولی بعد لبخندی زد و گفت: این جمله که من می گویم تو هم تکرار کن وگرنه میدهم شلاقت بزنند. بگو: “کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خره کیه!”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مریم شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    گام اول از خانه تکانی ذهن

    به به از این شروع فوق العاده که از اساس شروع کرده به پاکسازی و تغییر ذهن

    قبول کردن مسئولیت تغییر زندگیمون اساس تغییر و خلق زندگی دلخواهمون هست

    چقدر از صحبت های استاد از این راحت صحبت کردنشون لذت بردم چقدر به دلم نشست و چقدر ذهنم رو بازتر کرد الهی شکرت

    من میتونم خیلی خوب درک کنم این صحبت رو که اگر باورها و افکار من تغییر کنه زندگی بیرونی من خود به خود تغییر میکنه

    من بنابر باورهای محدود کننده م با همسری ازدواج کردم که دقیقا دیدگاهش عین خانواده خودم سختگیرانه و تعصبی بود و خیلی جالبه که اصلا خانواده و اطرافیانشون اینطوری نبودن اصلا انگار ایشون تو خانواده من با دیدگاه های اونها بزرگ شده بود که البته قبل از تغییر دیدگاهم این رو ربط میدادم به شانس، بعدا که به لطف خدا با کارکرد جهان آشنا شدم دیدم که ازدواج با همسرم ساخته باورها و کانون توجه خودم بود…

    خلاصه که من چقدر جنگیدم مقاومت کردم و اشک ها ریختم برای تغییر همسرم چون فکر میکردم همسرم مسئول تغییر زندگی منه و اگر ایشون افکارش عوض بشه من به آزادی میرسم و زندگی دلخواهم رو تجربه میکنم

    نتیجه اشک ها و کمک خواستن از خدا این بود که کم کم خیلی نامحسوس هدایت شدم به افراد و آموزه های مربوط به توسعه فردی و زن قوی و مستقل و اینطور مسائل…

    بدون اینکه آگاهانه کاری کنم فقط این موضوعات و پیج هارو دنبال میکردم و فایل هارو گوش میدادم و کم کم توجهم به تغییراتی تو زندگیم جلب شد که نه بابا من دارم قدم قدم همینطوری تکاملی به اونچه که میخوام میرسم

    این درک رو بعدا بهش رسیدم که من با دنبال کردن آموزش های توسعه فردی ناخوداگاه داشتم دیدگاه و باورهام یه تکونی میخوردن و بدون اینکه کاری بکنم اخلاق و رفتار همسرم تغییر میکرد و کاملا طی شدن تکامل رو حس میکردم

    منی که اجازه نداشتم از در خونه بیرون برم کم کم یه کوچه، یه خیابون و حتی یه محله اونورتر رفتم

    همسری که میگفت زن رانندگی نمیکنه و محاله اجازه بدم پشت فرمون بشینی تبدیل شد به آدمی که خودش میبره تمرین رانندگی

    و من الان به آزادی مطلوبی رسیدم که دیگه خبری از اجازه گرفتن و امر و نهی شنیدن نیست…

    این هارو با مثال تعریف کردم که هم برای خودم یادآوری باشه از لطف و محبت و هدایت خداوند و روند تغییر زندگیم طوری که اطرافیانم هم باورشون نمیشه همسر من اخلاق و رفتارش در رابطه با من زیر و رو شده و هم شاید به یک نفر هم شده کمک کنه تا بهتر باورکنین که کاملا درسته ما با افکارو دیدگاه ها و باورهامون زندگیمون رو میسازیم و حتی آدمای اطرافمون هم به نفع ما تغییر میکنن یا کنار میرن

    آره من دارم تکاملی یاد میگیرم که هرآنچه که بخوام رو خودم میتونم خلق کنم دارم درک میکنم که خداوند به من یک امتیاز بزرگ داده اونم قدرت خلق زندگیم هست

    دارم یاد میگیرم که نباید این تجربه کوتاه زندگی زمینی رو به راحتی از دست بدم و ازش لذت نبرم

    من به کره زمین فرستاده شدم که از تجربه زندگی مادی نهایت استفاده رو بکنم و اونطوری که میخوام جهان اطرافم رو خلق کنم

    چقدر لذت بخشه متفاوت از اکثریت جامعه فکر کردن و متفاوت عمل کردن و متفاوت نتیجه گرفتن

    من عاشق این تفاوتم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: