نکته مهم: فایل فقط به صورت صوتی است
سوالاتی که در این فایل پاسخ داده شده است شامل:
- منظور از نگرش خالق یا نگرش واکنش دهنده چیست؟
- منظور از تقوا چیست؟
- آیا هر شرایطی هرچقدر نادلخواه را می توان در زندگی تغییر داد؟
- چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
- درباره دریافت الهامات خداوند بگویید؛
- عملکرد توحیدی درباره مهاجرت، چگونه است؟
- با چه باور و منطقی جلوی حسادت کردن را بگیریم؟
- چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
- از کجا بدانم که در چه فرکانسی هستم؟
- استاد آن زمان که در بندرعباس پیاده روی می کردید و فایل گوش می دادید، موضوع آن فایلها چه بود؟
نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی ام
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی live | پاسخ های کلیدی به چند سوال10MB11 دقیقه
استاد عزیزم… من عاشق این جملتون هستم که میگین اگه تو مسیر درست باشیم، نتیجه هر اتفاقی برای ما خیر خواهد بود حتی اگه لباس خواسته هامون رو به تن نداشته باشه.
تجربه های مختلف من تو زندگی بارها و بارها این موضوع رو بهم ثابت کرده و هر وقت که تو مسیر درست بودم و روی خودم کار میکردم اتفاقات به ظاهر ناخواسته به نفعم تموم شدن چون سعی کردم که برچسب «خیر» رو روشون بچسبونم و حسم رو خوب نگه دارم و طبق قانون نتیجه احساس خوب قطعا اتفاقات خوبه.
حالا که این موضوع رو دوباره تو این فایل ارزشمند تکرار کردید میخوام ماجرایی رو تعریف کنم که حدود دو هفته پیش برام اتفاق افتاد و رگه های این قانون رو به وضوح توش دیدم.
همونجوری که قبلا تو کامنت هام نوشتم من چند هفته پیش برای ویزای تحصیلی اروپا درخواست دادم و همه مدارکم رو به مرکز ویزا تحویل دادم.
حدود دو هفته پیش از طرف سفارت با من تماس گرفتن و گفتن که ترجمه شناسنامه شما قدیمی هست و قابل تایید نیست و اگه میخواین توی پروسه اخذ ویزا تاخیر پیش نیاد باید یه روزه ترجمه شناسنامه جدید رو به دست ما برسونید.
من قبلا هر وقت مدارکم رو داده بودم به دارالترجمه زودتر از دو روز حاضر نشده بود چون میگفتن که گرفتن تاییدیه دادگستری و وزارت خارجه حداقل دو روز کاری زمان میبره.
برای همین از مسئول سفارت پرسیدم که من میتونم یه روزه تاییدیه مدارکم رو بگیرم؟ ایشون هم گفتن بله میشه. واقعا نمیدونستم چه جوری چون همیشه یه غولی از این تاییدیه ها برای خودم ساخته بودم و فکر میکردم که خیلی کار پیچیده ایه. برای همین همیشه میدادم دارالترجمه برام انجامش بده.
اما به حرف ایشون اطمینان کردم و با دارالترجمه تماس گرفتم. ازشون پرسیدم میشه ترجمه شناسنامه من همراه با تاییدیه هاش یه روزه حاضر بشه؟ اونها هم گفتن که امکان پذیره اما خودتون باید برید این تاییدیه ها رو بگیرید.
گفتم اشکال نداره حتما یه خیری توی کل این اتفاق هست و قراره یه چیز جدید یاد بگیرم. دارالترجمه گفت ساعت 7 صبح میتونید بیاین ترجمه شناسنامتون رو بگیرید. من هم رفتم و مسئولش آدرس اداره امور مترجمان رسمی قوه قضائیه و وزارت خارجه رو به من دادن.
خودم رو برای یه صف طولانی و یه پروسه پیچیده تو اداره مترجمان قوه قضائیه آماده کرده بودم. اما وقتی رفتم اونجا در کمال ناباوری ظرف 15 دقیقه کارم راه افتاد. باورم نمیشد!!!!!!!!!!!!!!! حالا باید میرفتم و تاییدیه دوم رو میگرفتم.
آقایی که کنار من نشسته بودن گفتن که پیاده هم تا وزارت خارجه میشه رفت و نیازی به مترو سوار شدن نیست. من هم پیاده رفتم و تو کمتر از 10 دقیقه رسیدم. دیدم کلا 5 نفر اونجان و کارم تو 10 دقیقه راه افتاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدای من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من سالها بود که کار به این سادگی رو به دارالترجمه ها سپرده بودم و بارها پیش اومده بود که مدارکم رو سریع لازم داشتم اما باید صبر میکردم که اونها تاییدیه مدارکم رو برام بگیرن و به من بدن.
اونجا بود که به خاطر قضیه شناسنامه کلی از خدا تشکر کردم و دیدم که وارد شدن تو دل ترس ها و یاد گرفتن چیزهای جدید چه لذتی داره و چقدر میتونه باعث رشد انسان بشه و باعث بشه کارهاش سریع تر و راحت تر و کم هزینه تر پیش بره.
*
قبل از اینکه ادامه ماجرا رو تعریف کنم، میخوام بگم که به نظر من گاهی اوقات ما یه عالمه محدودیت و پیچیدگی تو ذهن خودمون درست میکنیم و به خاطرش کلی غر میزنیم و دیگران رو مقصر میدونیم و به زمین و زمان ناسزا میگیم. در صورتی که ممکنه راه حل خیلی ساده تر و سریع تری برای انجام اون کار باشه اما ما سعی نکردیم پیداش کنیم یا یاد بگیریمش.
یه مثالش همینی بود که گفتم. یه مثال دیگه اینه که من قبلا برای گرفتن بیمه ورزشی که برای ثبت نام کلاس ورزشی لازمه دقایق طولانی ای رو تو صف میموندم.
بارها این کار رو به صورت دستی انجام دادم اما پارسال دیدم یه پوستر کنار دفتر صدور بیمه ورزشی زدن و راه حل گرفتن کارت بیمه به صورت اینترنتی رو به صورت تصویری توضیح دادن.
اما باز هم اون بخش وجود من که نسبت به تغییر و امتحان کردن راه ها و چیزهای جدید مقاومت داره گفت که حالا این بار رو هم حضوری انجام بده و سال بعد اگه خواستی اینترنتی انجام بده و من چون قانون رو به خوبی الان درک نکرده بودم به این نجوا گوش دادم و دوباره همون آش و همون کاسه.
اما امسال دیگه به اون نجوا اهمیتی ندادم و رفتم این کار رو به صورت اینترنتی انجام دادم و وااااااای خدااااای من!!!!!!!! با چند تا کلیک کارت بیمه ورزشیم صادر شد و من هم پرینت گرفتمش!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا هر بار که میرم باشگاه و از جلوی اون مرکز صدور بیمه ورزشی رد میشم و میبینم که مراجعه کننده ها زیر نور آفتاب و دقیقااااااااااااا زیر همون پوستر آموزش اینترنتی صدور بیمه منتظر ایستادن و دارن با موبایل های هوشمندشون کار میکنن یاد خودم میفتم و کلی با خودم میخندم.
هر بار که رد میشم میخوام فریاد بزنم که با همون گوشی ای که دستتونه میتونید کارت بیمه رو بگیرید و دیگه اینجا منتظر نمونین.
اما میدونم که اگه کسی مثل پارسال من آمادگی شنیدن این مطلب و پذیرفتنش و عمل کردن بهش رو نداشته باشه فریاد من هیچ تاثیری نمیتونه روش بزاره چون اون پوستر به قدری بزرگه که صداش بلندتر از هر فریادیه!
*
حالا بریم سر ادامه ماجرای شناسنامه. تاییدیه ها رو گرفتم و ترجمه شناسنامه رو بردم سفارت و تحویل مسئول بخش دریافت مدارک دادم و توضیح دادم که این باید جایگزین ترجمه قبلی بشه. بعدش بیرون ساختمون سفارت منتظر شدم تا این مدرکم تایید بشه و من همون روز ببرمش مرکز ویزا.
اونجا شروع کردم به خوندن یه کتابی که پر از باورهای خوب بود اما کم کم تعداد مراجعه کننده ها به حدود 20 نفر رسید و دیگه من نمیتونستم راحت تمرکز کنم. نمیتونستم جام رو هم عوض کنم چون باید نزدیک در ورودی منتظر میموندم تا اگه صدام کردن بشنوم.
گفتم اشکال نداره الان فایل های صوتی استاد رو میزارم تو گوشم تا صدای اطراف و شکایت های بقیه در مورد طولانی و پیچیده بودن روند اخذ ویزا و تجربیات ناخوشایندشون رو نشنوم. همزمان به خوندن کتاب هم ادامه دادم.
همون موقع تو دلم گفتم که کاش الان یه شرایطی بود که من میتونستم بهتر تمرکز کنم. چند دقیقه بعد یه دفعه مسئول ایرانی بخش دریافت مدارک اومد بیرون و اسم من رو خوند و بدون هیچ توضیحی گفت که رسیدت رو بده. گفتم من از شما اصلا رسید ندارم!!!!!!!!!! چه رسیدی؟ با صدای بلند گفت مگه میشه رسید نداشته باشی؟ من هم ناخودآگاه بعد از یه مدت خیلی طولانی برای اولین بار برای اثبات حرفم قسم خوردم و گفتم به خدااااااا به من رسید ندادید!!!
(تو پرانتز بگم که این نشون میده که هنوز بیشتر باید روی خودم کار کنم که حتی تو چنین شرایطی برای اثبات حرف خودم به قسم متوسل نشم. میدونم که هیچ انسانی کامل نیست و نباید آدم به خودش بیش از حد سخت بگیره اما هر بار که قسم میخورم یاد این حرف میفتم: حرفت رو زدی، باور کردم. اصرار کردی، شک کردم. قسم خوردی، گفتم دروغ میگه!)
اون آقا هم در جواب من با صدای بلند داد زد و گفت: قسم نخور!!!!!!!!!!! گفت اگه رسیدت پیدا نشه باید دوباره هزینه تایید این مدرک رو بدی. بعدش هم رفت تو و در رو بست و من رو در حالی که جلوی چندین نفر دیگه تلویحا دروغگو خطاب شده بودم بیرون سفارت تنها گذاشت…
نجواهای شیطان همون موقع شروع شد. گفت چی شد؟ دیدی قانون جواب نمیده؟ دیدی اینها همش الکیه؟ تو که داشتی همزمان یه کتاب خوب میخوندی و فایل های استاد رو گوش میدادی (به قولی داشتی ورودی دبل چاکلت به ذهنت میدادی) اما چی شد که این آقا باهات این برخورد رو کرد؟
درجا جوابش رو دادم و گفتم که استاد گفتن که اگه تو مسیر درست باشیم و هر اتفاقی رو خیر ببینیم، قطعا نتیجش برامون خیر میشه، حتی اگه به ظاهر ناخواسته باشه. یاد حرف استاد تو دوره 12 قدم هم افتادم که میگن دنبال دلیل اتفاقات موردی تو زندگی نگردید و مثلا نگید وااااااااااااای من چه فرکانسی فرستادم که حالا این آدم با من اینجوری برخورد کرد!!!!!!!!!!!
من از وقتی که قانون رو بهتر درک کردم، هیچ وقت بی احترامی خاصی رو از کسی ندیدم و اگر هم یکی دو مورد بوده سریع تمرکزم رو از روش برداشتم و سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و بگم حتما یه خیری تو این تضاد هست.
این بار هم گفتم این مسئول بنده خدا سرش حسابی شلوغه و اگه من هم باید روزی جواب ده ها مراجعه کننده و صدها تلفن رو میدادم شاید همچنین برخوردی رو میکردم.
خلاصه دوباره نشستم و شروع کردم به کتاب خوندن و گوش دادن فایل های استاد. چند دقیقه بعد مسئول خارجی بخش ویزای سفارت اومد جلوی در و به من گفت که شما ترجمه شناسنامه قبلیتون رو تحویل گرفتید؟ من هم گفتم نه. گفت خُب برای همینه که رسید ندارید. تازه متوجه شدم که اون مسئول دریافت مدارک فکر کردن که من ترجمه قبلی رو گرفتم و حالا میخوام با ترجمه جدید جایگزینش کنم. در صورتی که اون ترجمه قبلی هنوز پیش سفارت بود. در واقع فقط یه سوء تفاهم پیش اومده بود.
اون مسئول خارجی رفتن داخل سفارت و چند دقیقه بعد اومدن به من گفتن شما بیاین داخل منتظر بشید چون الان مدرکتون حاضر میشه.
من رفتم داخل و دیدم که اون مسئول ایرانی نشستن پشت میز. متوجه شدم که به خاطر اشتباهشون و برخوردشون حس بدی پیدا کردن و به خاطر همین نمیخواستم جو سنگین باشه و شروع کردم به صحبت کردن باهاشون.
گفتم که شاید من باید واضح تر توضیح میدادم تا این سوء تفاهم پیش نیاد. بعد گفتم که درک میکنم که چقدر کارتون سخته و چقدر سرتون شلوغه. ایشون هم بنده خدا انقدر برخورد خوبی از خودشون نشون دادن که نگو. در عرض چند دقیقه حال هر دوی ما خوب شد.
من همچنان زیر باد کولر منتظر بودم. چند دقیقه کتاب خوندم، یه کم فایل گوش دادم. دوباره کتاب خوندم. دوباره فایل گوش دادم. یک ساعت گذشت. دو ساعت گذشت… تازه متوجه شدم که بعد از اینکه من رفتم داخل سفارت، کنسول سفارت که باید ترجمه شناسنامه رو امضا میکردن برای یه کاری رفتن بیرون سفارت و تا ایشون نیان مدارک هیچکس تایید نمیشه.
خلاصه بعد از حدود دو ساعت و نیم ایشون اومدن. اما در تمام طول این مدت اون مسئول ایرانی که اجازه نمیدادن هیچکس داخل سفارت منتظر بشینه به من نگفتن برو بیرون منتظر بشو. من تک و تنها اونجا بودم و داشتم روی باورهام کار میکردم و یک بار هم خم به ابرو نیاوردم و گفتم که حتما یه خیری تو این تاخیر هست.
وقتی مدارک حاضر شد، من اولین نفری بودم که خوشحال و خندان ترجمه مدرکم رو گرفتم. وقتی رفتم بیرون اون افرادی که ساعت ها بیرون منتظر بودن چشمهاشون چهار تا شد. گفتن شما تمام این مدت داخل بودید؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! به شوخی گفتن پارتی بازی کردن برای شما!
من هم فقط لبخند زدم و تو دلم گفتم که درسته… خدا پارتی من بود! تو دلم گفتم که خدا با یه اتفاق به ظاهر ناخواسته و عجیب و غریب من رو از بین اون همه آدم گلچین کرد و برد یه جایی که زیر کولر و تک و تنها تو آرامش بتونم صدای خودش رو بهتر بشنوم…
و حسن ختام این روز پر ماجرا این بود که من به صورت معجزه وار سر کوچه یه تاکسی گیرم اومد و دقیقا 5 دقیقه قبل از بستن مرکز ویزا تونستم شناسنامه رو به دستشون برسونم… خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا عاااااااااااااااااااااااشقتم!!!!!!!!!!! عاشقتم که من رو با این سایت بی نظیر و این دوستان خوب آشنا کردی. عاشقتم که دیگه برای نوشتن معجزات روزانه زندگیم وقت کم میارم….
سلام استاد عزیزم… واقعا ممنون بابت این فایل بی نظیر و به تصویر کشیدن این بنای فوق العاده زیبا… گفتید که شیفته این arch شدید و حالا من میخوام از زاویه دید خودم براتون بگم که چرا انقدر این بنا آدم رو تحت تاثیر قرار میده…
به نظرم راز زیبایی و تاثیرگذاری این بنا اینه که به اندازه قوانین جهان هستی سادست و انسان همیشه دلش برای چیزهای زیبایی که پُر از سادگی هستن پَر میکشه…
من از این سازه یاد گرفتم که در عین سادگی میشه باشکوه بود… میشه از یه چیز خیلی ساده یه چیز باشکوه ساخت… میشه با استفاده از یه قانون ساده یه زندگی باشکوه رو خلق کرد… میشه در نهایت سادگی و شکوه به عرش رسید…
خدای عزیزم… خدای دوست داشتنی من… ممنون که با این بنا من رو یاد عرش خودت انداختی که بی هیچ پایه ای به وسعت جهان گسترده شده… سالهاست دارم هر روز زیر این طاق عظیمت قدم میزنم اما بارها از شکوهش غافل شدم…
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (آیه 65 سوره حج)
آیا ندیدی که هر چه در زمین است خدا مسخر شما گردانید و کشتی به فرمان او در دریا سیر میکند و آسمان را او نگاه میدارد که بر زمین نیفتد مگر به اذن او؟ همانا خدا به مردم بسیار رئوف و مهربان است.
استاد عزیزم یک دنیا ازتون ممنونم که با نشون دادن این سازه فولادی بهم یادآوری کردید که هر چقدر که تو زندگی مقاوم تر باشم، با شکوه تر جلوه میکنم…
ممنون که بهم یادآوردی کردید که نیاز نیست برای رسیدن به اوج و تاثیرگذار بودن تو این جهان دنبال راه های پیچیده باشم چون راهکارهای خدا همیشه مثل خودش و قوانینش سادست…
سلام آقای اکبری عزیز. نمیدونید چقدر از خوندن کامنتتون لذت بردم. خیلی خوشحالم که تونستم دستی از دستان خداوند باشم برای مطمئن تر کردن شما برای اجرای ایده بی نظیرتون.
نمیدونم چرا وقتی داشتم کامنتتون رو میخوندم یاد آقای «احمدرضا فلسفی» افتادم که قهرمان فوتبال فری استایل ایران هستن و تو مسابقات بین المللی زیادی شرکت کردن. ایشون هر چند وقت یه بار ویدیوهایی از تمرینات خودشون تو ایران یا خارج از کشور رو تو یوتیوب و اینستاگرام و آپارات و غیره میزارن و گاهی اوقات حرکاتشون رو هم آموزش میدن.
یه حسی بهم گفت که بهتون بگم یه سری به پیچ های ایشون بزنید چون ایده های جدیدی رو میتونید از سبک کار ایشون بگیرید. البته شاید از قبل بشناسیدشون. من خیلی جدی فوتبال فری استایل رو پیگیری نمیکنم اما کارها و ایده های ایشون خیلی برام جذابیت داره.
این جمله رو هم دیروز از یه نویسنده آمریکایی به نام مارک منسون دیدم و دوست دارم با شما به اشتراک بزارمش:
You can become successful at something without having much particular talent at it. But you can never become successful at anything without taking action. Ever
شما میتونید بدون اینکه استعداد خیلی خاصی تو یه چیزی داشته باشید توش موفق بشید. اما هرگز نمیتونید بدون اقدام کردن تو چیزی موفق بشید. هرگز.
امیدوارم که به زودی کامنتتون در مورد اجرای ایدتون و خبرهای موفقیتتون رو بخونم.