live | پاسخ های کلیدی به چند سوال

نکته مهم: فایل فقط به صورت صوتی است


سوالاتی که در این فایل پاسخ داده شده است شامل:

  • منظور از نگرش خالق یا نگرش واکنش دهنده چیست؟
  • منظور از تقوا چیست؟
  • آیا هر شرایطی هرچقدر نادلخواه را می توان در زندگی تغییر داد؟
  • چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
  • درباره دریافت الهامات خداوند بگویید؛
  • عملکرد توحیدی درباره مهاجرت، چگونه است؟
  • با چه باور و منطقی جلوی حسادت کردن را بگیریم؟
  • چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
  • از کجا بدانم که در چه فرکانسی هستم؟
  • استاد آن زمان که در بندرعباس پیاده روی می کردید و فایل گوش می دادید، موضوع آن فایلها چه بود؟

نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی ام


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی live | پاسخ های کلیدی به چند سوال
    10MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

670 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم درویشی» در این صفحه: 2
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2861 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همگی

    گام پنجم – پاسخ های کلیدی به چندسوال

    از همه دوستان در پروژه خانه تکانی تشکر میکنم بخاطر کامنتهای خوبشون

    با یادآوری و برداشت هایی که دارن

    موضوع خوراک خوب دادن به ذهن یا کنترل ورودی های ذهن

    دقیقا این یکی از چالش های من هست توی خونه و بیرون مخصوصا اینکه یه چیزی جدیدا متوجه شدم هم توی خونه هم توی فضای سالن که من وقتی یه ورودی نامناسب میشنوم چه در مورد خودم باشه چه غیر مستقیم باشه واکنش نشون میدم

    به جای اینکه اولین گزینه م کنترل ذهنم باشه اولین گزینم شده کنترل ورودی ها به کمک عوامل بیرونی مثل هنزفری زدن مثل ترک محیط و…

    شاید بگید اینا راهکارهای کنترل ورودی ها میتونه باشه و اتفاقا توی سایت و عقل کل بقیه پیشنهاد میدن ولی متاسفانه من یکی از این ور افتادم، یادم سال 98 خدامیدونه چندتا هنزفری خراب کردم فقط چون نمیخواستم افکاری که خودم ارسالشون کرده بودم رو بشنوم و بپذیرم و مدام فراری بودم

    و دیشب برام سوال بود چرا اینقدر دور و اطرافم پر از حرفهای چرت و پرت هست با اینکه من همه تلاشم برای کنترل ورودی هام دارم انجام میدم تا دیشب رفتم سراغ فایلهای صوتیم و چشمم خورد به فایل غذای روح استاد دقیقا چقدر منطبق بود با این قسمت حرفهای استاد در این فایل..

    قدم اول اینکه کنترل ذهن انجام بدم کنترل کنم ورودیهامو به وسیله کنترل ذهن بعد هدایـــــت میشوم به سمت راهکارهایی مناسب با شرایط و محیط و جایی که اون لحظه با ادمهایی که هستم با فضای ذهنی که دارم چقدر درک این موضوع کار راحت تر میکنه

    به خصوص برای منی که یا با خانوادم هستم یا توی سالن ورزشی میخوام با تعداد بسیار زیادی برخورد داشته باشم

    من به شخصه از افرادی ام خیلی مراقب چیزی هستم که میخورم خیلی و برام فاجعه ست اگر مثلا ببینم توی ارد گندم حشره س بعد مامانم بخواد باهاش نون درست کنه

    اما درمورد غذای ذهنم به اون شدتی که برای جسمم حساسیت به خرج میدم نمیدم یعنی میدم ولی درست نیست واقعی نیست از راه درستش نیست و عملا کیفیتی هم نداره

    چطور توقع دارم رابطه عاشقانه خوبی رو تجربه کنم وقتی غذای ذهنم توجه به خیانت هست

    چطور توقع دارم شجاعانه و با قدرت فوتسال بازی کنم وقتی مدام به ذهنم این غذا میدم که اگر مصدوم شدم چی اگر پام از دست دادم چی و…

    تمرین گام چهارم :

    امروز هدفتو بنویس و بگو چه قدم کوچیکی میتونی برای هدفت برداری ؟

    امروز چه قدم کوچکی میتونم برای تحققق خواستم در فوتسال بردارم چطور میتونم یه قدم کوچیک در مسیر تحقق و امکان پذیر شدن خواستم بردارم؟

    استاد گفت اولین نشونه که در مسیر تکامل هستی که هر روز حالت بهتر میشه و جسمت متأثر میشه از این احساس خوبی که در خودت ایجاد میکنی و به سرعت واکنشش نشون میده

    این نکته باید جدی بگیرم و حواسم باشه

    حتی اگر دچار ناراحتی میشم در جسمم اونو گره نزدنم به فلان و بهمان عامل بیرونی بلکه دلیلش در خودم جستجو کنم

    در مورد حسادت، چند وقت پیش بود دختر خالم خونمون بود و هر سری جدیدا میاد میگه توپت بیار میخوام باهاش بازی کنم و مدام با دیوار پاس کاری انجام میده

    بعد من اون روز یکم باهاش بازی کردم بعدش بهش گفتم روپایی تمرین کن تا دوتاپاهات هماهنگ بشه دوتاش قوی باشه

    بعد داشتم بهش یاد میدادم که روپایی میزدم پشت و سرهم یهو دراورد گفت خوووووب بابا فهمیدیم روپاییی بلدی!!

    من همون لحظه با خودم گفتم یعنی تو اینجوری فوتسال شروع کردی؟ تو مریم وقتی میرفتی سالن از کسی که سنش از تو کوچکیتر و مهارتش بیشتر بود درخواست میکردی باهاش تمرین کنی و وقتی ام از میباختی تازه خوشحال بودی و لذت میبردی که داری رشد میکنی و این کوچک بینی ها نبود تازه وقتی هی میرفتم جلو همون ادم بهم توی سالن میگفت مریم خیلی بهتر شدیاا من اینو نشون میدیدم و مینوشتم و حالا چیشده درون من؟

    تا اینکه با خوندم کامنت ها متوجه شدم خودمم دچار این داستان انکار دستاورهای دیگران هستم و یه جورایی ریشش درون خودمه و باید اونو توی خودم جستجو کنم

    تا این باور حسادت کمرنگ تر بشه و اتفاقاااا این باور خوب در وجودم ساخته بشه اگر این ادم تونسته پس منم میتونم و شور و شوق و انگیزه اییی در خودم ایجاد کنم

    اصلا تحسین دیگران باید شور و. شوق و انگیزه در وجود خودم ایجاد کنه اول از همه نه اینکه صرفا بخوایم بقیه رو یه تشویق و به به و چه چه بکنیم برای اینکه نشون بدیم مثلا من ادم حسودی نیستم و ادم خوبی ام همش موفقیت دیگران میخوام نه اینا خالی بستن خودته هییییچ کمکی هم به خودت نمیکنه

    مورد بعدی در مورد قدرت دادن به قوانین دولت ها و رییس ها و حاکمان

    اول اینکه من این فهمیدم استاد عباسمنش از اون ادمهایی هست که تلاش میکنه تمرکزش روی خوبی ادمها باشه به خصوص از یکی از فایلهاشون فهمیدم ایشون با رهبر جمهوری اسلامی با رییس جمهور هایی که سرکار اومدن و.. در صلح هستن

    وگرنه حتما ایشونم درگیر جریانات دوستان سلطنت طلب میشدن

    من یه خانواده ای میشناسم که اینا بشدت برعلیه جمهوری اسلامی و سرانش هستن

    بعد همیشع در حال بد گویی و توجه بر نخواسته بودن دخترشون از خودشون فراری بود با یه بازی ازدواج کرد که طلاق بگیره بتونه بدون دخالت پدر و مادرش بره خارج

    بعدش رفت خارج پناهنده شد و مدام برای موندن توی همون کمپ مدام باید براش پول میفرستادن اخرشم مجبور شد ازدواج کنه همونجا تا بتونه از مزیت های اون کشوری که پناهنده شده بهره ببره

    همیشه میدیدم این خانم دنبال مشتری های مغازشه تا طلبش بدن مدام در حال گله و شکایته که طلبش براش واریز کنن مدام همه چیز قسطی میده و همیشه هم درگیر با مشتری هاش

    قبلنا اینا رو نمی‌دیدم فکرم چیز دیگه بود میگفتم اینا خیلی خانواده های خوبین ولی الان دارم میفهمم چقدر اوضاعشون داغون فقط بخاطر اینکه قدرت دادن به عوامل بیرونی

    من با بدگویی در مورد یه شخص یا یه گروه یا هرچیزی نمیتونم قدرت زندگیم بگیرم ازشون اگر فکر میکنم قدرت دست اوناست

    خیلیها فکر میکنن اینا چابلوسی هست ولی اینطور نیست

    من خودم توی خانواده مذهبی چشم گشودم و وقتی با استاد اشنا شدم و روی فایلها کار کردم خیلی زیبا هدف هام فهمیدم و جداشدم از هدفهای تی وی و یکسری سران مملکت که مدام تبلیغ میشدن

    و مسیر خودم رفتم خیلی ام حرف میشیندم از خانوادم ولی من هیچ تعصبی به عباسمنش نداشتم که حالا اونو هرچقدر بکوبنش زمین فکر کنم میتونن خرابش کنن و همین شد که تونستم راه خودم برم بدون هیچ جر و بحثی و هیج تلاشی برای راضی نگه داشتن کسی

    اما اعتراف باید بکنم که مدتها از این تفکر دور بودم چند وقت پیش وقتی داشتم فایل الگو برداری از افراد موفق رو گوش میدادم استاد گفت من همین الان میتونم 10 تا ویژگی مثبت خامنه ای بگم

    10 ویژگی متبت رضا شاه و محمدرضا و خاتمی و رفسنجانی و احمدی نژادو و… بگم

    و تحسینشون کنم که برای من خیلییی جالب بود چون به این شکل از استاد نشنیده بودم جالب شد الان میبینم این ویژگی تحسین کردن توانمندی افراد چه ارتباطی میتونه داشته باشه با توحید و قدرت ندادن به افراد

    بخاطر همین استاد به راحتی ممکن از ایران رفت ب خلاف تمام الگوهای اینستاگرامی که میان مثلا فکر میکنن خیلی خفنن با اب و تاب یه سری الگو ها توی ذهن بقیه در مورد مهاجرت میسازن بقیه فکر میکننن اره درستش همینی هست این ادم میگه و چجور مدافع حرفاشون میشن درحالی که نمیدونن یه الگویی به اسم سید حسین عباسمنش که بر خلاف این مسیر و داستاناشون متفاوت تجربه کرده

    درمورد اون دوستی که توی لایو از استاد درمورد تغییر زندگیش پرسیده بود که طلاق گرفته و زندگیش خوب نیست

    من چند وقت پیش هدایت شدم یکی از فایلهای زندگ در بهشت و دوست عزیزی به اسم حسین که طلاق گرفته بود و همه چیزش از دست داده بود از لحاظ مالی بشدت شرایط بد شده بود بعد از 4 سال دوباره میخواست با خانمش ازدواج کنه و جالبه از طریق همین خانمش با استاد وقتی که طلاق گرفته بودن اشنا میشه و از یه ادمی که همه چیز از دست داده بود به ادمی تبدیل شده بود که از لحاظ مالی و ماشین و ثروت و نعمت شرایطش تغییر کرده بود وسیگار ترک کرده بود خداراشکر برای این نشانه

    در پناه خدا میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2861 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    امروز روز پنجم از پروژه خانه تکانی من است

    این فایل 11 دقیقه ای چندین یادآوری کوتاه بود از اصلی ترین نشونه ها و مهارتی که هر کدوم ما باید هر روز بهتر بشیم توش و در مسیرش گام برداریم

    خیلی سخت بود و هست برام کامنت گذاشتن

    ولی بارها به خودم گفتم که باید تکرار کنم

    این ذهن در مقابل فایلی که بارها گوشش میدم مقاومت نشون میده و یا حتی توی خوندن کامنتها، میگه تکراری همش تکراری

    ولی ما باید ادامه بدیم.

    استاد توی فایل یادآوری کرد این اصل و باور مهم که ما خالق زندگیمون هستیم و میتونیم هرآنچه میخوایم داشته باشیم و باید باور کنیم که میشه و اتفاق میوفته

    چطوری مهم ترین نشونش توجه ما بر روی زیبایی های مسیر و نکات مثبت امید بخش زندگیمون هست اینکه بتونیم شکرگزار آنچه که داریم و الان در دسترسمون هست باشیم و اینطوری بگم که ببینیمش و توی وجودمون یادآوریش کنیم

    من یادمه دیروز که توی قطار نشسته بودم توجهم مدام میخواست بر روی خاکی و کثیف بودن شیشه کنار صندلی یا توجهم میرفت روی خود صندلی که بعد از مدتی از شروع حرکت بدنم درد میکرد و احساس میکردم صندلی اصلا نرم نیست خب در مرحله اول میخواستم به این توجه بال و پر بدم ولی یادم افتاد که میتونی به چیزای بهتر توجه کنی بجای اینکه بخوای اونو بیشتر گسترش بدی و انصافا کار سختی بود و سختی هست.

    نکته مهمی که دوست دارم از این فایل یادآوریش کنم برای خودم اینکه استاد گفت حال خوب با تغییر بنیادین و درونی باور ها اتفاق میوفته (آگاهی خیلی مهم) و مهم ترین نشونه اینکه توی مسیر درست هستیم اینکه حالمون خوبه (ساده تر بگم برای خودم هر روز بهتر بهتر میشه) و جسم ما به سرعت واکنش نشون میده به انرژی درونی ما وقتی سالم هستیم سرحالیم،دستگاه های بدن خوب و به راحتترین و قوی ترین حالت ممکن کار می‌کنند و بدن ما رو به جلو پیش می‌برند.

    مثالی که از مرگ پسر دومتون یوسف زدین که وقتی این اتفاق افتاد چندساعت بعد سعی کردین حالتون خوب کنید،

    یادمه قبلا تعریف کردین بندرعباس بودین و بعد از مدتها دوستاتون میدین که این اتفاق افتاد چقدر استاد اون موقعیت، موقعیت سختی بوده برای شما خوشحالم که از پس این اتفاق برآمدن تونستین به شکل یه چالش ببینیدش و به حس خوب برسید

    یادمه توی یه فایل دیگه بود که میگفتین شنیدن داستان ادمها خیلی بهتون کمک کرد که مرگ بپذیرید خیلی با جزییات اون فایل یادم نیست ولی داستان یه زن و شوهر مسنی که چندتا از بچهاشون از دست داده بودن.

    استاد من فایل چندبار گوش دادم بقیه فایلها رو هر کدوم یکبار گوش دادم شاید چون تایمش کمتر بود و میتونستم ذهنم بیشتر مجاب کنم به گوش دادن این حرفها ولی با این وجود حین 5 یا 6 بار پلی کردم ولی بشدت بدنم و ذهنم در کمترین انرژی و توجه نسبت به این حرفها بودن که من آخرش بلند شدم رفتم توی حیاط شروع کردم به راه رفتن و گوش دادن

    بعد از شنیدن حرفاتون توی حین گوش دادن داشتم به خودم میگفتم من یه همچین خدایی میخوام دقیقا همون قسمتی که در مورد مهاجرت گفتین که وقتی خواستین مهاجرت کنید گفتن نمیشه و موانع وجود داشت ولی شما به خودتون این باور دادین که خدا از همه بالاتره چقدر دلم این خدا خواست که صفر تا 100 آرزوهامو بدم دستش، اینکه طرف کی باشه چه مقام سیاسی نظامی و دولتی و غیره داشته باشه هیچ کس نمیتونه مانع رسیدن به چیزی بشه که من میخوام اصلا اون چیزی که توی ذهن من هست جواب میده نه چیزی که بقیه تعیین کردن

    و ما توی هر شرایطی باشیم میتونیم زندگیمون تغییر بدیم بریم بالا

    تمام سعیمو کردم که بدون تقلب اینکه بخوام هی گوش کنم تا بیاد بیارم یا برم بالا متن بخونم تا موضوع های عنوان شده توی فایل یادم بیاد به ذهنم دستور دادم که بیاد بیاره و بگه هرچی که شنیده و پردازش کرده و از خودم راضی ام بابت این موضوع، در نهایت سعیمو میکنم که در نوشتن کامنتهام به موضوع های مطرح شده توسط استاد ارتباط و هماهنگی بیشتری داشته باشه.

    با ایمان

    مریم درویشی

    1403/7/14

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: