live | پاسخ های کلیدی به چند سوال

سلام بر همراهان عزیزم

روز هفتاد و ششم فصل سوم

دو سه روزه که کامنت ننوشتم، این دو سه روز یکی از پر کارترین دوران زندگی ام بود که البته هنوز هم ادامه دارد، ولی امروز به خودم گفتم باید حتما فعالیت داشته باشم، چون مثل همیشه، حال خوب من است که باعث خواهد شد در هدفم موفق شوم نه میزان زحمتی که برای رسیدن به آن هدف می کشم، کیفیت مهم است نه کمیت!

خداوند قدرتمند را شاکرم که انقدر پرانرژی به سوی هدفم حرکت می کنم، خداوند را شاکرم که این وبسایت هست که بتوانم حال خودم را خوب و خوش کنم.

خدایا شکرت که با کار کردن روی خودم ، با کامنت نوشتن ، به طور ناخوداگاه حواسم جمع می شود و ذهنم هر ورودی را به خودش نمی دهد، به محض دیدن نشانه های ورودی بد به من آلارم می دهد ، خدایا هزاران بار شاکرت هستم.

استاد عزیزم، دیروز خیلی اتفاق عجیبی افتاد، وقتی که داشتم روی پروژه کار می کردم، رفتم از یکی از ددانشجویان دکترا کمک بخواهم و اون گفت بشین تو اتاق من کار کن و روند کار رو بهم توضیح بده، هر سوالی که داشتی رو بهم بگو، خیلی برام عجیب بود، معمولا کسی تا این حد برای دانشجوی دیگر وقت نمی گذارد، کار خودش را ول کرد، نشست پشت لپتابم خودش پروژه رو جلو برد و به من هم توضیح داد :).

وقتی که داشتیم استاد راهنما ها را انتخاب می کردیم، همه به من می گفتند فلان استاد را انتخاب نکن، به شدت سخت گیر و جدی است، ولی خب من هم به دنبال کسی بودم که مرا ول نکند، قشنگ روی من تمرکز داشته باشد و ازم کار واقعی بخواهد، نه چرت و پرت، همه می گفتند با فلان استاد پایان نامه برندار ولی قلب من به من می گفت که اگر می خواهی کارت ارزش داشته باشد، اگر می خواهی کار با ارزشی بکنی باید با کسی کار کنی که کار با ارزشی انجام می دهد، هر چند سخت گیر باشد. رفتم با ایشون حرف زدم، ایشون رو به عنوان استاد راهنمام انتخاب کردم، و بعدا متوجه شدم که ایشون تیم خیلی قوی دارند، خودشان به دانشجو کمکی نمی کنند ولی دانشجو های ایشون اتحاد قوی دارند و معمولا همه ی پایان نامه ها مشابه هم هستند، تا الان هر کاری که کرده ام، از دانشجو های دکترا کمک گرفته ام، دیروز اتفاقی یاد صحبت های شما افتادم، وقتی که بقیه بچه ها که با استاد های دیگر درس برداشته اند در پروژه مانده اند ولی من جلو ام! چون به حرف قلبم گوش دادم، چون هدف داشتم! همه می گفتند تصمیم تو غیر منطقی است، تو با این رزومه ی ضعیفت می خواهی با کسی کار کنی که استاد تمام است و در زمینه خودش به صورت جهانی شهرت دارد، ولی قلب من تصمیم غیر منطقی گرفته بود، الان من از همه جلو ترم چون تیم قوی که استادم دارد پشت من است و جایی نیست که من در آنجا گیر کنم.

من باور دارم که لایق این هستم که با یکی از بهترین استاد های کشور کار کنم

من لایق این هستم که یک پایان نامه ی با ارزش کار کنم

و به عنوان یک مهندس، حرفی برای گفتن داشته باشم

من لایق این هستم که در بهترین دانشگاه های کشور تحصیل کنم، خدایا شکرت.

با تکیه دادن به توست که لایق بهترین ها می شوم،

با گوش دادن به حرف توست که به سمت بهترین مسیر ها هدایت می شوم،

با داشتن شور و عشقم به تو زندگی برایم زبیا تر می شود، زندگی برایم پر معنا تر می شود،

عاشق زندگی ام می می شوم، چون تویی که این زندگی را برای من ساخته ای

خداوندا، شاکرت هستم که در یک روستا زندگی می کنم، مرا ببخش اگر در گذشته از این بابت دلگیر بودم

بودن در روستایی که به شهر خیلی نزدیک است باعث شد که من با هر دو نوع زندگی شهری و روستایی آشنایی داشته باشم

باعث شد که خیلی پر تجربه تر باشم، باعث شد که هم در زندگی شهری حرفی برای گفتن داشته باشم، هم در زندگی روستایی

شاکرت هستم که این چنین شرایطی را برای من درست می کنی تا مرا قوی تر کنی،

ببخش اگر لحظه ای از تو گله کرده ام.