live | پاسخ های کلیدی به چند سوال

به نام خداوند بخشنده و مهربانم

الفاتحه

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است .(٢)

سلام و سلامتی و نور الله تقدیم همگی

امیدوارم حالتون عالی باشه

امروز با هدایت الله من به این فایل بی‌نظیر هدایت شدم

قبلِش هم به قدم 5 فایل 4 که به نظرم هر روز هم گوش بدیم آگاهی خالص تری نصیبمون میشه هدایت شدم.

استاد جان میگن بچه ها اگر دارین رو خودتون مدتیه کار می‌کنید هر اتفاقی،بچه ها هر اتفاقی بیوفته به نفع شماست ،چون پلنِ خداونده

پس کارِ شما و سمتِ شما اینه که حالتون را خوب نگه دارید و خدا هم شمارا به خواسته تون میرسونه شاید اون لحظه خیرِش براتون مشخص نشه ولی بعدا حتما متوجه خیرِش میشید.

دیروز با حال عالی و سپاسگزاری و نوشتن ستاره قطبی رفتم به سر کار و در طی مسیر واقعا رو ابرا بودم و حالم خیلی خوب بود

رسیدم سرِکار که متوجه شدم ،منو منتقل کردن به یه ساختمون دیگه و جام عوض شده

همون لحظه گفتم الخیر و فی ما وقع و رفتم و مشغول کار شدم که همکارام وقتی منو دیدن خیلی خیلی خوشحال شدن و واقعا ابراز انس و الفت و محبت و دوستی به من کردند

و چند لحظه بعد با یه برخورد انتقاد آمیز یکی از مدیرهامون مواجه شدم

که همون جا به ایشون حق دادم

ولی جالبِش این بود که در همون ابتدای جابجایی با من این رفتار شد و اون افرادِ قبل به ظاهر مسبب این رفتارِ مدیر با من بودن

ولی خوب من شاگرد استاد عباسمنش هستم

همون لحظه مسئولیت کار راقبول کردم و

یه الخیر و فی ماوقع گفتم.

تو این جور مواقع جدیدا یه الهامی به من شده که سه تا جمله تکرار میکنم

1_خودتو در آغوش بگیر

یعنی اون رفتارِ این مدیرِ مربوطه آیینه یه فکر و توجه و باورِ منه پس من خودمو در آغوش گرفتم و هیچ حسِ بدی نسبت به ایشون پیدا نکردم و حتی تو دلم از ایشون تشکر هم کردم که این رفتارِشون باعث داره میشه من به خواسته ام برسم و با خودم به صلح بیشتری برسم.

2_دومین جمله اینه که سمتِ خودتو درست انجام بده

شروع کردم به اون زمانهایی که از این بنده خدا که به من خیر و مهربونی و حتی تشویق شدم فکر کردم و اینقدر این کارا تکرار کردم تو ذهنم که وقتی چهره این مدیر را تصور می‌کردم اگر نزدیکِ من بود دوست داشتم بغلِش کنم و صورتشا ببوسم و برای این همه محبتی که به من داشته

و دستی از دستانِ خدا بوده تشکر و قدردانی کنم.

خلاصه به آرامش و حالِ عالی رسیدم .

3_سومین جمله اینه خدارو به زندگیت دعوت کن

وقتی به این احساسِ شکرگزاریه عمیق و آرامش درونی رسیدم احساس کردم از چند تا پله بالا رفتم و وارِد یه باغی شدم که خداوند را دارم ملاقات میکنم

این شد که بعدِ یه ساعتی یه بنده خدا از همکارام اومد و گفت

آقای خانکی درِگوشِت را بیار یه چیزی بهِت بگم

گفتم بفرمایید؛

گفتِش شما خیلی آدمِ خوب و با اخلاقی هستی .

منم ازشون تشکر کردم.

یکی دیگه از همکارام اومد بخشی از کارهای منو به عهده گرفت و گفت شما برو چای میل کن منم در این مدت داشتم فقط وفقط جلوه ای از نور و محبت الله یکتارا می‌دیدم و لذت میبردم از ملاقاتِش

که چقدر قانون خوب جواب میده.

بعد از یکی از همکارام که دیروز خیلی به من محبت داشت و چند تا کار برام انجام داد که من متحیر موندم و امروز دوباره با اشگ شوق ازَش تشکر و قدردانی کردم و گفتم آقای رضایی شما انسانِ شریف و بااخلاق و دوست داشتنی هستی

و ایشون یه اشگ شوقی تو چشمش جمع شد و گفت ؛ آقا خانکی من جز این رفتار و عملکرد در برابر خوبیهای شما نمیتونستم انجام بِدَم.

و من باز تشکر کردم و ایشون گفت من رفتارم با

همه انسان‌ها اینگونه نیست.

خلاصه با حال عالی اومدم و شروع به شکرگزاری از تموم اون ویژگی‌های مثبت محلِ کارم و افرادی که در اون واحد مشغول بودن کردم

خدایا ممنونم ازَت که امروز من ثروتمند گونه زندگی کردم و تمامِ حواسم به نعمتهایی بود که دارَن به من از جانبِ تو خدمت می‌کنند بود و ورودیهای که دوباره یه بنفیتی بود که به واسطه ی شکرگزاری داره مثلِ بارون تو زندگیم میاد و منو پر کرد از شور و شوق و لذت بندگی.

خدایا صدهزار مرتبه شکرت که با عدل داری با همه عالم رفتار میکنی.

براتون بهترینها را آرزو میکنم.

با خدا باش و پادشاهی کن

بی خداباش و هر چه خواهی کن.