نکته مهم: فایل فقط به صورت صوتی است
سوالاتی که در این فایل پاسخ داده شده است شامل:
- منظور از نگرش خالق یا نگرش واکنش دهنده چیست؟
- منظور از تقوا چیست؟
- آیا هر شرایطی هرچقدر نادلخواه را می توان در زندگی تغییر داد؟
- چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
- درباره دریافت الهامات خداوند بگویید؛
- عملکرد توحیدی درباره مهاجرت، چگونه است؟
- با چه باور و منطقی جلوی حسادت کردن را بگیریم؟
- چگونه به احساس خوب پایدار برسیم؟
- از کجا بدانم که در چه فرکانسی هستم؟
- استاد آن زمان که در بندرعباس پیاده روی می کردید و فایل گوش می دادید، موضوع آن فایلها چه بود؟
نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی ام
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی live | پاسخ های کلیدی به چند سوال10MB11 دقیقه
سلام
من خیلی خوشحالم که درجمعی هستم که همدیگررامی فهمیم وتجربه هایی شبیه به هم داریم وازاینکه تجربه های مشترک باعث تقویت دیدگاه وباورهای ماخواهد شد خوشحالم من اززمانی که نگرش وباورهایم رو سعی کردم کنترل کنم واحساس خوب داشته باشم هرانچه را درذهن وضمیرم تصورکردم روبهش رسیدم یا نزدیک تربرام شده یاباورش برام راحت ترشده
من زمانی که قانو رونمی دونستم یه مشکلی برام پیش اومد وباکسی به خاطرملک درگیر شدم حتی وکیل گرفتم اما هرکاری کردم به ضرر خودم شد هرچند حق با من بود فکرمیکردم باید من پیروز بشم اشکال من این بود که که همش متمرکز برروی احساس بد بودم وکینه ونفرت سراسروجودم پرشده بود وبه همین خاطر طبق قانون قسمتی ازمنافعم ازبین رفت چون برطبق قانون عمل شده بود اما وقتی کینه روباوجود خسارتی که طرف مقابل به من زده بود ازخودم دورکردم وخودم رواروم کردم اینجا کارها درست شد مقداری ازملکم روکه باقی مونده بود زنده شد وبرام منافع زیادی داد وحتی تاحالا همون مقدارکم بازجوری شده که دارای ارزش زیادی شده واحتمالن باقسمتی ازاون برای اینده هدفم سرمایه گزاری کنم وواقعا تمرکز برخوبی وارامش باعث میشه مابه اهداف وخواسته هامون راهت تربرسیم اگرچه ظاهرن قوانین بشری وهرچی خلاف تصورما باشه قانون کارخودش رومیکنه ومابه خواستمون طبق قانون میرسیم یه باربرای یه بررسی بازاریک کالایی قرارشد برم به کشورامارات یه دوستی توی بازاربندرداشتم باهاش مشوره کردم که می خوام برم دبی برای برسی کالا وبازارکالای مورد نظر اون هم کفت اتفاقا یه دوستی اونجا دارم که درهمین زمینه کارمیکنه وباهاش هماهنگ میکنم کمکت کنه من هم برای ویزا وکارسفرم اقدام کردم تا این که روزسفروپروازم به دبی نزدیک شدی یک روزقبل ازپرواز ازدوست بازاریم پرسیدم فردا پروازم هست وشماهماهنگی بادوستت کردی واون هم گفت ببخشید من یادم رفته بهش زنگ بزنم وهماهنگی کنم البته این دوست خوش قول من به من اطمینان داده بودکه همه چی هله ومن کارهاتو ردیف میکنم ومن هم فقط به اون وقولش اعتماد کرده بودم وقتی بهش زنگ زد اون گفت یک ساله که کشورعمان رفته ودیگه امارات نیست من خیلی ناراحت وعصبانی شدم که مگه تونمی دونستی که اون امارت نیست وبرچه اساسی تواین قول صددرصد رو به من دادی فرداپرواز منه ومن اصلا کسی رواونجا نمی شناسم وهرینه ام همش برباد شد خیلی ناراحت شدم وبه سمت خونه حرکت کردم ماه رمضون بود برای افتاری رسیدم نزدیک خونه یکی ازدوستان بلوچ که مستاجرپدرخانومم بود منودید ومن قبلش با وجود ناراحتی که داشتم چون ما ه رمضون بود کلا بی خیالش شدم واحساسم روکنترل کردم وریلکس شدم وقتی دم درمغازش رسیدم ازاونجایی که
دوست بلوچ من خبرداشت برای یه سفرتحقیقی تجاری قراربود برم دبی ازم سوال کرد پس کی به سلامتی مسافری ومن هم بهش ماجرارفیق خوش قولم روگفتم وگفتم که کنسل شد چون کسی که قراربود راهنما وکارشناس من باشه ازاونجا رفته اونم گفت پس دیگه نمی ری من هم گفتم بااین وضعیت دیگه نه اما ته دلم یه حسی خوبی داشتم که باوجود مشکلات یه جوری به خیرختم میشه اون بهم گفت پسرخواهرمن دبی هستش اگه می خوای بهش بگم من اول گفتم نه اون که منو نمی شناسه ویهو مزاهم بشم خوب نیست اون گفت نه پسرخیلی خوبیه وخون گرمه ومهمون نوازه خوشحال میشه بتونه کمک کنه واون هم بهش زنگ زند وبنده خدا هم بهش گفته بود که من عکس من رووتاریخ پروازم وساعت پرواز روبراش بفرستم واون بیاد فرودگاه دبی دنبال من وخلاصه ما اون شب این کاروکردیم ومن فرداش باپرواز رفتم دبی ومتاسفانه ازفرودگاه قشم رفتم وشخصی باپارتی بازی یک کالایی ارسالش روبا برچسب کارت پروازمن وبال گردنم کرد که این کاربرام دردسرسازشد ومقداری توی فرودگاه دبی الاف شدم نیم ساعت ازنشستن پروازما گذشته بود ومن مجبورشدم کالای وبال گردن روببرم بیرون فرودگاه وبه کسی که شماره تلفنش روی کالا بود تحویل بدم بعد توبیرون فرودگاه یکی اسم منو صدازد ومن نگاهش کردم ومتوجه شدم کسی هست که اومده دنبال من خلاصه من روبه دفترشرکتشون برد وبعد به اپارتمانش رفتیم خلاصه بدون هتل والافی باهمکاری این دوست عزیزکه واقعا دستان خدا بود من اون سفرروبه خوشی وسلامتی رفتم وبرگشتم وارامش وکنترل ذهن وافکارروببینید چقدردرمسیرزندگی وکارما برخلاف اون چیزی که ظاهرن هست رورقم مبزنه