سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
ساز و کار جهان هستی چیست؟
روند تکاملی پیشرفت در توکل و توحید عملی به چه صورت است؟
تغییر شرایط زندگی یک فرایند از کار کردن روی باورها و تغییر آنهاست
مفهوم باورهای ثروت ساز؛
اصل خارپشتی برای تحول اوضاع مالی؛
مهم نیست اگر گاهی احساس شما بد می شود، بلکه مهم نماندن در احساس بد و تلاش برای بیشتر ماندن در احساس خوب است؛
منابع کاملتر درباره محتوای این فایل:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری | اصل خارپشتی182MB22 دقیقه
- زیبایی های Moab-Utah392MB20 دقیقه
- فایل صوتی | اصل خارپشتی21MB22 دقیقه
سلام استاد عزیزم. ممنون بابت این فایل فوق العاده. همیشه دوست داشتم بخشهای کویری و کوهستانی آمریکا رو از لنز دوربین شما ببینم و باید بگم شما به زیبایی این مناظر فوق العاده رو به تصویر کشیدید. واقعا اگه نگاه زیبابین داشته باشیم، هم تو دریا زیبایی میبینیم هم تو کویر. اون arch باورنکردنی هم که یک بار دیگه عظمت خداوند و معماری بی نظیرش رو بهم یادآوری کرد.
من از زمان هایی که شما تنهایی به خودتون اختصاص میدید خیلی درس گرفتم و این جمله شما تو دوره «عزت نفس» رو خیلی دوست دارم که میگید اگه بتونیم از تنهایی (خود خواسته و نه اجباری) خودمون لذت ببریم یعنی خیلی به منبع نزدیک شدیم.
سوال یکی از دوستان در مورد بالا و پایین شدن احساس خیلی توجهم رو جلب کرد و من رو یاد زمانی انداخت که تازه با قانون آشنا شده بودم و یه روزهایی حالم خیلی خوب میشد و یه روزهایی دوباره از نظر احساسی افت میکردم.
حتی یادمه ماه ها قبل چندین بار تو کامنت هام و از طریق ایمیل در مورد نحوه ثابت شدن مدارها پرسیدم. الان احساس میکنم که خیلی بهتر از قبل این موضوع رو درک کردم. برای همین دوست دارم در حد آگاهی های فعلی خودم و طبق تجربه ای که تو این مدت داشتم یه سری نکات رو توضیح بدم.
من خیلی انسان کامل گرایی هستم و این موضوع یکی از پاشنه های آشیل من حساب میشه. الان خیلی نسبت به قبل کمرنگ تر شده اما به قول شما پاشنه های آشیل هیچ وقت از بین نمیرن و مدام باید روی اونها کار کنیم.
این کامل گرایی تو جنبه های مختلف زندگی شخصی و کاری من وجود داشت و وقتی با قانون احساس خوب = اتفاقات خوب آشنا شدم، دوباره این کامل گرایی وسواس گونه سراغم اومد.
مثلا وقتی احساسم حتی یه کم هم بد میشد، خودم رو خیلی سرزنش میکردم و سرزنش کردن خودم دوباره باعث میشد احساسم بدتر بشه و دوباره اون احساس بدتر باعث میشد احساس خیلی بدتری رو تجربه کنم و این چرخه معیوب همینجوری ادامه پیدا میکرد. نتیجش هم این بود که تمرکزم میرفت روی ناخواسته های بیشتر و طبق قانون نمیتونستم تجربه خیلی خوبی رو از زندگی داشته باشم.
از همه بدتر این بود که وقتی احساسم بد میشد میگفتم که خُب دیگه امروز کلا دیگه نمیتونم روز خوبی رو داشته باشم چون یه بار یا چند بار حالم بد شده و نتونستم ذهنم رو کنترل کنم. برای همین دیگه تلاشی برای بهتر کردن احساسم انجام نمیدادم و میگفتم که از فردا یه روز «کامل» و «بدون نقص» رو شروع میکنم.
در واقع، کامل گرایی و بدفهمی من از ذات انسان و قانون باعث شده بود که هر روز از زندگی خودم رو مثل یه صفحه سفید ببینم که اگه لکه هایی از احساس بد روش میفته باید سریع مچالش کنم و بندازمش دور و دوباره فردا کار رو با یه صفحه تمیز شروع کنم، غافل از اینکه میتونم با لاک غلطگیر (یعنی احساس بهتر) اون لکه رو پاک کنم و به کارم ادامه بدم.
اما کم کم با کمک فایل های استاد مخصوصا «تو دوره 12 قدم» قانون رو بهتر درک کردم و متوجه شدم که هیچ انسانی کامل نیست و ما باید خودمون رو به عنوان موجوداتی بپذیریم که ممکنه خطا کنن اما در عین حال قابلیت پیشرفت رو دارن.
این جمله رو هیچ وقت فراموش نمیکنم که ما نباید از خودمون انتظار داشته باشیم که هیچ وقت احساسمون بد نشه بلکه باید از خودمون انتظار داشته باشیم که تو احساس بد نمونیم.
من وقتی نجواهای ذهنم شروع میشد و مثلا یه فکر منفی یا نامناسب تو ذهنم میومد، سریع خودم رو سرزنش میکردم که ببین تو هنوز قانون رو یاد نگرفتی و بهش عمل نمیکنی و از این حرفها و این باعث میشد که عزت نفسم بیاد پایین و دوباره همون چرخه معیوب شروع میشد…
اما الان بهتر درک میکنم که کار شیطان نجوا کردنه و ما نمیتونیم این موضوع رو تغییر بدیم. برای همین نباید خودمون رو سرزنش کنیم و عذاب وجدان بگیریم که چرا چنین افکاری تو ذهنمون میاد چون این بخشی از ماهیت جهان هست و برای پیشرفت ما لازمه. استاد تو فایل «چرا خدا به شیطان اجازه وسوسه انسان را داد؟» این موضوع رو خیلی عالی توضیح دادن.
برای همین به نظرم این اون نجواها نیست که موضوعیت داره یا اتفاقات بعدی زندگی ما رو رقم میزنه بلکه این واکنش ما به اون نجواها هست که اهمیت داره و تجربیات بعدی ما از زندگی رو شکل میده.
الان دیگه کمتر به خاطر نجواهای ذهنیم خودم رو سرزنش میکنم و میگم که این طبیعت و ذات انسانه و من این قدرت رو دارم که اون فکر رو به سمت مناسب هدایت کنم.
بارها و بارها پیش اومده که به یه تضادی برخوردم و احساس بدی پیدا کردم و ذهن نجواگرم بهم گفته که دیگه نمیخواد امروز تلاشی برای بهتر کردن احساست کنی و روی باورهات کار کنی چون که دیگه درست نمیشه.
بارها پیش اومده که به این نجوا گوش دادم و خودم رو تو ورودی های نامناسب رها کردم و به خودم حق دادم که به این شیوه به اصطلاح به خودم «استراحت» بدم و یه کم fun داشته باشم!
مثلا میرفتم تو یوتیوب و ویدیو پشت ویدیو میدیدم… ویدیوهایی که محتواش نه تنها یه ذره به بهتر کردن احساسم کمک نمیکرد بلکه مثل موریانه به جون باورهایی میفتاد که انقدر برای ساختنشون زحمت کشیده بودم و با این وجود، انتظار داشتم که فردا دوباره بتونم از همون نقطه قبل از بد شدن احساسم کار کردن روی باورهام رو ادامه بدم!!!!!!!!!!!!!!
تازه یه وقتهایی انگار با خودم لج میکنم و میخوام عمداً تو احساس بدتر بمونم!!!
میدونید این مثل چی میمونه؟ مثل این میمونه که شما یه مسیری رو برای رسیدن به قله طی کنید و وقتی یه کم خسته میشید و احساستون بد میشه و ناامید میشید، خودتون رو از دره پرت کنید پایین کوه یا خودتون رو تو یه سرازیری به سمت پایین کوه رها کنید و فرداش انتظار داشته باشید وقتی چشم باز میکنید صحیح و سالم تو همون جای قبلی باشید!!!
من دقیقا چنین انتظاری داشتم… یه وقت هایی هم میگفتم اشکال نداره، حتی اگه از همون نقطه نتونم کار رو شروع کنم فردا یه کم بیشتر روی خودم کار میکنم تا به نقطه قبلی برسم.
اما من از این موضوع غافل بودم که اگه من دو ساعت خودم رو تو ورودی های نامناسب رها کنم و افسار ذهنم رو ول کنم، فرداش محاله بتونم با دو ساعت کار کردن بیشتر روی خودم دوباره به نقطه قبلی برسم.
درست شبیه اینه که فتح قله اورست هفته ها طول میکشه اما اگه خودتون رو از بالای همون کوه پرت کنید پایین خیلی سریع میفتادید پایین و دوباره یه مدت زمان طولانی لازمه تا به جای قبلیتون برسید، نه به همون اندازه ای که سقوطتون زمان برده.
رها کردن خودمون تو ورودی های نامناسب هم همین حکم رو داره. اگه حواسمون به افکارمون نباشه یه دفعه میفتیم پایین و کار رسیدن مجدد به احساس بهتر رو برای خودمون سخت تر میکنیم.
البته اگه هزار بار هم بیفتیم پایین باز طبق قانون میتونیم بلند بشیم و ادامه بدیم و تجربیات بهتری رو رقم بزنیم اما واضحه که کار سخت تر میشه.
حالا هر چقدر که بیشتر روی خودمون کار کنیم و باورهای قدرتمندکننده تری برای خودمون بسازیم، مثل این میمونه که داریم خودمون رو به تجهیزات بیشتری مجهز میکنیم تا حتی اگه پامون لغزید، یه دفعه کامل سقوط نکنیم.
یعنی باورهای قدرتمندکننده تر مثلا حکم یه کفش کوهنوردی حرفه ای تر یا یه طناب یا گیره کمکی رو دارن که وقتی داریم میفتیم ما رو نگه میدارن. ممکنه یه کوچولو بیایم پایین تر اما وسط راه نگهمون میدارن و برگشت به نقطه قبلی رو برامون راحت تر میکنن.
استاد هم الان به گفته خودشون براشون پیش میاد که احساسشون بد بشه. اما چون نسبت به فردی که تازه داره روی خودش کار میکنه باورهای قدرتمندکننده تر و تجهیزات بیشتری دارن، مسلماً یه دفعه سقوط نمیکنن. ممکنه یه چند قدم بیان پایین تر اما دوباره سریع برمیگردن بالا.
برای همینه که استاد میگن اگه یه ورزشکاری از راه درست و به صورت تکاملی به یه اندام خوب رسیده باشه یا اگه یه فردی از راه درست و به صورت تکاملی به ثروت رسیده باشه، محاله که یه شبه اندامش بهم بریزه یا یه شبه ثروتش رو از دست بده. شاید بنا به هر دلیلی یه کم از جایگاهی که دارن بیان پایین تر اما قانون اجازه نمیده که یه شبه همه دستاوردهاشون رو از دست بدن.
به نظرم منظور از ثابت شدن مدارها همینه. اگه ما با ایجاد باورهای بهتر خودمون رو به مدار 10 برسونیم، با برخوردن با یه تضاد یا حس ناخوشایند یه دفعه برنمیگردیم به مدار شماره 1، بلکه برمیگردیم به مدار شماره 9 و همینجور به ترتیب…
طبق تجربه خودم، این نکته بالا و پایین شدن احساسات در اوایل آشنایی با قانون رو خیلی خوب توضیح میده.
مثلا خود من اوایل که به مدار شماره 1 رسیده بودم، وقتی دوباره برمیگشتم تو مدار شماره صفر، یه دفعه حالم خیلی زیر و رو میشد چون اون اوایل آدم قشنگ احساس میکنه که خیلی تفاوت هست بین مداری که پر از ناخواسته هاست و مداری که یه کم بالاتره و چون من سالهای زیادی رو تو مدار صفر بودم قشنگ این contrast رو درک میکردم. به نظرم این تفاوت احساسی تو مدارهای اول و اوایل کار خیلی واضحه.
اما کم کم که به مدارهای بالاتر میرسیم، این تفاوت احساسی خیلی کمتر از قبل احساس میشه چون دیگه اینجا تفاوت بین خوب و خوب تر و عالی و عالی تر هست.
البته باز طبق تجربه خودم خیلی نباید نسبت به احساس عالی داشتن هم کامل گرایی به خرج بدیم. مثلا من یه وقت هایی که احساسم خوب بود و عالی نبود، باز خودم رو سرزنش میکردم که چرا الان احساس عالی ندارم و دیگه به خاطر همون احساس خوب هم سپاسگزاری نمیکردم و نتیجش اومدن به مدارهای پایین تر بود.
من خودم رو در جایگاهی نمیبینم که بخوام به دوستانی که خودشون انقدر آگاهی های زیبایی دارن توصیه ای بکنم اما این موارد رو برای یادآوری خودم مینویسم:
1- وقتی حسمون بد میشه بهتره خودمون رو تو ورودی های نامناسب رها نکنیم. من اصلا مخالف سرگرمی و fun نیستم اما به نظرم اگه میخوایم لذت ببریم باید سرگرمی هایی رو انتخاب کنیم که در راستای باورهامون هستن و بهمون احساس بهتری میدن.
میلیون ها نفر هستن که هر روز دارن تو این جهان تو جاهایی مثل لاس وگاس تفریح میکنن اما به نظرتون چرا تفریحات استاد با اینکه خیلی ساده تر و در خیلی از موارد کم هزینه تر هست انقدر بیشتر به دلمون میشینه؟
جواب من این هست که استاد تفاوت بین happiness و pleasure رو درک کردن و تفریحاتی رو انتخاب میکنن که هم جهت با باورهاشون هست، از فیلم دیدن گرفته تا رفتن به رویدادهای مختلف و شرکت تو کنسرت های موسیقی و نمایشگاه های مختلف و موتورسواری و دوچرخه سواری و …
یه فردی که مواد مصرف میکنه از این کار لذت میبره و غرق در pleasure میشه اما به نظرتون این لذت در آینده حس خوشبختی یا همون happiness رو توی وجودش ایجاد میکن؟ حالا این در مورد هر عامل بیرونی دیگه ای که افراد به عنوان source of pleasure یا منبع لذت بهش نگاه میکنن صدق میکنه.
به نظرم لذت های سطحی هیچ وقت پایدار نیستن و با از بین رفتن اون عامل بیرونی، اون احساس هم از بین میره. علاوه بر این، نه تنها مسئله ما رو به صورت ریشه ای حل نمیکنن بلکه ممکنه از خیلی جهات دیگه هم به ما ضربه بزنن.
اما لذت های واقعی دائمی هستن چون از وجود ما نشئت میگیرن و به چیزی خارج از ما وابسته نیستن. مثلا به نظرتون اگه موتور یا ماشین تسلا و … رو از زندگی استاد حذف کنیم، سطح لذت و رضایت استاد تفاوتی میکنه؟ جواب من به این سوال نه هست به خاطر اینکه میدونم احساس خوشبختی استاد به موتور یا ماشین یا ملک و … گره نخورده.
وقتی ما به یه عامل بیرونی (شخص، پول، مقام و …) وابسته بشیم، در واقع داریم قدرت ایجاد حس خوب رو از خودمون میگیریم و به اونها میدیم و از اونجایی که این عوامل بیرونی ثابت نیستن و تعدادشون هم بی شماره، اگه انرژیمون رو روی اونها بزاریم، دیگه هیچ انرژی ای برای خودمون و خلق زندگیمون با افکار خودمون برامون باقی نمیمونه.
2- خوبه تا جای ممکن سعی کنیم رابطه خودمون رو با منبع حفظ کنیم و این سایت یکی از بهترین فضاها برای این کار هست. من از یکی از دوستان خوب و همیشه فعالم تو این سایت خیلی درس گرفتم که گفتن حتی اگه تو شرایط سختی باشن با موبایل و با یک دست روی سایت کامنت میزارن تا این ارتباط حفظ بشه چون بودن تو حال و هوای خوب رو بر خودشون واجب میدونن.
3- اگر احساسمون بد هست و حوصله هیچ کاری رو نداریم، بهتره به جای رفتن سراغ ورودی های نامناسب هیچ کاری نکنیم و به خودمون یه کم زمان بدیم تا به احساس بهتر برسیم. یعنی به جای اینکه با خودمون لج کنیم و خودمون رو از دره پرت کنیم پایین، یه جایی بشینیم و استراحت کنیم و هی دونه دونه روی زیبایی هایی که اطرافمون میبینیم تمرکز کنیم تا کم کم نشونه های جدیدی رو ببینیم و جون بگیریم و بتونیم مسیر رو ادامه بدیم.
4- باید بدونیم که جهان به فرکانس های غالب ما پاسخ میده. پس اگه به هر دلیلی یک یا چند تا لکه روی صفحه سفید هر روزمون افتاد نیازی نیست که کلا پارش کنیم. باید بدونیم که جهان به بقیه صفحه نگاه میکنه که سفیده. پس به جای پاره کردنش یا ایجاد لکه های بیشتر، بهتره سعی کنیم با احساس بهتر اون لکه رو کمرنگ تر کنیم یا از بین ببریم.
5- اگه هزار بار هم از کوه پرت شدیم پایین اصلا نیازی به نگرانی و ناامید شدن نیست چون میتونیم با استفاده از همون قوانین ثابت خداوند دوباره شروع کنیم و صفحات زندگیمون رو جوری پر کنیم که آخر سر یه دفتر خاطرات خیلی خوب و خوندنی رو از خودمون به جا بزاریم…
سلام دوست خوبم… آقا روح اله عزیز… خوشحالم که کامنتم براتون مفید بوده. اعتبار این آگاهی ها رو فقط و فقط به خدای خودم میتونم بدم که از طریق استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته من رو به این مسیر زیبا هدایت کرده.
خوشحالم که انقدر صادقانه نظرتون رو در مورد حسادت بیان کردید چون به قول استاد پیدا کردن نقاط ضعف خودش یه بخش زیادی از فرآیند حل مسئله و پیشرفت هست.
حقیقت اینه که هیچ انسانی نمیتونه ادعا کنه که هیچ حس حسادتی تو وجودش نیست. حتی خود استاد هم گفتن که این حس گاهی اوقات سراغشون میاد. خود من هم مستثنی نیستم و مثل هر انسان دیگه ای گاهی اوقات این حس رو تجربه میکنم.
یکی از فایل هایی که خیلی به من تو این زمینه کمک کرد جلسه 4 قدم سوم با عنوان «همه چیز در جایگاه صحیح خود است» بود.
علاوه بر توضیحات این فایل، من این جمله از مقالات سایت رو خیلی دوست دارم که میگه حسادت بخش تکمیل نشده تحسین هست.
برداشت من از این جمله این هست که ما به جای سرزنش کردن خودمون به خاطر حس حسادت و تلاش بیهوده برای از بین بردنش باید بخش تحسینگر وجودمون رو تقویت کنیم و آگاهانه نکات مثبت اطرافیان و افرادی که میشناسیم رو به خودمون و اونها یادآوری کنیم.
یعنی به جای اینکه بخوایم به زور یه لکه سیاه رو از روی دیوار پاک کنیم بیایم کم کم یه قلموی آغشته به رنگ سفید روش بکشیم تا آثار اون لکه سیاه کمرنگ تر بشه. قطعا اینجوری نتیجه کار خیلی زیباتر میشه و خود ما هم تو این پروسه حس بهتری رو تجربه خواهیم کرد.
یه نکته جالب دیگه رو هم چند وقت پیش از امین حیایی شنیدم که میگفت هر کدوم از ما تو این زندگی نردبان خودمون رو داریم و نیازی نیست که بخوایم به نردبان یه نفر دیگه حسادت کنیم یا از نردبان یه نفر دیگه بریم بالا.
من هم اوایل خیلی به استاد و زندگیشون حسادت میکردم و دوست داشتم که هر چیز و هر تجربه ای که ایشون دارن رو داشته باشن. اما بعد از درک بهتر قانون و خودشناسی بیشتر به این نتیجه رسیدم که من تجربیات و چیزهای متفاوتی رو تو زندگیم میخوام و علایق من با استاد متفاوته.
اونجا بود که متوجه شدم نردبان هر کدوم از ما به یه جای متفاوت تکیه داده شده و اگه من بخوام از استاد تقلید کنم و بهشون حسادت کنم و از نردبان ایشون برم بالا در نهایت به جایی میرسم که با علایق و استعدادها و روحیات من سازگاری نداره. پس بهتره به جای تمرکز روی نردبان های بقیه و میزان پیشرفتشون تو بالا رفتن از نردبان هاشون روی بالا رفتن از نردبان خودم تمرکز کنم چون اون نردبان من رو به جایگاهی که دوست دارم میرسونه نه نردبان یه شخص دیگه.
در مورد لایک شدن کامنت ها هم باید بگم که من سپاسگزار لطف استاد و خانم شایسته و محبت دوستان هستم اما به نظرم باید به دنبال گرفتن لایک واقعی از طرف خداوند باشیم که به صورت نتایج دلخواه تو زندگیمون نمود پیدا میکنه.
من سعی میکنم لایک های روی کامنت هام رو فقط نشونه ای از طرف خداوند بدونم که ثابت میکنه از نظر فکری در مسیر درستی قرار دارم و دارم باورهای مناسبی رو در خودم ایجاد میکنم.
اگه من هزار تا لایک با حرف های قشنگ از استاد بگیرم اما تو زندگی خودم به هیچ کدوم از اون حرف های قشنگ عمل نکنم و هیچ نتیجه ای نگیرم مطمئنا در مسیر درستی قرار ندارم و تجربه خوبی از زندگی نخواهم داشت.
دوستان خیلی زیادی هستن که به دلایل مختلف خیلی روی سایت کامنت نمیزارن اما چون دارن به معنی واقعی کلمه به آموزش های استاد عمل میکنن نتایج فوق العاده ای تو زندگی گرفتن و هر روز زندگیشون یه مهر لایک از طرف خداوند داره.
این رو هم دوست دارم بگم که به نظر من همه ما که تو این سایت بی نظیر هستیم از طرف خود خدا گلچین شدیم. مگه چند نفر تو این جهان هستن که زبان فارسی میدونن؟ مگه چند نفر تو این جهان هستن که با این سایت آشنایی دارن؟ مگه چند نفر هستن که در کنار زبان فارسی میتونن عربی رو هم بخونن و آیات قرآن رو مطالعه و درک کنن؟ مگه چند نفر تو این جهان هستن که با تعهد سعی میکنن قوانین جهان رو درک کنن و طبق اون عمل کنن؟
یعنی همه ما تو یه اتوبوس به سمت یه مقصد زیبا در حرکتیم. شاید گاهی اوقات بعضی از ما وسط راه پیاده بشیم و تو یه مقطعی جا بمونیم اما باید سپاسگزار باشیم که چنین اتوبوسی رو میشناسیم و همیشه فرصت برای کار کردن بیشتر روی خودمون برای رسیدن به این اتوبوس رو داریم…
با آرزوی بهترین ها برای شما. خوشحالم که تو این مسیر با شما و دوستان خوب دیگه تو سایت همسفر هستم.
سلام دوست خوبم… فاطمه خانم نازنین… بی نهایت ممنونم که حس خوبتون رو با من به اشتراک گذاشتید. خوشحالم که کامنتم براتون مفید بوده و سپاسگزار خداوندم که از طریق نوشته های من ادامه مسیر رو براتون روشن تر کرد. اسم پروفایلتون هم خیلی زیباست. این فوق العادست که در کنار عزیزانتون دارید سعی میکنید زندگی زیباتری رو برای خودتون رقم بزنید. سعادتمند و سلامت و ثروتمند باشید.
سلام آقای مردانی عزیز. ممنون از کامنتتون. چند روزی بود که به قول انگلیسیها I was not feeling like myself و یه کم علیرغم میل باطنیم از فضای سایت فاصله گرفته بودم. امروز وقتی میخواستم وارد پروفایلم بشم گفتم خدایا یه نشونه بهم نشون بده تا دوباره بتونم شروع کنم به کامنت گذاشتن تو سایت و حس خوب فعال بودن تو فضای سایت رو دوباره تجربه کنم.
وقتی پروفایلم رو باز کردم، دو تا پاسخ از طرف شما دیدم و به واسطه پاسخهای شما به کامنت خودم در مورد خوب نگه داشتن احساسمون هدایت شدم. خواستم ازتون تشکر کنم که به ندای قلبتون گوش دادید و با چند تا واژه باعث شدید که دوباره برای ادامه مسیر انگیزه بگیرم. خیلی به موقع بود. با آرزوی بهترینها برای شما.