live | اصل خارپشتی

به نام خدای هدایتگرم

سلامی گرم خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته

خیلی خیلی برام جالب بود که به نظرم اومد این فایل رو تا به حال ندیدم….شاید شاید..اون اوایل که با استاد آشنا شدم دیده باشم ولی اصلا یادم نمیاد….خانم شایسته جانم سپاس

قانون خارپشتی

رفتار خارپشت رو با روباه بررسی میکنن …خار پشت فقط یه کار بلد و اون یه کار رو هم حرفه ای بلد هست…چون همون یه کار رو خوب بلده برنده ست در مقابل روبارهی که تکنیک های زیادی رو بلده

بچسب به قانون جهان هستی و هر روز بیشتر درکش کن و هر روز روش کار کن تا مستر بشی در اون

من خیلی از تکنیک های دیگه رو کار کردم و همیشه به قول قران تلاش من پراکنده بوده و در ضرربودم

وَالْعَصْرِ ….قسم به عصر

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ …..که انسان هم در خسارت و زیان است.

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ……… مگر آنان که ایمان آورده و نیکوکار شدند و به درستی و راستی و پایداری (در دین) یکدیگر را سفارش کردند. {عصر1و2و3}

بعد از این همه مدت که در ضرر بودم تازه دارم میفهمم و اهل شدم و قوانینی که استاد درس میده رو فراتر از همه چی میدونم…یعنی بهتره اینطور بگم که قلبم بیشتر قبول داره این قوانین رو…

ته ته همه کارها حرف استاد زنگ میزد توی گوشم که میگفت :چی به درد این دنیام میخوره…

اغلب کارهایی که همه میگن خوبه نه که بد باشه …ولی این که این قوانین ساده رو من بزارم کنار و دنبال کار سخت تر بگردم خوب نشون میده که من خودم رو آسان نمیخوام برای آسانی ها

مهم نیست گاهی احساست بد میشه مهم اینه در اون احساس بد نمونیم

این از اون درس های فوق العاده فوق العاده تکاملیه

اصلا و ابدا کار راحتی نیست

من تا جایی که دارم یاد میگیرم شکرگذار باشم ، بیشتر دارم تکاملم رو در این زمینه قوی میکنم…سعی میکنم قسمت خوب قضیه رو پیدا کنم

یه جمله طلایی توی کتاب 28 روز با شکر گذاری هست که میگه :

بیایید به بیداری برسیم و شکرگذار باشیم

که اگر بسیار نیاموخته ایم

دست کم ,اندکی آموخته ایم

و حتی اگر اندکی هم نیاموخته ایم دست کم بیمار نیستیم

و اگر هم بیماریم ،دست کم نمرده ایم

از اعجاز شکر گذاری امروزم بگم

امروز تعطیل بود و من و همسرم رفتیم بیرون…

از صب به دلم افتاد برم منطقه هایی که احساسم رو خوب میکنه و فقط ثروت رو نشونم میده رو ببینم

از خونه زدیم بیرون یه کافی فروشی هست که شعبات کمی داره نسبت به استارباکس امروز از دلم گذشت کاش اون مغازه بود یه کافی میخریدم …نیم ساعت بعدش پشت چراغ قرمز بودیم دیدم عههه بغلمون توی پیاده رو همون کافی فروشی هست به همسرم گفتم میشه بریم اینجا کافی بخرم گفت آره چرا نمیشه بزار ببینم ماشین پشتی بهم راه میده برم توی پیاده رو …و رفتم و کافی خریدم…این اولین پاداش شکر گذار بودنم

دومیش این بود که از یه سوپر مارکت ایرانی میخواستم یکم خرید کنم ، چون نزدیک خونه ما مغازه ایرانی نیست … و تقریبا بستگی به ترافیک بین نیم ساعت تا 45 دقیقه توی راه هستیم…امروز این هم از دلم گذشت ولی به همسرم چیزی نگفتم چون قرار گذاشته بودم که مغازه گردی نکنم و فقط برم و زیبایی و ثروت ببینم …خلاصه بعد از اینکه اون منطقه ای که دوست داشتم برم توش بچرخم رو چرخیدیم و کلی فرکانس عالی فرستادیم…بعد از بیست دقیقه که از اون منطقه خارج شدیدم رسیدیم به اون منطقه ای که اون فروشگاه ایرانی ها هستن ….یه دفعه به همسرم گفتم بزار ببینم از اینجا تا فلان فروشگاه چقدر راهه بریم اونجا من یه چیزایی میخوام….همسرم گفت خوب بریم…یازده دقیقه راه بود تا اون فروشگاه ایرانی…رفتم اونجا خرید هامو کردمو خانم صندوقدار هم انقدر نایس بود که نگو….دید من لپه باقالی و ترشی خریدم …گفت وای میخواهی دم پختک درست کنی گفتم آره …گفت من انقدر هوس کردم که نگو…با یه آبو تابی دستور پخت خودش رو به من داد و تیریک هایی که استفاده میکنه برای دم پختک و گفت اینطوری درست کن خیلی خوشمزه میشه …منم انقدر خوشحال شدم از اینکه این دقایق رو جهان روزی من کرده تا این گپ و گفتگوی عاااالی رو داشته باشم با صندوقدار…بهش گفتم حیف خیلی به اینجا دور هستیم وگرنه برات می آوردم …و گفت همین که بهم گفتی به جونم نشست …

این دومین پاداش سپاسگذاری امروز

.

.

این دو مورد فقط از دل من گذشته بود

.

.

سومیشم این بود که از یه فروشگاه دیگه یه خرید های دیگه داشتم که بازم به دلیل اینکه نمیخواستم امروز رو که روز تعطیل مون هست رو توی فروشگاهها بچرخم ،صب چیزی درباره اش نگفته بودم….اما وقتی دیدم همه چی داره با برنامه ریزی خدای نازنینم پیش میره …همسرم پرسید کجا دیگه میخواهی بری …گفتم فلان جا هم اگر وقت بشه بریم بد نیست و اگر هم نشه که مهم نیست…

خلاصه اون فروشگاه رو هم رفتیم و چیزایی که میخواستم رو خریدم…

اینم سومین پاداش امروزم

.

.

از هوای عالی براتون نگم که بهشتی بود امروز

.

.

و در آخر رفتیم یک رستوران بی نظیر که غذاش فوق العاده بود ….و انقدر بزرگ بود و گوش تا گوش مشتری نشسته بود و من یک سره گفتم خدایا شکرت ببین چقدر مشتری داره …تازه این رستوران جایی بود که دو رو برش شاید 50 تا رستوران دیگه هم بود….

و این رستوران هم جز اون جاهایی بود که ما تا حالا نرفته بودیم و توی پلنمون بود که بریم و امروز خدای عزیزم من رو مهمان کرد به اون رستوران

و یاد استاد افتادم که میگه چرخ زندگیتون روغن کاری میشه

اون گاری شکسته و زنگ زده رو دیگه با خودتون حمل نمیکنید و بشگن زنان از اون جاده جنگلی صاف و هموار میری میری تا به مقصد میرسید

و امروز یک پرده از اون جاده جنگلی بود که براتون تعریف کردم

.

در این بین الله اعظم در سایتم برام جنس هم فروخت

دیگه چی بگم از این صراط مستقیم

استاد جانم سپاس ازت

خانم شایسته جانم ممنونم برای این فایل

سلام دانا جان

جانا سخن از زبان ما می‌گویی

مدت‌های زیادی گذشت و منم کامنت زیاد نمیخوندم و زیاد نمی نوشتم

اونجوری که استاد و بچه ها میگن خودشونو میندن به کامنتا من نبودم

و الان کا دارم مینویسم تاثیرش رو میفهمم

و چقدر خوب گفتید وقتی شروع به نوشتن کردید هدایت شدید و دیدی که لیاقت هدایت رو دارید

من تا حالا به این درک نرسیده بودم

به امید موفقیت روز افزون شما و خوندن کامنت های طلایی شما