سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
ساز و کار جهان هستی چیست؟
روند تکاملی پیشرفت در توکل و توحید عملی به چه صورت است؟
تغییر شرایط زندگی یک فرایند از کار کردن روی باورها و تغییر آنهاست
مفهوم باورهای ثروت ساز؛
اصل خارپشتی برای تحول اوضاع مالی؛
مهم نیست اگر گاهی احساس شما بد می شود، بلکه مهم نماندن در احساس بد و تلاش برای بیشتر ماندن در احساس خوب است؛
منابع کاملتر درباره محتوای این فایل:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری | اصل خارپشتی182MB22 دقیقه
- زیبایی های Moab-Utah392MB20 دقیقه
- فایل صوتی | اصل خارپشتی21MB22 دقیقه
بنام یکتای هستی بخش
روز 103 سفر نامه
لایو 6
امروز چند تا قدم عملی برداشتم برای رفتن تو دل ترسهام .ایده ای که بهم الهام شد رو همین امروز رفتم انجامش دادم و اونم این بود که رفتم تو یکی از بهترین سالنهای شهرمون درخواست دادم که تو حرفه و علاقه ی خودم باهاشون همکاری داشته باشم.سالنی هم که شریک داشتم امروز جمع کردم وسیله هاشو تا دیگه فقط تمرکزی روی رشته ای که عاشقشم کار کنم .و مهارتهامو افزایش بدم.چون تو سالنی که داشتم با شریکم مجبور بودم چندتا کارو انجام بدم و تمرکزم پراکنده میشد .امروز یه روز خیلی پر از چالش و ترس بود برام ولی رفتم تو دل ترسهام. اون سالن معروف شهرمون امروز یه مدل زدم با کلی استرس و در عین حال با توکل بر خدای مهربان.قرار شد که خبرم کنن.دیگه نتیجه با خداونده من کاری که بهم الهام شد رو انجام دادم.حالا باید ببینم چه کارهایی رو میتونم انجام بدم.الان یه حسی بهم میگه وسیله های سالنمو بزارم برای فروش ولی کل فکر تو سرم میچرخه که اگه اینارو بفروشی دیگه هیچ راه برگشتی نداری پل های پشت سرت رو خراب نکن.جواب خونوادت رو چی میخوای بدی اونا تو خرید وسیله ها کمکت کردن. ترسهام زیاد دقیق نمیتونم تشخیص بدم که این حس فروش وسیله ها الهامه یا نجواست.امروز غروب که از سالن برگشتم خونه و وسیله هارو جمع و جور کرده بودم به قدرییییی حالم بد بود که احساس میکردم وزنه چند تنی دارم با ذهنم میزنم که حسمو خوب کنم.چنان نجواها بهم حمله ور شده بودن که کلا یادم رفت اصلا من برای چی دارم این راهو میرم.نا امیدی اومد سراغم ترس از اینکه حالا میخوای چیکار کنی.اگه اشتباه کرده باشی چی.اگه موفق نشی چی.خلاصه که تو اوج فشارهای ذهنی باز هم پناه بردم به خداوند مهربانم.به یکتای بی نظیرم که هر وقت صداش کردم حس کردم که نزدیکه خیلی نزدیک.
حتی اگه جمع کردن سالن هم کار اشتباهی باشه مطمئنم که رفتن تو دل ترسهام کار اشتباهی نیست ترس از تایید نشدن توسط اطرافیانم خونواده ام همسرم.من باید این دیوار کهنه و قدیمی وجودمو خراب کنم این وجودی که با ترس از قضاوت شدن ترس از ترد شدن ترس از تایید نشدن توسط اطرافیانم آجر به آجر کج رفته بالا.باید خراب کنم خودمو این خودی که همیشه بله و چشم گوی خونواده اش بوده، این وجودی که تا حالا سابقه نداشته بدون مشورت خونواده اش کاری بکنه، این وجودی که تا حالا همه اونو مطیع و حرف گوش کن میدونستن …آره میخوام با تمام قوا به این تارو پود کهنه و فرسوده ی وجودم حمله کنم و بکوبم خودم رو خودی که خودش رو ارزشمند نمیدونه همینجوری که هست.خودی که خودش رو کافی نمیدونه همینجوری که هست خودی که خودش رو نمیپذیره همینجوری که هست، خودی که عزت نفس نداره و وقتی یکی رو یه خورده از خودش بالتر میبینه دست و پاشو گم میکنه و خودشو میبازه.خودی که نمیتونه تو جمع با صدای بلند صحبت کنه ، خودی که نمیتونه از مهارتهایی که داره صحبت کنه و خودش رو عرضه کنه.آره من خراب میکنم این دیواری که اینقدر فرسوده و متزلزله که با کوچیکترین بادی دلم میلرزه که نکنه الان فرو بریزه. آره من فرو میریزم تا از نو بسازم خودم رو فرو میریزم خودم رو تا آجر به آجر با توکل و عزت نفس و قدرت و توحید ساختمان وجودیم رو شکل بدم همونجوری که عاشقشم همونجوری که لایقشم.
سپاس پروردگار نازنیم
سپاس یکتای مهربانم
تو که باشی دنیا هم پشتمو خالی کنه خیالی نیست.
عاشقتم پروردگارم
سلام ناهید عزیزم .
من هم در رابطه با همسرم مسائلی خیلی شبیه به شما داشتم.و الان کمی بهتر شدم .یعنی مدتیه که در آرامشم ولی حس میکنم باید بیشتر رو خودم کار کنم که به ثبات برسم.
من ایراد هایی که خودم داشتم رو میگم تا شاید شما هم جواب مسئله تون رو پیدا کنید.من هم در گذشته دقیقا مثل شما رفتار میکردم یعنی خیلی از خودگذشتگی نشون میدادم خیلی جاها که واقعا اعصابم به هم میریخت از رفتار همسرم متفاوت از گذشته عمل میکردم و احساس خودم رو خوب میکردم جوری که من الان به نسبت 3 سال قبلم زمین تا آسمون فرق کردم.ولی یه باور اشتباهی که داشتم این بود که چرا با این همه تغییری که من کردم همسرم متوجه تغییرات من نمیشه و اونم به خودش زحمت نمیده که تغییر کنه.تازه من اینهمه مدت باهاش خوبم همین که یه روز حالم بده یه حرفی از رو ناراحتی میزنم اونم سریع برمیگرده و تندی میکنه با من.چرا اینهمه من گذشت کردم ولی اون یک بار هم در قبال من گذشت نمیکنه و به من حق نمیده.و تا زمانی خوبه که من خوبم.
ناهید عزیزم تو این حرفای من دوتا نکته برای خودم داشت.یک اینکه من از اول راهو اشتباه رفتم من درسته اینهمه مدت رو خودم کار کردم ولی با این نیت که اگر من تغییر کنم حتما همسرم هم تغییر میکنه.یعنی من در اصل به این خاطر تغییر کردم که همسرم از من تاثیر بگیره و تغییر کنه و حالا که به هدفم نرسیدم این همه کار کردن رو خودم رو انگار بر باد رفته میدونم.در صورتی که اگر هدف من از تغییر خودم فقط وفقط احساس آرامش و لذت خودم بود دیگه الان احساس دلسردی و نا امیدی نمیکردم.چون تمام اون زمانهایی که به ویژگی های مثبت همسرم توجه کردم حال خودم خوب شده پس من زندگی کردم تمام اون زمانهایی که باید بحث میکردم با همسرم ولی اعراض کردم احساسم خوب شده و زندگی کردم تمام زمانهایی که از دست همسرم عصبی شدم ولی از زاویه ای به قضیه نگاه کردم که آرامش پیدا کنم و حالم خوب شده من زندگی کردم.من تمام این زمانهایی که به هر نحوی احساسمو خوب کردم برد کردم من به هدفم رسیدم حداقل تو لحظات خیلی خیلی کوچیک ولی من نتیجه رو همون موقع گرفتم.حالا اینکه همسرم چرا تغییر نکرده در کل مسیر اشتباهه.چون هدف احساس آرامش و شادیه هرجایی که هستیم و این احساس فقط و فقط خودمون میتونیم به خودمون هدیه بدیم.
و نکته ی دوم اینکه من این موضوع رو که من همیشه با همسرم خیلی خوبم ولی اگر یکبار مطابق میلش رفتار نکنم اون هم سریع بدرفتاری میکنه دلیلش اینه که مثل اون مثالی که استاد تو فایلاشون گفتن بعضی ها فکر میکنن اگر یه هفته غذا بخورن دیگه تا یکماه بسشونه .در صورتی که این کاملا غلطه.
این مثالو من آوردم تو مسئله ی خودم گفتم من فکر کردم اگه یه ماه یا یه سال بشینم به خوبیهای همسرم فکر کنم دیگه بسه اونوقت حالا هر از گاهی هم بیام یکم به بدیهاش توجه کنم یه بارم بیام ناراحتمیمو بروز بدم عصبانیتمو بروز بدم چی میشه مگه آسمون به زمین میاد حالا اینهمه خوب بودم یه بارم بزار ناراحتیمو ابراز کنم واینجاست که من دوباره قانون رو یادم رفته ی، یادم رفته که ارتعاشها و فرکانسهای هر لحظه ی منه که داره اتفاقات یک دقیقه بعد منو یک ساعت بعد منو یک ماه بعد منو رقم میزنه.پس این از ریشه کلا اشتباهه که من فکر کنم اینهمه خوب بودم حالا یه بارم بزار بد باشم مگه چی میشه.تو هر چقدر که خوب بودی همون لحظه جوابش رو گرفتی هرچقدر هم که بد بودی همون لحظه جوابش رو گرفتی.
اینا رو خطاب به خودم دارم میگم ناهید عزیزم.چون دقیقا همین مسائل رو داشتم و شاید هنوزم باید رو خودم کار کنم ولی از اون روزی که متوجه شدم من هرلحظه دارم اتفاقات لحظه ی بعدم رو رقم میزنم دیگه به این فکر نکردم که من اینهمه به همسرم خوبی کردم چرا قدر نمیدونه بزار یه بارم بد بشم باهاش.همون لحظه که بد میشی دقیقا جواب ارتعاشت رو میگیری.
و دیگه در مورد دلسردی و بی تفاوتی که گفتید من هم چند ماه پیش دچارش شدم ولی شکر خدای مهربان با توجه به ویژگی های مثبت همسرم فارغ از اینکه اون چطور باشه و چه رفتاری کنه الان رابطمون خوبه و احساس خوبی به همسرم دارم.نا گفته نمونه که هر بار که دلسرد و بی تفاوت شدم بهش متوجه شدم که ناخودآگاه توجهم فقط روی ویژگی های منفی همسرم بوده.
که همیشه سپاسگذاری در مورد ویژگی های مثبت همسرم کلی منو به احساس خوب رسونده و بعدش رابطمون هم خوب شده.
در نهایت اینکه هدف فقط رسیدن به احساس آرامش و لذت و شادیه نه تغییر طرف مقابل.
امیدارم که بهترین و عاشقانه ترین رابطه رو اول با خودتون و خدای خودتون و بعد همسرتون تجربه کنید.چون عشق همسر نتیجه ی عشق به خودمون و خدای خودمونه .اگر رابطمون با خودمون و خدامون درست شه عشق همسر هم نتیجه است که به دنبالش میاد.ما باید روی ریشه ها کار کنیم نه میوه ها.
عاشقتم ناهید عزیزم.همیشه کامنتات رو میخونم و همیشه احساس شباهت و نزدیکی میکنم بهت از فرکانسی که کامنتات داره.
لایق بهترینهایی