live | اصل خارپشتی

سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:

ساز و کار جهان هستی چیست؟

روند تکاملی پیشرفت در توکل و توحید عملی به چه صورت است؟

تغییر شرایط زندگی یک فرایند از کار کردن روی باورها و تغییر آنهاست

مفهوم باورهای ثروت ساز؛

اصل خارپشتی برای تحول اوضاع مالی؛

مهم نیست اگر گاهی احساس شما بد می شود، بلکه مهم نماندن در احساس بد و تلاش برای بیشتر ماندن در احساس خوب است؛


منابع کاملتر درباره محتوای این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 1


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری | اصل خارپشتی
    182MB
    22 دقیقه
  • زیبایی های Moab-Utah
    392MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی | اصل خارپشتی
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 2
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 31 شهریور رو باعشق مینویسم

    در خانه تکانی بسیار زیبا این رد پام رو مینویسم در گام 3 خانه تکانی

    وقتش برسه حتما به هرآنچه که نوشتی بهت داده میشه

    در مکان مناسب و درزمان مناسب بهت داده میشه

    داشتم فکر میکردم پرسیدم خدا تو بگو

    من نمیتونم و نمیدونم در مورد چه اتفاقی که امروز برام رخ داد بنویسم

    و خدا این تصویر رو از امروزم آورد جلوی چشمم

    که یه نفر رو دیدم توخیابون محله مون که میشناختمش و لباس کارش عین لباس کار شخصی بود که برام دوست داشتنی و عزیز هست

    و من یادش افتادم و خدا بهم اینو فهموند که ببین وقتش برسه خواسته ات رخ میده در همه جنبه ها

    مثل الان که تو تصورشم نمیکردی که این فرد رو که تو محله تون هست رو ببینی که هم میشناسیش و هم لباس کارش تو رو یاد فردی انداخت که برای تو عزیز و محترمه

    پس آروم باش و به مسیر ادامه بده که هر چیزی در زمان و مکان مناسبش برای تو رخ میده

    صد در صد مطمئن باش

    وقتی صبح بیدار شدم یه خانم زنگ زد و گفت که برای آگهی قلاب بافیتون تماس گرفتم و میخواست بیاد که من بهش یاد بدم و شرایط رو بهش بگم

    وقتی رفتم و اومد و باهم اومدیم سمت حیاط مسجدمون تا بهش یاد بدم ،،، از خیابون رد میشدم که دیدم یه نفر که هم میشناختمش و هم لباس کارش از لباس کار کسی که برام عزیز هست ، از مسیر من رد شد و منو یاد اون فرد انداخت

    نمیدونم ولی درکش برام خیلی راحت بود

    چون به وضوح داشتم حس میکردم پیام خدا رو که طیبه این رخداد رو تو همه جنبه های زندگیت جایگذاری کن

    یعنی هر چیزی در زمان و مکان مناسبش رخ میده

    تو فقط بندگی کن و لذت ببر

    بعد مارفتیم و بهش یاد دادم و چند نفرم اومدن من متعجب میشدم از اینکه من چجوری دارم انقدر خوب ارتباط برقرار میکنم ،البته که باید بهتر از این هم بشم و هر روز تلاش میکنم

    و این خداست که ارتیاط برقرار کردن رو یادم داد

    من کیم این وسط که بخوام بگم من بودم داشتم خوب حرف میزدم ،من هیچی نیستم هیچی

    اینو از وقتی استاد عباس منش گفته که همیشه یادتون باشه که هیچی نیستین ،بارها و بارها در طول روز تکرار میکنم که یادم باشه هیچی نیستم و همه خداست

    ولی وقتی فکر کردم در مقایسه با چند ماه پیش و یکسال پیشم خیلی قوی تر شدم تو ارتباط برقرار کردن با آدما

    مثلا من قبلا چشمام پَر پَر میزد وقتی با یه آقا و یا یه خانم غریبه حرف میزدم حتی انقدر میترسیدم و نمیتونستم با کسی حرف بزنم که دست و پام میلرزید و تپش قلب و عرق دست و دیگه نگم از باقی اتفاقاتش ،نمیتونستم به چشمای کسی نگاه کنم

    وای چقدر پیشرفت کردم الان به راحتی با همه صحبت میکنم و جدیدا دارم تمرین میکنم که حس ارزشمندی بدم به آرما و تحسینشون کنم و سپاسگزارتر باشم هم از آدما و هم از خدای خوبم

    بعد خواهرمم اومده بود وقتی کارمون تموم شد رفتیم تا با عابر بانک پول خواهرمو که برای کارت خوان داده بود پس بدم

    نمیدونم هنوزم موندم که چی شد ما یهویی کارتخوان گرفتیم

    منی که قبلا تقریبا سه ماه پیش ،تا کسی اسم کارتخوانو میاورد و میگفت مالیات داره میترسیدم و نمیخواستم کاری بکنم

    وقتی داشتیم میرفتیم حس کردم باید برم از عابر بانکی که دورتره کارت به کارت کنم

    با اینکه سر راهمون دو تا عابر بانک بود

    به حسم چشم گفتم و رفتم همون عابر بانکی که حسم بهم گفت .

    و انتقال دادم وقتی برمیگشتیم یهویی یادم افتاد سهم خدا رو کارت به کارت نکردم ،آخه سهم خدا رو به مادرم میدم تا مادرم بده به کسی که انفاق کنه

    770 واریز کردم به مادرم و زنگ زدم بهش گفتم با اون پول برای خودت خرج نکنی اون پول برای انفاق هست

    بعد که اومدیم خونه خواهرم گفت میرم غذا بگیرم ،تو برنجشو بذار و منم از بیرون خورشت میگیرم و گرفت و باهم خوردیم

    و بعد چون کد مالیاتی نیاز داشت کارتخوانمون باید تو سایت مالیاتی کد رهگیری میگرفتیم

    چند روزپیش داداشم گفت خودت برو باز کن و نه کافی نت و نه هیچ جای دیگه ،خودت باید بری ثبتنام کنی

    منم برام سخت بود و میخواستم فرار کنم از این کار که امروز خدا با اراده اش یهو منو کشید سمت ثبتنام

    من یهویی گوشیمو گرفتم دستم گفتم بذار ببینم ثبتنامش چجوریه

    به خواهرم گفتم حالا که اینجایی بیا باهم ثبتناممونو انجام بدیم و دیگه ندیم یه نفر دیگه برامون ثبت نام کنه

    ما از ساعت 3 تا 6 مراحل ثبتنامشو انجام دادیم ،یه جاهایی گیج میشدیم و یه جاهایی از داداشم میپرسیدیم و بالاخره تونستیم و شد

    پیش خودم فکر میکردم و میگفتم خدایا شکرت که کمک کردی و این مساله رو حل کردیم

    بعد دیدم دو تا مساله دیگه

    یکی باید تاییدیه پستی میگرفتیم و یه تاییدیه شبا

    که اونارم انجام دادیم و بعد اطلاعاتمون رو دادیم به شرکتی که ازش کارتخوان گرفتیم

    تا کارتخوانمونو فعال کنن

    امروز من یه مساله و چندین مساله رو حل کردم

    و بارها میشنیدم که گفته میشد باید خودت انجام بدی کارهای خودت رو و یاد بگیر تا ظرفت بزرگتر بشه

    واقعا هنوزم که هنوزه به این فکر میکنم که کارتخوان گرفتیم متعجبم هنوز که یهویی چی شد من کارتخوان گرفتم ،اصلا نمیدونم چی شد همه چی یهویی و یدفه پیش رفت

    ولی میدونم که خیره چون خدا به راحتی همه چی رو رقم زد

    انقدر ساده و راحت پیش رفت که متعجب بودم

    ان شاء الله که هرچی خدا بخواد خیره برای من و خواهرم

    از یه طرفم به این فکر میکردم که چی شد یهویی من شروع کردم به آگهی دادن و کارآفرین شدن ؟!!

    وقتی داشتم فکر میکردم یاد نوشته ام افتادم ، دو سال پیش که تو برگه ها خواسته هامو مینوشتم میگفتم من میخوام کارآفرین برتر بشم ولی نمیدونستم چجوری

    اونموقع فقط گفتم و نوشتم و روی خودم کار کردم

    الان که دارم میبینم من چند روزه آگهی دادم و خانما میان و تو حیاط مسجد یادشون میدم بازم متعجب میشم

    میگم خدایا من کی تغییر کردم و نفهمیدم

    نوشته بودم و الان دارم راستی راستی کارآفرینی میکنم

    و به خدا گفتم خودت هلم دادی به این سمت خودتم مدیریتش کن

    خیلی دوست دارم خدا

    نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم

    یه وقتایی واقعا شرمنده این همه مهربونیش میشم

    منی که بارها شرک ورزیدم و بارها به حرفاش گوش ندادم و بارها عمل نکردم به قوانینش ولی اون داره به من هر روز کمک میکنه

    منی که نیم قدمم برنداشتم اون داره برای من بی نهایت قدم برمیداره ،و خودم اصلا متوجه نشدم چجوری تغییر کردم یهویی به خودم اومدم دیدم ارتباطم چقدر خوب شده

    دارم کم کم مدارهایی رو تجربه میکنم که قبلا آرزوم بود و الان دارم هر لحظه زندگیش میکنم

    نمونه اش همین داشتن حس خوب هست

    همین که من هر روز دارم قدم برمیدارم تا جایی که سعیمو میکنم همونقدر هم نتیجه رو دریافت میکنم

    و به خدا و خودم و در این سایت به خودم تعهد میدم که در همه جنبه ها سعی و تلاشمو بکنم تا نسبت به دیروزم پیشرفت کنم

    و از خدا بی نهایت سپاسگزارم

    الان که داشتم‌مینوشتم‌گریم گرفت حس کردم گفته شد بغلم کن و خودمو بغل کردمو گفتم خیلی دوستت دارم خدا و اشک ریختم و میشنیدم که منم دوستت دارم بنده من

    خیلی دوستش دارم خیلی

    خیلی ماچ ماچی تر از اون چیزیه که فکرشو میکردم

    امروز روز عید هم بود که سه تا پاسخ از دوستان گرفته بودم و انگار خدا داشت تحسینم میکرد به زبون دوستان

    خیلی سپاسگزارن از تک تک دوستانی که وقت با ارزششونو میذارن و رد پام رو میخونن

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    103. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    امروز من قدم بعدیم رو برداشتم برای نقاشیم و پیگیری کارش و لحظه ای شد که بغض کردم و گریه کردم گفتم خدایا من جز تو کسی رو ندارم کمکم کن

    تو تو این راه از همه نظر حامی من باش که برای شکایت از تابلوی پاره شده ام درس هاش رو گرفتم و الان ازت کمک میخوام و باز هم کمکم کن

    و خدا جوری اشکمو ازم گرفت و آرومم کرد که باز آیه و لسوف یعطیک ربک فترضی رو یادآوری کرد بهم و بارها تکرارش کردم و آروم شدم

    وقتی ذهنم بخواد شروع کنه ،واقعا خدا آیه ای بهم الهام کرد که بلافاصله وقتی تکرارش میکنم آرامش عجیبی بهم میده و آروم میشم

    یه اطمینانی داشتم که آرومم میکرد

    کاراشو که انجام دادم برگشتم خونه و میدونم طبق آیه ای که از شروع این کار خدا بهم امید داد و آرامش که من برم شکایتم رو بکنم

    میدونم که همراه من هست و راضیم میکنه

    موقع انجام دادن مراحل اداریش که نشسته بودم دونفر عکس نقاشیمو دیدن و خیلی خوششون اومد حتی یه آقا پرسید که این نقاشیارو از کجا کشیدی گفتم از جایی نکشیدم ذهنی کشیدم اینکه انقدر از خدا پرسیدم تا بهم طرح نقاشیو داد

    گفت معلومه از نقاشیات یه آرامش خاصی به آدم میده

    همون موقع بود که یاد خواسته ام از خدا افتادم که گفتم خدا ازت ممنونم که طرحایی که بهم گفتی و همه کار خودت بود هر کس نقاشیامو میبینه آرامش میگیره و یه حس خوبی داره

    خدایا ازت سپاسگزارم بابت این روز قشنگ که هر چند بار که یادم میومد میگفتم همه چیز به نفع من هست و خدا همراهمه و حامی من

    اون قسمت از فایل که استاد گفت

    طراحی دست پروردگار واقعا نقاشیای خدا فوق العادن تمام جهان هستی پر از عظمت که چند وقته وقتی دارم به همه چیز نگاه میکنم میگم خدا تو نقاش نقاشانی تویی که همه چیز رو عاشقانه نقاشی کشیدی تو به من یاد بده نقاشی رو

    تو به من بگو که با نگاه کردن به جهان هستیت چیا باید در درونم بیاد که یاد بگیرم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: