live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
  • به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
  • منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
  • من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
  • ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
  • اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
  • هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
  • کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
  • وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
  • خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
  • به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «متین» در این صفحه: 1
  1. -
    متین گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    روز 55 سفرنامه من

    امروز اول فروردین 1401 هست .

    من دوست داشتم تا قبل از شروع سال جدید سفرنامه فصل دوم رو تموم میکردم ولی اشکال نداره باید از مسیر لذت ببرم و عجله ای درکار نیست .

    این یکسال تمام تلاشم رو کردم که بهتر بشم و واقعا هم وقتی به عقب برمیگردم میبینم متین عوض شده و راحتتر ذهنمو کنترل میکنم ، راحتتر به خواسته هام میرسم من دارم موجود باش و موجود میشود رو درک میکنم . بسرعت کاری که بخوام انجام میشه و اکثرا با نوشتن اتفاق میوفته . من شاید اگر برای کسی که در فرکانس نیست تعریف کنم این اتفاقا افتاده میگن خب که چی حالا چیز خاصی نبوده.

    و یموقعها هم نجواها میان نه این جیز خاصی نیست بهتر بزرگتر اونا رو اگر بدست اوردی هنر کردی . ولی باید بخودم بگم نتایج کوچک هستن که تبدیل میشن به نتایج بزرگ و بارها باید بنویسم و یاداوری کنم و قدردان همین اتفاقات باشم .

    من روز اول رو ازونجایی که عاشق بودن در طبیعت هستم رفتم بیرون و اینکه با خواهرم رفتم . منی که هیچوقت حاضر نبودم باهاش بیرون برم چون همیشه دلخوری پیش میومد باهم رفتیم پارک و تمرکز گذاشتم رو زیباییها و خوشحالم روز اول سالمو با زیباییها آغاز کردم .

    چمن های سرسبز ‌، درختهای زیبا و بزرگ و سرسبز ، آسمون زیبا و تمیز ، درختهای شکوفه زیبا که واقعا از دیدن تک تک این زیباییها ذوق میکردم و خدارو همش شکر میکنم و بلند بلند میگم چقدر زیبان و یجورایی بقیه بهم نگاه میکنن و یه نگاه خب که چی حالا درشون موج میزنه :)))))

    امروز از محیط امنم بیرون اومدم و اجازه دادم روحم تازه بشه و دریاچه زیبا و پرنده های زیبا رو دیدم و حتی چندتا گوزن که نگهداری میشه رو دیدم و بعد باران زیبا و خدارو شکر کردم برای تک تک نعمتهاش .

    اینه تغییر من و خیلی جالبه که من امروز برای تبریک عید با عمه م صحبت کردم (کسی که همیشه تو حرفاش یچیزی میگفت که ناراحتم میکرد ولی امروز عالی بود مکالمه و حرفی بهم زد که به خدا گفتم خدایا تو بودی این حرفو زدی بهم و ممنونم .

    بهم گفت آفرین رفتی پیاده روی تغییر رو شروع کردیا و گفتم بله باید از خودم تغییر رو شروع کنه و اونم تایید کرد که آره و نمیشه بقیه رو تغییر داد باید فقط خودمون تغییر کنیم و این مکالمه برام ارزشمند بود .

    و امروز هم با دوستم صحبت کردم و بشوخی گفت سال خوبی باشه زیر سایه ی آقا و من سریع گفتم ما زیر سایه خدا هستیم .

    اصلا خودم هنگ کردم انقدر سریع و محکم این حرفو زدم .

    اگر قبل بود با خنده جمعش میکردم ولی فهمیدم که آره من دارم بهتر میشم و به عوامل بیرونی اهمیت نمیدم .

    از امروز احساس میکنم یه خواسته قوی در من شکل گرفته که پرقدرتتر باید ادامه بدم سال جدید رو باید پر کنم از بهتر شدن ، پیشرفت و رشد خودم و بدست اوردن نتایج بزرگتر و خیلی خوشحالم که زنده هستم و دارم ادامه میدم .

    من که همیشه با یکی از خواهرام دوست داشتم صحبت کنم و هنوزم وقتی حوصلم سر میره دوست دارم بیاد و باهم حرف بزنیم ولی پشیمون میسم چون همش داره غر میزنه به زندگی به خانواده به بی پولی و من هم که افکار خودمو میگم یجورایی بدش مییاد و واقعا مکالمه کردن باهاش منو کلافه میکنه و ترجیحم تنها بودنم هست و این نشون میده من تو فرکانس دیگه هستم و نه اون منو میفهمه و نه من اونو .

    از خدا میخوام تو این تعطیلات عید منو محافظت کنه از برخورد با آدمهایی که منفی هستن . من دوست دارم دیدار داشته باشم ولی اگر قراره روحم آزار ببینه ترجیح میدم خدا برنامه ریزی کنه و من دور باشم .

    و خدا بهترین برنامه ریز زندگی منه .

    من راحت کنترل ذهنمو بدست نمیارم که بخوام راحت از دستش بدم پس برام مهمه که حال خوبمو حفظ کنم .

    خدایا به امید تو

    سال فوق العاده ای رو برای همه عباسمنشیها از خداوند خواستارم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: