سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
سلام استاد عزیزم… سلام خانم شایسته دوست داشتنی… سلام دوستان خوبم… کامنت قبلی خودم رو بیشتر از 2 ماه پیش از فرودگاه قطر براتون نوشتم و الان دارم این کامنت رو از کتابخونه دانشگاهم تو یکی از زیباترین کشورهایی اروپایی براتون مینویسم. یه مدت زمان نیاز داشتم تا دنیای جدید خودم رو اونجوری که دوست دارم خلق کنم و بعد بیام براتون از نتایجم بگم.
قصد داشتم این کامنت رو با تجربه روزهای اول زندگیم تو این کشور جدید شروع کنم اما وقتی فایل لایو شماره 7 شما رو دیدم، تصمیم گرفتم که به قول خودتون به جای میوهها بیام اول از ریشهها صحبت کنم.
من به دلایل شخصی، خیلی از جزئیات زندگی کاری و شخصیم تو کامنتها و پروفایلم صحبت نکردم تا راحتتر بتونم هر چیزی که میخوام رو بنویسم. اما الان دوست دارم یه بخش ناگفتهای از زندگی کاریم رو براتون بگم تا به خودم یادآوری کنم که بهشتی که الان دارم روی زمین تجربه میکنم حاصل کنترل ذهنم تو چند وقت گذشته بوده و اگه میخوام معجزات بیشتری رو تجربه کنم باید همین مسیر رو ادامه بدم.
استاد عزیزم… دوستان نازنینم… من بیشتر از 10 ساله که به عنوان مترجم و خبرنگار و روزنامهنگار تو حوزه سیاسی و اجتماعی فعالیت میکنم.
اوایل که وارد این حوزه شدم، انقدر عاشق اخبار بودم که توصیفش برام غیر قابل ممکنه. از اونجایی که من به زبان انگلیسی محتوا تولید میکنم، نه تنها پیگیر اخبار و روزنامههای داخلی بودم، بلکه تمام وقت آزادم رو صرف گوش دادن به شبکههای خبری خارجی میکردم.
به خاطر ماهیت کارم، نه تنها یکسره اخبار مربوط به ایران از جمله تحریمها و تهدید به جنگ و سقوط هواپیما و … رو پوشش میدادم، بلکه جدا از اون هم از تمام حوادث طبیعی و غیرطبیعی جهان اطلاع داشتم. روزی نبود که من حداقل 20 بار آخرین اخبار ایران و جهان رو از اخبار گوگل چک نکنم.
این روند سالها ادامه داشت و من غافل از این بودم که با تمرکز روی این ناخواستهها و نازیباییها دارم از جنس همین تجربیات رو بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میکنم. نشونش هم این بود که هفتهای یه بسته قرص استامینوفن کدئین مصرف میکردم اما حتی یک درصد هم آگاهی نداشتم که ورودیهای ذهنی من مستقیما روی جسم من تاثیر میزاره.
وقتی با سایت استاد عباس منش آشنا شدم، دیدم که ایشون همش در مورد کنترل ورودیها صحبت میکنن. همش میگفتن اخبار رو نشنوید، بحث سیاسی نکنید و …
این در حالی بود که روزی نبود که من با اخبار منفی سر و کار نداشته باشم و با همکارانم بحث سیاسی نکنم. چنان غرق در دنیای سیاست بودم و خودم رو مدعی العموم میدونستم که همیشه تو جمع همکاران و فامیل اولین نفری بودم که بحث سیاسی و اجتماعی رو شروع میکردم. تقریبا هر روز دولت و کشورم رو زیر سوال میبردم و اونها رو مقصر تمام ناخواستههای زندگیم میدونستم.
وقتی استاد در مورد اخبار حرف میزدن و میگفتن که سالهاست تلویزیون ندارن، من مات و مبهوت میموندم. میگفتم مگه میشه؟ یعنی از اخبار اطلاع ندارن؟ پس چه جوری زندگی میکنن؟
اون اوایل، خیلی نسبت به پیگیری نکردن اخبار مقاومت داشتم. اون قسمت حرفهای استاد رو تو هر فایلی که بود سریع میزدم جلو تا نشنومش. دوست نداشتم بشنوم که کاری که دارم انجام میدم غلطه. اینجوری هم توجیهش میکردم که استاد گفتن ما باید کاری رو انجام بدیم که بهش علاقه داریم. منم به اخبار علاقه دارم پس مشکلی نیست.
اما حقیقتی که الان تازه دارم درکش میکنم اینه که من به ترجمه و خبرنویسی علاقه داشتم و دارم اما دلیل علاقه شدید من برای پیگیری اخبار این بود که میخواستم بهونههای بیشتر و مقصرهای بیشتری رو برای شاکی بودن از زندگیم پیدا کنم تا از طریق اونها ناخواستههای زندگیم رو توجیه کنم.
من دوست داشتم باور کنم که هیچ کنترلی روی زندگی خودم ندارم و این عوامل بیرونی هستن که زندگی من رو رقم میزنن و فضای خبری همه اون مقصرها و عوامل بیرونیای که لازم داشتم رو به من به صورت واضح نشون میداد. من دوست نداشتم باور کنم که مقصر خودمم… خودِ خودِ خودم!!!
اما بینهایت خدا رو سپاسگزارم که هدایتم کرد… وقتی مقاومتهای ذهنیم در مورد این موضوع با گوش دادن بیشتر به فایلهای استاد کمتر شد و سیمانهای چسبیده به دیوار ذهنم شروع به ریختن کرد، به خانم شایسته ایمیل دادم و ازشون خواستم که کمکم کنن.
تو اون ایمیل نوشتم که من تو حوزه خبری فعالیت میکنم و به خاطر ماهیت کارم ساعتهای زیادی رو در معرض اخبار منفی هستم. حالا فردی مثل من چطور باید ذهنش رو کنترل کنه و اخبار رو نشنوه؟ هیچ وقت جواب ایشون رو فراموش نمیکنم. جوابی که بعد از چند سال تازه درکش میکنم.
خانم شایسته نوشته بودن: اگه به کار کردن روی خودت ادامه بدی و به جای ناخواستهها روی خواستهها تمرکز کنی، به جنبههای متفاوتی از شغلت هدایت میشی…
این جمله به ظاهر ساده اون موقع انقدر برای من غیر قابل درک بود که خدا میدونه. حتی یک کلمه ازش رو متوجه نشدم. یعنی چی؟ مگه میشه؟ من که چندین ساله دارم از راه ترجمه و پوشش اخبار مربوط به ایران درآمد کسب میکنم، چطور میشه به جنبههای متفاوتی از این شغل هدایت بشم؟ اصلا مگه جنبه دیگهای وجود داره؟ مگه من مهارت دیگهای دارم که بخوام شغلم رو تغییر بدم؟ اصلا من نمیخوام شغلم رو تغییر بدم. من خبرنویسی رو دوست دارم و هزاران فکر دیگه…
پیش خودم فکر کردم که شاید منظورشون اینه که مثلا تو میتونی تو جایگاه سردبیر قرار بگیری تا کمتر درگیر اخبار منفی باشی. اما بعد دیدم که حتی سردبیر و مدیرمسئول یه سایت یا روزنامه خبری هم بازم در معرض این اخبار منفی هستن…
مدتها از اون ایمیل گذشت و من داشتم فایلهای استاد رو با جدیت بیشتری گوش میدادم. شروع کردم به کم کردن ورودیهای خبری و هر روز میدیدم که حالم داره بهتر میشه.
حالا بزارید بگم که «کم کردن ورودیهای منفی» چه جهاد اکبری لازم داشت. تصور کنید که نزدیک به 10 سال هر پنج دقیقه یک بار اخبار ایران و جهان رو چک میکردید و حالا بخواین این ورودیها رو کم کنید و این نکته رو هم در نظر داشته باشید که هنوز شغلتون ترجمه و نوشتن اخبار سیاسی و اجتماعی هست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی تو دل اخبار باشید و بخواین اخبار رو نشنوید و بحث سیاسی نکنید و برای پیگیری یه موضوع کنجکاو نشنید!!!!!!!!!!!!!
اما من مصمم بودم که تا جای ممکن این کار رو بکنم چون اون حال خوبی که تو یه مقطعهایی از روز به واسطه ورودیهای بهتر تجربه میکردم خیلی بهم مزه داده بود و دوست داشتم مدت زمان بیشتری رو تو احساس بهتر بمونم.
جزئیات این مسیر چند ساله خیلی زیاده و به خاطر ماهیت شغلم و مقاومتهای زیاد ذهنم خیلی این روند تکاملی زمان برد اما واقعا ثمره شیرینی داشت و تجربه فوق العاده الانم از زندگی رو مدیون اون تصمیم درست هستم.
حالا دوست دارم کلیات روش خودم رو با شما در میون بزارم. اول از همه با تلویزیون شروع کردم. چون وقتی اخبار رو سمعی و بصری میشنویم، تاثیر منفی بیشتری روی ما داره تا زمانی که یه مطلب خبری رو میخونیم. پس تو قدم اول، آگاهانه تلویزیون رو از زندگیم به تدریج حذف کردم. طبق تجربه خودم، نباید از خودمون انتظار داشته باشیم که یه دفعه همه چیز رو بتونیم بزاریم کنار و باید به خودمون زمان بدیم.
مثلا من عاشق اخبار بیست و سی شبکه دو، اخبار ساعت 10 شب شبکه سه، اخبار انگلیسی سیانان، اخبار انگلیسی بیبیسی و اخبار انگلیسی پرس تی وی بودم. اگه خونه بودم حتما اینها رو نگاه میکردم. اما کم کم تعداد اخبار و شبکههایی که پیگیری میکردم رو کمتر کردم تا اینکه کلا تلویزیون از زندگیم حذف شد.
اگر هم تو ایستگاه مترو یا تو تاکسی داشت خبر پخش میشد برای من دیگه مهم نبود چون که اکثر مواقع هندزفری تو گوشم بود و به قول استاد از طریق ورودیهای مناسب و فایلهای ایشون برای خودم یه white noise رو ایجاد میکردم. حتی وقتی خانواده تو خونه اخبار نگاه میکردن و من تو اتاق بودم، هندزفری تو گوشم میزاشتم تا صداش رو کمتر بشنوم.
اما اگه فکر میکنید که حذف کردن تلویزیون از زندگیم سختترین بخش قضیه بود سخت در اشتباهید! دلیلش اینه که من به واسطه کارم ساعتها تو اینترنت بودم و تقریبا محال بود که چشمم به مطالب خبری نیفته یا وسوسه نشم که روی یه عنوان خبری کلیک کنم.
یه اپلیکیشن خبری هم روی گوشیم بود که فکر کنم بیشتر از 100 بار پاکش کردم و دوباره وسوسه شدم و نصبش کردم. اما دیدم اینجوری نمیشه. باید یه تعهد درست و حسابی به خودم بدم.
اومدم یه فایل ورد باز کردم و توش یه جدول کشیدم. تو یه ردیف نوشتم اخبار ایران و جلوش 3 تا ستون کشیدم. یعنی اینکه هر روز فقط میتونم 3 بار اخبار ایران رو از گوگل نیوز چک کنم. هر بار که چک میکردم یه تیک توی اون خونه میزدم تا مشخص بشه که چند بار اخبار رو چک کردم. همین جدول رو برای اخبار جهان کشیدم. یعنی تو یه ردیف نوشتم اخبار جهان و جلوش 3 تا ستون کشیدم. یعنی در روز 3 بار اخبار ایران رو چک میکردم و 3 بار اخبار جهان رو.
باورتون نمیشه عین معتادها، گاهی اوقات بدن درد میگرفتم وقتی نمیتونستم اخبار رو بیشتر از این حدی که تعیین کرده بودم چک کنم. برای همین اون اوایل خیلی تقلب میکردم و بیشتر از اون تعداد چک میکردم. بعد میگفتم به جاش فردا یه بار کمتر چک میکنم تا جبران امروز بشه! اما بازم فرداش بیشتر از اون تعداد چک میکردم.
ولی باز هم جریان تکامل و قدرت استمرار و هدایت خداوند باعث شد تا تعداد اون ستونها از 3 به 1 برسه و بعد از یه مدت دیگه کلا به اون فایل احتیاج نداشتم چون حتی یک بار هم اخبار رو به خاطر عادت شخصی و اطلاع خودم چک نمیکردم. البته همچنان نیاز داشتم که برای کار روزانم بعضی از اخبار رو به صورت موردی چک کنم.
قربون این خدا و قوانین جهانش برم که وقتی ایمان و اراده خودت رو نشون میدی و درخواست هدایت میکنی، یه معجزاتی رو به واسطه فرکانسهات برات رقم میزنه که غیر قابل توصیفه.
قبلا گفتم که با همکارانم بحث سیاسی میکردیم و شنیدن اخبار و بحثهای سیاسی تا یه حدی به خاطر بودن تو اون فضا غیر قابل اجتناب بود. یه روز که دیگه مطمئن بودم نمیخوام بیشتر از این تو چنین فضایی باشم، با سردبیرمون صحبت کردم و گفتم که میخوام غیر حضوری کار کنم. اونها هم قبول کردن اما با این شرط که حقوقم یه مقدار کمتر بشه (که اینم ریشه در باورهای اشتباه خودم در مورد ثروت داشت) و اینکه بیمه من رو پرداخت نمیکنن. چون از استاد شنیده بودم که به بیمه اعتقادی ندارن و من هم این باور رو تو وجود خودم ایجاد کرده بودم، شرایطشون رو قبول کردم و شروع کردم به کار کردن از خونه.
با همین تغییر به ظاهر ساده، من 4 ساعت از وقت و انرژیای که برای رفت و آمد روزانه به محل کارم میزاشتم رو تونستم صرف خلاصه نویسی فایلهای استاد و بمباران ذهنم با ورودیهای مناسب تو یه فضای نسبتا ایزوله کنم. دیگه خبری از تلویزیون و بحثهای سیاسی و اینها نبود. خودم بودم و خودم با یک یا دو مطلب کوتاه خبری که روزانه برای روزنامه میفرستادم.
دیگه فقط در حد نیاز و شاید کمتر از 10 دقیقه اخبار رو چک میکردم تا فقط در مورد اون موضوعی که باید پوشش میدادم اطلاعات کسب کنم. کم کم به خاطر رویکرد جدید محل کارم، مطالب خبریای که باید میزدم جای خودش رو به مطالب تحلیلی داد و باعث شد که حتی کمتر از قبل در معرض اخبار روزانه باشم. بعدش هم که شرایط مهاجرت تحصیلی برام به معجزهوارترین شکل ممکن پیش اومد.
این رو هم بگم که طبق تجربه خود من، وقتی باورهای مناسبتری در مورد مسائل مختلف مثل قضاوت نکردن دیگران، بی تاثیر دونستن عوامل بیرونی، اینکه هر کسی در هر جایی که هست در جای درستش هست، اینکه هیچ چیزی اتفاقی نیست، اینکه ما مسئول 100 درصد اتفاقات زندگیمون هستیم، اینکه یه واقعیت ثابت برای همه وجود نداره، اینکه میشه جنبههای مثبت هر اتفاقی رو دید و … میسازیم، دیگه زهر اخبار خیلی کمتر از قبل میشه و ما تا حدود زیادی در برابر اخبار ضد ضربه یا numb (بی حس) میشیم. حتی بعضی خبرها برامون مثل جوک میشه و فقط بهش میخندیم.
یعنی اخبار به خاطر باورهای بهتر ما دیگه کمتر روی ما تاثیر منفی میزاره… درست همونطوری که استاد تو یه فایلی نگاهشون رو نسبت به حوادث طبیعی بیان کردن یا تو همین فایل گفتن که چطور میشه با تغییر زاویه دید به احساس بهتر رسید. البته باز هم به نظرم این به این معنی نیست که خودمون رو مجددا غرق در اخبار کنیم چون طبق تجربه خودم، اخبار یه حس ترس رو تو دل انسان ایجاد میکنه که باعث میشه فرد تصمیمات اشتباهی رو بر اساس اون ترس بگیره که قطعا نتایج خوبی نخواهد داشت.
و حالا ماهها از زمانی که من اخبار ایران و جهان رو چک کردم و تو یه بحث سیاسی شرکت کردم و آخرین قرص استامینوفن کدئین رو خوردم میگذره و به جنبههایی از شغلم تو این کشور جدید هدایت شدم که نمیدونم چه جوری از خداوند به خاطرش سپاسگزاری کنم.
الان دارم فقط در مورد اخبار فروانی و موفقیت انسانها و شرکتهایی خبر میزنم که با حداقل امکانات شروع کردن و ثروتهای کلانی رو از طریق ایدههاشون ساختن. این رو هم بگم که کار جدیدم تو همون شرکتی که بارها قبل از مهاجرت تجسم کرده بودم رو دو هفته بعد از مهاجرتم شروع کردم. این فقط یه بخشی از اون معجزاتی هست که توی این دو ماه و چند روز برام اتفاق افتاده. حتما تو کامنتهای بعدیم در مورد تجربه زندگیم تو این کشور فوقالعاده مینویسم.
دوستان عزیزم… دوست دارم به خودم یادآوری کنم که تنها بهایی که ما باید برای رسیدن به اهدافمون بپردازیم کنترل ذهنمونه. باور کنید اگه اخبار رو کلا بزارید کنار دنیا به آخر نمیرسه و لنگ نمیمونید. باور کنید یه روزی به نقطهای میرسید که متوجه میشید اخبار چقدر تو زندگی بیاهمیته و چقدر چیزهای زیباتری برای توجه کردن تو دنیا وجود داره.
اینجا وقتی میگم که ژورنالیست هستم و ایرانیام، بقیه در مورد اخبار ایران ازم میپرسن و وقتی میگم که اطلاعی ندارم تعجب میکنن و میگن مگه میشه آدم ژورنالیست باشه و از اخبار خبر نداشته باشه؟ منم فقط در جواب لبخند میزنم.
شاید باورتون نشه ولی من با وجود یه سری تیترهای خبری در مورد ایران که تو اخبار یاهو موقع ورود به ایمیلم یا sign out کردن میدیدم، اصلا نرفتم پیگیری کنم که ببینم جریان چی بوده. من حتی جزئیات خبری که استاد تو لایو گفتن رو از استاد شنیدم و تا قبل از اون خبر نداشتم که چه اتفاقی افتاده. الان که دیگه یه جوری وارد اکانت یاهو میشم که دیگه حتی اون چند تا تیتر رو هم نبینم.
واقعا سپاسگزار خداوندم که من رو به جنبههایی از شغلم هدایت کرد که پر از زیبایی و حس خوبه. خانم شایسته… تازه فهمیدم که اون جواب چقدر باارزش بود…
دوستان عزیزم… باور کنید که وقتی فرکانسهاتون با اکثریت جامعه متفاوت میشه به سادگی هر چی تمامتر از جایی که هستید کنده میشید و به جنبههای جدیدی از کارتون یا به مکان فیزیکیای هدایت میشید که توش کنترل ذهن خیلی راحتتر از قبله. قانون جهان همینه و چه کسی وفادارتر از خدواند نسبت به وعدههاشه؟
اگه انسانی که یک دهه در قعر بدترین اخبار سیاسی و اجتماعی بوده تونسته ذهنش رو کنترل کنه و ورودیهای مناسب رو به ذهنش بده، مطمئن باشید که این کار برای هر انسان دیگهای امکانپذیره… مراقبت از این ریشه واقعا ارزشش رو داره چون میوش بینهایت شیرینه…
استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان خوبم… یک دنیا ممنون که دستی از دستان خدا شدید برای هدایت من و موندن تو این مسیر زیبا… دوستتون دارم.
مینای عزیزم… دوست نازنین من… قطعا یکی از زیباترین جنبه های قرار گرفتن تو این مسیر زیبا احاطه شدن با انسان های بی نظیری مثل تو بوده و هست. بی نهایت از خداوند سپاسگزارم که چنین دوستان خوبی رو وارد زندگیم کرده. خیلی درسها ازت گرفتم و همیشه به خاطر باورهای زیبات تحسینت کردم. مطمئنم که تجربیات فوق العاده شیرینی در انتظارته. همیشه عاشقانه منتظر شنیدن خبر موفقیتهای شخصی و کاری و تحصیلیت هستم. دوستدارت. الهام. ۲۵ ژانویه ۲۰۲۰
سلام لیلا جان… دوست فوق العاده من… یک دنیا بابت کامنت فوق العادت ازت ممنونم. خیلی حس خوبی از حرفهات گرفتم و سپاسگزار خداوندی هستم که چنین دوستانی رو سر راه من قرار داده. کامنت های باارزش و پرمحتوات رو میخونم و همیشه مشتاقانه منتظر شنیدن تجربه های زیبات در زندگی هستم. حتما تو روزهای آینده بیشتر از تجربیات جدیدم مینویسم. در پناه حق.
سلام زهرا جان. همراهی با دوستانی مثل شما تو این مسیر خیلی لذت بخشه. من هم امیدوارم که شما همیشه شاد و سالم و سعادتمند و ثروتمند باشید. 😘
سلام پرنیان عزیزم… دوست خوب من… کلی از کامنت محبت آمیزت انرژی مثبت گرفتم و دلم نیومد که ازت بابت این حس خوب تشکر نکنم. بهترین ها رو برات آرزو میکنم. 😘
سلام نیکوی عزیز… دوست نیک سیرت من… از مدت ها قبل پیگیر کامنتهات هستم و همیشه نگاه قشنگت به زندگی رو تحسین کردم. چقدر به نکته زیبایی در مورد کامنت من اشاره کردید. شاید باورتون نشه ولی حتی خودم هم در این حد به این موضوع توجه نکرده بودم که انقدر ماهیت کار جدیدم به تقویت باورهای من کمک میکنه. ممنون که این نکته رو انقدر زیبا بهم یادآوری کردی تا حس سپاسگزاری و قدرشناسی بیشتری رو به خاطر این موقعیت داشته باشم. یک دنیا آرزوی خوب برات دارم. 😘