سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
به نام الله یکتا
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه اعضای این خانواده صمیمی
من خدا رو شکر از وقتی که یادم میاد در مورد موضوع مرگ دیدگاهم شاید با 99 درصد مردم جامعه متفاوت بوده، و شاید خیلی ها بگن که بی احساسم، یا دل سنگم و از این حرفا. ولی حقیقت اینه که من زیاد از مرگ کسی ناراحت نمیشم، چون به نظرم مرگ یه رویداد طبیعیه، همون جور که تولد یه رویداد طبیعیه. بنابراین غصه خوردن و این حرفا رو نداره. چرا فکر میکنیم کسی که جونش رو به هر دلیلی از دست داده، یه حقی ازش ضایع شده، یا اتفاق بدی براش افتاده؟ مرگ فقط یه انتقاله که روح مون از اون تجربه ای که تو این دنیا داشتیم به تجربه تو دنیای دیگه برده میشه. بس که ما نگاه مادی گرایانه به همه چیز داریم این اتفاق میفته. همه چیز رو تو جسم مون میبینیم و روح رو فراموش کردیم. فکر میکنیم اگه یه اتفاقی برای جسم بیفته چیکار شده. در حالی که اصلا موضوع مهمی نیست، چون این دنیا به قول استاد در مقابل اون ابدیتی که توش قرار داریم، به اندازه یک چشم بر هم زدنم نیست. پس این قدر برای خودمون زندگی دنیایی و این جسم و اینکه چه قدر تو این دنیا میخوایم باشیم رو بزرگ نکنیم.
موضوع بعدی اینه که منم دقیقا همین حرفی که استاد زدن در مورد اندیشه تبار و جمعی رو با توجه به آموزش های استاد قبل از این اتفاقات پیش بینی میکردم. اگه اتفاقات بعد از تظاهراتی که برای موضوع بنزین تو سال 98 پیش اومد رو دنبال کنید، میبینید که کشور انگار تو یه سیکل معیوب گیر کرده بود که همین طور اتفاقات بد رو داشت تجربه میکرد، و بعد از اون اتفاق، همین طور اتفاقات بد پشت سر هم رخ میداد. براچی یه کشور این طور میشه؟ به قول استاد چون اکثریت اون جامعه با خودشون و با دیگران درگیرن، چون با خودشون و خدای خودشون در صلح نیستند، چون آرامش ندارن، چون فکر میکنند که همه جهان بدند، غیر از خودشون، چون از همه کس و همه چیز انتقاد میکنند، چون مسئولیت زندگی خودشون رو حاضر نیستند بپذیرند، در یک کلام چون شرک دارند. وقتی یه کشور اکثریت مردمش این جوری باشند، خوب معلومه همچین اتفاقاتی رو تجربه میکنه. وقتی همه تو فضای غر زدن و فحش دادن و شعار دادن به این و اون هستند، و سپاسگزاری و توجه به موضوعات مثبت رو جدی نمیگیرند، نتیجه این فرکانس ها چیزی جز اتفاقات عجیب و غریب و بلا و مصیبت نمیتونه باشه.
ولی به قول استاد نکته مثبت ماجرا اینه که مهم نیست که یه جامعه چه قدر میخوان منفی فکر کنند، اگه ما اون قدر تغییر کنیم، که مدارمون چندین درجه بالاتر بره و اساسی عوض بشیم، به مکانی هدایت میشیم که تو اون مکان جدید همه شرایط مثبت تر و در آرامش بیشتریه و این موضوع میتونه تا آخر عمر ادامه پیدا کنه. باز هدایت بشیم به مکان ها و شرایط بهتر و بهتر.
خدا رو شکر که تو این مسیر هستیم.
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
خدا رو شکر که برگی دیگه از سفرنامم رو نوشتم.