live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
  • به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
  • منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
  • من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
  • ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
  • اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
  • هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
  • کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
  • وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
  • خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
  • به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
    164MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید محمدامین حسینی» در این صفحه: 1
  1. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2770 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد جانم

    سلام بچه ها

    استاد عزیزم. من وقتی لایو رو در اینستا گذاشتید، حدود ۳ ساعت بعدش فهمیدم و تا وقتی که دیدمش حدودا ساعت ۱۲ شب شد.

    بعد گفتم خب انشاءالله استاد فردا فایل رو میذاره توی سایت و من هم کامنتم رو فردا مینویسم.

    فرداشب شد و من رفتم توی سایت دیدم بببببللللللههههه….

    استاد جان نه تنها فایل رو گذاشته، بلکه ۱۲۴ تا کامنت هم منتشر شده.

    گفتم خب الان من هم میرم و بهترین کامنت خودمو مینویسم…

    نشد

    کشیده شد تا امروز

    امروز هم هی اومد اومد اومد تا رسیدیم به الان.

    بعد با خودم فکر کردم که چرا تکاملم ۲ روز طول کشید تا کامنت بنویسم، دیدم که روزی که لایو گذاشته شد، دقیقا همون روز، توی مدرسه، تمام بچه ها، تماما به استثنا یک نفر که اونم عضو سایته، دارن با یک آب و تابی در مورد این حادثه حرف میزنن. اون یکی رفته بود تا کل مدرسه و معلم ها رو به آتیش بکشه. بحث کنه. به خیال خودش و به قول استاد جان میگفت من میخوام خون اونها رو زنده کنم. من باید به همشون حالی کنم. فلانه بهمانه. من فلان….

    بعد دیدم که همونطور که استاد گفتن، خب بالاخره ما انسانیم، هرچقدر هم کنترل کنیم ذهنمونو، آخرش یه ترمز هایی هست دیگه.

    این باعث شد تا من اون چند ساعت در معرض گفته های اونها قرار بگیرم و فقط همین که میشنیدم، باعث شده بود که یه خرده بیام توی فرکانس پایین تر. مثلا یکی.

    بعد اونروز رو کلا به این گذروندم که بیام و فراموش کنم هرچی که گفتن.

    و توجه کنم روی وجه مثبت قضیه. مثلا وقتی صحبت از موشک و هواپیما میشد، سریع یا تو جمع یا به خودم میگفتم بچه ها مثلا خداروشکر که اینقدر ما پیشرفته ایم که تونستیم یه چنین موسک های دوربرد قوی بسازیم. خداروشکر که اینقدر تکنولوژیمون بالاست. مثلا خداروشکر که اینقدر هواپیماها امروزه خفن شدن. چقدر امن شدن. و کلا از توی همون مسائل جنگی، اونهاییش رو توجه میکردم که باهاش حال میکردم. اونهاییکه بهم احساس قدرت میداد. مثلا وقتی صحبت از قدرت دفاعی و شجاعت سردار سلیمانی میشد، خیلی حال میکردم و همینجوری لبخند روی لب هام میومد. ولی خب بالاخره اون جنبه منفیش هم بود. ولی خداروشکر قابل کنترل بود.

    شاید حداقل برای من.

    اومدیم رسیدیم به امروز. امروز هم همون حرف ها بود.

    با چه تفاوتی؟

    امروز به لطف الله بعد از سالهای سال، توی اصفهان برف سنگین اومد. حالا درسته آب شد، ولی همون چند ساعتی که اومد و ما دستمون به برف خورد، خیلی کیف کردیم خداروشکر.

    بعدش با دوستام وارد بحث های قشنگ و شادی آور شدیم.

    بعد اومدم خونه و رفتم دریم بورد و خواسته هام رو دیدم.

    بعد یه چند ساعتی کلی آهنگ شاد و باحال گوش دادم که همشو از استاد جون یاد گرفتم.

    بعد اومدم و درسم رو که در مورد توحید بود خوندم.

    بعد یه خرده فعایلت ورزشی کردم.

    بعد نظافت کردم.

    بعد شاد شاد و گل گلاب اومدم و گفتم آرررررررهههه. اینههههههه.

    بالاخره فرکانسم رسید که بیام توی این صفحه و ردپای خودم رو ثبت کنم.

    طی این دو روز خیلی چیزهارو دیدم که کمک کرد به این تکامل.

    فهمیدم آدما چند دسته اند…

    یه دسته که راه درست رو میرن. بدون توجه به اینکه بقیه چیکار میکنن. چه باورهایی دارن. این ها خیلی کم هستن. خیلی کم. خیلی خیلی کم. و همین هم هست که نتایجشون خاص، متفاوت و فراتر از نتایج کل اون درصد بقیه است.

    انشاءالله خداکمک کنه تا توی این مسیر همیشه ثابت قدم باشیم.

    یه گروه دیگه هستن که دستی دستی خودشونو وارد یه فرقه ای میکنن، به قول استاد وارد یه طوفانی میکنن که خودشون ساختن.

    اینا فکر میکنن که با داد و قال و فریاد و اعتراض و اختشاش و زور زدن و تقلا کردن میتونن شرایطو عوض کنن.

    یه دسته دیگه عضو حزب بادن. خودشونو دادن دست باد. هر طرف بوزه باهاش میرن. ممکنه خیلی هم افراطی باهاش برن.

    دقیقا تفاوت ها رو حس کردم بین این دوتا. دقیقا نوع حرف ها و نگرش ها، نوع باورها، نوع ترمزها و کلا همه چیزشون آشکار بود و نشان از این بود که جزو همون اکثریت هستند.

    و اما اون عده قلیل رو هم دیدم. اون عده اییکه سعی میکنن تا متفاوت باور کنن تا متفاوت نتیجه بگیرن.

    ممکنه همونها توی اوقاتی اشتباه کنن، ولی خب انسانه دیگه.

    این دسته قلیل، جوری رفتار میکنن که همراه با قانونه و مخالف با اکثریت. به همین دلیل اون اکثریت فکر میکنن که این عده قلیل دارن اشتباه میکنن، و حتی به اونها میگن دیوانه، بهشون توهین میکنن.

    همون حزب باد، همونها، که در ظاهر خیلی هم میخوان با خدا نشون بدن، همون آدم ها میان و میشن لب و دهن، حرف حرف حرف…….. و فقط حرف.

    اما خیلی خوشحال شدم دیروز، وقتی دیدم وقتی که اینطور شد، اصلا برام مهم نبود که اونها چجوری دوست دارن، اونها چی میخوا، اگه چیزی میگفتن، میگفتم من همینجوری هستم، دوست دارین که خب به من چه، دوست ندارین خب بازم به من چه،

    وخیلی خیلی برام لذت بخش بود که دیدم وقتی این کار رو کردم، نه تنها دورم خالی نشد، که اتفاقا خیلی بیشتر هم شد.

    یعنی از خیلی وقت پیش این طور شده بود.

    وقتی که من گفتم من خودمو همینجوری که هستم دوست دارم و بقیه هم عاشق من هستن. و اینطور شد که کسانیکه که حتی با بغل دستی من دشمنی میکنن، با من بهترین رفتار رو دارن.

    و اینها همه و همه لطف و مهربانی الله یکتاست. که ما هر چیزی که داریم رو از اون داریم. بدون چشم داشت هرچیزی که بخواهبم رو در اختیارمون میذاره.

    قانونی داره که بدون تغییره. فقط کافیه که ما بخواهیم از قانونش استفاده کنیم، خودش هدایتمون میکنه. خودش حمایتمون میکنه.

    خداروشکر

    خداروصد هزار مرتبه شکر

    خیلی رسبدن به خواسته هام برام زیبا و لذت بخش شده و تازه دارم میبینم که نچسبیدن به خواسته چه لذتی داره. باعث میشه که ببینم که چجور داره تکاملم طی میشه که وقتی به خواسته ام میرسم، همه چیز کامل باشه.

    مثل اینه که شما یک لباسی رو بخوایین بدوزین، بعد یهویی که دوخته نمیشه،

    اول پارچه اش جور میشه. بعد دکمه هاش. بعد طرحش. بعد نخش. بعد سوزنش. بعد چرخ خیاطیش. بعد خیاطش….

    بعد که همه این عوامل اومدن کنار هم، اون لباس دوخته میشه.

    و همین پروسه جمع و جور شدن خودش خیلی کیف میده وقتی قانون رو بدونی. باعث میشه هی به خودت بگی،

    داره میشه ها، داره میشه، دیدی اینم جور شد. دیدی….

    و خداروشکر

    وخداروشکر

    وباز هم خداروشکر

    چی میتونم بگم جز خداروشکر

    خداروشکر

    و چقدر قسنگه این خداروشکر

    واسه همین خداروشکر، خداروشکر

    دستتون تو دست الله یکتا که لایق شکره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: