سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
سلام به دوست عزیزم در خانواده بزرگ و صمیمی عباسمنشی
سلام لیلا کیایی عزیز
نمیدونم اصلا این لایو شماره 7 جریانش چی بود، اصلا نشانه ی امروزم کتاب رویاهایی که رویا نیستند/قسمت 3 بود. اصلا من قرار بود الان در حال پیاده روی باشم. اصلا یک چیزی تو باکس سرچ زدم و اومدم این صفحه و نمیدونم چطور کامنت شما رو دوبار خوندم و فقط گفتم افرین افرین…دیگه نتونستم تو دلم بگم اینجا اومدم برات کف بزنمو تحسینت کنم دوست عزیزم برای این ردپای زیبا و قشنگت. و بگم آفرین دمت گرم برای تمام نگرشت و تمام وجود و قلب و روح آگاهت. سپاسگزارم که دست به قلم شدی و برامون در جای جای این خونه مینویسی. واقعا با تمام عشقم ازت تشکر میکنم لیلا جان
یک قسمت شگفت انگیز کامنتت رو اینجا برای خودمون مرور میکنم:
” در هر صورت در آخر میخواستم بگم :
همیشه وقتی از چیزی دلخور میشم ( مثل همین اتفاقات اخیر) چشمام رو میبندم و روحم رو به پرواز درمیارم ، میرم بالا از اون بالا خونمون رو می بینم و دوباره بالا و بالاتر میرم، شهرم رو می بینم ، کشوری که توش هستم رو می بینم ، و اینقدر بالا میرم که کره زمین رو می بینم ، و همینجور ادامه میدم و بالاتر میرم، اونقدری که کل کهکشان و ستاره ها رو می بینم.
اونقدری بالا میرم که کره زمین رو خیلی سخت می بینم، کوچیک ، شاید به اندازه یک نخود، اونوقت به اون مشکل و اتفاق نازیبا فکر می کنم.
و می بینم که از اون بالا چقدر همه چیز کوچیکه.
به سختی میشه اون مشکل و اون اتفاق رو توی زمینی که حالا به اندازه یک نخود شده تصور کرد.
عظمت هستی رو می بینم و به این فکر می کنم که چقدر همه چیز گذراست.
و تاریخ رو مرور می کنم که تا بوده همین بوده.
بعضی اتفاقات اگرچه تلخه ، ولی هر لحظه این رو با خودتان تکرار کنید که ایـــن نیـــز بـگـذرد. “
یادم اومد دنبال چی بودم. اما یک چیز بزرگتر رو به یاد آوردم
من باور دارم که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست.
برات از الله یکتا بهترین بهبودهای دائمی درونی و بازتاب اون در بیرونت رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده