سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
پروژه خانه تکانی ذهن | گام هشتم
«کنترل ذهن یعنی واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه»
«اگر آگاهانه تلاش کنی که مثل بقیه فکر و عمل نکنی و متفاوت با بقیه فکر و عمل کنی قطعا نتیجه متفاوت میگیری»
هشدار !!!
این یک داستان واقعی است:
من یک دختر زیبای نازنین دارم به اسم دلارام
هرچقدر از رفتارهای عجیب و خداگونه دخترم بگم کم گفتم و گاهی در حیرتم از رفتارهاش و نوع صحبت کردنش که کاملا هماهنگ با قوانین جهان هستی است البته از وقتی با قانون آشنا شدم فهمیدم ما با آگاهی تمام پا به این دنیا میزاریم و بچه ها به دلیل اینکه لوح وجودشون سفید هست و با باورهای سیاه کثیف نشده و کاملا با قانون هماهنگ هستن مثلاً یک بار خواستم این موضوع رو امتحان کنم به دخترم گفتم دلارام وقتی یه مشکلی دارم باید چکار کنم؟
گفت: بابا جون شاد باش و بخند و بعد از خدا بپرس خدا بهت میگه چیکار کنی !!!!!
نمیدونم باور میکنید یا نه ولی عین جواب دلارام همین بود خودم تا مدت ها شوک بودم از این آگاهی و از این جواب درست و دقیق!!!!
برگردم به موضوع داستان
این دلارام خانوم ما وقتی به دنیا اومد با لگن در رفته به دنیا اومد و ما هم متوجه این موضوع نشدیم تا زمانی که دوساله شد و شروع به راه رفتن کرد موقع راه رفتنش من متوجه شدم که دلارام میلنگه اولش خیلی تعجب کردم چون خودم بیمارستانی هستم متوجه شدم یه ایرادی هست با یه متخصص ارتوپدی مشورت کردم و ایشون گفت به احتمال 99 درصد بچه با در رفتگی مادرزادی لگن به دنیا اومده گفت عکس بگیر برای اینکه قطعا متوجه بشیم خلاصه عکس گرفتیم و دیدم بله دلارام با مشکل دررفتگی لگن به دنیا اومده و دکتر گفت چون دوسالش شده دیگه حتما باید جراحی بشه گویا اگه بچه بود میشد با روش های غیراز جراحی مشکل رو حل کرد .
سال 99 بود و اوج کرونا و من به دلایلی رفتم پیش یه دکتری در بیمارستانی غیر از بیمارستانی که خودم کار میکردم و دلارام عمل شد و سه ماه هم پاش توی گچ بود بعد سه ماه که گچ پا رو باز کردیم و دلارام یواش یواش شروع به راه رفتن کرد دوباره به طرز عجیبی لگن دررفت….
اون موقع ها من تازه وارد سایت شده بودم و جسته گریخته روی خودم کار میکردم و این اتفاق یکمحک بسیار جدی بود برام که ببینم آیا میتونم توی این شرایط کنترل ذهن کنم یا خیر.
دیگه من به هرکی میرسیدم ماجرا رو تعریف میکردم و میگفتم آره دخترم رو عمل کردم ولی دوباره به مشکل خوردیم و هرکس هم ماجرا رو میشنید غصه میخورد و عصبانی میشد و میگفت ول نکنیا حتما برو از اون دکتر شکایت کن و نمیدونم ببرش دادگاه و داد و بیداد کن و پدرش رو دربیار بیمارستان رو روی سرش خراب کن و کوتاه نیا و حقت رو بگیر و از این حرفا…
اون موقع از استاد شنیده بودم که هر اتفاقی میفته دلیلش افکار ماست و باید کنترل ذهن کنی و خلاف بقیه فکر و رفتار کنی و دیگران رو قضاوت نکن و …
این بار تصمیم گرفتم به این درکی که از قوانین پیدا کرده بودم عمل کنم به خدا خیییلی خیییلی سختم بود خیلی دردم گرفت که کنترل ذهن کنم اون هم توی این قضیه ولی خوب باید به قانون احترام میگذاشتم چون فرقی نمیکرد چقدر دلیلم منطقیه اگر خلاف قانون عمل میکردم نتیجه بدتر میشد مثل همون مثال دست بردن در آتش…
با اینکه خیلی دردم اومد ولی اون دکتر رو از ته دلم بخشیدم و احساسم خوب شد و بیخیال حرف بقیه شدم و هرگز دنبال شکایت و دادگاه و پاسگاه و …نرفتم…
بازم میگم خیلی سخت بود اما خدا یه توان عجیبی بهم داده بود چون واقعاً متعهد شده بودم که متفاوت عمل کنم
وقتی اون دکتر رو بخشیدم(مقصر دررفتن دوباره لگن نوع عمل اشتباه اون دکتر بود) گفتم خوب حالا قدم بعدی چیه؟؟؟
هیچ ایده ای نداشتم و نمیدونستم قدم بعدی چیه و مدتی به همین منوال گذشت…
حال دلارام خوب بود و فقط دوباره موقع راه رفتن لنگش داشت…
تا اینکه یه روز با همسر و دخترم رفتیم خونه یه دوستی که به تازگی دوستیم رو باهاش آغاز کرده بودم موقعی که دلارام راه میرفت ازم پرسید دلارام چرا میلنگه؟
و من کل ماجرا رو براش شرح دادم خیلی تحسینم کرد و گفت چقدر متفاوت با این داستان عجیب برخورد کردی و گفت که اتفاقا یکی از صمیمی ترین دوستانش پزشک هست و اون میتونه توی این قضیه به ما کمک کنه …
فقط ببینید خداوند وقتی تعهد و رفتار متفاوت شما رو ببینه چطور به طرق معجزه آسا دستانش رو برای کمک میفرسته…
خلاصه با پزشک مورد نظر یه قرار ملاقات گذاشتیم و وقتی عکس مجدد دلارام رو دید گفت الان شرایط دلارام سخت تر شده و این عمل ریسک بالایی داره و کار من نیست و باز هم ما رو ارجاع داد به یکی از حاذق ترین پزشکان اطفال ایران و خاورمیانه…
با ایشون هم قرار ملاقات گذاشتیم و ایشون قبول کردند که دلارام رو مجددا عمل کنند…
دوستان عمل انجام شد و در حین عمل خداوند به قلب اون دکتر ایده ای رو الهام میکنه و دکتر انجام میده و عمل دلارام میشه یکی از بهترین و عجیب ترین و نادرترین عمل های جراحی در ایران که خود دکتر که استاد دانشگاه هم هست گفت اگر ایرادی نداره من میخوام این عکس ها و عمل دلارام رو برای همیشه در کلاس هام تدریس کنم و من هم به پاس قدردانی از این عمل سخت و عالی ایشون پذیرفتم.
اگر من اون روز مثل بقیه عصبانی میشدم و میرفتم توی پروسه شکایت و دادگاه و پاسگاه آیا به این مسیر معجزه آسا هدایت میشدم ؟؟؟
هرگز چون اگر خودم رو درگیر دادگاه میکردم باید همیشه در حال دویدن به دادگاه بودم باید همیشه میرفتم دادگاه و دوباره اونجا کلی ورودی نامناسب از طریق دیدن آدم هایی که هرکدام به نحوی گرفتار بودند به ذهنم میدادم و این یعنی از چاله به چاه افتادن…
اما من مسیر بهتر و زیباتر رو انتخاب کردم من اجازه دادم خداوند این مسئله رو مدیریت کنه و انصافا هم چقدر زیبا مدیریت کرد…
خداروشکر الان دلارام 6 سالشه و حالش خوبه خوبه و داره میره پیش دبستانی…
و این ماجرا هم برای من تبدیل شد به یک درس آموزنده…
خدایا شکرت
به نتایج این پروژه زیبا خیلی امیدوارم
ممنونم از استاد شایسته نازنین بابت این پروژه زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.