سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
با نام و یاد خدا
خانه تکانی ذهن روز هشتم
زمانی که استاد این فایل رو ضبط کردن من دقیقا تو همین فضای داغونی بودم که توصیف کردن. دقیقا یادمه اون یک هفته که اینترنت هم قطع بود تو ایران، من هر روز غر زدم، ناله کردم، با اطرافیانم به زمین و زمان ناسزا گفتم و روزی که اینترنت وصل شد من مثل معتادایی که به مواد رسیدن دوییدم سروقت اینستاگرام که ببینم کی چی گفته و کی چه واکنشی نشون داده و هزاران باور و رفتار شرک آلود.
الانی که دارم این فایل رو گوش میکنم، زندگیم از زمین تا آسمون تغییر کرده. چند ساله که اینستاگرام ندارم. صد در صد سلامتم. روابط بهتری دارم، آرامش دارم، شجاعترم، آدمها تو ذهنم اهمیت کمتری دارن، برای خودم زندگی میکنم، غر زدن و حرفهای منفیم به کمترین میزان رسیده، به خدا نزدیکترم، شرایط مالی خیلی بهتری دارم و هزاران تغییر دیگه.
باورهام طوری تغییر کرده که کمترین واکنش رو نشون میدم به اتفاقات. ماشالا تو ایران هم که هر روز یه اتفاقی می افته اما خدا رو شکر یا ازش خبر ندارم یا داشته باشم هم تو هیچ بحث و گفتگویی شرکت نمیکنم.
اوایل که با مباحث استاد آشنا شده بودم، تو جمعها اگه صحبتی بود که با باورهای جدیدم مغایر بود یا بحث میکردم یا خودخوری که هر دو مورد حالم رو بد میکرد. اما الان انگار به دهانم مهر زده باشن. نه بحثی میکنم نه تو ذهنم به حرفاشون حتی فکر میکنم. تو این مورد کنترل ذهن خیلی بهتری پیدا کردم.
و قسمت عالی داستان اینه که جهان کم کم ما رو جدا میکنه از اون افراد و اون فضاها. من واقعا جدا شدم. یعنی انقدر مواردی که با چنین افرادی در ارتباطم کمه که میتونم بگم اصلا نیست. واقعا خودم متعجبم که چطور ورق برگشت و کبوتر با کبوتر باز با باز اتفاق افتاد. جهان کارش رو بی نقص انجام میده.
اما باید بگم قضاوت گری رو هنوز دارم اما خیلی سعی میکنم باز تو این موارد هم ذهنم رو کنترل کنم و هر زمان قضاوت میکنم به خودم میگم به تو چه! تو خیلی بلدی خودت رو درست کن و با این فکر که من با قضاوت دیگران خودم رو از خوشبختی دور میکنم تو خیلی از مواقع میتونم افسار این ذهن چموش رو دست بگیرم.