live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
  • به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
  • منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
  • من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
  • ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
  • اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
  • هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
  • کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
  • وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
  • خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
  • به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
    164MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «n» در این صفحه: 1
  1. -
    n گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    درود و خداقوت به استادان عزیزم جناب عباسمنش و خانم شایسته مهربان و دوسداشتنی،

    و درود به دوستان همگام من در پروژه‌ی خانه تکانی ذهن،

    یادمه سال 401 بود اگر اشتباه نکنم، مصادف با یک سری تجمعات در ایران که به دلیل فوت یکی از هموطنانمون صورت میگرفت،

    اون زمان مدام پیگیر رسانه بودم، ظهر که از کار برمیگشتم کل تایم استراحتم رو پیگیر میشدم ببینم اون روز چه اتفاقاتی افتاده، شب هم دقیقا همینطور، احساس همدردی میکردم، احساس میکردم حقی هست که باید من هم پا به خیابون بزارم برای گرفتنش، با اینکه من تابحال هیچ فعالیت سیاسی نداشتم بازهم اونروزها انقدر در مدار غم و خشم و ناراحتی بودم که دلم میخواست من هم کاری بکنم، و تفکرم درست شبیه سایر افرادی بود که در خیابان بودن، درسته که من هیچوقت همراه اونا به خیابان نرفتم ولی یکی دوبار کارهای دیگه‌ای مثل تراکت و اعلامیه و.. انجام دادم، درصورتی که نه کسی از من خواسته بود نه عضو جناح یا دسته‌ی خاصی بودم، نه من فقط یک نفر از مردمی عادی بودم با این تفکر، که حق گرفتنی‌ست، با این تفکر که ما مورد ظلم واقع شدیم ما قربانی هستیم، با این تفکر که ظالمی وجود داره که باید تقاص پس بده، و انتقامی هست که باید توسط یکی مثل ما گرفته بشه، با این تفکر که اگر اونها تغییر کنن زندگی ما بهتر میشه…

    یادمه آبانماه همون سال بود که یه شب توی اینستاگرام پیگیر همین مسائل بودم که متوجه لایو مشترک استاد عباسمنش با اقای عرشیانفر شدم، ازونجایی که از قبل به استاد علاقه داشتم و آشنایی قبلی داشتم بلافاصله وارد لایو شدم، ولی به چند دقیقه هم نکشید که خارج شدم،

    چون حرف‌هایی زده میشد که نمی‌فهمیدمش،

    یعنی چی که وطن چیه؟ وطن، وطنه، این وطن رو اگه من و امثال من نسازیم پس کی میسازه؟؟

    انگار من از یه سیاره‌ی دیگه بودم و شما و حرفاتون از یه سیاره دیگه، قبل از اون من یک سری فایل‌های شما درمورد خداوند رو گوش میدادم، ولی باورهای مناسبی نداشتم و عمیقاً به درکی از این مسائل نرسیده بودم،

    من اونشب از اون لایو اومدم بیرون و به ارسال فرکانسی که داخلش بودم ادامه دادم،

    شاید یک ماه بعدش، شایدم کمتر،

    ولی آذرماه بود

    که من و دوستم رو درست سرکوچه‌ی خونمون، اشتباهی به جای دونفر دیگه دستگیر کردن، و به فجیع ترین شکلی که تا به اونروز دیده بودم میخواستن ما رو ببرن، جوری که تا چندروز حتی فکر اون وضعیت عذاب من شده بود، و اینقدر برام دردناک بود که هنوزهم که هنوزه حتی برای خانوادم هم تعریف نکردم که چنین اتفاقی افتاده، ولی خدارو صدهزارمرتبه شکر که لطف خدا شامل حالمون شد و قبل از اینکه ما رو وارد مقرشون کنن کسی که اون دونفر رو دیده بود برای شناسایی ما اومد و وقتی من و دوستم رو دید تایید کرد که اونایی که دنبالش بودن ما نبودیم و به لطف خدا اوضاع بدتر نشد.

    اینا رو ننوشتم که حسو حال خودم و شما رو متمرکزکنم روی اتفاقات بد،

    اینا رو نوشتم که به خودم و دوستانی که این صحبتها رو میشنون بگم به خدا که اینحرف‌هایی که استاد میزنن طلاست، بخدا که راه رسیدن به خدا همینه، راه رسیدن به احساس ارامش همینه، راه رسیدن به همه حس‌های خوب و خوشبختی‌ِ بی حد و حصر همینه، اینه همون راهی که پیامبرها میرفتن، اینه راهی که خوشبختیِ حقیقی رو تضمین میکنه،

    اینا رو نوشتم که بگم،

    الان در مهر 403 ، فایلی در گوشیم ذخیره دارم و هرروز بهش گوش میدم، که فایل صوتی کامل صحبتهای استاد عباسمنش در همون لایو آبان 401 هست، و من ساعت‌ها بهش گوش میدم و میگم خدایاشکرتتتتت چقدررررر از فضای ذهنی که اونروزها درش بودم دورم، انگار که الان منِ امروز از یک سیاره‌ی دیگست و اون شخصیتی ازمن که در سال401 ازاون لایو اومد بیرون از یک سیاره‌ی دیگه،

    باورتون نمیشه حتی درک نمیکنم که چه طوررررر میتونستم خلاف اینحرف‌ها فکرکنم،

    چطور میتونستم اینقدر مشرک باشم به خداوند،

    چطور میتونستم اینقدر جاهل باشم،

    خدایاشکرتتتتت که نور راهم شدی،

    خدایا شکرتتتتتت که منو به مسیری آوردی که هر لحظه‌اش عشقه هرلحظه‌اش امیده هرلحظه‌اش آزادی و رهاییه از هرچیز و هرکسی غیره تو،

    خدایا شکرت …

    « الهی، هر که تو را شناخت و عَلَمِ مهرِ تو افراخت، هر چه غیر از تو بود بینداخت…

    آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟

    فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

    دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی،

    دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند… »

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: