سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
بنام یکتای هستی بخش
روز 56 سفرنامه
لایو با استاد عباسمنش7
یادمه که چند سال پیش که این اتفاق افتاد من تازه با قانون جذب آشنا بودم و هنوز استاد رو نمیشناختم ولی همون موقع هم من همینکارو کردم یعنی خودمو جای اون کسی گذاشتم که دکمه رو اشتباهی فشار داده بود.حتی فکر کردن بهش هم خیلی سخت بود چه برسه به این واقعا تو اون موقعیت باشی و بخوای تصمیم بگیری.اونموقع واقعا به خودم گفتم از کجا معلوم که من اگه جای اون بودم این اشتباه رو نمیکردم.
به قول استاد همه ی ماها تو زندگیمون اینقدررر اشتباه کردیم که واقعا صادقانه با خودمون بشینیم به اشتباهاتمون حتی تو لول های خیلی کوچیک فکر کنیم هیچ وقت وارد این جریانات نمیشیم.حالا چه برسه اشتباه تو همیچین لولی که هیچ تجربه و هیچ درکی از شرایطش نداریم.
همین دیشب بود که یه کاری رو کردم فکر میکردم اگه همسرم متوجه بشه یه کوچولو شاید ناراحت بشه حالا همسر منم خیلییی آدم آروم و با منطقیه ولی خب من به خاطر باورهای اشتباهم میترسیدم با این که میگم اون مسئله خیلیییی کوچیک بود ولی از ترسم به همسرم نگفتم.و همین نگفته باعث شده بود که دچار عذاب وجدان بشم و امروز به خاطرش حتی سردرد داشتم .امروز که فایل رو دیدم وقتی استاد گفتن ما خودمون چندین بار شده کاری رو کردیم که جرئت نکردیم بگیم و پنهونش کردیم از ترس.بعد واقعا من نمیدونم چطور جرئت میکنیم که در مورد همیچین مسائلی به این راحتی قضاوت میکنیم.خدا رو شکر میکنم هزار بار.احساس میکنم که کم کم دارم از بدنه ی جامعه کنده میشم .نسبت به 3 سال پیش زمین تا آسمون فرق کردم.خیلیییییی روابطم با اطرافیانم کم شده میتونم بگم در حد صفر واقعا.فقط با خونواده ی خودم و همسرم ارتباط دارم که اونم یه ماهی چندماهی.خیلی خیلی کم.ولی وقتی حتی تو جمع اونام مثلا ماهی یه بار پیش میاد میشینم انگار اونا از یه فضای دیگه اومدن من از فضای دیگه ام واقعا اصلا نمیفهمم دارن چی میگن.اینقدر در مورد مسئل روز مره و پیش پا افتاده با کسی حرف نزدم که وقتی پیش خونواده ی همسرمم واقعا حرفی برای گفتن ندارم و اکثرا سکوت میکنم.
خداوند رو بینهایت سپاسگذارم
سلام آقای رحیمی پور عزیز
امیدوارم که تا به امروز جواب سوالتون رو گرفته باشید.
ولی اگر نگرفتید در آخرین لایو استاد جواب سوالتون رو قطعا خواهید گرفت.لایو شماره ی 35 استاد در این فایل جواب مفصلی به این موضوع و موضوعاتی شبیه به این دادن.اگر ببینید دیگه در مورد این قبیل مسائل سوالی براتون پیش نمیاد
در پناه الله یکتا