live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/01/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-28 05:06:452024-09-28 05:41:29live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهندهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم
خواستم این نکته رو اول به خودم و بعد به همگی یادآور بشم با دیدن این فایل
الان که دارم کامنت مینویسم باز هم شرایط حساس کنونی پیش اومده استاد😂😂
یعنی واقعا اینجور مسائل تمومی ندارن
و چه قشنگ من هدایت شدم به نشانه ی امروز دکمه رو که زدم لایو شماره ی ۷استاد جان اومد،وقتی گوش دادم گفتم مهدیه ببین وقتی تصمیم میگیری توی مسیر درست باشی خداوند و حهانش تورو هدایت میکنن با نشانه ها،و اینو بیشتر متوجه شدم که جهان بر پایه ی خیره و اگر کسی تصمیمش بر هدایت شدن باشه هدایت میشه حتی توی لحظه هایی که نااگاهانه داره از مسیر کمی منحرف میشه سریع جهان بهش نشونه نشون میده،(اشاره به خودم که دیروز داشتم کمی درگیر این اتفاقات بوجود اومده میشدم🫣)امروز که قسمت نشانه ی امروز رو زدم استاد دقیق روی صحبتش با من بود که حواستو جمع کن از مسیر خارج نشی،و امروز با خودم فکر کردم که اگر توی مسیر درست باشی همزمانی برات اتفاق میوفته درست مثل این فایل که در زمان درست برای من پلی شد،و یه حرف زیبایی که خیلی به دلم نشست از استاد این بود که اگر شما در درونتون نسبت به هیچ چیز مقاوتی نداشته باشین هیچ چیز و هیچ کس با شما مقاوت نمیکنه ☘️و این جمله بهم ارامش داد که این منم و من و من و دیگر هیچ ☘️
سپاسگذارم از خداوند بزرگم و هدایتگرم واستاد عزیزم🙏🏻💕
سلام استاد عزیز
سلام بر دوستان خوبم
امروز 56 ام روز از روزشمار تحول زندگی من است
هر روز که پیش می روم دهنم آگاه تر می شود
خدا روشکر امروز نکات دیگری را فرا گرفتم
نمی خواهم دیگر مثل بقیه فکر کنم تا مثل آنها نتیجه بگیرم دوست دارم که جز 5درصد اقلیت جامعه باشم
چرا ذهن خودم را به سوی آرامش و سلامتی پیش نبرم
چقدر جالب توضیح دادید استاد عزیز که خودم را به جریان جامعه نسپارم و همسو با گفتار و افکار مردم نباشم
مگر چه فایده ای برای من دارد و آیا کمک به بزرگتر شدن من می کند؟
من باید جریان زندگی خودم را بسازم نه اینکه جریان زندگی و اتفاقات جامعه زندگی من را بسازد
چرا من جز آن عده محدود نباشم که بهترین شرایط را داشته باشم و بهترین نتیجه را بگیرم.
من باید تصمیم بگیرم که جریان زندگی خودم را خودم بسازم و یا دیگران و جامعه زندگی من را بسازد؟ این مهمترین تصمیم زندگی من است
بنابراین نباید مثل باقی فکر کنم ، تصمیم بگیرم، حرف بزنم و عمل کنم نه مثل دیگران بلکه در راستای بهتر شدنم و قوی تر شدنم
من نیاز نیست که با دیگران در تضاد و جنگ باشم مهمترین کار برایم این است که با خودم در صلح باشم و خودم را دوست داشته باشم
خودم را در آغوش بگیرم و با خودم حال کنم
این بهترین شیوه زندگی برای من خواهد بود
به امید روزهای خوب و خوبتر
به نام خدایی که مرا خالق تک تک لحظات زندگی ام قرار داده
سپاسگزارم که فرصتی بهم داده تا مکتوب کنم بار دیگر و به واسطه نوشتن ،کنترل ذهنم رو دوباره به دست بگیرم و فقط روی خواسته هام متمرکز بشم
خدایا سپاسگزارم که بهم یاد دادی توی هر شرایطی که هستی میتونه اوضاع و شرایطت بهتر و بهتر بشه و به سمت خواسته هات هدایت بشی فقط تنها و مهمترین کارت در هر لحظه رو فراموش نکن لطفاً
کنترل آگاهانه ورودی های ذهن
ببین چه غذایی داری به ذهنت میدی
با دیدن ،شنیدن،فکر کردن و صحبت کردن در موردش
غذای که زندگیتو میسازهیا آتاشغال؟
غذاهای مفید چیان؟
چیزایی که حالتو خوب میکنه
نفس های عمیق
فکر کردن به روزها و خاطرات خوش
دیدن مناظر زیبای طبیعت
صحبت کردن عاشقانه با عزیزانت
سپاسگزاری از خداوند بابت داشته های اکنون
خدایا سپاسگزارم که من آگاهانه کنترل میکنم ورودی های ذهنمو چون که میخواهم زندگی رویایی خودم رو بسازم هر آنگونه که دلم بخواهد
من هرگز در شرایط بد و نامطلوب قرار نمیگیرم چون که من دارم آگاهانه کنترل ذهن میکنم
خدایا به خاطر قوانین بدون تغییر جهانت سپاسگزارم ❤
سلام گرمم به خدای یکتا و عاشقم سلام به همه دوستای عزیزم سلام به استاد عزیزم سلام به مریم بانوی شایسته عزیزم
روز پنجاه و پنجم
به قول استاد، وقتی شرو به تغییر میکنیم، بهترینی وجود نداره و تو هر پله، آگاهی لازم برای صعود به پله بعدی از طرف خدا بهمون داده میشه. اول از خدا ممنونم که همونجور که ازش خواسته بودم، کمکم کرد تا با اراده و جدیت، هر روز خودم رو با آگاهی های روزانه سفرنامه شرو کنم و از مریم عزیز و استاد عزیزم بسیار سپاسگذارم که همچین برنامه ای تو سایت گذاشتن. وقتی از حسل روز اول تا حسل روز ۵۲ تفاضل میگیرم. میبینم که چقد بعضی آگاهی ها واضح تر گفته میشن. چقد حساس ترم رو احساسم و چقد زود میفهمم که دارم رو ناخواسته توجه میکنم یا خواسته، و خیلی جالبه، سمت هر ناخواسته ای، با علامت سوال میرم، یعنی از خودم میپرسم که این درسش برام چیه. این باور توحیدی که با خودش آورده تا بهم یاد بده تا پیشرفت کنم چیه. طبق آموزه های استاد یاد گرفتم که به دنیا با دید مثبت و آموزنده نگاه کنم. یاد گرفتم وقتی سری بفهمم ناخواسته ای هست، سری اعراض کنم و ازش یاد بگیرم و نوع اون ناخواسته رو ۱۸۰ درجه تغییر بدم و باور توحیدی جدید بسازم. دیرو یه اتفاق جالبی افتاد که خدا خیلی واضح بهم گفت که من ترمز گرفتن تایید دیگران رو تو خودم دارم و بسیار زیبا این ترمز بهم
نشون داده شد. یعنی همون لحظه ای که بهم ریختم و حسم بد شد، خوب فکر کردم و دیدم من رفتاری مشابه با اون رفتار رو تو روابط دیگمم داشتم و فهمیدم دارم بر اساس یه الگویی رفتار میکنم که خودم ازش غافل بودم و اون نیاز به جلب توجه و تایید شدن از سمت دیگرانه، حالا به هر نحوی، که دیشب جنسش توجیه مشتریم بود که قبول کنه کار من با ارزشه و بهاش رو بپردازه که فهمیدم هنوز باور اینکه خداست که به ادم روزی میده و کلییی نعمت ریخته تو جهان و قراره با باور فراوانی بیام جمش کنم و تمومی نداره رو نیاز دارم بیشتر بهش توجه کنم و تو اعماق کارهام بگنحونم. یه جورایی تو کارمم موحد باشم و این موحد بودن رو باید تو باورام بیشتر محکم تر کنم. باید هر روز و هر ثانیه تکرار کنم که تنها خداست که به من نعمت میده، آب میده، نون میده، هوا میده، ثروت میده، عشق میده، سلامتی میده و همه و همه از طرف خداست و اگه در جریان مخالف با احساس خوب قرار گرفتم، فقط باید اعراض کنم و به سمت این باور توحیدی برم.
دیشب اون بحثی که گفتم، اینقد توش قرار گرفته بودم که هییی بحث میکردم که یهو به خودم اومدم دیدم اصلا از موضوع خارج شدم و دارم طرف رو به راحتی قضاوت میکنم. فهمیدم که چقدر حس تایید شدن و اینکه به طرف بقبولونی که حق باتوعه میتونه اینقد ادم رو مغرور کنه که به راحتی و به راحتی طرف مقابلت رو قضاوت کنی و بشی بدتر از اون. اره وقتی به یه حس و یه فکر بسیار کوچیک بد با درون مایه مورد ظلم واقع شدن و حق بامنه، تمرکز میکنی و پر و بال میدی، اخر سر به یه هیولایی تبدیل میشی که خودتم از خودت میترسی. در صورتی که وقتی خوب فکر میکنم میبینم که من اگه در ابتدای کار موضوع رو اصلا جدی نمیگرفتم و با ایجاد عشق به جای حس بد اینکه طرف داره تحقیر میکنه، ساده ازش میگذشتم و لبخند میزدم و سکوت میکردم، هیچ ارزشی از من کم نمیشد که هیچ، بلکه اون همه انرژی بد تو درون من را نمیوفتاد!! فهمیدم باید اینقدر باور توحیدی اینکه فقط و فقط خدا روزی میده و نعمت هاش تمومی نداره و هر چقدر استفاده کنمم کم نمیشه رو قوی تر کنم و از هر نوع رفتار با جنس حس بد اعراض کنم، جوری که اگه بهترین قاضی دنیا هم به من حق بده که ۱۰۰ در ۱۰۰ حق با توعه. وقتی ببینم سر بحثی با حس بد شروع میشه، باید خاتمه بدم و به گرفتن حس خوب از حتی بی ربط ترین موضوعات مثبت که اون لحظه داره بپردازم که اینه که منو خوشبخت میکنه.
نمیدونید چقد با انگیزه و شوق سایت رو بالامیارم و لذت میبرم. من همیشه از خدا میخواستم منو بهشتی کنه. ازش ممنونم که منو وارد مسیرش کرد. فهمیدم کسی که بخواد بهشتی بشه، باید باید پولدار باشه. باید باید روابط عالی داشته باشه. باید باید هر لحظه از زندگیش حس خوب داشته باشه. باید باید در سلامتی و تندرستی کامل باشه و فهمیدن این باورها، منو به این واداشت که لاجرم برای بهشتی شدن و بنده خالص و مومن شدن، همونجور که خدا خواسته، به قانون عمل کنم و با بالابردن ایمانم نسبت به خدا که با اینکار باورهام توحیدی تر میشه، پولدار بشم، روابطم رو عالی کنم، در هر لحظه با توجه به نکات مثبت حس خوب داشته باشم و در کل باید بتونم ذهنم رو میدیریت کنم. برای بهشتی شدن لاجرم باید در این دنیا سعادتمند زندگی کنم. باید بتونم در بهترین حالت و ایده ال ترین حالت زندگی کنم. و چه خوب که خدای بزرگ مسیرش رو به صورت بسیار ساده و تنها با کنترل ذهن و ایجاد باور مناسب و تمرین و تکرار مکرر معین کرده و بقیه مسیرا رو خودش هدایت میکنه.
من بهشت رو میخوام . پس باید بهای بهشتی شدن رو بپردازم. اما برخلاف ظاهر بد پرداخت بها، برای بهشتی شدن باید بهایی رو بپردازیم که هر وقت بپردازیم، به صورت آنی مستقیم تو جیب خودمون میره!! من این خدای یکتا رو میپرستم که جنس عملکردش فراتر از یه عاشقه، بخاطر همین من خدا رو عاشق ترین عاشق ها مینامم.
خدایا بینهایت سپاسگذارم که هستی و هدایتم میکنی.
دوستای عزیزم بینهایت دوستتون دارم استاد و مریم عشقممم چقد من دوستتون دارم.
باسلام خدمت استادعزیزم ودوستان تم مسیرم.
آگاهی هایی که استاد در طی این سالهاکه باهاشون آشناشدم بهم یاد دادن اینه که اگه من الان توی کشوری زندگی میکنم که از ازادیش از اقتصادش از مسئولینش راصی نیستم فقط وفقط خودم مسئولم وهیچ کس دیگه ای نمیتونه زندگیمو وشرایطمو به جز خودم تغییربده. وتنهاراه حلش هم تغییر کانون توجهمه اینکه تحت هر شرایطی بدونم تنها وظیفه من خوب نگه داشتن احساسمه وتوجه به چیزهایی که بهم حس بهتری میدن ومنو به مدار بالاتری هدایت میکنن تا راحت تر وزودتربا خواسته هام روبرو بشم. اینکه توجه به هرچیزی باعث زیادترشدنش میشه اگه به ناخواسته هامون توجه کنیم همونا روبیشتر توی زندگیمون تجربه میکنیم واگه تمرکزمون به داشته هامون وچیزهاییکه واسمون خوشاینده باشن هموناروبیشترتجربه میکنیم.
سلام بر پروردگار جهان خدای بی همتا استاد عزززیزم و دوستان خوبم
استتد داشتم به این فکر میکردم که یه روز از ته دل از خدا خواستم واقعا کمکم کنه و اون موقع ناخوادگاه با یک فایل شما در تلگرام اشنا شدم که الان که فکر میکنم حیرت زده میشم
از اینکه خدا از بین میلیون ها نفر منو نجات داد و گذاشته در وسط هزاران دوستان مثل خودم که با شما هستن استاد خیلی تعدامدن اندکه و دوست دارم تمام مردم این صحبتهای شمار رو بفهمند چونکه بینطیر ه قانون خدا
به نام الله
روز پنجاه و ششم سفرنامه من
سلام بر استاد عزیزم.
واقعا چقدر این فایل در روزهای زندگیم به جا است. و چه خوشحالم بابت برداشت خودم از این فایل:
با هر منطقی دستت را توی آتیش بکنی میسوزی”
مگه قشنگتر از این جمله هم داریم. شما به راحتی و زیبایی دارید کلید راه را میدهید. یعنی من با هر منطقی وارد موضوعی بشم که ناخواسته های منه همفرکانس با اون موضوع میشم.
پس آگاهانه باید سکوت کنم و دقت کنم چه چیزی را میشنوم چه چیزی را میبینم و در کل هر انچه به حواس پنج گانه من مربوط میشه میتونه در ساختن فرکانس تاثیر بزاره.
پس یادم باشه هر چیزی که من باهاش مخالفم ناخواسته است پس نباید وارد بحث در مورد اون موضوع بشم چون در شروع بحث تمام حواسم درگیر میشه و این همون فرکانس است که یعنی من توجه به ناخواسته ها کردم جهان و قانون میگه پس این از این موضوعات خوشش میاد براش بفرستم و با دستان خودم انها را به زندگیم دعوت کردم.
پس من در این درس یاد گرفتم تنها راه اینه که سکوت کنم . “سکوت”
به جای آن دقتم را ببرم روی نعمت ها روی نکات مثبت هر اتفاق یا شخص و تحسین چیزهای خوب که اینها باعث میشه جهان میگه این به نعمت ها دقت کرده و خوبی ها را میبینه منم بهش خوبی بدم نعمت بدم و چنان میشود که درهای رحمت و برکت و نعمت به رویم باز میشه. خدایا شکرت
این وعده ی بدون تغییر خداوند است:
” زمین من پهناور و نعمت هایم پایان ناپذیرند”
من چقدر خوشبختم که اکنون این آگاهی نصیبم شده و یادگرفتم که اتفاقات به خودی خود معنایی ندارند و این ما هستیم که با باورمان به آنها معنا میدهیم. پس من خودم خالق اتفاقات زندگیم هستم و این قدم اول که پذیرش است و دومین قدم مواظب ورودی هایم باشم و در جامعه ای که ۹۹ درصد آنها به وقایع و اتفاقات بد دقت میکنند و دنباله رو هم هستند من بیایم و سکوت را سرلوحه زندگیم قرار بدم.
مریم جان ممنونم از نوشته های جذابت که اول نوشته شما را میخوانم و بعد فایل استاد را گوش میدم و باعث میشه فهم من از مطالب چند برابر بشه.
خدایا شکرت که مرا در این مسیر سبز قرار دادی و متشکرم از استاد عزیز که دستان خداوند و کلام خداوند هستند .
خیلی خیلی دوستتون دارم ❤
سپاسگزارم 🙏
سلام به استاد عزیز اومدم ردپای امروز را یاد داشت کنم کانون توجه ما به هر سمتی برود از اصل واساس آن وارد زندگیمون میشود پس ما هستیم که با افکار و احساسات خودمان زندگیمون را خلق میکنیم هر اتفاقی که در جهان اطراف ما رخ میدهد به ما هیچ ربطی ندارد اگر مثل بقیه مردم فکر کنیم مثل بقیه نتیجه میگیریم پس اگر میخواهی از بقیه مردم جدا باشی به آنها توجه نکن این قانون جهان هستی است که به هر چیزی توجه کنی همان را به زندگی وارد میکنی
پس من در این شرایط سعی میکنم که به زیبایی های اطرافم توجه کنم تا از اصل آن وارد زندگیم کنم
هر کس در هر موقعیت امکان دارد که اشتباه کند
ما یه لحظه خودمان را جای او قرار میدهیم
مثل شرایط که در زمان پیامبر پیش آمد که میخواستند یه نفر را سنگ سار کنند گفت کسی میتواند سنگ اول را بزند که هیچ گناهی انجام نداده باشد بعد دیدن که کسی نیست که گناهی نکرده باشد
سلام استاد چه فایل خوبی بود
یاد گذشته خودم افتادم که من چقدر دنباله روی همچین داستانهایی بودم سرم درد میکرد برای اینچزها و زندگی سخت و طاقت فرسا از هر طرف بلا میومد سرم پست میزاشتم گله میکردم ادمهای نامناسب دورو برم کلا اتفاقات بد پشت سرهم حالا یه اتفاق خوب هم می افتاد دیده نمیشد فکر میکردم زندگی همینه اینجوری باید بگذره تا روزی که با شما و سایت اشنا شدم اینم تکاملی بود یواش یواش اول با کتاب هایی که میخوندم با نگرشم به اتفاقات زندگی و یه روز شنیدن فایل صوتی شما در تلگرام گفتم این صدا چرا اینقدر به دل من چسپید اگه اشتباه نکنم فایل درمورد ابراهیم و عیسی بود که میگفت ماهیچ کمبودی نسبت به پیامبرا نداریم (دقیق یادم نمیاد چی بود) هر کاری اونا کردن من هم میتونم انجام بدم کلا منو دگر گون کرد و دیگه چسپیدم بهش ببینم چی میگه این فرد واقعاً کنجکاوشدم خدا هم صدای دلم رو شنید منو جایی برد که تمام منطق منو زیرو رو کرد منی که به کتاب قران پیامبرا وهمه فحش میدادم همه دوستام میدونستن درمورد دین قران جلو من حرف بزنن تا میتونم فحش نثارشون میکنم خداوند یه جوری منو فطیله پیچ کرد که خودم با پای خودم برم دنبالش بگردم واقعا خداوند منو سربراه کرد من همیشه یه جمله داشتم که که همه جا به هر کس میگفتم و جوابی براش نداشتم (اگه خدا که منو خلق کرده و همه چیزمنو میدونه یعنی از منی که از نقطه ای میخوام برم به نقطه سی رو که میدونه اول و اخرمو میدونه نحوه زندگی کردنمو میدونه چرا منو یهوی اورده اینجا رو زمین میخواد ویدوچک کنه بعد بهم نشون بده اون که میدونه من بهشتی هستم یا جهنمی چرا منو نمیبره تو یکی از این دوتا دیگه اومدنم اینجا چی بود) این سوال همیشه خدا تو ذهن من بود به نظر خودم خدا بواسطه همین سوال که تو ذهنم بود منو هدایت کرد جوابمو پیدا کنم و خودم ببینم چرا تو این جهان هستم و جوابمو گرفتم و سایت استاد فراتراز چیزی بود که من لازم داشتم خدایا ازت سپاسگزارم منو تو مسیری قرار دادی که نه فقط تورو بشناسم یه زندگی دادی که خارج از تصوراتم بود و هنوز هیچی من ندارم ول حس و حالم جوری که انگار همه چی دارم حالا حرف استاد رو میفهمم که میگه من لطیف شده بودم من هیچی نداشتم اونموقه ها ولی همه چی داشتم و حاضر بودم فرشته مرگ بیاد منو دراغوش بگیره من الان اونجوری شدم هیچ ترس و نگرانی از هیچ اتفاقی ندارم هرچی پیش بیاد هدایت خداونده
استاد این فایل منو برد روزهایی که دیگه نمیخوام تجربش کنم سپاسگزارم استاد جان موفق و پیروز باشید در پناه حق
سلام به همه ی دوستان هم فرکانسم واستادعزیزم .
من ازاولشم اخباری نبودم که دنبال روخبری باشم اماهرکس هرخبری روگزارش میداد،شنونده ی حرفاش بودم گاهی هم درموردش فکرمیکردم ولی اینطورم نبودذهنم درگیرش بشه .خودم توخلوت خودم همیشه فکرمیکردم چقدبی احساسم نسبت به آدمای دیگه یاچقدمغرورم که فقط به خودم فکرمیکنم .
ازوقتی بااستادوقوانینش آشناشدم که بهترین زمان بود،اونم وقتی بودکه بیماری جدیدی که باعث مرگ ومیرانسانهامی شد،ینی دوسال پیش .ومن باتوجه به رعایت قوانین اصلن درگیرش نشدم وحتی ترس وواهمه هم ازش نداشتم چون به هیچ وجه توجه وتمرکزم بهش نبود.وتواون شلوغ پولوغی که دیگه فقط حرف ازاین بیماری وعواقبش بود،من نه شنونده ی چیزی میشدم نه توجه میکردم وخداروشکربه خیروخوشی گذروندیم ولی تجربه های زیادی کسب کردم که احساس میکنم خیلی باعث رشدعقلانیم شدوخیلی بزرگترشدم واین حالموخوب میکنه واصلن به این بیماری باخاطره ی بدنگاه نمی کنم چون حالامتوجه شدم که خیلی ازاتفاقات چ بیرونی چ درونی درمابوجودمیان که ذهن ماودرک مابابت خیلی مسائل رشدکنه .به قول استاداین تضادهابایدباشن این اتفاقات ناجالب بایدپیش بیادکه بشررشدکنه .درواقع جزقوانین جهان هستیه، که هردفه به یه شکلی خودشونشون میده واین ماهستیم که ازهرکدوم به جای زوم کردن وتوجه کردن به ظاهرقضیه ،بیاییم به مثبتهاونتایج منطقی ترقضیه نگاه کنیم .وقتی بزرگ فکرکنیم به نتایج بزرگتری هم میرسیم ومتفاوت ازبقیه ی آدمهامیشیم .اصل حفظ آرامشمونه که بایدبه هرنحوی نگهش داریم .
دوساله که اصلن شبکه ی خبرنگاه نکردیم وبه هیچ وجه تواینستایاهرجای دیگه خبربدی باشه ،بهش توجه نمی کنیم وصحبتشم نمی کنیم .اینکه جمع بستم منظورم خودم وهمسرم ودوتابچه هام هم هستن .خانوادگی این قانون رارعایت می کنیم .
تاخبربدیاناخوشایندی ازجامعه بشنوم ،میگم الان تاسف وناراحتی من باعث ایجادکاری میشه ؟میگم نه وبعدسریع ازاون داستان خارج میشم .آخه توجامعه ی مافکرمی کنن هرکس به این موضوعات توجه کنه ،بعضیهاگریه وزاری هم میکنن ،ایناآدمهای بااحساس ومسولیت پذیری هستن .درحالیکه من ازوقتی باقانون جهان آشناشدم ،دیدم که چقدراین جورآدمهاآسیب میخورن وبه همین روندخودشون ادامه میدن ،شایدحس میکنن اگه بی خیال باشن ،گناه کردن .بله افکاروباورهای غلط خیلی راحت مارابه جهت منفی هاوتلخیهای بیشترسوق میده .
خداروشکرمیکنم بابت این موضوع ،قضاوت کسی برام مهم نیس وتوجهم راازشون برمیدارم .البته گاهی لفظی برای اینکه قضاوت نشم ،هم دردی کردم ولی الان دیگه نه اتفاقاسعی کردم بایه جمله ی انگیزشی نظرطرف مقابلم عوض کنم وسریع بحث راعوض کنم .ودیگه کاری به بقیه ی ماجراکه طرف مقابلم آیاحرفموقبول کردیانه ،هم کاری ندارم .
متاسفانه توجامعه ی ما،مردم درک متقابل ازکسی راندارن ومنتظرن کسی اشتباهی کنه وسریع مچ طرف رابگیرن وایناراهم زرنگی خودشون میدونن .وفقط درحدحرفه وهیچ عملکردی ندارن.
اینکه مایادبگیریم هروقت هراتفاقی میفته به جای توهین ومواخذه کردن طرف ،به قول استادبگیم شایدماهم جای اونابودیم همین طورمیشدیاهمین اتفاق میفتاد،خیلی بهتربودچون به افکارمنفی وصحبتهاوقضاوتهامون ادامه نمی دادیم .وانقدهرموضوعی رابزرگ نمیکردیم که مدتهادرگیری ذهنی داشته باشیم .دیگه اتفاق افتاده ،کاری هم که ازدست مابرنمیاد،پس چراخوشمون میادانقدراجع بش بحث کنیم .ووقتمون رابه بطالت وحرفهای بیهوده صرف کنیم .
کاش به این درک و فهم برسیم که اندازه جایگاه خودمون کاری کنیم نه بیشتر.وهراتفاق ناجالبی که میفته روبپذیریم واگه کاری ازدستمون برنمیادبهش توجه نکنیم دیگه .
من همیشه تنهاکاری که میکنم دعاوهدایت خدارابرای خودم وهمه ی کسانی که حتی ظاهرابدهستن ،میکنم .هیچ وقت نه درموردشون حرف میزنم نه قضاوتشون میکنم چون توجایگاهی نیستم که ازچیزی سردربیارم .
استادهم که یادمون داده قدرت فقط دست خداست وبس .پس دیگه واهمه ازهیچ چیزوهیچ کسی ندارم .
سعی میکنم ایمانم راروزبه روزقویترازقبل به خداکنم وهمه ی توجهم به زیباییهاوخوبیهاومثبتهای جهان باشه ،تااتفاقات بهتری را،وجایگاه بهتری روبرای خودم رقم بزنم .
استادجونم عاشقتم قربونت شم که هرچی دارم ازوجودتوعه عزیزدلم .
ازخدابهترینهارابرات خاستارم .🥰