live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 55

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Maryam h گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    باسلام و درودبه استادعزیزومریم جان

    اول تشکرمیکنم دوباره ازمریم جان به خاطرخانه تکانی ذهن.

    واقعا وقتی کسی روقضاوت میکنی خداوندهمون اتفاق روبرات رقم میزنه وخوشبحال کسی که بفهمه ودرک کنه ودرسش روبگیره . خداروشکرمیکنم من جوری بایک اتفاق دندون قضاوتم روکشیدم که انگاراصلا اون دندون رونداشتم.من دوست دارم توی کشوری زندگی کنم که مردم آگاهانه هرروز به دنبال حال خوب وشادی هستن والبته من هم همیشه حالم خوبه وچندروزه به شدت ورودیهاموکنترل میکنم وفایلهارومینویسم وکارمیکنم .وچه همزمانی قشنگی که این دوره اومدوخداونددستموگرفته آورده اینجاکه دورباشم از….

    امروزرفتم موهاموکوتاه کردم وچه سالن بزرگ وزیبایی بود.خیلی قشنگ بودوازخداوندتشکرمیکنم به خاطرهدایتم به این مکان زیبا باسالندارهای مهربون وخوبش.

    امروزکارهایی روانجام میدم که دیگران حاضرنیستندانجام بدهندتافرداکارهایی روانجام بدهم که دیگران قادرنیستندانجام بدهند.

    درپناه خداوند وهاب موفق وثروتمندوسلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مرضیه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 943 روز

    به نام خدا

    سلام استاد و

    سلام به همه

    چند وقته کامنت واقعی نشده بزارم

    این فایل دقیقا منم

    گاهی خودمون هم متوجه نمیشم چطور بازی خوردیم

    منم دقیقا داشتم همین کار رو میکردم

    یعنی تا می‌تونستم توجه میکردم به نکات مثبت واتفاقای زیبا

    تا اینکه برا یکی از عزیزانم که ممکنه شما هم همین طور باشید اتفاقاتی افتاد که رگ غیرتم زد بیرون

    خواستم یه جاهایی یه کمکی کنم شاید یکم وضعیت بهتر بشه براش آخه خواهر و برادر مگه نسبت بهم میشه بی تفاوت بود

    هیچ کس نمی تونه بگه بی تفاوته اینو میگم که در موقعیت من نبودین وخبر ندارین

    درسته تازه دو سه ساله با قوانین آشنا شدم ولی یکی از کسایی شده بودم که حرفهای استاد رو وحی منزل می دونستم وقید خیلیا رو زده بودم

    ورفت وآمدم اول به صفر رسید تا اینکه مدارم عوض شد وکارم تغییر کرد ومشتریای جدید وخیلی اتفاقاتی دیگه که در اینجا نمی گنجه

    نمی دونم چی شد که یه اتفاقات عجیبی پشت سر هم افتاد که منم هر دفعه سعی میکردم بهش توجه نکنم اینطور بگم که اول اتفاقی برا دختر خودم افتاد ومن خیلی خوب تونستم مدیریت کنم خودم رو وبعد برای بار دوم برا اون یکی برادرم افتاد وباز مدیریت کمتر ولی موفق بودم و بار سوم برا خودم افتاد وهمه اینا از جانب یه فرد بود که حدود 4یا5سال باهاش ارتباط خیلی به خاطر نوع نگرشش نمی گرفتم خودمون رو کنار می‌کشیدیم

    اما درستی بزرگی رو گرفتم

    خصوصا بار سوم برای من افتاد ومن وتمام خانواده مادرم یعنی پدر و مادر وبرادرام و بچه هاشون کی از زن داداشام وهمسر ودخترام به خاطر این اتفاق شوکه شدیم وباز این از جانب این فرد بود

    قضیه به شکایت کشیده شد ونا خواسته من نفر اول شدم وکسی شدم که همه شواهد به طور معجزه وار آماده وکاملا هدایتی

    اونقدر هدایتی که خودم که نمی خواستم وارد ماجرا بشم می‌دیدم افراد خیلی خیلی مثبت در کنارم قرار میگیرن با من خیلی رفتار مناسبی میشه وانگار تمام ماجرا درس بود برام

    انگار این اتفاق به ظاهر دلخراش بزرگترین و مناسبترین درس زندگیم رو درزمان بسیار مناسبی برام آورده بود ومن به چه چیزایی که هدایت نشدم

    هر دفعه اومدم وارد سایت شدم یه هدایت شگفت انگیز ودر تمام روز هوایی که من قدمی بر می‌داشتی اعتماد به نفسم بیشتر میشد و درس بزرگ من خیلی زیبا به من آموزش داده شد

    که در هر صورت مثبشو ببینم

    یعنی هیچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمی افته

    برگی بدون اذن خدا بر زمین نمی افته ومن این رگ غیرت رو که این همه بابتش اذیت شدم رو آروم آروم سپردم به خدا ودیدم که من خدا نیستم که بخوام ادای خدا رو در بیارم وبخوام دلسوزی کنم وبشم دایه دلسوزتر از مادر وهر بار که به این اتفاق فکر میکنم قوی تر میشم ومسئله درسم رو یاد آور میشم

    به خودم میگم دیگه بسه این درس خیلی بزرگی بود که تو نمی تونی زندگی عزیزانت رو تغییر بدیم و فقط مسئول صد در صد زندگی خودتی

    بعد گذشت چند ماه حدود 7ماه یا بیشتر

    به خودم که اومدم متوجه شدم این اتفاق در این مدت چقدر منو بزرگ تر کرده شاید دیگه اون مرضیه مهربونه دلسوز که همه تاییدش میکردم نباشه ولی مطمئنم برای خودم میتونم نقش بهتری رو داشته باشم در عین حال باید فقط دید گاه مثبت هر اتفاق رو ببینم واین به قول استاد عزیزمون خیلی مهم. وگاهی خیلی سخته

    ممنونم از کسایی که کامنت منو خوندن

    ممنونم از شما استاداز صحبت ها وآگاهی های تاثیر گزارالهی تون وخانم شایسته عزیز با این برنامه های فوق العاده ای که در سایت همواره بر قرار میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    به نام الله مهربانم به نام خدایی که تنها قدرت این جهان هستی ست

    خدایا شکرت که راه حل تمام مسایلم را به من می‌گویی سپاسگزارتم

    سلام به استاد عزیزم هر روز که از خواب بیدار میشم شما تو ذهن من هستین صحبتهاتون تو ذهنم مرور میشه و چقدر از این وضعه خودم خوشحالم سلام به مریم مهربانم که صداتون آرامش بخش وجودمونه

    این دوره خانه تکانی ذهن خیلی عالیه

    مدام باید از خودمون سوال کنیم مثلا چرا باید کنترل ذهن داشته باشم؟

    آیا این کنترل کردن‌ ذهن به نفع ماست یا ضرر ماست؟

    یا چرا باید احساسه خوب داشته باشیم در طی روز و موندن در احساسه خوب چه کمکی به ما می‌کند؟

    و مشابه این سوالها رو از خودمون بپرسین و با جواب دادنشون ذهن رو منطقی میکنیم و باعث میشه بهتر و بیشتر ذهن رو کنترل کنیم و با تکرارش عادت شخصیتی بشه

    اگر میخوایم کسی رو قضاوت کنیم اول به خودمون بگیم آیا این اشتباه رو من تا حالا انجام دادم یانه ؟

    و قضاوت کردن فقط کار خداست

    تمام اشتباهات خودمون رو باید بپذیریم و گردن بگیریم و برای تغییر خودمون تلاش کنیم هر روز یه قدم رو به جلو

    برای هر مسئله ای باید خودمون رو کنترل کنیم که واکنش نشان ندهیم این واکنش نشان دادن اجازه نمیده تصمیم درست بگیری و تو رو از خواسته ات دور میکنه

    ذهنیت خالق یعنی: خودت خوبیها و و اتفاقات خوب رو خلق کنی

    و ذهنیت واکنش دهنده یعنی: خودت بدی‌ها و اتفاقات بد رو خلق کنی و همه چیز در دستان زیبای ماست در افکار و باورهای ماست که اینها رو می‌سازد پس الان که دانشجوی این سایت الهی و توحیدی هستیم بیایم آگاهانه فقط و فقط زیباییها و خوبیها رو خلق کنیم که میدونیم با خلقشون درهایی از نعمت و ثروت و سلامتیو شادی به رویمان باز میشه

    خدایا کمکم کن تا هر روز بهتر و بهتر بشم و رشد و تغییر کنم

    استاد عزیزم ممنونتم که امروز هم با کمک شما تونستم ذهنمو کنترل کنم و روزمو زیبا و پر روزی ساختم

    خدایا به من رزق بی حساب بده

    خدایا کمکم کن تا بتونم در آرامش و صبوری تکاملمو طی کنم و ظرف وجودمو بزرگتر کنم

    خدایا شکرت سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم سلام به دوستانم

    کنترل ذهن

    هربار به یه شکلی مسائل وشرایط بد وناراحت کننده درجامعه پیش میاد.مهم اینه که ما چجور به مسائل نگاه کنیم اگر می‌خواهیم نتیجه متفاوت تر با افراد جامعه داشته باشیم باید روی ذهنمون کار کنیم وتمام تلاش وسعیمون رو بکنیم تانگاه متفاوت به این مسائل داشته باشیم مثل بقیه فکر نکنیم افکارمون رو کنترل کنیم وافکارمون رو به سمتی ببریم که احساس بهتری بهمون بده احساس خوب احساس آرامش.

    جز افرادی نباشم که تا یه اتفاقی می‌افته بشینم درموردش با دیگران صحبت کنم وبهش توجه کنم.

    همینطور در مورد اتفاقات ناخواسته درزندگی شخصیمون هم باید کانون توجهمون رو بزاریم روی نکات مثبت زندگیمون وبه هیچ وجه درمورد اون اتفاق ناگوار صحبت نکنیم وتمام سعیمون رو بکنیم که احساسمون رو خوب نگهداریم ودرمورد اتفاقات خوب وزیبایی های اطرافمون صحبت کنیم.

    ما نباید بزاریم جریان مارو با خودش ببره ما باید آگاهانه با کنترل افکارمون اونجوری که دوست داریم جریان زندگیمون رو خلق کنیم.

    طبیعی هستش که کنترل ذهن سخته ویه وقتهایی از دستمون در میره اما مهم اینه که تو اون شرایط نمونیم وتمام سعی وتلاشمون رو بکنیم واز اون شرایط بیاییم بیرون وبه احساس خوب برسیم.

    وموضوع بعدی اینکه هیچ وقت هیچ کس رو قضاوت نکنم اگه یه شخصی یاافرادی یه اشتباهی انجام دادن قضاوتشون نکنم وبه این فکر کنم که اگه من هم جای اونها بودم امکان داشت اشتباه اونارو انجام بدم.

    در کل برای رشد کردن وموفق شدن تنها راهش کنترل ذهن هستش.

    سپاسگزارم استاد عزیزم سپاسگزارم مریم جانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    سلام بر همه عزیزان

    گام هشتم خانه تکانی ذهن

    خدایا شکرت که تا این قسمت منو همراهی کردی و در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم

    این فایل و تقریبا یکی دو ماه پیش مجدد گوش دادم و اون موقع کامنت گذاشتم و گفتم در بهترین زمین و بهترین موقع هدایت شدم سمتش اما الان میگم بهترین زمان برای گوش دادن این فایل فقط همین موقع بود و کاملا موقیعت مناسب هنوز گوش نکرده گفتم چقدررر بموقع

    دقیقا امروز سر ناهار مادرم راجع به اتفاقاتی که در حال رخ دادن تو یه کشور دیگه بود داشت حرف میزد و گفت میدونی اون علامت مشکی که تلوزیون زده چیه؟ گفتم نه نمیخوامم بدونم زیر لب یسری چیزها گفت اما من سرم و انداختم پایین غذامو خوردم و تو ذهنم داشتم با خودم حرف میزدم یعنی یجورایی اعراض میکردم

    من باید زندگیمو بسازم و اجازه ندم جریانی منو با خودش همراه کنه چون من جریان زندگیمو خلق میکنم

    هربار که این فایل و گوش دادم بازم دقیقه ای ثانیه ای جمله ای انگار بار اولشه خدایا چیجوری ممکنه الان این جریان و جریانی اجازه نده تو رو با خودش همراهی کنه رو همون دو ماه پیش من نشنیدم اصلا

    بپذیر که هم خودت ممکنه اشتباه کنی هم دیگران و بخاطر این خودت و بقیه رو سرزنش نکن

    واقعا چند ماهی هست دارم روی این موضوع کار میکنم چون قبلا هم گفتم هم این فایل هم همزمان فایل خودمان را هم قضاوت نکنیم چه برسه دیگران و گوش داده بودم و چون موضوع و صحبتهای استاد تو هر دو فایل دقیقا عین هم هست من این موضوع رو تمرین کردم برای خودم و اصلا نمیدونین بعدش حالم چیجوری دگرگون شد کاری به اتفاقاتی که بعدش افتاد ندارم همینکه من یه نشتی رو جلوش گرفتم و باعث شد حالم بهتر و بهتر بشه کلی اتفاقای خوب پشت هم بعدش برام افتاد و نوشتمش تا یادم نره و ادامه ش بدم

    دنبال کردن اخبار منفی و توجه بهشون با هر دلیل و منطقی و هر برچسبی (روشنفکری و…) باعث بیشتر شدنش میشه

    همیشه نجواها و منفی ها میرن سر و شکلشون و عوض میکنن و حتی وقتی میبینن تو داری روی خودت کار میکنی به شکل مثلا مثبت میخوان وارد زندگیت بشن تا از راه بدرت کنن حالا یا سر و شکل مثلا مثبت میگیرن یا کلمه ش در ظاهر با کلاسه مثل همین ادای روشنفکری یا مثل کمالگرایی و….

    مسئولیت پذیری + مدیریت کردن شرایط

    هردوش برای خودش پکیج جداگانه ست ک ترکیبش کولاک میکنه اینکه تو هر شرایطی تو مسئولیت کار درست یا غلط خودت و گردن بگیری و بتونی بگی خب الان چیکار کنم بهتره یعنی مدیریتیش کنی بقولی گل و زدی و نصف مسیر و رفتی

    من دو تا تجربه و یادم افتاد آخر صحبتهاتون که بگم

    یکی این موضوع یادم اومد آخرین باری که رفتیم پل طبیعت و من کلن بچه تهرونم و گردش و تفریحی باز اما چند ماه پیش اولین بارم بود میرم و هربار یا نمیشد برم یا یه هر دلیلی حالا کلن نررفتم و شبم بود یه قسمتهایی از پل وقتی پایین و نگاه کردم ترسیده بودم میخواستم خودم بزنم به اون راه که من نترسیدم اما واقعیت ترسیده بودم و وقتی دوستم بهم نگاه کرد اولش زد تو شوخی خنده بعدش دید واقعا دارم میترسم دل به دلم نداد به حالت خیلی منطقی و معمولی گفت هواپیما رو که کلن با ارتفاع زیادی از زمین بالاست و سوار میشی هیچ سازه ای هم بهش وصل نیست نمیترسی اونوقت این ارتفاع کمتر و با اون سازه ها که از زمین نگهش داشته رو میترسی؟ باورتون میشه اینقدر منطق پشت حرفش بود که یه لحظه انگار دکمه شجاعت در من فعال کرد کمرم که یکم خم شد و راست کردم اهم اهم یه نفس عمیق و حتی رفتم جلوتر کنار نرده هاش از بالا پایین و نگاه کردم و ماشین هایی که خیلی کوچولو بودن با خودم داشتم به منطق و کلن ترس ها که بیهوده هستن و ایمان و اینجور مسائل فکر میکردم همون بالا خواهرمم باهامون بود خندید گفت خیلی جوگیری :))) ولی من به این موضوع که اگه برای هر ترسی دلیل منطقی بیارم راحت تر میتونم باهاش کنار بیام فکر میکردم

    مورد بعدی که راجع به افراد غیر فرکانسی گفتین

    ما خیلی ساله که با فامیل رفت و آمدی نمیکنیم من و خواهرم ولی مادرم رفت و امد میکنه با فامیل پدریم با اینکه پدرمم فوت شده خیلی ساله ولی مادرم همچنان خیلی گرم باهاشون در رفت و آمده یه مدتیه حالا به هر دلیلی کمتر میرفت سمتشون نمیدونم سر چه موضوعی پشت تلفن با برادرم داشت میگفت که یعنی چی و واا اینا چرا اینجورین و اینا بعدش اومد که فاز درد دل بگیره با منو خواهرم و خب ما معمولا کابل و میگیریم اینجور مواقعا :)) گفت آره بابا اصلا دیگه باهاشون رفت و امدم نمیکنم والاا خواهرم گفت خودت نبودی اصرار داشتی ما باهاشون رفت و امد کنیم برای اینکه کم نیاره و میدونست که ما کاری دیگه باهاشون نداریم گفت نه من شما رو نگفتم شما میتونین برید من دیگه نمیرم :))) اینا مثال هایی بود که یادم اومد نمیدونمم چرا گفتم شاید خیلی ربطی به موضوع نداشت ولی خب میشه گفت تو هر شرایطی میشه خودمون و برای لحظاتی جای طرف مقابل بزاریم اینجوری کم کمش اینه اگه حتی مار و عصبی کرده باشه هم کمتر از دستش حرص میخوریم یا خیلی موارد اصلا توجه ای نمیکنم و این خودش کمتر میکنه اون بخش رفتار آدمها رو با ما

    ممنونم از استاد و مریم عزیزم بازم مثل همیشه خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      الهام رهنما گفته:
      مدت عضویت: 1598 روز

      سلام ندای قشنگم چقد از پیام چطور هدایت شدی به این بهشتت لذت بردم چقد باهات همراهی کردم واقعا همه دوستایی که اینجا جمع شدیم و خانواده خودم میدونم حتی شاید باورت نشه بیشتر از خانوادم چون ی زبان مشترکی داریم که خود خانوادمم درکش نمیکنن دقیقا امروز بخاطر اون اتفاقی که افتاده دیدم که چقد آدما پیگیری میکنن اومدم خونه مامانم بهم گف ولی من اصن توجه نکردم و توجه صدم و گذاشتم رو خانه تکانی ذهنم که مریم گلی قشنگم داره زحمتش و میکشه و چقد گام هشتم حال الان منو زد واقعا هرروز بیشتر از دیروز شگفت زدمون میکنه استاد دلبرمون با اون قسمت کامنتتم خیلی حال کردم منم پدرمو از،دست دادم و با فامیل پدرم رفت و امد داشتیم سر یه موضوع خیلی خاله زنکی قط،ارتباط کردیم مامانم خودش گف که دگ کلا با هیچ کس رفت و امد نمیکنه خیلییییی حال خوبی داره اونجا که استاد میگه ادما خودسون حذف میشن از زندگیتون دقیقاااا عین یه موفقیت بزرگه برام و خیلی خوشحالم یهویی و بدون هیچ دلیلی حسم گف که اون قلب کنار اسمتو پررنگ کنم تا هرسری میای و کامنت قشنگ میذاری بیام و با عشق بخونم مررررسی که هستین بی،نهایت عاشقتونممممممم خدایا صدهزار مرتبه شکرت بینهاااااایت شکرت من خوشبختممممم من رهاااااا از،همه چیزم و فقط،دارم لذت میبرمممممم مرسی که این کامنت و گذاشتی تا راغب بشم جوابتو بدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ندا گلی گفته:
        مدت عضویت: 1823 روز

        سلام الهام عزیزم

        مرسی عزییزم یه عالمه دوستای با اسم قشنگ خودت الهام به دوستام اضافه شدن جدیدا هروقت میام پاسخ کامنتمو میخونم میبینم الهام ها جواب دادن قلب قلبی شدم

        بقول دوستمون الهام و ندا یجورایی اسماشون هم معنی هستن

        ممنونم عزیزم واقعا اینجا حکم بهشت و داره برای همه مون من خودم چهار ساله عضوم ولی هر روز احساس میکنم بزرگتر میشم یعنی از دید قوانین الان چهار سالمه اما چهار سال قوووی چهار سالی که نمیتونم بگم هر سال واقعا هر روز دارم رشد خودمو میبینم بقول گیم بازا انگار یه جون به جونام اضافه میشه

        وقتی داشتی داستان مادرت و میگفتی منم اومد صحنه ها جلوی چشمم میدونی فرکانس حتی اون یه ذره ارتباطی هم که از طریق مادرم با خانواده پدریم بود و قطع کرد حالا نه فقط بخاطر فوت پدرم این ارتباط قطع شد کلن ادمهای اجباری که فقط از روی جبر مجبور بودی تحملشون کنی همه پراکنده شدن بدون هیچ دعوا و درگیری الان کل فامیل من شده یدونه خالم که اونم چند ماه یبار میبینیم همو تازه اونم خیلی تغییر کرده و هربار داره خودش و تغییر میده این باعث شده ما الگوی مادرم بشیم و شاید روند تغییرش کند باشه اما خودشم داره انگار تغییر میکنه و اینه جهان فرکانسی

        مرسی عزیزم بابت انتقال حس خوبت لذت بردم اومدم اینترنتمو خاموش کنم بخوابم یه حسی ناخوداگاه خودش منو هدایت کرد مجدد روشن کردم اومدم تو سایت این حس قشنگ و دریافت کنم قبل خواب و با فرکانس خوب بخوابم خدایا شکرت بازم ازتون ممنونم قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    بنام خداوند دانا و‌توانا و عالم‌و محیط به تمام‌جهان هستی

    خدایا هر آنچه دارم از آن توست و از فضل و کرم توست که به من رسیده …

    خدایا هزاران بار شکرت برای همه چیز

    از مهم‌ترین نتایج همه ما دوستان در سایت بعد از توحید و‌معنویت ، جدا شدن از باورهای شرک آلود جامعه است ، چقدر به وضوح‌میشه این تفاوت باورهای شرک آلود و در بقیه افراد جامعه دید .

    هر بار به شکلی خبر های بد هست در جامعه مرگ و جنگ‌ و گرونی و زلزله و سیل و تصادفات و ….

    همه افراد خودشون و به جریان باد میسپارید و کاری که ما انجام میدیم دقیقا خلاف این جریان باید آگاهانه حرکت کنیم و خودمون زندگی مون و با افکار و کانون‌توجه مون خلق کنیم .

    با تغییر فرکانس و کنترل ذهن ، از نظر فیزیکی هم تغییر خواهیم کرد . با آرامش و صلح درونی و‌هماهنگی با خود و خدای درونمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1880 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    پروژه خانه تکانی ذهن | گام هشتم

    «کنترل ذهن یعنی واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه»

    «اگر آگاهانه تلاش کنی که مثل بقیه فکر و عمل نکنی و متفاوت با بقیه فکر و عمل کنی قطعا نتیجه متفاوت میگیری»

    هشدار !!!

    این یک داستان واقعی است:

    من یک دختر زیبای نازنین دارم به اسم دلارام

    هرچقدر از رفتارهای عجیب و خداگونه دخترم بگم کم گفتم و گاهی در حیرتم از رفتارهاش و نوع صحبت کردنش که کاملا هماهنگ با قوانین جهان هستی است البته از وقتی با قانون آشنا شدم فهمیدم ما با آگاهی تمام پا به این دنیا میزاریم و بچه ها به دلیل اینکه لوح‌ وجودشون سفید هست و با باورهای سیاه کثیف نشده و کاملا با قانون هماهنگ هستن مثلاً یک بار خواستم این موضوع رو امتحان کنم به دخترم گفتم دلارام وقتی یه مشکلی دارم باید چکار کنم؟

    گفت: بابا جون شاد باش و بخند و بعد از خدا بپرس خدا بهت میگه چیکار کنی !!!!!

    نمی‌دونم باور میکنید یا نه ولی عین جواب دلارام همین بود خودم تا مدت ها شوک بودم از این آگاهی و از این جواب درست و دقیق!!!!

    برگردم به موضوع داستان

    این دلارام خانوم ما وقتی به دنیا اومد با لگن در رفته به دنیا اومد و ما هم متوجه این‌ موضوع نشدیم تا زمانی که دوساله شد و شروع به راه رفتن کرد موقع راه رفتنش من متوجه شدم که دلارام میلنگه اولش خیلی تعجب کردم چون خودم بیمارستانی هستم متوجه شدم یه ایرادی هست با یه متخصص ارتوپدی مشورت کردم و ایشون گفت به احتمال 99 درصد بچه با در رفتگی مادرزادی لگن به دنیا اومده گفت عکس بگیر برای اینکه قطعا متوجه بشیم خلاصه عکس گرفتیم و دیدم بله دلارام با مشکل دررفتگی لگن به دنیا اومده و دکتر گفت چون دوسالش شده دیگه حتما باید جراحی بشه گویا اگه بچه بود میشد با روش های غیراز جراحی مشکل رو حل کرد .

    سال 99 بود و اوج کرونا و من به دلایلی رفتم پیش یه دکتری در بیمارستانی غیر از بیمارستانی که خودم کار میکردم و دلارام عمل شد و سه ماه هم پاش توی گچ بود بعد سه ماه که گچ پا رو باز کردیم و دلارام یواش یواش شروع به راه رفتن کرد دوباره به طرز عجیبی لگن دررفت….

    اون موقع ها من تازه وارد سایت شده بودم و جسته گریخته روی خودم کار میکردم و این اتفاق یک‌محک بسیار جدی بود برام که ببینم آیا میتونم توی این شرایط کنترل ذهن کنم یا خیر.

    دیگه من به هرکی می‌رسیدم ماجرا رو تعریف میکردم و میگفتم آره دخترم رو عمل کردم ولی دوباره به مشکل خوردیم و هرکس هم ماجرا رو می‌شنید غصه میخورد و عصبانی میشد و می‌گفت ول نکنیا حتما برو از اون دکتر شکایت کن و نمی‌دونم ببرش دادگاه و داد و بیداد کن و پدرش رو‌ دربیار بیمارستان رو روی سرش خراب کن و کوتاه نیا و حقت رو بگیر و از این حرفا…

    اون موقع از استاد شنیده بودم که هر اتفاقی میفته دلیلش افکار ماست و باید کنترل ذهن کنی و خلاف بقیه فکر و رفتار کنی و دیگران رو قضاوت نکن و …

    این بار تصمیم گرفتم به این درکی که از قوانین پیدا کرده بودم عمل کنم به خدا خیییلی خیییلی سختم بود خیلی دردم گرفت که کنترل ذهن کنم اون هم توی این قضیه ولی خوب باید به قانون احترام میگذاشتم چون فرقی نمی‌کرد چقدر دلیلم منطقیه اگر خلاف قانون عمل میکردم نتیجه بدتر میشد مثل همون مثال دست بردن در آتش…

    با اینکه خیلی دردم اومد ولی اون دکتر رو از ته دلم بخشیدم و احساسم خوب شد و بی‌خیال حرف بقیه شدم و هرگز دنبال شکایت و دادگاه و پاسگاه و …نرفتم…

    بازم میگم خیلی سخت بود اما خدا یه توان عجیبی بهم داده بود چون واقعاً متعهد شده بودم که متفاوت عمل کنم

    وقتی اون دکتر رو بخشیدم(مقصر دررفتن دوباره لگن نوع عمل اشتباه اون دکتر بود) گفتم خوب حالا قدم بعدی چیه؟؟؟

    هیچ ایده ای نداشتم و نمی‌دونستم قدم بعدی چیه و مدتی به همین منوال گذشت…

    حال دلارام خوب بود و فقط دوباره موقع راه رفتن لنگش داشت…

    تا اینکه یه روز با همسر و دخترم رفتیم خونه یه دوستی که به تازگی دوستیم رو باهاش آغاز کرده بودم موقعی که دلارام راه می‌رفت ازم پرسید دلارام چرا میلنگه؟

    و من کل ماجرا رو براش شرح دادم خیلی تحسینم کرد و گفت چقدر متفاوت با این داستان عجیب برخورد کردی و گفت که اتفاقا یکی از صمیمی ترین دوستانش پزشک هست و اون می‌تونه توی این قضیه به ما کمک کنه …

    فقط ببینید خداوند وقتی تعهد و رفتار متفاوت شما رو ببینه چطور به طرق معجزه آسا دستانش رو برای کمک می‌فرسته…

    خلاصه با پزشک مورد نظر یه قرار ملاقات گذاشتیم و وقتی عکس مجدد دلارام رو دید گفت الان شرایط دلارام سخت تر شده و این عمل ریسک بالایی داره و کار من نیست و باز هم ما رو ارجاع داد به یکی از حاذق ترین پزشکان اطفال ایران و خاورمیانه…

    با ایشون هم قرار ملاقات گذاشتیم و ایشون قبول کردند که دلارام رو مجددا عمل کنند…

    دوستان عمل انجام شد و در حین عمل خداوند به قلب اون دکتر ایده ای رو الهام می‌کنه و دکتر انجام میده و عمل دلارام میشه یکی از بهترین و عجیب ترین و نادرترین عمل های جراحی در ایران که خود دکتر که استاد دانشگاه هم هست گفت اگر ایرادی نداره من می‌خوام این عکس ها و عمل دلارام رو برای همیشه در کلاس هام تدریس کنم و من هم به پاس قدردانی از این عمل سخت و عالی ایشون پذیرفتم.

    اگر من اون روز مثل بقیه عصبانی میشدم و میرفتم توی پروسه شکایت و دادگاه و پاسگاه آیا به این مسیر معجزه آسا هدایت میشدم ؟؟؟

    هرگز چون اگر خودم رو درگیر دادگاه میکردم باید همیشه در حال دویدن به دادگاه بودم باید همیشه میرفتم دادگاه و دوباره اونجا کلی ورودی نامناسب از طریق دیدن آدم هایی که هرکدام به نحوی گرفتار بودند به ذهنم میدادم و این یعنی از چاله به چاه افتادن…

    اما من مسیر بهتر و زیباتر رو انتخاب کردم من اجازه دادم خداوند این مسئله رو مدیریت کنه و انصافا هم چقدر زیبا مدیریت کرد…

    خداروشکر الان دلارام 6 سالشه و حالش خوبه خوبه و داره می‌ره پیش دبستانی…

    و این ماجرا هم برای من تبدیل شد به یک درس آموزنده…

    خدایا شکرت

    به نتایج این پروژه زیبا خیلی امیدوارم

    ممنونم از استاد شایسته نازنین بابت این پروژه زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 914 روز

      سلام وعرض ادب وخداقوت خدمت آقای فرهنگیان عزیز

      وسلامی با عشق خدمت دلارام جانم وخانم محترمتان

      ای جوووونم دلارام جان مبارکه عزیزم پیش دبستانی رفتنت عاشقتم.

      چقدر این داستان عمل دلارام جون برای من درس داره الان که دوباره خواندم اشکم جاری شد وگفتم خدایا در هر شرایط نادلخواه که البته صددرصد برای محک زدن کنترل ذهن ودرجه ایمان من به توست ،خودت آرامش را سهم قلبم گردان وبا آگاهی هایی که در حل هر مسئله ای از استادآموخته و دارم هرروز می آموزم در کنار این تجربه های آموزنده ، با تفکر،تامل وعمیق فکر کردن وبه کمک هدایت هایت بتوانم تصمیمات درست ومطابق با قانون زیبایت بگیرم .

      واقعا همین تصمیمات درست وآگاهانه در مورد یک مسئله چقدر می تواند تا آخر عمر بر روی روند زندگیمان تاثیر بسزایی بگذارد که در واقع همان برنامه نویسی با کدهای درست واصولی است که برای یک زندگی هدفمند می توانیم داشته باشیم .

      چقدر بی نظیره که شما دراین مسیر زیبا والهی حضور دارید ودلارام جان می تواند با این کلمات تاثیرگذار که (بابا جون شاد باش و بخند و بعد از خدا بپرس خدا بهت میگه چیکار کنی !!!!!) لحظه های بی نظیری را کنارتان تجربه کند ،چون واقعا بودن در این مکان مقدس وگوش جان سپردن به کلام کلام استاد وسعی در عمل کردن مان به آنها ،انسان های نازنینی که کنارمان هستند وهرروز با آنها زندگی می کنیم می توانیم یک زندگی سراسر لبریز از ایمان را کنارشان تجربه کنیم وهمیشه ودر هر شرایطی سعادتمند وخوشبخت باشیم ومن برایتان این آرزو را از صمیم قلبم دارم .

      دلارام جان میبوسمت عزیزدلم شادباشی و سلامت وهمیشه بخندی مثل یک گل محمدی که تازه غنچه آن باز شده وااای که این گل چه بو وعطرى دارد ….

      در پناه خداوند مهربانم هر نفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید….

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 4025 روز

      سلام به داداش احمد گل

      کامنتهای شما واقعا حس عجیبی توشه ، هم اون کامنت قبلی که در مورد اون تعهد و رفتن به کتابخونه و کار کردن روی باورهات نوشته بودی چقدررررر برای من درس داشت و بهش فکر کردم و تحسینت کردم ؛

      هم این کامنت که متفاوت فکر و عمل کردی و نتیجه هم چیزی فراتر از معجزه بود ؛

      من خیلی کامنت میخونم ولی متاسفانه کم کامنت میزارم اما فقط خواستم ازت تشکر کنم بابت کامنتهای زیبات ، دمت گرم ؛

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سلیمان صفری گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام بر دوست عزیزم ،اقای خاص

      چه داستان زیبا و خاصی داشتید و من واقعا تحسین تون میکنم و برای دلارام عزیزم بهترینها رو از خدای قشنگم آرزو میکنم.

      واقعا ستودنی ست کنترل ذهن شما دوست عزیزم.

      این همان تقوا ست که خدای مهربان در قرآن اشاره میکند.

      بسیار لذت بردم از نوشته تون و در مسیر باشید همیشه و من هدایت بشم به تجربه های زیبای دوستانم در این سایت وزین و الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محسن فصاحت گفته:
      مدت عضویت: 866 روز

      درود فراوان به دلارام عزیز و دوست داشتنی چه کار خوبی کردید که تصویر ایشان را با آقای خاص در پروفایلتون قراردادید و سلام به پدر توحیدی دلارام گل و عزیز دل و سلام به مادر صبور ایشان.

      در عرفان همه می خواهند کودک باشند چرا که کودکان صفات زیبایی دارند زود قهر زود آشتی می کنند و زود می سازند و زود خراب می کنند دنیای آنها بازی است و تخیل و خلاقیت عجیبی دارند و روحشان پاک است و با روح هستی در تعامل است و یکپارچه شور است و اشتیاق.

      پزشکان برای اطلاع شما غالبا و احتمالا اجباراً بیمه مسئولیت دارند اگر عملی مانند دلارام عزیز باعث بهبود نشد و پزشک از نظر کارشناس مربوطه مقصر بود ،کل خسارت را بیمه ارزیابی و پرداخت می کند.

      این که جلو راه خداوند کنار رفتید و توکل کردید و خداوند را وکیل قرار دادید بسیار جالب است.

      اکنون شنیده ام در کشور های پیشرفته کودک در آب به دنیا می آید و حتی شنا می کند و روشهای نوینی برای زایمان هست حین دنیا آمدن کودک بسیار مهم است چون هنوز اندام بسیار ظریف و حساس هست تا کودک شیر به اصطلاح آغوز مادر را بخورد و کمی جان بگیرد.

      احتمال این عارضه هنگام زایمان هم وجود دارد.

      بگذریم در کل از اینکه کانون تمرکز را به جای مسئله بر روی راه حل گذاشته آید و هم اکنون بسیار خوشحال و شکرگزار هستید من هم تبریک می گویم و بسیار خوشحالم از طرف من دلارامت را ببوس و بیشتر با او وقت بگذران و بیشتر با او بازی کن ببین به چه ورزشی علاقه دارد البته شنا خیلی می‌تونه خوب باشه حتما آبگوشت استخوان یا همان بمبراس که استاد گرانقدرمان در دوره قانون سلامتی که چه برکاتی در این دوره جادویی است و جای تشکر و تحسین دارد ،فرمودند براش درست کن تا خوب تقویت بشه و کلسیم بدنش مناسب باشه و انشاالله خوب رشد کنه و از اولش هم بهتر بشه خداوند برات نگهش داره دستان یاریگر خداوند پشت و پناه شما باشد انشاالله.

      ما در یزد خودمان بیمارستان خصوصی به نام مرتاض داریم که الحق و الانصاف بهترین بیمارستان شهرمان است و دکتر حاجب مرتاض فوق تخصص ارتوپدی است خدا را شکر به خاطر چنین دستان خداوندی که باعث افتخار و غرور آفرین هستند خداوند متعال انشاءالله همگی آنها را حفظ بفرماید.

      البته یزد قطب پزشکی جنوب کشور ایران است و گاها مردم بندر عباس و کرمان و….پزشک ها و بیمارستان ها را از خود یزدیها بهتر می شناسند و این خود جای شکرگزاری دارد و نعمت سلامتی خود ثروت بی پایان است خدا را شکر به خاطر تمامی اعضای بدنمان که با نظم خاصی در حال انجام وظیفه هستند.

      خواب مناسب تغذیه مناسب تخلیه مناسب و سلامتی را به همراه دارد.

      و به قول ابوعلی سینا

      دوای تو غذای اوست

      غذای تو دوای توست

      راستی نام این پزشک حاذق و متخصص را بفرمایید خیلی خوب است تا دیگران هم تحسین کنند.

      ضمنا پیشنهاد می کنم با دست خطی زیبا از این پزشک حاذق تشکر کنید و به صورت تابلویی زیبا با تاریخ و اسم دلارام عزیز به ایشان هدیه دهید و از دستان خداوند تشکر کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      امین ابریشم کار گفته:
      مدت عضویت: 1294 روز

      اقای خاص سلام امیدوارم همیشه سالم و سرحال پیش دختر گلت باشی.

      دمت گرم که این مثال زیبا را زدی.

      واقعا روحم جلا پیدا کرد و با قلبم کامنت شما را دریافت کردم.

      بقول استاد وقتی شما جور دیگه ای فکر میکنید،بازی عوض میشه و ورق برمیگرده.الان دیدم که تو مثال شما چطوری ورق کامل برگشت و بازی به نفع شما عوض شد.

      کنترل ذهن تون را بسیار تحسین میکنم چون میدونم برای هر پدری بسیار سخته که ببینه دخترش مشکل جسمی داره.

      امیدوارم همینطور که ذهنتون را براحتی کنترل کردید بتوانید در بقیه مراحل زندگی تون ذهنتون را کنترل کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نازنین گفته:
      مدت عضویت: 1240 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر کامنت شما برام لذتدبخش بود و اگاهی دهنده

      ای جانم به این دختر نازنین مون

      ای جانم به این جوابهای درست و دقیق ش

      ای جانم به این شیرین زبون زیبا

      بخدا که منم شوکه شدم

      فقط بارها و بارها گفتم الله اکبر

      حقیقتا ” که وجود پاک و زیبای بچه ها پر از اگاهی های ناب از جانب خداونده

      تحسبنتون میکنم هزاران بار برای کنترل عالی ذهنتون

      میفهمم که چقدر سخت بوده براتون

      چقدر سخته که ببینی دختر زیبات

      پاره ی تنت

      بخاطر اشتباه پزشکی به مشکل بخوره و اون لحظه با تمام حرفها و قضاوتها و نگرانی ها بتونی مسیر درست رو بری

      بتونی مسیرت رو با باورهات بخدا از مسیر دیگران جدا کنی

      هزاران تحسبن بشما و ایمانتون

      و خداوند چقد زیبا پاسخ ایمانتون رو میده

      الله اکبر

      الله اکبر

      الله اکبر

      خدای من چه زیبا هدایت میکنی بندگانت رو که تقوا پیشه میکنند

      و دوباره معجزه ای دیگه

      دکتری حاذق و با تجربه

      اما باز هم هدایت زیبای خداوند برای این بتده ی متقی ش

      برای این بنده ی با ایمانش

      الهام خداوند به دکتر اونم درست در حین عنل جراحی

      و موفقیت عمل و خوشحالی قلبتون

      خدایا هزاران مرتبه شکرت هزاران مرتبه شکرت هزاران مرتبه شکرت

      خدا میدونه چقدر خوشحالم براتون

      چقدر خوشحالم برای دلارام قشنگمون

      صورت ماهش رو میبوسم با قلبم

      سپاسگزلرتون هستم برای این داستان زیبا و واقعی که برامون گفتین

      لطفا باز هم از این دختر نازمون برامون بنویسین

      الهی که همیشه در پناه مهربان پروردگارم زندگیتون پر از شادی و خوشی و نعمتهای فراوان باشه

      امین یا رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 858 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    خدایا سپاس گزارم که در مسیر درست قرار دارم و این آگاهی های ناب الهی را دریافت می‌کنم

    مهمترین قانون جهان هستی کنترل ذهن است که همان تقوای الهی است خداوند این قدرت اختیار را در وجودم قرار داده که من توانایی خلق زندگیم را دارم من با کنترل ورودی های خودم و کنترل ذهن و جهت دهی کانون توجهم زندگیم را خلق می‌کنم

    به هرچیزی توجه کنم از جنس همان وارد زندگیم می‌شود چراکه این قانون جهان هستی است که من باید آگاهانه کانون توجهم را روی زیبایی ها بگذارم و لاجرم خداوند مرا به زیبایی های بیشتری هدایت می کند

    ما در جهان دو قطبی زندگی می‌کنیم در این جهان هم گرما است هم سرما با برخورد به تضاد ها در زندگی ما می‌توانیم پیشرفت کنیم و مسائل را حل کنیم

    وقتی موضوع نا جالبی در زندگیمون بوجود می‌آید باید سعی کنیم به اون موضوع جوری نگاه کنیم تا به احساس خوب برسیم و از دل اون موضوع به وجه مثبت وزیبای اون موضوع نگاه کنیم تا به احساس خوب برسیم

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    خدایا شکرت برای مرور دوباره قانون

    مهمترین اصل قانون

    بدون استثناء خودم خالق 100درصد زندگیم هستم..

    افکار و باورها و کانون توجهم داره زندگی منو خلق می‌کنه..

    اگه من می‌خوام زندگیم مثل بقیه مردم نباشه.

    هر اتفاقی که می افته به ظاهر بد. در موردش با هیچ کسی صحبت نکنم و. واکنش گرا نباشم..

    قضاوت نکنم…

    خودم افکارمون مدیریت کنم و خودممممم زندگیم دلخواهم راخلق کنم..

    آگاهانه تلاش کنم ..و در شرایط نادلخواه توجهمو

    بزاری روی زیبایی های اطرافم و جهان طبق قانون

    من رو به سمت زیبایی ها بیشتر هدایت می‌کنه..

    اگه الهام میخوای زندگیت مثل بقیه مردم

    عادی و معمولی نباشه…

    ..باید کانون توجهات رو بزاری روی خواسته هات و ذهنت رو کنترل کنی و به موضوعات نا دلخواه توجه نکنی..

    .تا زندگی دلخواهت رو خلقش کنی و جهان ترو ببره به سمت زیبایی های بیشتر و رسیدن به خواسته ها…

    با ایمان وباور به خدا و شکرگزاری هر لحظه برای داشته هات و شاد بودن و احساس خوب..نتیجه اش میشه ثروت ونعمت و حال خوب بیشتررررو…..

    قانون چیز ساده هستش و تکراریه مثل قران‌.

    اما تکراریه که هر لحظه فراموش میشه اگه من تکرار وتمرین نداشته باشم..

    برای تثبیت ودرک بهتر قانون باید هرروز قانون رو برای خودم مرور کنم و عمل کنم به آگاهی هام

    تا بتونم به راحتی کنترل ذهن کنم و زندگی عالی رو برای خودم بسازم…

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1898 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربانم ،

    سلامی به زیبایی آمریکا وفلوریدا ،زیبایی استاد وخانم شایسته گل،

    این فایل درس های بزرگی برای من داشت، مخصوصاً سخن حضرت پیامبر ،که فرموده هرکس گناه نکرده اولین سنگ را بزند ،واقعا همینطور است ،ما انسان ها یک جورایی در معرض اشتباه وخطا هستیم ،ولی باکنترل ذهن خودمان را واکسینه می‌کنیم ،وباید همیشه مواظب قضاوت کردن هامان باشیم واز خدای رزاق که دیدن و شنیدن این آگاهی ها را روزی من فرمود سپاسگزارم ،واز استاد گرامی وخانم شایسته واقعاً شایسته تشکر بی نهایت دارم،.از همه افرادی کامنت بنده را مطالعه فرمودن تشکر می‌کنم ،

    مشکلی در مورد نوشتن آیات قرآن مجید ،درکامنت دارم نمیدانم چطور اعراب گذاری کنم،ازیکی بچه های سایت پرسیدم ،یا تاکنون کامنت ام ندیده یا جوابی نداد ، لطفاً من راراهنمایی بفرمایید بی نهایت سپاسگزارم ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1058 روز

      سلام دوست عزیزم

      امیدوارم در پناه الله مهربان شاد و سرحال باشید

      درجواب سوالتون اگه اپلیکیشن قرانی دارید همون آیه قران مد نظرتون رو کپی پیست کنید

      اگرهم ندارید برید سایت دانشنامه اسلامی و سرچ کنید و باز کپی پیست

      امیدوارم پاسخم براتون مفید باشه وبتونید ازش استفاده کنید

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محسن فصاحت گفته:
      مدت عضویت: 866 روز

      درود بر صفورای عزیز عزیزی و توحیدی وقتی آیه ای را در گوگل سرچ کنید و کپی کنید راحت جایگزاری می کنید در کامنت ضمنا اعراب زیاد مهم نیست و اصلا عربی نوشتن هم مهم نیست مفهوم آیه و برداشت شما و موضوع و درسی که گرفتید و حالا می خواهید برای خودتان رد پا بگذارید یا با دیگر دوستان به اشتراک بگذارید مهم است.

      بهتر است کامنت خود را در دفتر روزانه شکرگزاری یا ستاره قطبی بنویسید بعد به قسمت یادداشت گوشی بیایید اینترنت را روشن کنید قسمتی که شکل بلندگو هست را بگیرد و مطلب را بخوانید خودش تایپ می کند و سپس قسمتی از آن را لمس کنیدبعد کلمه کل متن را لمس کنید همه متن کپی می‌شود به صفحه ای که می خواهید کامنت بگذارید بیایید و جایگزاری کنید احیانا مطلبی هم خواستید از گوگل سرچ کنید پیدا کنید کپی کنید در همون یاداشت اضافه کنید در ضمن یک ساعت وقت دارید کامنت خودتان را در سایت اصلاح کنید اگر الان کامنت بگذارید ساعت سایت یک ساعت بعد را نشان می دهد احتمالا، الان ساعت یازده هست و شما ساعت ارسال کامنت من را ساعت دوازده می بینید.موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: