live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 67

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    n گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    درود و خداقوت به استادان عزیزم جناب عباسمنش و خانم شایسته مهربان و دوسداشتنی،

    و درود به دوستان همگام من در پروژه‌ی خانه تکانی ذهن،

    یادمه سال 401 بود اگر اشتباه نکنم، مصادف با یک سری تجمعات در ایران که به دلیل فوت یکی از هموطنانمون صورت میگرفت،

    اون زمان مدام پیگیر رسانه بودم، ظهر که از کار برمیگشتم کل تایم استراحتم رو پیگیر میشدم ببینم اون روز چه اتفاقاتی افتاده، شب هم دقیقا همینطور، احساس همدردی میکردم، احساس میکردم حقی هست که باید من هم پا به خیابون بزارم برای گرفتنش، با اینکه من تابحال هیچ فعالیت سیاسی نداشتم بازهم اونروزها انقدر در مدار غم و خشم و ناراحتی بودم که دلم میخواست من هم کاری بکنم، و تفکرم درست شبیه سایر افرادی بود که در خیابان بودن، درسته که من هیچوقت همراه اونا به خیابان نرفتم ولی یکی دوبار کارهای دیگه‌ای مثل تراکت و اعلامیه و.. انجام دادم، درصورتی که نه کسی از من خواسته بود نه عضو جناح یا دسته‌ی خاصی بودم، نه من فقط یک نفر از مردمی عادی بودم با این تفکر، که حق گرفتنی‌ست، با این تفکر که ما مورد ظلم واقع شدیم ما قربانی هستیم، با این تفکر که ظالمی وجود داره که باید تقاص پس بده، و انتقامی هست که باید توسط یکی مثل ما گرفته بشه، با این تفکر که اگر اونها تغییر کنن زندگی ما بهتر میشه…

    یادمه آبانماه همون سال بود که یه شب توی اینستاگرام پیگیر همین مسائل بودم که متوجه لایو مشترک استاد عباسمنش با اقای عرشیانفر شدم، ازونجایی که از قبل به استاد علاقه داشتم و آشنایی قبلی داشتم بلافاصله وارد لایو شدم، ولی به چند دقیقه هم نکشید که خارج شدم،

    چون حرف‌هایی زده میشد که نمی‌فهمیدمش،

    یعنی چی که وطن چیه؟ وطن، وطنه، این وطن رو اگه من و امثال من نسازیم پس کی میسازه؟؟

    انگار من از یه سیاره‌ی دیگه بودم و شما و حرفاتون از یه سیاره دیگه، قبل از اون من یک سری فایل‌های شما درمورد خداوند رو گوش میدادم، ولی باورهای مناسبی نداشتم و عمیقاً به درکی از این مسائل نرسیده بودم،

    من اونشب از اون لایو اومدم بیرون و به ارسال فرکانسی که داخلش بودم ادامه دادم،

    شاید یک ماه بعدش، شایدم کمتر،

    ولی آذرماه بود

    که من و دوستم رو درست سرکوچه‌ی خونمون، اشتباهی به جای دونفر دیگه دستگیر کردن، و به فجیع ترین شکلی که تا به اونروز دیده بودم میخواستن ما رو ببرن، جوری که تا چندروز حتی فکر اون وضعیت عذاب من شده بود، و اینقدر برام دردناک بود که هنوزهم که هنوزه حتی برای خانوادم هم تعریف نکردم که چنین اتفاقی افتاده، ولی خدارو صدهزارمرتبه شکر که لطف خدا شامل حالمون شد و قبل از اینکه ما رو وارد مقرشون کنن کسی که اون دونفر رو دیده بود برای شناسایی ما اومد و وقتی من و دوستم رو دید تایید کرد که اونایی که دنبالش بودن ما نبودیم و به لطف خدا اوضاع بدتر نشد.

    اینا رو ننوشتم که حسو حال خودم و شما رو متمرکزکنم روی اتفاقات بد،

    اینا رو نوشتم که به خودم و دوستانی که این صحبتها رو میشنون بگم به خدا که اینحرف‌هایی که استاد میزنن طلاست، بخدا که راه رسیدن به خدا همینه، راه رسیدن به احساس ارامش همینه، راه رسیدن به همه حس‌های خوب و خوشبختی‌ِ بی حد و حصر همینه، اینه همون راهی که پیامبرها میرفتن، اینه راهی که خوشبختیِ حقیقی رو تضمین میکنه،

    اینا رو نوشتم که بگم،

    الان در مهر 403 ، فایلی در گوشیم ذخیره دارم و هرروز بهش گوش میدم، که فایل صوتی کامل صحبتهای استاد عباسمنش در همون لایو آبان 401 هست، و من ساعت‌ها بهش گوش میدم و میگم خدایاشکرتتتتت چقدررررر از فضای ذهنی که اونروزها درش بودم دورم، انگار که الان منِ امروز از یک سیاره‌ی دیگست و اون شخصیتی ازمن که در سال401 ازاون لایو اومد بیرون از یک سیاره‌ی دیگه،

    باورتون نمیشه حتی درک نمیکنم که چه طوررررر میتونستم خلاف اینحرف‌ها فکرکنم،

    چطور میتونستم اینقدر مشرک باشم به خداوند،

    چطور میتونستم اینقدر جاهل باشم،

    خدایاشکرتتتتت که نور راهم شدی،

    خدایا شکرتتتتتت که منو به مسیری آوردی که هر لحظه‌اش عشقه هرلحظه‌اش امیده هرلحظه‌اش آزادی و رهاییه از هرچیز و هرکسی غیره تو،

    خدایا شکرت …

    « الهی، هر که تو را شناخت و عَلَمِ مهرِ تو افراخت، هر چه غیر از تو بود بینداخت…

    آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟

    فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

    دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی،

    دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند… »

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    سلام سلام به استاد همه چی درست و خانم شایسته عزیز

    دوستان عزیزم سلام

    گام هشتم

    الهی صد هزار مرتبه شکر که اومدم در گام هفتم دارم کامنت مینویسم هست من برای کامنت نوشتن در سایت برای من که بسیار مقاومت داستم و هر بار مینوشتم حس خوبی نداشتم و به ندرت مینوشتم نجواها میگفت ببین تو برا چی مینویسی استاد عمرا کامنت تو را بخونه چ نتیجه ای گرفتی بعد اینهمه وقت که میخای بنویسی و……

    الان میگم من مینویسم فقط چون به خودم تعهد دادم هر شب بنویسم و دیگه بقیش به من مربوط نیست الهی شکر که با حس خوب مینویسم

    استاد عزیزم نکات کلیدی این فایل برا من البته باید بیشتر گوش بدهم فایل را تا بیشتر درک کنم

    زهرا با هر منطقی

    تاکید میکنم با هر منطقی اگر داری به چیزی توجه میکنی که نمیخای در زندگیت اتفاق بیوفته دوسش نداری داری با دست خودت اون شرایط را برا خودت پیش میاری

    داری با دست خودت گور خودت را میکنی

    بفهم اینو بفهم با حس دلسوزی با حس نگرانی با هر منطقی توجه به ناخواسته جذب ناخواسته بیشتر است مهم نبست چ دلایل قانع کننده ای داری توجه به ناخواسته جذب ناخواسته بیشتر از همان جنس است

    مثل آتیش دست بزنی صد در صد دستت میسوزه

    تمام شد و رفت

    مملکت را دوست نداری اطرافیان را دوست نداری شرایط را دوست نداری تمرکز بزار رو زیبایی های اطرافت هدایت میشی به جای بهتر آدمای بهتر

    وقتی شما تغییر کنید فرکانس شما تغییر کنه اصلا آدمای داغون و عوضی وارد زندگی شما تمیشن اصلا با شما برخورد نمیکنن اصلا نمیبینیشون چون تو مدار شما نیستن

    وقتی فرکانست تغییر کنه وقتی جهان درونت تغییر کنه فیزیک و جهان بیرونت هم تغییر میکنه

    جهان با دقت حیرت انگیز قانون مدارها را قانون فرکانس را رعایت می‌کند

    نکته کلیدی بعدی برای من

    ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه یعنی کنترل ذهن در شرایط نادلخواه

    کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛

    وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی

    هر کس تو هر جایگاهی قرار داره وبه هر چیزی رسیده ‌کسی هست که تونسته ذهنش را کنترل کنه راز موفقیت تمام افراد موفق در هر زمینه ای کنترل ذهن در شرایط تضاد و سخت است و این جارو باید بارها و بارها انجام بدی

    نکته کلیدی بعدی مگه خودت تا حالا اشتباه نکردی چرا هزاران بار پس چرا بقیه را قضاوت میکنی

    وقتی قضاوت میکنی خودت را هم وارد اون اشتباه میکنی از همون جنس به زندگیت دعوت میکنی

    حرف استاد عزیز تذکر توجه میاورد توجه جذب می‌کند

    خدایا کمکم کن به این سخنان گنج عمل کنم

    ابمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    خدایا مرا از مسیر هموار به راه راست هدایت کن و به سعادت دنیا و آخرت برسان

    خدایا ید هزار مرتبه شکرت بابت تمام اتفاقات عالی امروز بابت این لحظه حضورم در سایت کامنت نوشتن و خلوتم با خودم با خالقم

    در امان خدا باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    روز 8ام از تعهد من

    سلام به استاد عزیزم،مریم جانم،و تمام دوستان

    کنترل ذهن، کنترل ذهن ، کنترل ذهن

    چیزی که استاد داره فریاد میزنه،اما خیلیامون فقط میشنویم و عمل نمیکنیم

    درسته اوایلش خیلی سخته کنترل ذهن سخته

    اما اگر باور کنیم خودمون خالق زندگی خودمون هستیم،زندگیم با کانون توجه ام داره رقم میخوره

    و اگر من مثل بقیه مردم عمل کنم مثل بقیه نتیجه میگیرم

    اونوقت کنترل ذهن راحتتر میشه

    درسته استاد من خیلی از ادما رو میبینم که تو همین شرایط تمرکزشون روی خودشون وهدفشونه و نتایجشونم بسیار متفاوت

    قضاوت کردن

    حالا استاد مثالهای بزرگ میزنن من بیام تو محیط و اطراف خودم بکار ببرم

    مثلا پسرم وقتی اشتباهی میکنه قبل از واکنش نشون دادن یه لحظه صبر کنم با خودم بگم مگه من بچه بودم اشتباه نکردم؟

    چرا خب وقتی خانوادم سرزنشم میکردن برا هر کاری نتیجه ش این شد که من یا خیلی کارها رو از سر ترس انجام نمیدادم

    یا اگه هم اشتباه ی ازم سر میزد هر کاری میکردم تا خانوادم نفهمن در حد باج دادن به بقیه

    -همسرم من وقتی اشتباه ای یا رفتاری میکنه سریع برچسب بهش نزنم، یک لحظه خودم رو جای اون بزارم

    شاید فشار کاریش زیاده

    – خانوادم رو قضاوت نکنم، شاید اونا فک میکردن بهترین راه همینه

    و…..

    من خیلیا رو قضاوت کردم، بدون اینکه یک لحظه خودم رو جای اونا بذارم، که اگه این اتفاق برا من میوفتاد من چه واکنشی نشون میدادم

    باید تمرین کنم، قبل از قضاوت هر چیز یا هر کسی یه لحظه مکث کنم و این سوال رو از خودم بپرسم

    من اگه جاش بودم چیکار میکردم؟

    خدا رو هزاران مرتبه شکر برای یاد اوری این قوانین

    سپاسگزارم از شما مریم عزیزم بخاطر دوره کردن این اگاهیها

    هرکجا که هستین در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سیده فاطمه حسینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1897 روز

    سلام‌ استاد محترم و دوستان همراه

    الهی الهامات را سپاس، هدایتم را سپاس، آرامشم را سپاس

    هر زمان در جهان و کشورمون اتفاقاتی می افته که افراد زیادی با اون جریانات همسو میشن و با اون جریان حرکت میکنن و در موردش صحبت میکنن و چون افراد زیادی به اون مسائل ناخوشایند توجه میکنن از همون جنس اتفاقات مجدد پیش میاد.

    هر کسی در هر شرایطی یه سری اشتباهات داشته که اصلا نمیخواد در موردشون صحبت کنه، اگه خودمون رو جای اون افراد قرار بدیم، و سوال کنیم که اگه من جای اون فرد بودم، آیا امکان نداشت که منم اون اشتباه رو بکنم؟ این جواب ما رو آرومتر میکنه.

    با هر منطق و دلیلی اگر به چیزی توجه کنیم، از همون جنس وارد زندگیمون میشه مثل دست زدن به آتیش، با هر منطقی که باشه دستمون میسوزه.

    اگه باورهامون و فرکانس هامون تغییر کنه، یعنی از لحاظ فرکانسی متفاوت فکر کنیم و عمل کنیم، شرایط فیزیکی مون هم تغییر میکنه و این قانونه. مهم نیست که شرایط الانمون چیه، اگر فرکانس مون تغییر کنه، شرایط فیزیکی هم تغییر میکنه. هر کسی به هر موفقیتی که رسیده، تونسته ذهنش رو کنترل کنه.

    تصمیم بگیریم که زندگیمون رو خودمون خلق کنیم نه جریانات و باد و طوفان هایی که میوزه، ما رو به هر سمت که دلش میخواد ببره.

    اگر چیزی رو دوست نداریم، آگاهانه توجه مون رو از چیزهای ناجالب برداریم و روی چیزهای جالب بذاریم و تمرین و تکرار کنیم تا برامون عادت بشه.

    سپاس بابت آگاهی های دوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 412 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنین من و مریم جان نازنین

    ردپای من درگام هشتم

    خب من این فایل رو امروز سه بار پشت سرهم گوش کردم ولی حتی درحین گوش دادن همین فایل هم ذهنم رو نتونستم کامل کنترل کنم ولی طبق گفته استاد من انسانم و طبیعیه ولی دارم تلاشمو میکنم ودارم آگاهانه سعی میکنم که ذهنم رو کنترل کنم و به طبع با کنترل بیشتر نتایج بهتری سراغم میاد

    در مورد جریانات و فکر کردن مثل بقیه من قبلا که نمی دونستم قانون چیه و کانون توجه و ورودی های ذهنم چقدر مهمن همیشه سعی می‌کردم حرفی پیداکنم و بابویه حرف بزنم اصلا احساس می‌کردم اگر حرفی برای گفتن نداشته باشم خیلی خوشایند نیست حتما همیشه باید تموم خبرهای روز رو بدونم و توجمع حتما تو حرفاشون شرکت کنم یا خودم شروع کننده باشم ولی الان خیلی آگاهانه سعی میکنم کنترل کنم خودمو درسته هنوز گاهی در میره ازدستم ولی خیلی تا الان تونستم نسبت به قبل ذهنمو کنترل کنم وجلوی دهنمو آگاهانه تاحدودی بگیرم که خدا را شکر می کنم که قانونو فهمیدم وهدایت شدم

    برای خلق شرایط دلخواهم نباید بحث کنم نباید مجادله کنم نباید زمین وزمانو مقصربدونم و بهم بدوزم کاری که دقیقا قبل از اومدن به سایت وهدایت شدنم من انجام می دادم من ازمحل سکونتم به دلایلی راضی نبودم ومیخواستم ازینجابرم اونقد رو این نارضایتی و ناراحتی توجه کردم که نه تنها شرایطم عوض نشد ومحل سکونتم عوض نشد بلکه بدتر ازقبل شد شرایطم وبایه شرایط بدتر باید میموندم که خداروشکر الان توسط این سایت توحیدی واین فایل پی بردم که اگر من میخوام محل سکونتمو تغییر بدم باید خودمو تغییر بدم باید شرایط فرکانسیم تغییر کنه و درادامه طبق قانون هدایت میشم به مکانی که درجهت خواسته هامه پس سعی میکنم اروم باشمو به خواست‌هام فکرکنم

    اشتباهات خودم و دیگران را بولد نکنم و کانون توجه ام را نذارم روی سرزنش آن اشتباه حال چه از خودم سرزده باشه چه ازدیگری به جای تمرکز روی اینکه چرا این کارو کرد چرا این کارو کردم تمرکزم رو بزارم روی درسی که برام داشت وسعی کنم دیگه اون اشتباهات رو نکنم چون نتیجه اش رو می دونم ،و بدانم که تضاد ها واشتباهات هم خیری دارند که آن هم پیشرفت است

    مهم نیست که من در چه شرایطی هستم مادامی که بتونم متعهد به اصل باشم متعهد به قانون و باور و تسلیم قدرت پروردگارم باشم وتغییر کنم شرایط با تغییر من تغییر خواهد کرد و من هدایت میشم به جاهایی که با باورهای من با افکارمن هم جهت هست

    و وقتی تو مسیر قرار بگیریم واقعا بعضی حرفهارو نمی شنویم و آدمهایی که قبلامیدیدیمو نمی‌بینیم و این مسیر رو باتعهد بریم حتما نتیجه میگیریم من در مورد خودم درهمین حد که باورمو درست کردم نتایج کوچک رو دارم میبینم خدایا شکرت

    باورکنیم هیچ کسی نمی تونه بهمون بدی کنه و ماهم نمیتونیم به کسی بدی کنیم مگر اینکه ما یا اونا باورکنن میتونه کسی بهشون بدی کنه

    پس بجای ضربه زدن به کسی یا بقول استاد حال کسی رو گرفتن انرژی مونو بزاریم رو حال خوب خودمون و از کسی نترسیم چون دیگران هم هیچ تاثیری تو زندگی ماندارن مگر با باورما که میتونن.

    خدایا شکرت که این سایت پر از زیبایی و خوبیه

    خدایا شکرت که من کانون توجهم رو میخوام آگاهانه بزارم رو نکات مثبت

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3085 روز

    به نام خدایی که مرا خالق زندگی خوددخلق کرد

    سلام درود بر استادم و خانم شایسته عزیز

    خدایا شکرت که چقدر همیشه از بچگی دوست داشتم با بقیه فرق داشته باشم و همیشه از آگاهی گرفتن و رشد کردن لذت می‌بردم و هزار بار شاکرم که الان دارم آگاهانه بهتر از قبل زندگی ام را خلق میکنم و واقعا روش با بقیه فرق میکنه.

    الهی بر امید تو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    گزینگ عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 657 روز

    به نام خدا

    سلام به استادان عزیزم و هم فرکانسی های خوبم گام هشتم از پروژه خانه تکانی ذهن

    ما باید ذهنمونو را کنترل کنیم و اگر مثل اکثریت جامه فکر کنیم مثل انها نتیجه می گیریم

    اگر دنبال نتیجه ی متفاوت هستیم باید افکارمان را به سمت چیزهایی ببریم که به ما احساس آرامش و قدرت بهتری بدهد

    نباید خودم را برگی در هوا ببینم که باد هر جا دلش خواست من را ببرد من خودم خالق زندگی خودم هستم ومیتوانم بهترین ها برای خودم رقم بزنم

    هر کس تو هر جایگاهی قرار داره وبه هر چیزی رسیده ‌کسی هست که تونسته ذهنش را کنترل کنه این قانون بازیه

    وقتی من مثل بقیه فکر نکنم مسیرم از اونا جدا میشه همه چیز در زندگیم تغییر میکنه چرا ؟

    چون من تغییر کردم این جمله خیلی مهمه چون من تغییر کردم

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    گام هشتم زهنیت خالق …زهنیت وانکنش دهنده

    زندگی در صلح درونی

    بعضی پایه اساسش سپاسگزاری

    سپاسگزاری ینی چی ینی زوق برای نعمتها ینی استفاده لذت بردن از نعمتها سپاسگزاری ینی ارامش ینی خوشبختی ینی بهشت

    اگاهانه سپاسگزار باشیم

    چرا اگاهانه

    چون زهن توجه ش رو نگرانی از تموم شدن نگرانی های مختلفه وقتشو نداره که زیبایی هارو ببینه نعمتها براش انقد جذاب نیستند که بهشون توجه کنه لذتشو ببرن تحسینش کنند بهش عشق بدن کلامی عملی

    تمرین همیشگی سپاسگزاری وتوجه به نعمتها

    حالا کار ما نوشتن نعمتهاس کارمون خلق احساس خوبه کارمون توجه وخلق کلی احساس خوب از دونه دونه نعمتای کوچیکش

    لذت عمیق از گوشی

    لذتی عمیق از گل ها

    لذتی عمیق از تابلوهاش

    لدتی عمیق از افراد زندگیش

    لدتی عمیق از خودش از نفس کشیدنش

    زندگی درگیر فش اشتباهات زندگی نا سپاس

    خب حالا ناسپاس ینی بدون عشق

    زهن ما هیچ عشقی خرج نمیکنه هیچ عشقی به خودش زندگیش نداره هیچ تازه نفرت اماده ی انتقام هست

    اینا که میگم زهنه همه ی ماس

    اونجا که میگه بزار جوتبشو بدم بزار حالشو جا بیارم

    اونجا که میگه نگاه کن من عقل دارم و طرف یزره عقل نداره خورد میکنه بقیه رو غر میزنه برای خودشو بقیه

    همه اینا زهنمون منطق های قوی میچینه مارو اما درگیری با بقیه برای درس دادن

    درگیری با زشتیها برا گله شکایت

    اول احساسمون بد میکنه

    بعد سلامتیمونو نابود میکنه

    بعد زندگیمونو همه جوره

    میشه زهن منفی

    خبر خوب

    ما با تکامل وقتی میخایم تغییر کنیم شاید اولش مثل هر کاری سخته ولی کم کم راحت میشه برامون دیگه خیلی راحت کنترل میکنیم و بعد تو جاهای اروم خبر های خوب افراد مثبت قرار میگیریم این قانون

    نشونش مهاجرتی که از خانوادم داشتم به خاطر اینکه از نظر زهنی به خونمون که بسیار ارام وخلوته منتقل شدم که مثل بهشتیه که هر روز طراوتش بیشتر میشه وتوش ارزش بهتری خلق میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2336 روز

    سلام میخوام ی مثال از خودم بزنم وقتی که با قانون اشنا شدم و به طور کاملا عالی تونستم عمل کنم بهش اینه که تلوزیون نگا کردن رو‌گذاشتم کنار و‌حتی تا 1 سال اول ازدواج ما تلوزیون نخریدیم که اخبار و اطلاعات بد دریافت نکنیم و من الان نزدیک 5 ساله که اینستاگرام رو حذف کردم و پاک پاکم….

    میگم پاک چون واقعا ی نوع اعتیاد داشتم به اینستا

    وسوسه میشدم برم نصب کنم و روزی یکساعت فقط میچرخم تو این فضای سمی…

    ولی بازم جلو‌ خودمو‌ میگرفتم چون خودمو شناخته بودم و میدونستم که منو از مسیر خواسته هام دور میکنه و‌فقط باعث حس بد و مقایسه با زندگی بقیه بهم دست بده.

    من برخلاف جامعه دارم زندگی میکنم

    و راضی هستم از این مسیری که از هیچی خبر ندارم وسرم تو لاک‌ خودمه و به زندگی خودم اهمیت میدم و افکار خودم

    الانم تلوزیون داریم ولی واسه بازی هس یا فقط فیلمایی که خودمون دانلود میکنیم میبینیم

    حتی یادمه ی بار یکی از دوستام میخواست خاطره ای از اتفاقات بد تعریف کنه(البته نمیدونم اسمش چی بود ولی گویا ی حادثه رخ داده بود تو یکی از شهرای ایران)بعد گفت فلان اتفاق

    گفتم ینی چی

    میگفت ینی ساختمون به این بزرگی خراب شد و‌تو متوجه نشدی

    خوبه والا از دنیا بی خبری

    گفتم اره من عاشق اینم که از دنیا بی خبر باشم

    از درون خودم خبر داشته باشم

    از افکارم و باورهام و اطرافیانم و زندگی لذت بخشم خبر داشته باشم

    در عین حال که دنبال پیشرفت و تجربه اتفاقات خوب و‌لذت بخش جدیدم.

    خدایاشکرت بابت این اگاهی ها و این تعهدی که تا الان داشتم و دلم میخواد تعهدم بیشتر بشه برای عمل به قانون

    الان 6 سال شده که من نه اخبار نه اینستا رو دنبال نمیکنم

    و افتخار میکنم به خودم

    به این ذهنیت خالقی که با هدایت خداوند و کمک استاد عزیزم تونستم بسازم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3576 روز

    سلام بر استاد عزیز و مریم بانوی نازنین …..

    خدا قوت بر هر دوی شما، زوج عزیز ….

    گام هشتم:

    بله استاد جان اینکه بتونیم در اتفاق های به ظاهر ناخوشایند در جامعه، مثل اکثر جامعه فکر نکنیم و طوری دیگر به قضیه نکاه کنیم، اون موقع است که حالمون بهتر میمونه و نتایج متفاوت تر از 90 درصد جامعه میگیریم …..

    نتایج خیلی خیلی متفاوت و عالی تر ……

    این شاید اوایلش سخت باشه … ولی با گذراندن قانون تکامل، میتونه براتون راحت تر باشه و اون وقت عادتتون میشه ….. و اون وقت هست که نتایج خوب از سلامتی، ثروت، روابط خوب و ….. کرور کرور میاد به سمتتون و زندگی گلباران می شود …

    خدا رو شکر استاد سال ها است که نه تلویزیون داریم در منزل، نه اینستا و …. و خیلی خیلی این روش را می‌پسندم و اصلا اگر به محل کار نمی اومدم از اخبار هم مطلع نمی‌شدم … و این روش رو از آموزه های شما یاد گرفته ام و خیلی احساس بهتر بهم میده …. و این باعث شده در اتفاق های هایی مثل همین اتفاق اخیر مربوط به جنگ و …. اصلا در این مورد صحبت نکنم و این برام عادت شده و اصلا فشاری به خودم نمیارم که جلوی افکارم را بگیرم ….. اصلا مقاومت ندارم ….

    اما در اتفاقات مربوط به خانواده مثل بیماری پدرم که اخیرا باهاش درگیر هستیم، نمیگم که کنترل ذهن عالی داشته ام … فقط میدونم که در حین اینکه گاهی وحشتناک اذیت میشم و گاهی در فاز قربانی شدن میرم، اما ظرف پذیرشم داره بزرگ تر میشه و شیما یه ورژن داره بزرگ تر میشه …..

    خدا رو سپاس

    در پناه حق

    شیما بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: