سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- خواستههای واقعی ما و انرژی لازم برای تحقق آنها، از تضادهای زندگی پدید میآیند؛
- به اندازه ای که مقاومت های ذهنی در برابر خواسته هایت را کم می کنی، از این تضادها به نفع خود بهره برداری می کنی؛
- در مسیر تحقق اهداف، هرگز به ذهن اجازه نده که با تمرکز بر موانع احتمالی در آینده، انرژی سازنده تو را هدر بدهد؛
- هر قدم ممکنی را بردار و ایمان داشته باش که درها باز می شود؛
- زندگی به شیوه دوره 12 قدم، ترسها و نگرانیهای بیهوده را از زندگی ما حذف میکند و چرخ زندگیمان را روان میسازد.
- ورود به مسیر “هم جهت با هدف”، بوسیله کم کردن مقاومت های ذهنی اتفاق می افتد؛
- به این توجه نکن که قوانین کلیشه ای دولت ها، چه موانعی بر سر راه اهدافت می گذارند؛
- برای تحقق خواستهها، نیاز به تقلای بیشتر نیست، بلکه نیاز به شناسایی مقاومت های ذهنی درباره خواسته ها و حذف آنهاست؛
- دوره 12 قدم به ما کمک میکند تا این مقاومتهای ذهنی را شناسایی کنیم و برای حذف آنها از ذهن، منطق بسازیم؛
- مفهوم ثبات فرکانسی؛
- چگونه انگیزه ایجاد کنیم؛
منابع مرتبط با آگاهی های این قسمت:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف176MB27 دقیقه
- فایل صوتی live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف26MB27 دقیقه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در این پروژه الهی
دیشب میخواستم کامنت این جلسه رو بنویسم که یه حسی بهم اجازه نداد و با خودم گفتم حتماً خیره و انشالله در زمان مناسب میام مینویسم.
امروز همراه با یه سری اتفاقاتی بود که با خودم گفتم ببین چقدر این جهان دقیق داره واکنش نشان میده به ما و تغییراتی که در ذهن ما رخ میده و چقدر زیباست وقتی میبینی که تغییر کردی و این تغییرات چه نتایج مثبتی رو برات به ارمغان میاره.
هرچقدر بیشتر میگذره ایمان من نسبت به حقانیت مسیری که استاد عباسمنش دارن میرن بیشتر میشه. گاهی یاد سریال مختارنامه میوفتم که عدهای دیر به مختار پیوستند اما زمانی که پیوستند تا پای جان موندن و به هدفشون پایبند بودند، شاید من هم جز اون کسانی بودم که همیشه در مسیر بودم اما این دل صاف نبود و اجازه نمیداد سراپای وجودم رو بگذارم برای این مسیری که هستم، هنوزم نمیتونم ادعا کنم که تمام وجودم در این مسیره اما به نسبت گذشته خیلی با ایمان بیشتری دارم این مسیر رو ادامه میدم.
به نظرم این درکی که استاد عباسمنش از جهان دارند و ما داریم آموزش میبینیم و تمرین میکنیم بینقصترین آگاهیهارو داره به ما منتقل میکنه.
از وقتی که با مفهوم تضاد آشنا شدم و دلیل اینکه تضادها بوجود میان چیه انگار به یک گنج واقعی دست پیدا کردم. شاید واژه تضاد بار معنایی سنگینی داشته باشه اما اگر آدم دقیق بشه به حقیقتی که درونش نهفته است بیاغراق به استقبالش میره، هرچند که درک و تفسیر مثبت برداشت کردن از دل تضادها نیاز به تکامل داره.
تضادها در اصل عیار مارو مشخص میکنند. یعنی یکی از واضحترین نشانههای تغییر شخصیت و باورهای ما در تضادها مشخص میشه. نکتهای که شاید خود من دچار کجفهمی میشدم دربارش این بود که عه پس هرچقدر آدم بیشتر تضاد داشته باشه بیشتر موفق میشه و انگار ناخودآگاه دوست داشتم که تو زندگیم تضاد بوجود بیاد، درصورتی که وقتی ما در مسیر خواستههامون هستیم و داریم روی خودمون کار میکنیم و مهمتر از همه تسلیم هستیم هر اتفاقی که بیفته خیریتی برای ماست، اگر تضادی رو میبینیم نه به این معنا که خواسته محقق نمیشه بلکه نشاندهنده اینکه باید مسیر فکری خودمون رو تغییر بدیم.
مثلاً تو حوزه مسائل مالی وقتی یه تضاد مالی برای آدم پیش میاد ممکنه اولین اتفاقی که بیفته اینکه تمام فضای ذهن درگیر اون تضاد مالی بشه و فکر کردن به خواستهها بشه مضحکترین کار دنیا در اون لحظه، غافل از اینکه دقیقاً در همان لحظههاست که ما متوجه میشیم به چه اندازه تغییر کردهایم. عده زیادی از افراد نمیتونند به این صورت فکر کنند به همین دلیل هم هست که عده زیادی نمیتونند به خواستههای واقعیشون برسند.
امروز یک تبریک بزرگ به خودم گفتم چون دقیقاً تغییر رو در خودم احساس کردم. از خدایی که من رو هدایت کرد به سمت این شخصیت سپاسگزاری کردم چون قلبم بهم میگفت که تو داری رشد میکنی.
شاید خیلی از ماها فکر کنیم زندگی خوب یعنی زندگی بدون مسئله و تضاد اما از نظر من زندگی خوب یعنی قوی شدن، یعنی رشد کردن، یعنی داشتن این توانایی که در هر شرایطی بتونی به نکات مثبت توجه کنی و بابتشون شاد و سپاسگزار باشی.
خیلی از ماها (خیلی وقتها خود من) تصورمون اینکه خب اگر یه شرایطی داریم که خوب نیست باید فکر کنیم فکر کنیم فکر کنیم تا براش راهحل مناسب رو پیدا کنیم، در حالی که از احساس خودمون غافل میشیم که آیا این افکاری که داریم داره حس خوبی بهمون میده یا نه؟
یه شرایطی پیش میاد که ترسناکه؟ من دارم شرک میورزم، باید بگردم پیداش کنم
چرا من به یه عاملی قدرت دادم که از خودم و خدای خودم بزرگتر باشه؟
چرا من فکر کردم دیگه کارم تمومه و هیچ راهحلی نیست؟
من اینجوری خدارو شناختم؟ اینجوری توکل رو درک کردم؟
توکل یک حالت احساسیه که اتفاقاً در شرایط نامعلوم و حساس معنا پیدا میکنه
آیا من میتونم بیشتر از قبل متوکل باشم؟
وقتی استاد از خاطره سربازی تعریف میکردن من یاد خدمت خودم افتادم. یادمه من همیشه خیلی از خدمت میترسیدم و اون موقع به همه میگفتم من خدمت نمیرم اما چون تحت تاثیر یه سری افراد بودم در نهایت تصمیم گرفتم که برم اما همان خدمت درسهایی برای من داشت که اگر نمیرفتم شاید هرگز اون درسهارو نمیگرفتم.
اینجا بیشتر مشخص میکنه که هرکسی به یک شکلی هدایت میشه
یکی از دلایلی که من خدمت رفتم این بود که میگفتم بالاخره برای اینکه به یه جایی برسی باید یکم زحمت هم بکشی.
اما دقیقاً در همان دل خدمت انقدر من اتفاقات جالبی برام افتاد و انقدر قانون رو بهتر درک کردم که به خودم میگم خدایاشکرت که من رو هدایت کردی تا برم خدمت، شاید برام آسون نبود اما خیلی درس داشت برام از ب بسمالله تا آخرش که حالا داستانش رو قبلاً زیاد تعریف کردم.
این که قدمهایی که به ذهنم میرسه بردارم شده تبدیل به یکی از عادتهای من یعنی وقتی یه هدفی تعیین میکنم اولاً خیلی به نشانهها دقت میکنم تا تایید کنم واکنش متفاوت جهان رو به فرکانسهای متفاوت خودم، دوماً با هربار قدم برداشتن آدم کلی از نظر فرکانسی باورپذیرتر میشه خواستش براش.
این نکته خیلی مهمه که وقتی داریم در مسیر اهداف حرکت میکنیم تحسین کنیم خودمون رو به خاطر قدمهایی که برمیداریم و ازش انرژی بگیریم برای ادامه بهجای اینکه هی به خودم تشر بزنیم که پس کی پس چه زمان؟ قراره برسم به هدفم. اینجا مشخص میشه که اولاً آیا من باور دارم که میتونم به هدفم برسم؟ و بعد اینکه چه چیزی مانع این شده که من احساس ناتوانی و تردید داشته باشم؟ (دوره کشف قوانین در این زمینه به من خیلی کمک کرده)
خداروشکر که داریم تو این مسیر حرکت میکنیم.
این پروژه واقعاً کنترل ذهن و تمرکز بر نکات مثبت رو خیلی برام راحتتر کرده که همینجا از خانم شایسته عزیز کمال تشکر رو دارم
برای همه دوستان عزیز بهترین لحظات و نابترین تجربیات رو آرزومندم