live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • خواسته‌های واقعی ما و انرژی لازم برای تحقق آن‌ها، از تضادهای زندگی پدید می‌آیند؛
  • به اندازه ای که مقاومت های ذهنی در برابر خواسته هایت را کم می کنی، از این تضادها به نفع خود بهره برداری می کنی؛
  • در مسیر تحقق اهداف، هرگز به ذهن اجازه نده که با تمرکز بر موانع احتمالی در آینده، انرژی سازنده تو را هدر بدهد؛
  • هر قدم ممکنی را بردار و ایمان داشته باش که درها باز می شود؛
  •  زندگی به شیوه دوره 12 قدم، ترس‌ها و نگرانی‌های بیهوده را از زندگی ما حذف می‌کند و چرخ زندگی‌مان را روان می‌سازد.
  • ورود به مسیر “هم جهت با هدف”، بوسیله کم کردن مقاومت های ذهنی اتفاق می افتد؛
  • به این توجه نکن که قوانین کلیشه ای دولت ها، چه موانعی بر سر راه اهدافت می گذارند؛
  • برای تحقق خواسته‌ها، نیاز به تقلای بیشتر نیست، بلکه نیاز به شناسایی مقاومت های ذهنی درباره خواسته ها و حذف آنهاست؛
  • دوره 12 قدم به ما کمک می‌کند تا این مقاومت‌های ذهنی را شناسایی کنیم و برای حذف آنها از ذهن، منطق بسازیم؛
  • مفهوم ثبات فرکانسی؛
  • چگونه انگیزه ایجاد کنیم؛

منابع مرتبط با آگاهی های این قسمت:

دوره 12 قدم


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف
    176MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف
    26MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهدی اکبر» در این صفحه: 1
  1. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    به نام خدا

    سلام

    میخام داستان رفتن خودم به سمت علاقه ام رو براتون تعریف کنم.

    وقتی میخاستم برم دانشگاه، موقع انتخاب رشته هیچ ایده ای نداشتم که چه رشته ای رو دوست دارم. ازون جایی که توی ریاضی و فیزیک خوب بودم و با توصیه‌ی اطرافیان رفتم سراغ مهندسی برق.

    دوران دانشگاه خیلی بدون انگیزه و تلاش پیشرفت و بعد از فارغ‌التحصیلی، ازون جایی که دیگه علاقه ای به تحصیلات نداشتم ادامه ندادم و نوبت کار پیدا کردن رسید.

    به خاطر باور های ضعیفم، من هنوز هم قبول نکرده بودم که این رشته علاقه من نیست .

    اینجا تازه با استاد آشنا شدم و دست و پا شکسته فایلها رو گوش میدادم.

    ازون جایی که آمادگی رفتن به محیط کار رو نداشتم، به مطالعه و پیشرفت توی حوزه برق ادامه دادم و بعد مدتی شروع به فعالیت تو یه شرکت کردم.(داشتم رو باورام هم کار میکردم)

    اولین تمرینی که انجام این بود که سعی میکردم احساسمو خوب نگه دارم، چون استاد گفته بودند قانون اینه که احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب و منم علاقه پیدا کردم که زندگی دلخواه خودمو بسازم.

    ———————————–

    حالا علاقه اصلی من چی بود؟

    از کودکی دوست داشتم زیبایی ها رو بینم و یادمه بعضی وقتا عصر که میشد دراز می‌کشیدم و آسمون درو نگاه میکردم، ابرا رو خیلی دوست داشتم.

    وقتی بزرگتر شدم و موبایل خریدم، خیلی از وقتمو میذاشتم عکس می‌گرفتم و ادیت میکردم.

    می‌تونستم با موبایل عکسای قشنگی بگیرم. علاقه داشتم ویدیو های عکاسی تو یوتوب ببینم و حتی دوره هم تهیه کرده بودم.

    ولی به این نتیجه رسیده بودم که باید کارمو بکنم و عکاسی رو در کنارش تفریحی انجام بدم و یا کار کنم، پول در بیارم، بعد برم تجهیزات بخرم و کم کم عکاسی رو شروع کنم

    حدود هفت ماه تو شرکت کار کردم.

    و چون احساس خوب داشتن اولویتم بود، کارمو با علاقه انجام میدادم ولی به یه تضاد هایی تو کار برخوردم و همشم حرفهای استاد که میگفتن برین سراغ علاقتون، میتونید توش کلی پیشرفت کنید و ثروت بسازید، گوشه ذهنم بود.

    از خودم می‌پرسیدم واقعا لذت میبرم از کارم؟

    یه روز برای پیاده روی رفتم بیرون، بعد پیاده روی نشستم روی یه نیمکت.

    هوا خیییلی خوب بود، ابرا تو آسمون یه شکل زیبایی گرفته بودند دور و برم پر از درخت بود، خیلی به وجد اومده بودم، گوشیمو درآوردم و کلی عکس گرفتم، و یهو یه ندایی (قشنگ داشت بام حرف میزد) بهم گفت داری لذت می‌بری؟

    گفتم معلومه که آره.

    بهم گفت پس چرا همیشه این کارو انجام نمیدی؟

    منو بگو شوکه بودم. مونده بودم که چی بگم!

    بعد از کلی صحبت کردن با ندای درون! به خدا گفتم اگه این مسیر منه! خودت برام شرایطشو مهیا کن!

    خودت هدایتم کن.

    یه ماه بعد شرایطی پیش اومد و ازون کار بیرون اومدم.(خیلی معجزه آسا رقم خورد)

    و گفتم خدایا من ازین فرصت استفاده میکنم، و تصمیم گرفتم تمرکزمو بذارم روی عکاسی و اینجا بود که من وارد مسیر علاقم شدم.

    توی این مسیر خیلی هدایت شدم، قدم های بعدی خودشون برام فراهم می‌شدن، کلی تحسین شدم از کیفیت عکس هام. خلاصه نتایج خوبی برام رقم خورد.

    الآنم توی مسیرم و روز بروز دارم قدم های بزرگتر بر میدارم و نتایج بزرگ‌تری میگیرم.

    خیلی ازین مسیر لذت میبرم.

    و این تغییر مسیر رو مدیون آگاهی های نابی ام خدا از طریق استاد عزیزم بهم یاد داد.

    ـــــــــــــــــ

    چند تا نکته که یاد گرفتم:

    – ما نباید به موانع احتمالی فکر کنیم، حتی به خود مسیر هم نیاز نیست فکر کنیم، کافیه با ایمان قدم اول رو برداریم، تعه مون رو که نشون بدیم، قدم های بعدی رو خداوند هدایت میکنه.

    خیلی مسیر قشنگ تره وقتی همه چی رو به خدا می‌سپاریم و تمرکزمون رو فقط رو بهبود میذاریم.

    -اوایل که با استاد آشنا شدم خیلی از حرف هاشون رو متوجه نمیشدم، اما یه حسی تو قلبم این حرف ها رو قبول میکرد و آرامش خاصی از قانون می‌گرفتم.

    من هم ادامه دادم و تا تونستم فایل ها رو گوش دادم، کم کم با دیدن الگو ها و نتایج کوچولو باورم قوی تر شد و کم کم جسارت رفتن به سمت علاقم رو پیدا کردم.

    ــــــــــــــــــــــــــــ

    چقدر این قانون زیباست.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: