سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- خواستههای واقعی ما و انرژی لازم برای تحقق آنها، از تضادهای زندگی پدید میآیند؛
- به اندازه ای که مقاومت های ذهنی در برابر خواسته هایت را کم می کنی، از این تضادها به نفع خود بهره برداری می کنی؛
- در مسیر تحقق اهداف، هرگز به ذهن اجازه نده که با تمرکز بر موانع احتمالی در آینده، انرژی سازنده تو را هدر بدهد؛
- هر قدم ممکنی را بردار و ایمان داشته باش که درها باز می شود؛
- زندگی به شیوه دوره 12 قدم، ترسها و نگرانیهای بیهوده را از زندگی ما حذف میکند و چرخ زندگیمان را روان میسازد.
- ورود به مسیر “هم جهت با هدف”، بوسیله کم کردن مقاومت های ذهنی اتفاق می افتد؛
- به این توجه نکن که قوانین کلیشه ای دولت ها، چه موانعی بر سر راه اهدافت می گذارند؛
- برای تحقق خواستهها، نیاز به تقلای بیشتر نیست، بلکه نیاز به شناسایی مقاومت های ذهنی درباره خواسته ها و حذف آنهاست؛
- دوره 12 قدم به ما کمک میکند تا این مقاومتهای ذهنی را شناسایی کنیم و برای حذف آنها از ذهن، منطق بسازیم؛
- مفهوم ثبات فرکانسی؛
- چگونه انگیزه ایجاد کنیم؛
منابع مرتبط با آگاهی های این قسمت:
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف176MB27 دقیقه
- فایل صوتی live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف26MB27 دقیقه
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
«استمرار در مسیر هم جهت با هدف».
صحبتهای استاد مثل همیشه بینظیر و عالی و پند آموز بود.
با یه موضوعی درگیر هستم که ب نظرم در رابطه با استمرار در مسیر هم جهت با هدف هستش .
و این موضوع به پسرم که هدف خودش رو فوتبالیست شدن قرار داده مرتبط میشه از اونجایی که من مادر هستم و مادرها اصولاً همیشه نگران آینده فرزندانشون هستن بابت این موضوع یه علامت سوال برام بوجود اومده که فعلاً دارم به خاطر صبوری میکنم و سعی میکنم عملکرد اشتباهی در موردش نداشته باشم. عقل و منطق خودم و اونچه از استاد آگاهی کسب کردم سعی میکنم درست عمل کنم حالا چقد درست هست یا نیست نمیدونم فعلاً تو مرحله ی صبر و توکل هستم .از سهم خودم بخوام بگم نگران نیستم . هیچ ترسی بابت این موضوع ندارم . آشفتگی ذهنی، هم ندارم. چیزی رو به پسرم تحمیل نمیکنم . دوست ندارم بچمو از این مسیر خارج کنم و بگم یه مسیر دیگه بهتر و درستتره ! به عنوان یک مادر اجازه دادم دنبال هدف خودش باشه . به خاطر خواستهای که داره تلاش خودشو بکنه . گاهی بهش آگاهی میدم و راهنماییش میکنم اما چیزی رو تحمیل نمیکنم . حتی یاد گرفتم حسایی مثل یاس و ناامیدی و سرزنش کردن رو نسبت به پسرم نداشته باشم . وقتایی که قراردادی با تیمی نمیبنده به هیچ وجه نه من و نه پدرش حرفی بهش نمیزنیم حتی سکوت میکنیم و اجازه میدیم خودش به وقتش احساساتشو بیرون بریزه . پدرش هر چقد نیاز باشه کمک مالی میکنه بدون اینکه منتی سرش بزاره . دقیقاً ایشون هم مثل من هیچ کاری به کارای شخصی پسرش که دنبال هدفش هستش نداره . ما یاد گرفتیم فقط هرجایی که لازمه تحسین و تشویقش کنیم و جاهایی که به ما نیاز داره مشوق خوبی براش باشیم .
خیلی آگاهانه طوری رفتار میکنیم باهاش که همین که داره تلاششو میکنه و تو مسیر درستی هستش برای ما کافیه . حتی از خودش شنیدم که گاهی نگران منو و پدرش میشه که نکنه موفقیتی کسب نکنه و ما به خاطرش ناامید بشیم . و من در پاسخ بهش گفتم چ موفق بشی تو این مسیر و چ نشی وجود خودت برام ارزش داره همین که میبینم پسرم در مسیر درستی هستش برام با ارزش و کافیه . حتی بهش گفتم تو هنوز 20 سالته ، فرصتهای خیلی زیادی برای موفقیت داری حالا میخواد تو فوتبالیست شدنت باشه میخواد توی شغل و حرفهای دیگهای باشه . مطمئنم تو هر مسیری که باشی و هر راهی رو که انتخاب کنی موفقیت کسب میکنی چون میبینم که به خاطر هدفت چطور تلاش میکنی.
حالا از صفات و خصوصیتهای پسرم بخوام بگم واقعاً طبق قوانین عمل میکنه . نمیگم صد درصد، ولی خیلی تلاش میکنه . من به عنوان یک مادر تمام کارا و رفتاراشو میبینم چون رابطه ی صمیمانه ای هم داریم . خیلی وقتا با هم صحبت میکنیم .خیلی وقتا با هم در رابطه با مطالب انگیزشی و صحبتهای استاد و کتابهای مختلفی که میخونه با هم گپ میزنیم . هر روز صبح میبینم که قبل از اینکه صبحونشو بخوره یه صفحه کتاب میخونه نکات آموزندشو چکیده برداری
و یادداشت میکنه . تمریناتشو مرتب میره . تغذیش رو درست رعایت میکنه . رفیق باز نیست . کلاً یا تو خونه ست یا سر تمرین . الان یه سالی هست که با هیچ دختری رابطه خاصی نداره نه پارتنری و نه دوست معمولی هیچی ،به قول خودش میگه مامان تمام تمرکزمو گذاشتم روی رسیدن به هدفم چون میدونم اگه به هدفم برسم میتونم همه چیزو با هم داشته باشم. البته که خودش تو این سالها همه ی اینا رو تجربه کرده یعنی در گذشته هم پارتنر داشته هم شاید رفیق بازی میکرده الان با درک خودش ترجیح میده با این موضوعات سرگرم نباشه هر روز مدیتیشن میکنه حتی موقع دویدن از هندزفری استفاده نمیکنه میگه اینطوری ارتعاشات رو بهتر دریافت میکنم با توجه به تجربههایی که کسب کرده الان خیلی صبورتره . حتی با وجود اینکه تیمهای زیادی تو شهرهای مختلف میره و از نظر خودش میگه مامان خوب بازی میکنم و مربی و سرمربیها قبولش میکنن اما نمیدونم چرا و چ ترمزی این وسط وجود داره که قرارداد بسته نمیشه . حتی نسبت به اینکه خیلی جاها رفته و گفتن باید مبلغی رو پیاده بشه یعنی باید مبلغ سنگینی را بده تا وارد تیمش بکنن که بشه رزومش ، با وجود این هنوز خودش بر این باوره که من توی تیمی میرم که نه تنها پولی ازم نمیگیرن حتی ماهیانه پولی دریافت میکنم .
در مقابل تضادها میبینم که خیلی قوی شده اصلاً ناراحت نمیشه . هر بار میگه مامان من مطمئنم تیم بهتری قراره برم به خاطر همینم اینجا نشد. اعتماد به نفسش خیلی عالیه تو خودش حس لیاقت خیلی میبینه . زیاد تجسم میکنه. پیش فرضهای مثبت خیلی داره. بخصوص قبل هر تمرین و قبل از اینکه تو تیمی بره تست بده.
یه پسر کاملاً خونسرد و ریلکس ولی با برنامه پیش میره . با وجود اینکه وقتی تو شهر خودمونه ، تایم زیادی تو خونه ست برای هر تایمش برنامه میچینه. سعی میکنه از لحظاتش لذت ببره. موزیک گوش میده برای خودش میرقصه .کتاب میخونه .فایل گوش میده. سعی میکنه حرفهای استاد عباس منش رو گوش بده. به خواب و تغذیه و تمریناتش خیلی اهمیت میده. چیزی که من میبینم همه چیدمانش درسته هر سال توی تیم بازی میکرد ولی امسال که خیلی به نظرم بزرگتر و رشد بیشتری کرده هنوز هیچ تیمی قبولش نکرده ؟! نمیتونم این موضوع رو هضم کنم اونم فقط به خاطر اینکه استاد میگه اگه تو مسیر درستی باشید همه چیز درست پیش میره واتسون . حتی پسرم در مورد باورهای توحیدی خیلی زیاد رو خودش کار میکنه. اینکه استاد گفتن در مقابل قدرت خداوند قانون هیچه ، واقعاً پسرم روی این موضوع خیلی کار کرده و خیلی باور داره همیشه خودش میگه خدا بهترین جا رو برای من نگه داشته حالا هر دومون من که به عنوان یک مادر، سپردم به خدا و ایمان دارم خداوند بهترین اتفاقها رو برای پسرم رقم میزنه اینکه فوتبالیست بشه یا نشه نمیدونم فقط اینو میدونم که تو این مسیر داره رشد میکنه .به قول خودش میگه مامان خیلی صبور شدم دیگه عجله برای بدست اووردن چیزی ندارم دقیقاً لذت بردن و شاد بودن در لحظه رو خودش خیلی تمرین میکنه . پیش میاد یه وقتایی حالش خراب بشه اما سریع خودشو ریکاوری میکنه . اگه منم بدونم حتماً کنارش کمکش میکنم . یه وقتایی ساعتها با هم حرف میزنیم و همه چیو بالا و پایین میکنیم ضعفها رو سعی میکنیم پیدا کنیم و اینکه رو همین نقاط تمرکز کنیم تا تغییرش بدیم همونطور که گفتم به نظر همه چیز درسته و سر جای خودشه حتی امروز صبح که از خواب بیدار شد برگشت گفت مامان یه ترمزی تو خودم پیدا کردم اونم سر گمی تو اینستاگرامه . و خودش برگشت گفت اینستامو پاک کردم چون احساس کردم وقت و ذهنمو به خاطرش هدر میدم. تشویقش کردم گفتم کار خوبی کردی حتی اگه دوباره برگرده بگه نتونستم دوباره نصب کردم ، چیزی بهش نمیگم چون از اول اجازه دادم هر چیزی رو خودشون تجربه کنند شاید زمان بیشتری برده ولی نتیجش خیلی بهتر ورضایت بخش تر بوده . دوست دارم به بچههام آزادی بدم و از اونجایی که میبینم بچههای حالا خیلی عاقلتر و داناتر هستن و اگه زمینم بخورن مشکلی نیست خیلی زود خودشون به مسیر برمیگردن، تمام سعیم بر اینه که خودم الگوی مناسبی براشون باشم. تنها تلاشم تغییر دادن خودم و بودن در فرکانس مثبته . تا حالا که نتایج خوبی دریافت کردم انشالله از این به بعدم دریافت میکنم.
حتی از سمت خیلیا سرزنش شدیم و مورد انتقاد قرار گرفتیم که به نظرتون آیا نباید پسرتون از این مسیر خارج بشه و دنبال کسب درآمد باشه .بسه دیگه ! اگه میخواست به هدفش برسه ، رسیده بود. این جمله ای که از خیلیا میشنوم حتی کسانی که سکوت میکنن ، تو نگاهشون خیلی خوب میفهمم که چی میخوان به من نشون بدن و من در جواب تک تکشون میگم تا وقتی که خودش دوست داره به این راه ادامه بده ما کنارش هستیم و حمایتش میکنیم حتی اگر فوتبالیست نشه ما فک نمیکنیم چیزیو از دست دادیم .
پسر من تو این مسیر خیلی بزرگ شد و اتفاقات خیلی زیادی رو تجربه کرد به هر جایگاهی برسه یا نرسه به وجودش افتخار میکنم. این تجربه من بود بابت موضوعی که استاد صحبت کردن امیدوارم که اتفاقات خیلی قشنگتری رو تجربه کنم و اونا رو با تمام دوستان عزیز به مشارکت بزارم. منو و پسرم تو این زمینه ایمان به خدامونو خیلی داریم تقویت میکنیم یعنی تنها چیزی که تو تمام لحظات حال بدی و دیدن تضادها آروممون میکنه اینه که باور داریم خداوند پلنهای بهتری برامون چیده . به خودمون یادآوری میکنیم که این خواسته ی ما بوده و خواسته ی خدا ارجعیت به خواسته ی ما داره .چون مطمئنیم خداوند بهتر و بیشتر از ما میدونه . بنابراین صبوری میکنیم و سعی میکنیم با احساس خوب توکل کنیم. از نظر من پسرم با توجه به سنش متوکله خیلی خوبیه .
استاد جونم مرسی ممنون به خاطر اینکه هستی.
عاشقتم و با تمام وجود دوستت دارم.
خواست قلبیم اینه که پسرم به هدفش برسه و من با شهامت و جسارت همه جا فریاد بزنم و بگم دیدید، شد . ولی خب سعی میکنم به نتیجه فکر نکنم و رها باشم و در طول روز از گذر همون روز لذت ببرم .
به امید موفقیت همه ی جوونهای کشورمون .