live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-30 03:07:122024-09-30 06:53:47live | استمرار در مسیر هم جهت با هدفشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندی که مرا ارزشمند آفرید
سلام به دو استاد عزیز و مهربانم
و سلام بر تمام دوستان عزیز
نکات ارزشمند استاد:
در هدف گذاری مهمترین قانون ،قانون توجه است.
وقتی که یک هدف خاص داریم باید توجهمان روی همان هدف باشد یعنی باید تمام وجودمان بر روی همان موضوع باشد.
اگر رویاهایمان کوچک است چون باور نداریم که به تحقق بپیوندد و همان رویاهای بزرگ قدم به قدم میشود به آن رسید نه اینکه یک شبه ما به رویاهایمان یا به هدفمان برسیم.
ثبات فرکانسی یعنی اینکه: ما یک سری باوری را داریم مثلاً ثروت ساختن آسان است یعنی خیلی راحت ثروت میتونه وارد زندگی من بشه این باور اولش به عنوان یک جمله است خیلی وقتها که این جمله را میگیم در ما هنوز ثبات فرکانسی ایجاد نشده خیلی از ما به خودمان میخندیم و این باور هنوز به ثبات نرسیده و یک حرف هست وقتی میرویم الگو پیدا میکنیم وقتی که تکرار میکنیم و به آن توجه میکنیدباور و دنبال الگوهایش میگردیم جهان ما را هدایت میکنید.به آن چیزی که بهش توجه میکنیم د الگوهایی را پیدا میکنی و آدمهایی را پیدا میکنی که دارند با عشق و لذت کارهایی را انجام میدهند که توش عالی هستند و علاقه دارند بهش: و به قول امام علی«الرزق ورزقان» یه رزقی که تو دنبالش میروی و یه رزقی که او دنبال تو میآید.
انگیزه برای نوشتن آرزوها چگونه به وجود میآید؟
اغلب انگیزههای ما از تضادها به وجود میآید و خیلی از ما اغلب چیزهایی را میخواهیم که زندگی نداشتیم و کسی که فقر را تجربه کرده میخواهد ثروت را تجربه بکند و خواستههای ما اغلب به این شکل به وجود میآید.
شادباشید.
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب خدمت استادوهم فرکانسی عزیزم استادعباس منش
استادشایدباورتون نشه منم درسال1383درپادگان دژبان مرکزتهران خدمت سربازی بودم وچون ازهمان بچگی زرنگ بودم توخدمتم خواننده دژبان بودم جوری که من بالباس شخصی میرفتم پادگان امیرفرماندهی بالباس نظامی بود/خخخ/خلاصه جوری محومن بودندکه کل پادگان منومیشناختندوحتی معاون فرماندهی پادگان ازمن درخواست کرده بودکارمند اداری ارتش بشم وباورتان نمیشه همه مانده بودندمن چکارمیکنم که این همه شانس درخانه من رومیزنه …خخخخ/میخواستم بگم دوستان شانس یاهرچیزی روخودتون برای خودتان ایجادمیکنیدفقط بایدبه خودتون وخداتون باورداشته باشیدهمین
خلاصه استادعاشقتم
سلام استاد عزیز،
کلی مطالب مفید گفتید. سپاسگزارم.
چرا از واژه جهان سوم که غربیها برای تحقیر ملتها ی دیگر درست کردن استفاده می کنید. این مثل فحش دادن به خود می مونه.
در مورد نماز هم زمانهای صلاه در قرآن اومده. آیا شما راه بهتری می دونی که به طور سیستماتیک 5 دفعه انسان یاد خدا بکنه؟
بهترین روش همون روش پیغمبر است. لطفاً تفکرات شخصی خودتون رو حوزه دین و ارتباط با خدا برا خودتون نگهدارید.
با تشکر
به نام خداوند جان آفرین
سلام ودرود به استاد عزیز و بزرگوار
سلام به بانوی مهربان خانم شایسته
خدایا شکرت برای رسیدن به
گام دهم :(هدف گذاری)
هر شخصی به هر حال هدف های داره
وبرای رسیدن به اهدافش تلاش ها میکنه
و بیشتر به اون هدف های میرسیم که بیشتر باورشون داریم و مطمئن هستیم که میرسیم
ویک عده که باورشون قوی تر هست به تمام اهدافشون میرسن و خیلی کار سختی نیست
زندگی بدون هدف هم که دیگه اصلأ در موردش حرفی هم نیست چون کسی که هدفی نداره یعنی ایمانش و باورش اینقدر پایین هست که حتی نمیتونه به هدفش فکر کنه
من که به لطف خدا اهداف بزرگ و کوچک رو همش نوشتم و با ایمان کامل و باور قوی رو به جلو در حرکتم و هدفهایم رو همیشه نگاه میکنم و در موردشون کلی تجسم میکنم و احساس خوب بهم دست میده
هر چند به هدف های کوچک زیادی توی این مدت رسیدم
وخدا رو شکر گذارم
ما باید درهمه حال از زندگی لذت ببریم
چون خوده احساس خوب اتفاقات خوب برامون داره
(چگونه باور خوب بسازیم)
با توجه کردن به اتفاقات خوب
با داشتن ایمان کامل ،و دیدن زیبایی ها
با دیدن اتفاقاتی که افتاده واسمون و خوب بوده
باورهای خوبی رو میشه ساخت
خدایا شکرت برای این همه نعمت و فراوانی
خدایا سپاسگزارم ازت برای این همه آگاهی و شناخت
خدایا هزاران بار شکرت
شاد و پیروز باشید
به نام خالقی که مرا خالق ولایق زندگی آفرید ،بنام اوکه هرچی دارم از اوست
سلام وهزاران دورود به اساتید ارجمندم ودوستان الهی ام
خدا را سپاسگزارم که در گامی دیگر در این مسیر توحیدی با شما عزیزان همراه وهمقدم هستم
هدف گذاری :
مهمترین قانون در مورد هدف گذاری توجه هست که اگر خواسته مشخصی داریم باید تمام تمرکزمون را بزاریم رو همون موضوع
رویاهای کوچیک یعنی اینکه باور نداریم به اینکه رویا هامون تحقق پیدا میکند اگر باورمون این باشه به هرچی میخواهیم میرسیم دیگه رویاهایمان کوچیک نیست هرچند رویاهای بزرگ هم پله پله به آن می رسیم واینجوری نیست که یه شب به هرچه میخواهیم برسیم
میشه یه نفر دو هدف داشته باشد ؟
بله ،ما میتونیم تعداد زیادی هدف داشته باشیم ولی به سمت هدفی حرکت میکنیم که بر روی آن تمرکزداریم و در حال حاضر ما رو درگیر کرده است
خدمت سربازی را کجا گذراندید
خدمت سربازی راخریدم چون از بچگی باور داشتم که خدمت نمی کنم وباهدایت خدا وند در لحظه آخر خریدم
چه طور خواسته هایی که داریم به وقوع می پیوندد
وقتی شما هدفی دارید به موانع وقوانینی که دولت ها دارند را کار نداشته باشیم وگرنه نمی تونیم به اهدافمون برسیم ، کسی که اهدافش را باور دارد وایمان دارد جهان به باورهایش پاسخ می دهد اصلا به این قوانین توجه ای نمی کند وبا ایمان وقدرت قدم برمیدارد چون باوردارد که درها باز میشود واصلا توجه ای به موانع موجود در مسیر ندارد
ثبات فرکانسی :
باورهایی داریم مثلا اینکه ثر وت ساختن آسان هست که این باور در ابتدا یک جمله هست که حتی همون ابتداکه هنوز ثبات فرکانسی ایجاد نشده ،خودمان هم باور نداریم وقتی به آن توجه و تکرار کنیم ودنبال الگوی آن بگردیم جهان ما را هدایت میکند به آنچه توجه میکنیم وبعد الگوهایی پیدا می کنیم که دارند لذت میبرند وراحت پول می سازندوقتی اینها را میبینی وتکرار میکنی ودر ذهنت این الگوها راد مرور میکنیم کم کم این باور ثروت ساختن آسان است در ذهنت شکل میگیرد که البته بستگی به این دارد که چقدرزمان میگذاری وباور داری ورو خودت کار می کنی این باور که به ثبات برسد بعد تغییراتی در بیزنس خود میبینی که تایید میکنیم که پول ساختن کار راحتی است وقتی تایید میکنیم وهر دفعه که تکرار می کنیم روز به روزنتایج بیشتر میشود واین باور بیشتر در ذهنت تکرار میشه که وقتی به اندازه ای تکرار شد نتیجه اش این است که این نتیجه ثبات داردوروند ورودی مالی ما خیلی خوب داره پیشرفت میکند وهمیشه جریان ثابتی ازثروت وجود داردکه از قبل بیشتر است وثابت هست هر چه بیشتر کار کنیم این جریان بیشتر می شودوهمینکه جریان ادامه دارد نشون میدهد که ما به یه ثبات فرکانسی رسیدیم در بازده زمانی 4تا 6 ماه اگر ادامه داشته باشد این رشد بصورت تصاعدی میره بالا وبالاتردر نتیجه نتایج وقتی وارد زندگی ما میشود که ما به ثبات فرکانسی رسیده باشیم
الهامات خداوند همیشه با ما حرف می زند بستگی دارد که ما چقدر خودمون را آماده شنیدن وعمل به آنها کرده باشیم که وقتی درک کنیم وعمل کنیم همه چیز فوقالعاده وساده است
چگونه باور خوب بسازم از فایلهای دانلودی وکار کردن روی خود متوجه می شویم باوری که به ما احساس خوب وقدرت دهد باور خوب هست که میتوان با تکرار آن باورها ،آنها را در ذهن خود نهادینه کنیم
انگیزه چطور بدست می آید
اغلب انگیزه های ما به خاطر برخورد با تضادهاست یعنی بیشتر مواقع ما چیزهایی میخواهیم که در زندگی نداشتیم
مثلا کسی که فقر را تجربه کرده میخواهد ثروت را تجربه کند و….آرزوها وخواسته های ما اغلب در برخورد با تضادها بوجود می آید که هروقت باور مناسب باشدوباور داشته باشیم که این تضادها بوجود آمده تا ما این خواسته ها را داشته باشیم ومحقق پذیر هست خواسته ها ،آنوقت انگیزه هم داریم وحرکت می کنیم
نماز خواندن
طبق قرآن هر کسی به شیوه خودش میتواند با خدا ارتباط برقرار کند ودر هیچ جای قرآن در مورد چگونگی ارتباط با خداوند آیه ای نیامده راههای ارتباط با خداوند بی نهایت هست اگر نماز خواندن تنها شیوه ارتباطی با خداوند بود همانطور که هزاران موضوع دیگر با توضیحات کامل در قرآن آمده این مورد هم نیز در قرآن ذکر شده بود واین بدین معنانیست که خدا یادش رفته بلکه راههای بی شماری جهت ارتباط با خداوند وجود دارد
در آیه
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، (بدانند که) من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم.که هفت بار از ضمیر من استفاده شده است این تعریف خدا از خود خداست
رازی که دارید را به ما بگویید
رازی وجود ندارد ومن تمام آگاهیهایی که به من داده می شود را بیان میکنم تا آگاهیهای گفته شده بیان واستفاده نشود آگاهیهای جدیدی گفته نمی شود
در مورد نت ورک مارکتینگ
اعتقادی ندارم و این فضا ،فضایی است که ما می تونیم مهارتهای ارتباطی مون واعتماد به نفس خود را تقویت کنیم
هر کدام از ما پتانسیل این را داریم که بریم سراغ علایقمو ن ودر آن حرفه ای شویم وبا تمام وجود کار کنیم به هر آنچه میخواهیم می رسیم یاد گرفتن یک فن اما حرفه ای
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام وهزاران درود خدمت استاد عزیزم و مریم جون شایسته که واقعا شایسته این جایگاه هستین.
مریم جون ازتون خیلی ممنونم که لایوهارو به این شکل به روز رسانی کردین هم کلیدها رو نوشتین هم سرفصلهارو نوشتین ودسته بندی کردین وچقدر عالی شدن بسیار ممنونم از این لطف بی پایانتون
من از روز اول گامهارو دنبال کردم وحداقل هرکدوم ازین فایلها رو 2 تا 3 بار گوش کردم والان قدم ششم رو دارم نکته برداری میکنم تو دفترم ، وکلی مطلب برام مرور شد وخیلی چیزها هم یاد گرفتم
تواین چندروز که گامها رو دنبال میکردم اتفاقهای جالبی برام افتاد
اول از همه اینو بگم که برای رسیدن به اهدافم هدفمو کوچیک کردم وکاری که میتونستم انجام بدم ، زودتر بیدار شدنم بود وبراش اهرم رنج ولذت رو بکار بردم واز تاریخ 4 / 5 / 1403 هرروز 6 صبح بیدار میشم وشروع میکنم تحقیق در حوزه قرآن رو. .
کاری که مدتها بود میخواستم انجام بدم وبا گوش کردن جلسات اول این دوره مصمم شدم که انجام بدم ودادم وخداروشکر هرروز بیشتر وبهتر باقرآن مانوس میشم.
چندروز پیش حالم خوب نبود مثل همیشه نبودم ،نشستم واز خدا کمک خواستم همون صبح زودی که پاشدم پای قرآن نشستم وگفتم خداجونم چرا حالم اینجوریه؟ چرا تغییری توی کسب درآمدم نمیشه ؟ چرا هرچه بیشتر تلاش میکنم کمتر نتیجه میگیرم؟ وکلی چراهای دیگه
گفتم خداجونم کمکم کن بهم بگو بگو چیکار کنم کجای کارم میلنگه کجاش ایراد دارم میدونم راهم درسته چون اکثر اوقات حالم خوبه ، باخودم درصلحم توارتباطاتم خیلی عالی شدم ولی توبحث ثروت میدونم یه گیری دارم توبهم بگو این گیر کجاس؟
خلاصه اینکه از خود قرآن کمک خواستم وصفحه ای که باز شد از ناسپاسی گفت، اگر قبلِ خودم بود باور م نمیشد ومیگفتم خوبه من ناشکری نمیکنم حالا مگه چی دارم که بهم میگی ناسپاس مگه رسیدم به اون چیزایی که میخواستم!!
ولییییی اینبار گفتم خدایاااا مرسی مرسی که انقدر واضح باهام حرف زدی ببخش منو راست میگی من اینهمه نعمت دارم وفقط توجه میکنم به چیزی که ندارم خلاصه نشستم ونوشتم واشک میریختم وشکر گذاری میکردم انقدر گریه کردم وشکر گفتم که میدونم کلی فرکانس عالی رو فرستادم چون با عشق سپاس گفتم ونکته جالبش این بود که وقتی رفتم نکته بردای گامها رو انجام بدم دیدم دقیقا صفحه قبل استاد توگام چهارم از ناسپاسی گفت وکلی توضیح داده بود بازم بغض کردم وگفتم خدا داری بامن چیکار میکنی چقدر واضح وروشن داری بهم میگی تو فقط شکر گذاری کن من درهای نعمت ورحمتم رو برات باز میکنم
اصلا حالم اززمین تا آسمون تغییر کرد وتا شب چندین بار سپاسگزاری کردم وهربار باجون ودل اینکارو میکردم.وسعی میکنم هرروز آگاهانه باحال خوب شکر گذاری کنم.
مطلبی که امروز منو وادار کرد که حتما کامنت بذارم قضیه نتورک مارکتینگ بود
دقیقا آخر خرداد امسال من رفتم شمال ،زادگاهم، واونجا بادوست قدیمیم ملاقات داشتم
ایشون منو دعوت به کار نتورک کرد دوسال پیشم تلفنی گفته بود من رد کرده بودم ووقتی دوباره پیشنهاد داد واتفاقاتی که درطول چندروز اقامتم رخ داد من مجاب شدم که همه اینا هدایتیه وحتما من باید قبول کنم چون همچنان بکوب رو خودمم کار میکردم
خلاصه قبول کردم وثبت نام کردم وبعدش توجلساتشون شرکت کردم وگفتند برای سود بیشتر باید 35 میلیون خرید بزنی گفتم ندارم گفتن اشکال نداره قرض بگیر چون سودش زیاده
گفتم من برای خودم چهارچوب دارم واز استادم یادگرفتم که به هیچ عنوان قرض نگیرم وخلاصه گفتن اشکال نداره حالا فروش روزانه داشته باش تا به وقتش بتونی خرید کلی بزنی
دو سه روز همونجا دوستم ازم دعوت میکرد ارایشگاهش وروش استفاده از محصولات رو عملی یاد میدادواستدلالشم این بود که چون میری تهران این کلاسارو همینجا ببین ووقتیم برگشتم تهران نذاشت یه روزم بگذره وهر شب برام کلاس آنلاین گذاشت راستش هربار احساسم بد میشد واین بدحالی هربار بیشتر میشد وگفتم خب نباید اینجور باشه اگر اینکار همونیه که باید انجام بدم پس چرا هرچه بیشتر جلو میرم احساسم بدتر میشه؟
از طرفی دلم میخواست خودم مشاوره وآموزش بدم همین قوانینی که یاد گرفتم برای خودم، وهم مباحث قرآنی رو .
خلاصه اینکه کار خودمو شروع کردم وطی متنی که برای دوستم فرستادم بهش گفتم من اینحوری نمیتونم رو کار خودم تمرکز کنم واگر تمرکزمو تقسیم کنم توهیچکدومش نمیتونم موفق بشم واومدم بیرون
استاد به محض اینکه اینکارو کردم حالم بهتر شد وازون موقع رو کار خودم تمرکز کردم درسته هنوز به درآمد نرسیدم ولی نشونه های خوبی رو دیدم ومی بینم وبه خدا ایمان دارم واعتماد کردم میدونم تازمانیکه من درراه درست قدم برمیدارم ودربیشتر اوقات حالم خوبه پس ورود ثروت ونعمت هم برام اتفاق میفته فقط کافیه ادامه بدم وسپاسگزار خدای بزرگم باشم.
وامروز دقیقا تواین گام استاد راجع به نتورک مارکتینگ گفتن واینکه کار خوبی نیست، من خدارو شکر میکنم باهدایتهای خودش فهمیدم که نباید اون کارو بکنم وهمون موقع برای ایکنه خودمو آروم کنم که پس چرا هدایت شدم به اونجا، میگفتم خب حتما باید درس یاد میگرفتم اونا توزمینه فروش یسری اطلاعات خوبی داده بودن که حتما بکارم میاد درآینده . وامروز حرفای استاد مهر تایید شد برافکارم وخیلی خوشحال شدم چون یکسری از آموزشهاشونو نگه داشتم تا ازشون توکارم استفاده کنم.
وااای که چقدر حالم خوووبه
مرسی خداجونم
مرسی استادجون
مرسی مریم جونم
خواستم بابت همه زحمتهایی که برای ما میکشین تا بهترین آگاهیها رو به ما بدین بی نهایت ازتون تشکر کنم
دوستان ازینکه کامنتم طولانی شد عذر میخوام ولی بازم هدایتی اینارو نوشتم که میدونم وقتی منو هدایت میکنه به انجام کاری ، حتما حکمتی درش نهفته هست.
از خداوند جان آفرین ومهربون برای تک تکتون سلامتی ، سعادت، ثروت،روابط عالی، خوشبختی، شادی وحال خوب وپراز آرامش میخوام.
موفق وپیروز باشید درپناه الله یکتا
خدانگهدار
به نام خدا
إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا راه یابند.
سلام خدمت همگی…
بزرگترین سپاسگذاریم از خدا بابت استادی ست که در تمامی زمینه ها علم و آگاهی لازم رو دارند و با وجوده این سایت پر از آموزه های فوق العاده،دیگه نیازی نیست در به در دنبال راهکارهای دیگه در دیگر جنبه ها باشیم!
چیزی که امروز شنیدم و درکش کردم همین قانون هدف گذاری بود و فکر میکردم قبلا هدفگذاری یعنی چند تا خواسته و هدف داشته باشی و هر از گاهی مثل یه عکس از آلبوم بیاری جلوی چشمات و نگاه کنی و یادت بندازی که این هدف و خواسته رو داری!
فکر میکردم که صرف خواستن مهمه و این هدف و خواسته رو در گوشه ای از ذهنم ثبت کردم و به مرور زمان بهش می رسم!ولی چیزی که امروز و با آگاهی این فایل بدست آوردم اینه که هدف گذاری یعنی تمام تمرکز و توجهت رو بزاری روی اون هدف و خواسته و مثل ذره بینی باشی که فوکوس میکنه روی چیزی و یه هدف رو اولویت خودت قرار بدی و تمام فکرت رو جمع کنی روی اون هدفت!
مثلا من میخوام به یه سفری برم چند روز بهش فکر میکنم و همون فکر کردن نشانه هاش توی زندگیم میاد و هر از گاهی یه نشونه در موردش می بینم یا میشنوم و وقتی دیگه ولش کردم تمام اون نشونه ها خاموش میشند و من تمرکزم رو از روی اون موضوع برمیدارم و در خیالم میگم حتما در مدارش نیستم و میرم سره موضوع دیگه و همین کارها رو چند روزی انجام میدم!ولی امروز درک کردم که برای هدفگذاری،توجه کامل و تمرکز بالا و کلا فکرت رو حول و حوش همون هدف گذاشتن و استمرار در اینکار باعث میشه مثل چکشی که به یه دیوار میزنی و اولی و دومی و سومی هیچ کدوم کارساز نیست و من شاید در وسط راه یا همون اوایل اینکار رو و ضربه زدن رو ادامه ندم چون میگم که این نمیشه و راهش این نیست در حالیکه اگه مداومت و استمرار داشته باشم تو ضربه زدن بالاخره ضربه های متوالی و پشت سرهم باعث ریختن این دیوار میشه و کاره یه ضربه یا دو تا سه تا نیست و این درک امروز منو به درجه ای رسوند که از امروز تعهد میدم به خودم که هدف های کوچکتری رو انتخاب کنم و تمام تمرکزم رو بزارم روی اون هدف و اگه ناامید نشدم و ادامه دادم و نتیجه داد همین روال رو انتخاب میکنم و از امروز به طور لیزری یه هدف واسه ی خودم تعیین کردم که اگه بهش رسیدم با الگو گرفتن از این راه،تمام تمرکزم رو میزارم رو هدف های بزرگتر و این برام یه دستاورده بزرگیه!
من دیروزم گفتم بااینکه سه ساله عضوه سایت هستم و نتایج زیادی رو گرفتم به لطف الله ولی تازه داره قوانین در وجودم ریشه میدن،باورها و امکان پذیر بودنشون رو درک میکنم،قانون تکامل رو بهتر میفهمم و انگار داشتم توی این سه سال فقط ریشه میدادم و ریشه هام رو قویتر میکردم،من الان در مرحله ی یافتم یافتم هستم چون داره تو عمق جانم میره این آگاهی ها به لطف خدا و درک جدیدم ،مسیرها رو برام بازتر میکنه!
خدا رو شکر که دارم روز به روز هر چند کم ولی بهتر میشم در درک این قوانین چون قبلا فکر میکردم باید همه ی اون خواسته ها رو با هم داشت و تو یه زمان مشخص بهشون برسم ولی الان باور پذیر شده برام که اگه خواسته ی کوچکت با همین قانون امکان پذیر شده همین برنامه و الگو رو برای خواسته ها و هدف های بزرگترت اجرایی کن!
سپاسگذارم از استاد و خانم شایسته ی عزیز در این پروژه ی خانه تکانی که همون طوری که اولش گفته بودند تعهد بدین نتیجه ها و آگاهی هاتون بیشتر میشه من این رو می فهمم و کاملا در این راه به لطف خدا با شما هم مسیر هستم!
بنام رب
سلام به استاد عزیزم، مریم عزیزم ودوستان همفرکانسیم
استاد سپاسگزارم برای این آگاهی ها و مریم جان از شما هم سپاسگزارم برای این پروژه ی عالی و آگاهی بخش
استاد جان در مورد اون قسمتی که گفتین قوانین دولت ها رو نادیده بگیرین و باور کنید خدایی که این کیهان رو مدیریت میکنه اتفاقات رو رقم میزنه و اونم با توجه ب افکار من، ن قانون دولت ها، میخام تجربه و مسیرمو بگم.
استاد من مهاجرتی رو که میخواستم چند روز پیش خلق کردم و خداوندم از فضل و رحمتش از جایی که فکر نمیکردم، برای من دری باز کرد.
مهاجرتم اکی شده، هنوز تاریخ رفتنم مشخص نشده ،ولی مهاجرته درست شده
و اما استاد مسیری که تو این راه رفتم، از صدتا مدرسه و دانشگاه بیشتر یاد گرفتم،تمام سالهای زندگیم یکطرف ،این مدت یکطرف
استاد به حق ک شما میگین، رسیدن به خواسته یک مسیره،یک نقطه نیست، اون هدفی که بهش میرسیم یک طرف، اون شخصیت و رشدی که در طول مسیر پیدا میکنیم صد طرف.
خیلی مسیر پر چالشی بود ولی خیلی شخصیت منو رشد داد، اگر بازم برگردم بین اینکه همون اول کارم اکی بشه تا اینکه این مسیر رو بیام، این مسیر رو انتخاب میکنم
استاد من وقتی که با خانواده م حرکت کردیم برای مهاجرت، بدون اینکه دقیقا راهی باشه یا تضمین یا قولی حرکت کردیم فقط بر پایه توکل و ایمان. باورام خیلی خالص بود، تو ذهنم بود میرم میشع خدا هدایت میکنه، هیچ قانون مهاجرتی رو هم نخونده بودم و اتفاقی که افتاد این بود که ب محض حرکت ما ب سمت یک کشوری برای رفتن به کشور دیگه خداوند دری رو باز کرد و همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه من گمراه شدم و رفتم سایتای مهاجرتی و خوندن قوانین مهاجرت و سفارت. هر چی میخوندم تعجب میکردم ک چنین راهی ک برای ما باز شده، اصن مطابق این قوانین نیست و شک و تردید در من شروع شد شکل گرفتن.
در مداری اقتاده بودم که تحت تاثیر اون سایت ها و اطلاعات و هی بر ترمزام اضافه میشد و حس بد و ناامیدی، البته اون زمان نمیفهمیدم بنظرم کارم درست میومد، از مسیر فرکانسی دیدن جهان خارج شده بودم، چون از آشنایی من با استاد و آموزش هاش مدتی کمی میشد و من بیزنسمو فقط خلق کرده بودم و درکم از قوانین و اجرای قوانین خیلی کم بود.
تا این ترمزا ب جایی رسید و در شرک و تقلا و فزیکی دیدن جهان فرو رفتم و اون دری ک باز شده بود، بسته شد
به چه دلیل، گفتن ک نمیشه چون شما فلان شرایط رو ندارین، کدوم شرایط؟ همون شرایطی ک برای خودم ساخته بودم و ترمز ایجاد کردع بودم.
ما موندیم و در کشور غریب و دری ک بسته شد، هر چی بیشتر تقلا میکرذم ترمزا قویتر میشد، تا جایی ک شاید زبانی نه ولی قلبی گفتم نمیشود و چون چیزی برای برگشت هم نذاشتح بودیم ، بیزنس و خونه و وسایل رو هم جمع و فروخته بودیم، پل های پشت سرمونو خراب کرده بودیم ،راهی هم برای برگشت و جایی برای برگشت نبود.
اوضاع اینجا هم جالب نبود در شرایط بدی بوذیم از همه نظر
این تضادها چنین خواسته ی منو قوی کزد که تو اوج ناامیدی بلند شدم، حالا داستاتش خیلی مفصلتره، تصمیم دارم ب کشور مقصد ک رسیدم بنویسم با جزییات کامل از عملکردم و نگاهم و باورایی ک ساختم.
تصمیم گرفتم در دل جایی ک همه چی صفر شده بود شروع کنم از سایت استاد و فایل ها، انقدر ترمز در من ایجاد شده بوذ ک نمیتونستم تجسم کنم خواسته مو یا فکر کنم بهش،
گفتم من ی چیزی میدونم احساس خوب، تا حالا هم بصورت جدی عملیش نکردم، الان وقتشه ، چون مدام ب خودم میگفتم هاجر هیچکس ذر جهان نیست که بتونه کمکت کنه، حتی خدا تا تو درست نشی نمیتونه کمکت کنه
و این هم منو میترسونذ و هم انگیزه میداد، ک تا باورات درست نشه،قرار نیست اتفاقی بیفته
شروع کردم گوش دادن فایلای رایگان و فقط سپاسگزاری و تمرکز بر نکات مثبت و اوایل سخت بود چون از لحاظ مالی و روحی و رفاهی واقعا در شرایط بدی بودم.
قبلا خونه بیزنس کار اعتبار دوست آشنا ، رفته بودم جایی ک غقط دو جفت لباس برا خودم برده بودم از اونهمه زندگی،
خلاصه شروع کردمو و کم کم انقد حسم خوب میشد ک بعضی وقتها واقعا فکر میکردم تو بهشتم و خوشبت ترین آدم جهانم، در صورتی که کل خانواده پنج نفره تو یک اتاق کوچیک بوذیم، خونه ی کامل هم نه اتاق
ولی چون دیدمو عوض کرده بودم همون زو بهترین جای دنیا میدیدم، هر چی بیشتر سپاسگزار میشدم یاد قبلا میفتادم ک چ شخصیت ناسپاسی داشتم ،اونهمه امکانات و نعمت رو نمیدیدم، الان برای ی مایع ظرفشویی ک داشت و ظرف میشستم یا یدونه پیاز چنان ذوقی میکردم و ب احساس عالی میرسیدم ک نگو. همع چی رو نعمت و خدا میدیدم
حالم بهتر ش، حتی خیلی بهتر از شرایط خوبم، و از نظر مالی و خونه و رفاهی هم هی بهتر میشد، انقدر از یک خونه شکرکذاری میکردیم که چند وقت نشده یک اتفاقی میغتاد و مجبور میشدیم از اون خونه بریم و میزفتیم و هی میدیدیم جای جدید چقد بهتزه، وضعیت مالی،جنس احساس آرامش، روابط و آدمای اطراف هی بهتر میشد و مهاجرت رخ نداده بوذ هنوز، هنوزم نمیتونستم حس خوبی داشته باشم ب این قضیه
تا خواهرم دوره ی کشف قوانین و شیوه ی حل مسایل رو خرید و اونجا کم کم فهمیدم ترمزام چیا هستن،
جلسع دوم حل مسایل و دوم و سوم کشف قوانین بینظیرن، اون تمریتش طوری طراحی شده، ک هر ترمزی داشته باشی میفهمی
البته تکاملی، هربار گوش میکردم تمرینش انجام میدادم، ی ترمز میفهمیدم و میرفتم کار میکردم،چتد وقت باز انجام میدادم و حس میکردم ی چیز جدید دارن میگن استاد
و هر چی گوش میکردم و درونم و ذهنم رو میشناختم بیشتر برام منطقی میشد، بابا درسته من خودم داشتم ب جهان فرکانس میفرستادم این امکان نداره ، من شرایطش رو ندارم، من لیاقتش رو ندارم ، معلومع ک جهان هم کاری میکرد ک سه بار تا لحظه ی آخز پیش میرفت و کنسل میشد،
جمله ی مریم جان تو تمرین جلسه دوم کشف قوانین ک میگفتن ، جهان نگاهی رو که تو درباره ی امکان پذیری خواسته ت داری ،بصورت افراد ایده ها وشزایط برات پیش میارهو بله چقدر راست بود،
شروع کرده بودم ب برداشتن ترمزا، و این وسط چالش شزایط زندگی زیاد پیش میومد، درسته شرایط خداوکیلی بخاطر تمرکز بر نکات مثبت و سپاسگذاری همینطور مدار ب مدار بهتز میشد ولی باز تضادعای زیادی بودک نیاز ی کنترل ذهن قوی داشت.
شروع کرده بودم ب ترمزا ولی حس میکردم ی ترمز قویی هست ک دارع کار میکنه مخفیانه و قوی ، در مدار فهمیدنش هم نبوذم هنوز، از کجا میفهیدم ک یک ترمز قوی هست، یکی چون نتیجه رخ نداده بود هنوز و دیگه استاد شما میگین ک مثلا سپاسگزاری میکنید قلبتون باز میشع، بر عکسش هم هست وقتی باورای نامناسب داری ، ی حس بسته بودن قلب، ی حس بد وقتی داری ب خواسته ت فکر میکنی هست.
از خداوند بزرگ هدایت میخواستم ک بگه این ترمز رو ، همینطوری رو بقیه ی ترمزا کار میکردم و حسم بهتر و سپاسگزاری و تمرکز بر نکات مثبت تا اینکه چندتا اتفاق افتاد
استاد اینکه آموزه های شما با بقیه فرق دارع همینه، یک پیکج کامله، یک مسیری هست ک رفتین برا همین تمام چیزایی ک میگین در طول مسیر تجربه میکنم
استاد اگر بحث تسلیم بودن رو نداشته باشی، بنظرم ب موفقیت خیلی بزرگی نمیتونی برسی ،یک جای مسیر با یک تضاد استپ میشی
من کار میکردم و توقعی ک داشتم این بود ک طبق توقع من دری باز یشه ولی برعکس شد،،
چهارتا تضاد بدجور همزمان پیش اومد
یک مشکل پوستی ک کم و بیش داشتم ،خیلی شذیذ شد
دوم شرایط مالی داشت خوب پیش میرفت،یهو مشکل برخورد
سوم اون خانواده یی ک اومده بودیم کار مهاجرتشون اکی شد و داشتن میرفتن و حس عجله و مقایسه شدید شد در ما
و چهارم بدتر از همه، طبق قانون جذید اون کشور ما دیگه نمبتونستیم اونجا بمونیم و مجبور بودیم بریم،دری هم ک باز نشده بود بریم
اینجا دیگه کنترل ذهن سخت بود، ولی باور الخیر فی ما وقع اینجاهاست ک نجات میده آدمو
فقط یادمع فایل هفت کشف قوانین رو میذلشتم گوشم و پیاده روی میکردم
ذهن میگفت نرفتی ک هیچ، از اینجا هم باید بری، پولم ک نداری، پوستتم ک اینجوری،، تمسخر هم میکرد ک این آدمایی ک ن قانون بلد بودن ن شکر گذاری ،هی هم اخبار و نکات منفی ،الان دارن میرن تورنتو، تویی ک اینهمه کار کردی نرفتی هنوز
استاد تو اون فایل میگین ک بچه ها اون تضادای سنگین ،اونجاها ک همه میگن این دیگه خورد شد، صدای شکسته شدنت رو میشنوی ، همه میگن کارش تمومه ،اونجاها اگر بتونی ذهنت رو کنترل کنی، پاداش ها بزرگه، اینجا جایی هست یا نقطه ی پرشت هست یا سقوط، گفتین ک ولی من نصمیم گرفتم ک نقطه ی پرشم باشه
واقعا استمرار داشتم ،گفتم اگر مهاجرت فقط یک فرکانسه،پس من کاملا شرایط و تواناییش رو دارم، تنظیم میکنم بالاخره روی فرکانس مناسب
منم تصمیمم گرفتم ک اینجا نقطه ی پرشم باشه و ب حدی کنترل ذهن کزدمو و خواسته ی من قوی شد، ک چنان در دل اون طوفان ها احساسم حتی از شرایط عادی خوب بود ک خودم تعجب میکردم ،واقعا این منم انقدر آزام امیدوار و با ذوق شوق
و واقعا هم نتیجه ی کنترل ذهن تو اون شزایط بینظیر بود، واقعا خداوند ب من پاداش داد، تمام مسایل حل شد خیلی روون و ساده
و در مدار قانون سلامتی ک خواهرم خریده بود قرار گرفتم و مشکلم کامل حل شد
مشکل اقامت هم حل شد
وضع مالی هم اکی شد
و تو همین حین بود ک خونه یی ک بودیم رو هم شرایطی پیش اومد ک باید تخلیه میکردیمم،
برای این قضیه خونه من منطق داشتم چون چهار بار دیگع خداوند ب بهترین شکل انجام داده بود، آرام بودم ولی گفتم چزا حالا تو این اوضاع کوچ کشی هم بکنیم،
داشتم منطق ها رو درباره ی خونه ک خدا هدایت میکنه و کارها رو انجام میده تکرار میکردم که یهو از خودم سوال پرسیدم ک چزا خدایی که میتونه راحت خونه جور کنه چرا اینکارو درباره ی مهاجزت نمیتونه؟، ک جوابش اومد و اون ترمز اصلی پیدا شد ،در دل این اتفاق.
تازه فعمیدم مشکل اصلی چ باوری بوده، و بعد از اون آروم شذم و شروع کردم ب برداشتنش با الگو
بعدش دیگه هدایت ها سرعت گرفت، و هر مرحله خدا ی ترمز یا باوری رو میگفت و منم انجام میدادم
استاد شما تو داستان مهاجرتتون میگین ک من گفتم با ویزای توریستی اومدیم و میمونیم، بعد وکیل ب شماگفت نمیشه، قانون داره کشور
اونجا شما رو تحسین کردم ک چقدر باوراتون خالص بوده، چون اینو دیگه همه میدونن ک نمیشه، اونجا گفتم دم استاد گرم اینه آدم زرنگ، ک هیچ ورودی ب خودش نمیده
همینطور ک داشتم رو باورام کار میکردم و حس میکردم مقاومتی ندارم، چنان در مدار رفتن قرار گرفته بودم ک هر کسی زو میدیدم که ویزاش اومده، کارش درست شده، جهان ما رو احاطه کرده بود با آدمایی ک داشتن مهاجرت میکردن
هنوز دری باز نشده بود،هی تایید میکردم ببین نزدیکه میاد خدا هدایت میکنه
تا اینکه خداوند از جایی ک فکرش رو نمیکردم خیلی بدیهی و طبیعی دری باز شد
استاد من همیشه تحسین میکردم داستان شما رو ک اون آفیسری ک فارسی بلد بود و فقط گفت من دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا.
خودمون ک رفتیم یک آفیسری ب ما افتاد ک سوالی ک پرسید و من چیزی ک گفتم ، تعجب کزد و گفت اینو تو فورمتون نوشتین، گفتم نه
گفت خیلی خوبه، پس اینو نگین کلا چون یا رد میشین یا کارتون خیلی طول میکشه، منم نشنیده میگیرم، بعد قشنگ توضیح داد ک چی بگین چی نگین
و فقط خدا رو شکر میکردم ک خدایا تو چیکار میکنی ،این آدما ظاهرا برای این هستن ک راست و دروغتو بفهمن،، ولی خود این آدم داره اینجوری اصلاح میکنه حرف ما رو
استاد فقط خدا رو شکر کردم ک خدایا وقتی افکار مناسب داری در مسیر درستی ،چطور خداوند آدمای خوب رو سر راهت میاره و همه چی روون پیش میره، کل انترویو بگو بخند شوخی بود
خونه ک اومدم تازه یادم افتاد چقد من اون داستان شما رو تحسین کرده بودم، نوشته بوذم با جزییات و میخوندمش ،
خودمو از نظر احساسی جای شما قرار میدادم ، میگفتم یعد این اتفاق استاد و مریم جان چقدر شکر میکردن،چقد ایمانشون ب قوانین بیشتر شدو کلی احساس های خوب از طرف شماتجسم میکردم
بخدا استاد تمام ش رو تجربه کرذم ، خداوند آفسیری رو در مسیر ما گذاشت ک شبیه داستان شما شد.
استاد الگو باورا رو خیلی آسون تغییر میده، من پاسپورتم اکسپایر شده، پول نداشتم و اون شرایط تعریف شده ی سفارت رو نداشتم ، با توحید و الگوهایی ک با این شرایط من تونستن باور پذیر کردم برای خودم
استاد میگین بچه ها رو باوراتون کار کنید خیلی وقتا جهان کارها رو انجام میده براتون،خودتون نمیخاد انجام بدین
برای من همین شد و دستان خداوندبرام کارها رو انجام دادن
و استاد در مورد قسمت آخر که درباره ی نحوه ی ارتباط با خداوند میگین،
منطق نماز رو ک درک کنیم، بفهمیم ک نماز قرارع چ کاری انجام بده، راحت میتونیم نحوه ی ارتباط خودمون با خدا رو تنظیم کنیم
خداوند یک تجربه ی شخصی هست و باید عمل کنی و تجربه کنی، و در دل مسیر خداوند رو میشناسی و راه ارتباط با خدا رو یاد میگیری و خدا رو حس میکنی تو لحظاتت، بزرگیش رو، فضلش رو
استاد سپاسگزارم برای هدایت ب این مسیر بهشتی،
بهترین ها رو براتون میخام با عشق
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد و خانم شایسته عزیزم
به گفته ی استاد بعضی از دوستان از جمله خودم یکسری از آگاهی ها را اشتباه متوجه میشن و طبق برداشت خودشون عمل میکنند و نتایج اشتباهی هم دریافت می کنند . از نظر خودم این اواخر یکسری نشانه ها دریافت کردم که باید دانشگاه آزاد ثبت نام کنم برای ارشد ، و طبق آموزه های استاد و برداشت اشتباه من که چون الهام از طرف خداوند بود من باید حرکت میکردم و با اینکه ترس و استرس و نگرانی که همه ی وجودم را گرفته بود قدم برداشتم .
و دوباره طبق برداشت اشتباه خودم از دوره عزت نفس که باید توانایی های خودت را شکوفا کنی و به عوامل بیرونی توجه نکن که فلانی نمیزاره به این دلیل به اون دلیل نمیشه … نه باید حرکت کنی اگر بترسی عزت نفس نداری ، اعتماد به نفس نداری و من با وجود ترسی که تنمو به لرزه میاورد میگفتم نههه من باید برای دل خودم زندگی کنم استاد گفت برای یکبارم شده به شیوه ی خودت برای دل خودت زندگی کن ، من چیکار دارم شوهرم میزاره یا نمیزاره من دلم میخاد درس بخونم و اینکارو میکنم.
رفتم دانشگاه اقدام کردم باورتون میشه کارام پیش نمیرفت ، از این اتاق به اون اتاق ، از این ساختمون به اون ساختمون ، امروز میرفتم فردا میرفتم دست از پا درازتر بر میگشتم ، ته دلم میگفت اگه الهام خداونده چرا کارم پیش نمیره ؟ دو دل بودم ، با تردید و شک تو عقل کل سوال گذاشتم ، ناگفته نمونه من فقط دو میلیون پول داشتم برای ثبت نام درحالیکه شهریه هر ترم 15 میلیون بود و من میگفتم ترم اول وام میگیرم و یکم از اینور اونور جور میشه و توکل بر خدا حتما میرم سرکار و ترم های بعد شهریه ام جور میشه ، چون الهامی که خداوند بمن کرده و من دارم عمل میکنم حتما هم درها باز میشه و من شهریه را پرداخت میکنم .
تا اینکه یکی از دوستان که خدا بهشون خیر بده جواب داد و اصل مطلبی که قدم اول جلسه چهارم استاد فرمودن را گذاشتن …
ایده ای که بشما الهام میشه اگر فاصله فرکانسی با شما نداره و با شرایط فعلی شما قابل اجرا هست را اجرا کنید اگر میگی خدا بمن ایده ای الهام کرد اما چیزیه که با شرایط فعلی من قابل اجرا نیست بریزش دور، اون مال بعدا هست ، کاری باهاش نداشته باش ، و نیاز به اتفاقات بیرونی نداری نیاز به عوامل بیرونی نداری که مثلا قرض کنم وام بگیرم. یا مثل من (دستبند بفروشم شهریه پرداخت کنم ) ،
من وقتی جواب را دیدم انگار یه ظرف آب سرد ریختن روم تازه فهمیدم جریان کار چیه و من چه اشتباهی را مرتکب شدم .ـ
اونقدر ترس و استرس و نگرانی برمن غلبه کرده بود که اصلا نتونستم درست فکر کنم ، من با اولین نشونه البته از نظر خودم که نشونه بود ترس و استرس گرفتم و بعد اون نتونستم تصمیم درستی را بگیرم طبق قدم اول جلسه 5 استاد میفرمایند
وقتی در حالت ترس و نگرانی و استرس و عصبانیت هستی هر هدایتی بهت میشه چرت وپرته اصلا اون ایده ی شیطانیه
و واقعا هم همینطور بود یک ایده ی شیطانی که نتونستم درست فکر کنم . و این شد که تصمیم گرفتم دانشگاه را بیخیال بشم و تسلیم خدا شدم و رها کردم گفتم خدایا من از فردا تو خونه میشینم فقط روی خودم کار میکنم اگر من باید برم هر اقدامی کنم تو خودت منو هدایت کن برم من نمیدونم من نمیفهمم…
تا اینکه خانم شایسته عزیز این پروژه خانه تکانی ذهن را شروع کردن و مرحله به مرحله گام به گام فقط بمن هدایت شد برای موفقیت قدم به قدم ، کوچولو کوچولو ، هر روز هر روز من این پیام را دریافت کردم انگار خدا به خانم شایسته میگفت شما فایل هایی که این مطالب را داره بزار .
من میدونستم باید برم سرکار میدونستم باید برای کار قدم بردارم میدونستم باید از جایی شروع کنم اما جرأتشو نداشتم با اینکه این فایل ها و همزمان کار کردن روی دوره ی دوازده قدم داشت بمن میگفت اما من خودم را پنهان میکردم حتی کامنت نمیذاشتم.ـ
تا اینکه دیشب موقع خواب گفتم خدایا دلم میخاد یه سریال از زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا ببینم از این حال و هوا بیام بیرون حالم خوب بشه و هم یک نشونه برای من داشته باشه .
آخه خدایا چرا با من اینکارو میکنی چی میخای هر روز هرروز میگی حرکت کن قدم بردار شروع کن
دکمه نشانه را زدم سریال سفر به دور امریکا قسمت 21 ،
خدای من، اولین خط ، چه کلمه ای بولد شده بود فرمول تغییر من دیوانه شدم گفتم خدایا من خواستم بیام بیرون از این حال و هوا تو اینجام گیر دادی تغییر ؟؟؟
دقیقا این جمله ها بود فرمول «تغییر»، فرمول جالب و البته سادهای است. نیازی به کوه جابهجا کردن نیست. نیازی به شق القمر کردن نیست. بلکه موضوع فقط، پسگرفتن سکّان کشتی زندگی از دست عادتهای قدیمیای است که زندگی را تبدیل به یک چرخهی تکراری و کسل کننده کرده. برای شروع، کافی است عینک توجه به ناخواستهها را از چشمانمان برداریم تا قادر به دیدن زیباییها و نعمتهایی بشویم که همین حالا در زندگیمان وجود دارد
واقعا خدا داشت بمن میگفت بلند شو ، واقعا میخاست هر جوری شده بهم بگه حرکت کن ، چون دقیقا من همین دیروز گفتم من برم سرکار تا 5 غروب بیرون باشم یعنی ؟ کل روزم سرکار باشم ؟ بچه هامو فقط شب میتونم ببینم ؟ خوابم چی میشه ؟؟( آخه تمام آگهی های دیوار و شیپور تایم کاریشون تا 5 یا 6 عصر بود.)
که خداوند جواب داد
پسگرفتن سکّان کشتی زندگی از دست عادتهای قدیمیای است که زندگی را تبدیل به یک چرخهی تکراری و کسل کننده کرده.
هرچه ناشناختههای بیشتری را امتحان کنیم، بیشتر پی میبریم که نه تنها ترسناک نبود، بلکه به ما فرصت تجربهای شگفت انگیز بخشید
با هر بار انجام یک کار جدید و تجربهی یک ناشناختهی دیگر، تواناییهای بیشتری را در وجودمان بیدار میکنیم که بخشِ دیگری از عزت نفسمان را میسازد و آرام آرام «ترس از تغییر»، از وجودمان رخت برمیبندد و طعم زیبای امتحان شیوههای جدید، در وجودمان نهادینه میشود
تسلیم شدم واقعا تسلیم شدم گفتم باشه خدا چشم هر چی تو بگی ، من میترسم از تغییر درسته ، اما از خودتم میخام منو به حرکت دربیاری ، از خودتم میخام اون قدم اولیه راهم تو بمن بگی ، خدایا من واقعا نمیدونم حتی قدم اول را چجوری بردارم خودت بهم بگو تماااام ،من میخام بخابم و خابیدم .
صبح بیدار شدم دوباره دوباره فایل امروز هدفگذاری، خدااااا واقعا تو هر روز داری بمن میگی بلند شو بلند شو بجاش بمن بگو چیکار کنم خب ؟ که یهو به دلم افتاد با دانشگاهی که فارغ التحصیل شدم تماس بگیرم بگم نیرو جدید میخان برای استخدام یا نه ؟
تماس گرفتم کد ملی منو زدن سیستم گفتن چشم هروقت پذیرش داشتیم تماس میگیریم .و دوباره یکی از اساتید دانشگاه که کار فرهنگی انجام میدادن تماس گرفتم ،قبلش گفتم نکنه شرک باشه دارم از کسی درخواست میکنم ؟ گفتم من که نمیخام التماس کنم توروخدا برام کار جور کن ، میخام بگم اگر ارگانی سازمانی جایی نیرو خواستن من آمادگی دارم ، و تماس گرفتم استاد گفتن غروب بیا فرم کاریابی پر کن بده دستم .
دیروز یخرده برای همین موضوع حالم خوب نبود هدایت شدم بیرون دیدم دفتر پیشخوان آگهی کار زده شماره گرفتم صبح تماس گرفتم گفتن بله بیاید نیرو میخایم فرم پر کنید.
امروز گفتم خدایااا من امروز اینچیزا به ذهنم رسید انجام دادم قدم اولی که از دستم بر میومد انجام دادم امیدوارم ک درست بوده باشن امیدوارم اینبار برداشتم از الهام و هدایت درست بوده باشه و من هر کدوم از اینا را امروز انجام دادم و رفتم فرم پر کردم با حس خیلی خوبی رفتم انجام دادم و بدون ترس و نگرانی و مطمئن بودم هر کدومش جای من باشه خداوند خودش هماهنگ میکنه و من به خواسته ام میرسم و فقط تمام باورم اینبود که خداوند داره من را هدایت میکنه .
خداوند با منه ، خداوند حواسش هست.
خلاصه اینکه من امروز قدم اول برای کار برای شغلم برداشتم هیچوقت فکرشو نمیکردم که بتونم این قدم اول را هم بردارم ، شاید باورتون نشه چون من هیچ سابقه ی کاری ندارم برام سخته تغییر کردن ، سخته که صبح زود بیدار شدن و تا ساعتها بیرون بودن و تونستم غلبه کنم و گفتم منم میتونم منم میخام پول بسازم و پول خلق کنم و با لطف خداوند امروز قدم برداشتم .
منتظرم تا قدم های بعدی بهم گفته بشه بقول استاد وقتی قدم اول برداشته میشه قدم های بعدی راحتتر میشن اعتماد به نفس بالاتر میره .ــ
امیدم به خداست بر خدا توکل کردم ..
خودم را سپردم به الله…
(این ردپا بمونه برای خودم از مسیری که طی کردم و فرکانسی که به لطف خداوند هر روز رو به پیشرفته و اولین قدمی که در این روز و در این سال برداشتم.)
خانم شایسته عزیز اینبار در پایان از شما سپاسگزارم برای این پروژه که تونستم بعد از سالها قدمی برای تغییر خودم بردارم .
استاد عزیزم بی نهایت سپاس
.
به نام خداوند قهرمانم؛به نام خداوند پرشور و شوقم؛به نام خداوند وهابم
خداوندی که هدایتش حرف نداره
همراهیش بی نظیره ؛عینه کوه پشتمه
و من عاشقشم…
وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ( 38 هود)
نوح کشتی را میساخت و هرگاه گروهی
از قومش بر او عبور میکردند ؛او را به مسخره میگرفتند.
گفت :اگر شما ما را مسخره میکنید ،مسلما ما هم شما راهمانگونه
که ما را مسخره کردید مسخره میکنیم…
میدونی زهره جااااااانم امروز یکبار در مسیر پیاده روی خداوند خیلی واضح بهم گفت دقت داری توجه ات به چه سمتیه
و من حالم گرفته شد واقعیتش ،گفتمش چشم من تسلیمم اما خب باید تکاملمو طی کنم نمیتونم من قدرت اینو ندارم که ترمز دستی توجه به نکات منفی که شاید 99 درصد روز درگیرشم را یهو بکشم و تموم، بهش گفتم بهم فرصت بده و باز سرشب
نتونستم ذهنمو کنترل کنم و توجهم رفت سمت نکات منفی (حس میکنم میخاد
هر جا توجهم معطوف شد به نکات منفی گوشمو بپیچونه) و یادم افتاد صلات امروزم رو انجام ندادم رفتم ایمیلمو چک کنم و رسیدم به کامنت تو عزیز قلبم که هر وقت کامنت میگذاری برام ایمیلش میاد
و وقتی خوندم قدم اول برای رفتن به سر کار رو برداشتی یک شور و شوقی درون من راه افتاد که وصف ناپذیره و انگار حالم بهتر شد …
میدونی منم دقیقا همین امروز برای اینکه کار انجام بدم قدم برداشتم استرسم وحشتناک بود خیلی خجالت میکشیدم
و دقیقا امروز هدایت شدم به آیه 38 سوره هود که برام اتمام حجت کرد نباید ترس از مسخره شدن داشته باشم (همش این باور که مسخره میشمدست وپامو میبنده)
من تو این سایتم و استادم بهم میگه همیشه باید ورودی مالی داشته باشی منم میگم چشششم
امروز قرار بود با یه دوستی بریم برا من دونبال کار چون دقیقا یک ماه پیش این خانم(62 ساله پر شور و شوق و خوش قلب) تو بیمارستان به من گفت:مشغول چکاری هستی خندیدم و گفتم والا هیچ
با تعجب گفت اصلا خودتو بیکار نکن و گفت عامل این سرزندگیش اینه که همیشه کار کرده …
با عشق باهام اومد و امروز نزدیک 2 ساعت گشتیم برای کار و پیدا نکردیم
ازش خیلی تشکر کردم که در قدم اول همراهیم کرد (انگار یه ذره ترسم مقاومتم شکست) و اونم هی میگفت کاش جور میشد
اما من قلبم عروسی بود با خودم گفتم
ای خانم چی میگی این بزرگترین قدم من بود من برای اینکه بهت زنگ بزنم بیای بریم دونبال کار مقاومت وحشتناک داشتم ذهنم هی میگفت ولش کن اما به قول استاد توی دوره عزت نفس نخواستم این شاغل شدنم رو به تعویق بندازم ….خدایا صد هزار مرتبه شکرت آره منم قدم اول رو برداشتم
مطمئنم اتفاقای خوبی میافته
من باید صد در صد مسولیت زندگیمو برعهده بگیرم
من باید بتونم در کمال آرامش ثروت خلق کنم…
من باید قدرت دونبال کار گشتن یا گسترش کار خودم به کمک خداوند با باورهای توحیدی ایجاد کنم
من باید ورودی مالیم بالی 100 میلیون باشه
میدونم باید پله به پله؛قدم به قدم خودمو بکشم بالا
باید ترس از مسخره شدن رو ببوسم و شیک و مجلسی بزارمش کنار
آره من مثل این آیه شاید خیلیا مسخرم کنن که عه فلانی داره جوراب میفروشه مثلا تحصیل کرده است اما من نباید توجه کنم باید مثل استاد با این حرفها قوت بگیرم آره اون خانمه هم امروز بهم گفت با قدرت برو جلو نترس(دقیقا انگار از طرف خدا بود آخه حتی گفت میخوای من بهت پول بدم همین کار خودتو گسترش بده خیلی ذوقققق کردم از این همه اعتمادش و من اونجا واقعا خدا رو دیدم ؛تشکر کردم و خیلی راحت گفتم سپاسگزارم اما من اهل قرض گرفتن نیستم من پولشو میسازم کارمم گسترش میدم)
خدایا من میخوام به استقلال مالی برسم اما نمیدونم چطوری ترس و خجالت در وجودم لبریزه
اما ازت میخوام کمکم کنی پشت در نایست بیا داخل قلبم بیا و منو هدایتم راه رو نشونم بده ؛بیا تو خوابم باهم حرف بزنیم من عاشقتم خدایا
خدایا ممنونم که امروز با زبان اون خانم با زبان زهره جااااااانم باهام حرف زدی اگر ایده ای بهت داده میشه که برات استرس وارد میکنه اون ایده به دردت نمیخوره
به امید روزی که بیام و درآمد ثابت خودمو همین جا توی همین سایت الهی با افتخار اعلام کنم …….
عاشق تک تکتونم
سلام و دروووود خدمت دوستان عزیز و پای کار
خدایا ممنون که توفیق ورود به گام دهم از پروژه شگفتی ساز ” گام به گام تا خانه تکانی ذهن ” رو دادی
توجه و تمرکز روی هدف : اینکه فقط چشم بدوزم به هدفم و در راستاش فکر و اندیشه کنم چون اگر که به موانع سر راه هدفم توجه کنم راهی به سمت هدفم ندارم
وقتی جهان پاسخ میده به باور و فرکانسم واقعا چرا از این فاکتور قدرتمند استفاده نکنم؟
وقتی مرتب به افراد پیشرو و موفق و ثروتمند توی بیزینسم ( مارکت فارکس ) توجه کنم کم کم ذهنم به این باور می رسه که میشود از این طریق به ثروت رسید و هنگامی که تکرار بشه این مسیر به ثبات فرکانسی می رسم
خواسته و هدفم از ترید اینه که بصورت مستمر و بدور از حرص و طمع به سود برسم …
خدایا شکرت …. موفق و موید باشید دوستان