live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1128 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    استاد واقعا استادانه نسبت به هر موضوعی نگاه می‌کنند مثلا در مورد نتورک

    استاد اصلا در مورد مول ساز بودن نتورک مقاومتی ندارند فقط می گویند کسانی وارد این شغل می‌شوند ثروت را در جهان محدود می بینند و فکر می‌کنند این فرصتی که هس دیگر نخواهد بود و معمولا اینجور افراد در هر کاری ضرر می‌کنند اما کسانی که با آگاهی و فهم بالا حتی در همین نتورک وارد شده اند و یقینا آن هه هم به خاطر باور محدود کننده وارد شده اند باور هایی مثل این که نمیتونن از علاقه خودشون مول بسازند باور به این که یک شغل خاص میتونه اونارو پولدار کنه

    لما کشانی که موفق هم می‌شوند قطعا باورهای درست خوبی در مورد اون شغل و توانایی هاشون در اون شغل خاص دارند

    من خودم دو دوست داشتم که مورد تمسخر دوستانمون قرار گرفتند اما بعد از مدتی از هیچ BMW و genesis ساختند

    استاد در حای دیگه جقدر استادانه توضیح دادند که اگر در یک جامعه مثلا هزارنفری هزار نقر وارد کار بشوند چون در طرح های درآمد زایی نتورک باید یک تعداد خاصی مجموعه داشته باشی تا بتوانی به درآمد ثابت برسی و فقط نصف منهای یک میتونن این درآمد رو کسب کنند و بقیه سرشون بی کلاه میمونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 658 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب خدمت استادوهم فرکانسی عزیزم استادعباس منش

    استادشایدباورتون نشه منم درسال1383درپادگان دژبان مرکزتهران خدمت سربازی بودم وچون ازهمان بچگی زرنگ بودم توخدمتم خواننده دژبان بودم جوری که من بالباس شخصی میرفتم پادگان امیرفرماندهی بالباس نظامی بود/خخخ/خلاصه جوری محومن بودندکه کل پادگان منومیشناختندوحتی معاون فرماندهی پادگان ازمن درخواست کرده بودکارمند اداری ارتش بشم وباورتان نمیشه همه مانده بودندمن چکارمیکنم که این همه شانس درخانه من رومیزنه …خخخخ/میخواستم بگم دوستان شانس یاهرچیزی روخودتون برای خودتان ایجادمیکنیدفقط بایدبه خودتون وخداتون باورداشته باشیدهمین

    خلاصه استادعاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    یوسف و سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    گام دهم از خانه تکانی ذهن

    لایو “استمرار در مسیر هم‌جهت با هدف”

    خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که با استمرار تونستیم به روز دهم برسیم و این صحبتهای ارزشمند و الهی رو از زبون استاد عزیزم بشنویم…

    همین دیروز داشتم با یکی از دوستانم در مورد همین موضوع تضاد صحبت میکردمو براش تعریف کردم که ما تو یه محله معمولی و در سطح معمولی بزرگ شدیم و هیچ وقت پولدار نبودیم، یا مادر پدرم هیچ وقت ارتباط عاشقانه باهم نداشتن و من با دیدن افرادی که پولدار بودن یا ارتباط عاطفی فوق العاده داشتن، دلم خواست که منم این زندگی رو داشته باشمو تجربش کنم…

    یعنی تا قبلش که کوچیکتر بودم فکر میکردم زندگی همه همینه و همه مامان باباها دعوا میکنن و همه وضعیت مالی متوسط دارن چون تمام دوست و آشناها و فک و‌فامیل هم مثل خودمون بودن با کمی بالا پایینی، و چیزایی که توی فیلم و سریاله همه الکی و دروغه، تا اینکه خودم عینا با چشمای خودم مثالهایی رو دیدمو این جرقه تو ذهنم خورد که ،اینا گویا الکی نیستو تو واقعیت وجود داره و منم میتونم داشته باشم…

    اون موقع ها چیزی از قانون جذب نمیدونستم و نمیفهمیدم ولی بخاطر رابطه عمیقی که با خدای خودم داشتمو براش مینوشتم میتونستم به خیلی از خواسته هام برسم چون انرژی قوی داشتم براش و این بزرگ و بزرگ و بزرگتر شد تا هدایتهای بیشتر و ورود دستان خدا تو زندگیم برای رشد و آگاهی بیشترم که یکی از مهمترین اونها، استاد عباس منش عزیزم و مریم بانوی مهربون بودن…

    ما انسانها همونطور که نمیتونیم بیرون از خودمون دنبال خودمون بگردیم، به همون شکل هم نمیتونیم بیرون از خودمون دنبال خدای خودمون بگردیم، و این رابطه و‌احساسات برای هرکس متفاوته و به قول معروف؛

    «راه های رسیدن به خدا زیاده» البته اگه خواهانش باشیم و در جستجوش بریم، و خدارو هزااااااااران بار شکر میکنم که خواسته پونزده سالگی منو که؛

    “ پروردگارا نور ایمان و توکل و امید منو روزافرون کن” بود

    اجابت کرده و من هر روز دارم درک و آگاهی بیشتری نسبت به توحید و معنویت و یکتاپرستی پیدا میکنم…

    ما به تمااااااااام خواسته هامون میتونیم برسیم ،اگه فقط به خدا ایمان داشته باشیمو باور کنیم که خودمون خالق زندگیمونیم و این فرکانس ها و انرژی خودمونه که داره اتفاقات زندگیمون رو رقم میزنه ، به خود خدا قسم که همممممه مسیرها هموار و راحت و سریع میشه، بدون هیچ سختی و تقلا و اذیت شدنی اگه به این درک و باور برسیم…

    خدایا شکرت که مارو آسون میکنی برای آسونی ها

    خدایا شکرت که با هر سختی آسونی هست

    خدایا شکرت که بهمون نزدیکی و اجابتمون میکنی

    خدایا شکرت که زمین و آسمونتو رام و مسخر ما میکنی

    خدایا شکرت که نور ایمان و توحیدمون رو روافزون میکنی

    امید که همیشه در این مسیر ثابت قدم و پایدار باشیم و هر روز به درک و خرد و آگاهی بیشتری برسیم…

    در پناه ایزد منان شاد و سلامت و توحیدی و خردمند باشیم…

    با عشق سپیده️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 635 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    درود به استاد عزیزم

    و خانم شایسته عزیزو دوستان زیبام ..

    خدایا سپاسگزارم برای دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه گوش دادن این آگاهی ها این درس های بزرگ…

    اینکه درراستای هدفمون با لذت با استمرار تلاش کنیم

    و درس بگیریم از موضوعات مشابه هدفمون که اینجاش برای من یه نشونه بزرگ بود من کارم چاپ عکس و طراحی تابلو های عکس و.. و بهم ماه پیش لطف خداوند پیشنهاد کاری در چاپخونه مرکزی شد و رفتم و گفت که بهت درصدی پول میدم اولش یه لحظه نجواعه اومد که به چه درد میخوره اینطوری بعدوقتی کامل راجع بهش فکر کردم دیدم که من میتونم کلی فن و ترفندو آموزش از اینجا بگیرم و به جای اینکه بخوام حتی هزینه ایی بدم که یادم بدن حالا خداوند برام اینو خواسته که هم آموزشمو ببینم هم یه درصدی هم بهم پول بدن و چی بهتر از این و این فایل مطمئنم کرد که ب عنوان یه درس گرفتن و یادگرفتن ازش جلو برم و بعد بیام و همشو تو کار خودم پیاده کنم ؛

    این موضوع که راههای ارتباط با خدا بینهایته و شکل واحدی نداره این موضوع واقعا برای من ثابت شده

    زمانی که نماز میخوندم و فکر میکردم اگر اینکارو نکنم قراره عذاب بشم و….هرلحظه از راهم با خدای خودم دورتر میشدم به واسطه همین ترسی که ساخته بودم

    و هربار به خاطر کار کردن رو باور هام و عمل کردن حرف هاو اگاهی های بینظیر این سایت هرروز شکل ارتباطم با خدا بهتر میشه هرلحظه بیشتر وجودشو تو وجودم حسم میکنم و مطمئنم هرچقدر جلو برم این حس و این زیبایی خداوند برام بیشتر و بیشتر میشه و الهامات قلبی رو پررنگ تر حس میکنم؛

    -”-

    خدای من سپاسگزارم برای افزوده شدن لحظه ای به آگاهی هام و قدم برداشتن درمسیر درست

    خدایا به خاطر آشنا شدن با استاد عزیزم و این سایت بینهایت سپاسگزارم

    لبتون همیشه برای خنده و شادی باز بشه

    درپناه خداوند باشین:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهسا گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    سلام و درود بر استاد عشق و مریم جون و همه دوستان هم فرکانسی

    این لایو خیلی عالی بود ممنون واقعا

    چیزی که برای من خیلی نیاز بود که بشنوم بحث هدفگذاری بود که باید تمرکزی برم جلو و ذهنم رو پراکنده نکنم

    این ایراد من بود که انرژیم رو پخش کرده بودم توی موارد مختلف در زندگیم و این فایل به من یاداوری کرد که انرژیم رو بزارم روی یک هدف و تمرکزی برم جلو و همین امروز هم نشستم دوباره لیست اهدافم رو نوشتم دسته بندی کردم و با جدیت و تمرکز صددرصدی ادامه میدم به امید خدا

    گرچه که توی مدت خیلی کوتاهی کلی از خواسته هام تیک خورده و من ماه گذشته بدون هیییچ تلاش فیزیکی خاصی، فقط و فقط با کنترل ذهن و شاد بودن درامد 30 میلیونی داشتم

    در مورد این ثبات فرکانسی که گفتید هم من خیلی خوب تجربشو دارم و الان دارم نتیجه ی همون تلاشهایی که در راستای رسیدن به این ثبات انجام دادم و همچنان هم دنبال میکنم،رو میبینم و بسیار این مسیر شگفت انگیزه

    خیلی خیلی راااحت تر از چیزی که فکرشو میکردم

    زندگی خیلی شگفت انگیز و زیباست ، حرکت در دل یک جاده ی سرسبز جنگلی و سوت زنان همانا و سُر خوردن به سمت نعمتها و راحتی همانا

    خداااایا شکرت

    استاد جونم عاشقتم

    مریم جونم عاشقتم

    خدایا شکررررت

    شکر برای این مسیر آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Ms Mohadese گفته:
    مدت عضویت: 2519 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده عزیز عباسمنش

    به نام خدا

    اگر هدفی داریم تمام وجودمان و تمرکزمان باید به سمت آن هدف برود .

    اگر باور کنیم که به هرچه میخواهیم برسیم هدف های بزرگ‌تری خواهیم داشت .

    جهان به باورها و افکار ما پاسخ می دهد و به موانع توجه نکنیم و فقط با عشق و علاقه و باور قوی من می توانم در مسیر تحقق هدف قدم برداریم و باور داشته باشیم که درها باز می‌شود .

    ثبات فرکانسی یعنی به طور مثال باور ثروت ساختن آسان است و با الگو پیدا کردن و تایید آنها و تکرار و تکرار دیدن و مرور الگو ها و زمان گذاشتن برای آنها این باور تایید می شود و بعد آمدن نتایج این باور ها بیشتر مرور می شود و مثل جریان ثابت ثروته می آید و با یه شیب ثابت بیشتر و بیشتر می شود و وقتی جریان ثابت است یعنی به ثبات فرکانسی رسیده ایم .

    اغلب انگیزه های ما از تضادها به وجود می آیند مثل روابط خوب و استقلال مالی و… آرزوها و خواسته هایمان اغلب از تضادهایی است که در زندگی داشته ایم .

    طبق قرآن هرکسی به شیوه ی خودش می تواند با خداوند ارتباط برقرار کنند و راه ارتباط خاصی فقط مثل نماز به شکل پیامبر نیست هرکسی ممکنه شیوه ی خاص داشته باشد مثل ارتباط عواطفی متفاوت انسان ها .

    علایق خود را کشف کنیم و در آن حرفه ای باشیم و ادامه دهیم آن به ما همه چیز می دهد اگر پول و حال خوب و لذت میخواهیم همه انسان‌ها پتانسیل ثروتمند شدن را دارند .

    نگاه ما به موضوعات مختلف این است که درس میگیریم و چیزهای مختلف یاد می گیریم و این نگاه آموزش و‌کسب تجربه و مفید بودن برای رشد خود را داشته باشیم .

    از علایق خود که هرچیزی که هست حاضرهستیم صبح تا شب با آن وقت بگذرانیم ، پول بسازیم .

    در مسیر تحقق اهداف به نیمه خالی لیوان نگاه نکنیم و تمرکزمان بر خواسته و برداشتن قدم اول باشد نه اینکه به احتمالات رخ نداده در آینده توجه کنیم و فرکانس ناخواسته ارسال نکنیم.

    برای تحقق خواسته نیاز به تقلاهای بیشتر فیزیکی نیست بلکه باید مقاومت های ذهنی را برداریم تا آن چیزی که میخواهیم را بدست آوریم.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 712 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    ردپای روز 22 اسفند رو باعشق مینویسم

    امروز بهشتی من

    خدایا شکرت

    امروز که بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و با عشق لذت بردم ،بهم زنگ زدن و گفتن برم جلو شهرداری منطقه مون تا بیان دنبالم و بریم یه دیوار جدید رو نقاشی بکشیم

    4 امین دیواری بود که من همکاری میکردم ،یعنی از 12 اسفند تا22 اسفند

    خیلی حس خوبی داشتم وقتی رفتم و منتظر بودم تا بیان و وقتی اومدن ،باهم رفتیم همون دیواری که دیروز رفتیم متر کردن رو کار کنیم ،

    یه دیوار آجری بود با طول زیاد و کمی متفاوت تر از دیوار های قبلی ، قرار بود زمینه آبی آسمونی باشه و کادرها آبی تیره

    آقای نقاش خداگونه من و آقای نقاشی که زیر سازی انجام میده رو گذاشت و رفت و چون باید طرح اصلیش رو کار میکردیم و آقای نقاش خداگونه خطاطی کار رو انجام می‌داد

    ما شروع کردیم و قلمو رو داد دستم ، گفت کادر و حاشیه بکش ،

    خود آقای خداگونه نبود و من باید طراحی انجام میدادم ، من بازم کمی ترس داشتم ،اما انگار خدا میخواد که ترس هام تبدیل به شجاعت بشه

    من هر کاری میکردم و اگر طراحی اشتباه میشد هیچی نمی‌گفت و من خودم بیشتر حواسم رو جمع میکردم و تمرکز میذاشتم ،وقتی طراحی کردیم و رنگشو شروع کردم ،ظهر شده بود و آقای خداگونه اومد و برامون ناهار آورد

    قبلش که کار میکردیم ، روبه روی جایی که دیوارشو کار میکردیم مدرسه پسرونه بود

    توی صف، قرآن رو شروع کرد به خوندن

    سوره ضحی رو خوند

    مگه داریم؟؟؟ این همه دقت ؟؟؟خدایا

    خیلی حس خوبی داشتم ،خدا به وضوح داشت حمایتش رو با این آیه ،دوباره اعلام میکرد

    وقتی آقای خدا گونه اومد

    به قدری رفتارهاش خداگونه هست که من بارها به خودم میگم ببین چقدر مهربان و چقدر شبیه خداست ،حتی وقتی طراحیامو میبینه و ایرادامو میخواد بگه با آرامشی میگه که این آرامشش به من منتقل میشه

    و سبب میشه که من پیشرفت داشته باشم و یاد بگیرم

    و یه سری نکات مهم رو بهم گفت تا یادم باشه و یهویی دیدم‌گفت از این به بعد رنگارو خودت میسازی و ما نمی‌سازیم

    چقدر اعتماد

    من که در ترکیب رنگ ،هنوز چیزی بلد نیستم و ده روز هم نشده که اومدم ، کارهارو میخواد خودم انجام بدم

    اینا همه اش کار خداست که کلی به من درس یاد میده

    وقتی کارامونو انجام دادیم و هوا ابری بود یهویی بارون شدید بارید ورعد و برق با صدای خیلی زیاد میزد

    دیگه نقاشی نکشیدیم و منتظر موندیم تا بارون بند بیاد

    رعد و برگ خیلی شدیدی میزد و منم به صدای عظیمی که میومد گوش میدادم و میگفتم خدایا تو چقدر عظیم و بزرگی

    و وقتی نشسته بودم توی وانت تا بارون بند بیاد ،اولش کمی وایستادم زیر بارون و سردم شد و نشستم تو ماشین

    از شیشه ماشین که قطرات آب باهم ترکیب میشدن و سرازیر میشدن نگاه میکردم ،خیلی لحظه زیبایی بود ،داشتم با قطره های روی شیشه ماشین صحبت میکردم

    میگفتم تلاش کن تا برسی به اونیکی قطره تا سنگین بشی و همین جور برسی به قطره دوم و یهویی بوممممم

    سرازیر بشی

    هی دستمو میبردم سمت قطره و صحبت میکردم میگفتم آره تو میتونی ،یه ذره مونده، اگه سعی کنی برسی به قطره دوم دیگه سرعت میگیری

    چقدر حس خوبی داشت اون لحظه این درک رو نداشتم ،اما الان که نوشتم یهویی درکش بهم داده شد

    اینکه فقط میگفتم تلاش کن ، اما الان متوجه شدم که من هم روز اولی که شروع به تغییر کردم مثل قطره بارون بودم

    تلاش میکردم تا قدمی بردارم ،وقتی قدم برمیداشتم کم کم سرعت میگرفتم و میتونستم جاری بشم در دریای نور خدا

    چقدر حس خوبی داشتم خدایا شکرت

    سپاسگزارم بی نهایت

    چقدر همه چیز تغییر کرده طیبه ای که قبلا از صدای رعد و برق میترسید ،الان داره با دقت گوش میده و خدارو به یادش میاره اینکه به خودم یادآوری میکنم که هیچی نیستم

    نمیگم‌ دیگه هیچ ترسی ندارم ،اما الان به قدری با گوش دادن به صدای رعد و برق ، خدا رو یادم میارم و به عظمت و قدرت و بزرگی خدا پی میبرم که دیگه ترس تبدیل به شجاعت شده

    و در این فکر بودم که خدا به قدرتمنده که حنی میتونه با یه رعد و برق هرچی که هست و نابود کنه

    بعد آقای نقاش اومد نشست تو ماشین

    هر روزی که میرم و باهاشون کار میکنم هر روز یه دیوار، و دیوارها ، بسیار بسیار زیبا هستن و یه تجربه جدید میشه برای من که هر روز دارم یاد میگیرم و رشد میکنم

    دیوار امروز ، آجری بود و کمی خسته شدم و گفتم سخته چون رنگ نمیگرفت و به سختی میشد داخل آجرها رو پر کرد و یاد حرف استاد عباس منش افتادم‌ که میگفت وقتی نشسته بودم و نقاشی من رو میکشیدن تجسم کردم ومن شروع کردم به تجسم

    منم طبق همین حرف استاد گفتم من اگر با خدا صحبت کنم و متمرکز باشم صد در صد سختی رنگ زدن آجر رو متوجه نمیشم و وقتی شروع کردم به صحبت کردن به یک باره دیدم خیلی راحت تر شده برای من

    وقتی بارون بارید و نشستیم تو ماشین وانتی که پر رنگ بود و رنگ آبی تموم‌شده بود و باید زمینه دیوار آبی کم رنگ ، رنگ میشد و منتظر بودیم آقای خدا گونه رنگ بیاره و نشستیم تو ماشین و صحبت کردیم

    وقتی صحبت میکردیم و بیشتر با نقاش زیر سازی که روز اول درموردش تو رد پاهام نوشتم ،صحبت میکردم

    پی میبردم که چقدر دل پاکی داره

    چقدر مهربونه

    چقدر مودبه

    چقدر روحیه حمایتگری داره و مدام میگفت از نظرمالی نگران نباش

    چه جالب

    من تازه دارم ویژگی هایی که داره رو میبنم که منو یاد خدا میندازه

    آخه روز اولی که جریانش رو تو رد پام نوشتم ،من افکار ناجالبی درموردش داشتم و چون میگفت بیام دنبالت ،من طبق باورهای محدود و اشتباهی که از بچگی بهم گفته بودن که نباید با مرد ها کار کنی و سوار ماشین مرد نامحرم بشی ،افکار ناخوب میومد به فکرم

    اما از اونجایی که از دوره هم جهت با جریان خداوند یاد گرفته بودم که نگاهم رو و مومنتوم مثبت رو حفظ کنم

    با این‌ دیدگاه ها هی به خودم تکرار کردم

    اون روز تصمیم گرفتم هربار که باهاش صحبت میکنم اول از همه خدارو دروجودش ببینم، که دستی هست از دستان خدا که میاد و منو میرسونه به جایی که باید نقاشی بکشیم روی دیوار

    بعد هرموقع باهاش صحبت میکردم و میگفت میام سمت خونه تون ، که ببرمت سر پروژه نقاشی ،من مدام با این نگاه باهاش صحبت میکردم و حرفاشو گوش میدادم که حامل پیامی از طرف خداست

    و قراره از این نقاش درس یاد بگیرم ، هم از نظر شخصیتی و هم ویژگی های مثبتش رو ببینم و در عمل برای رشدم قدم بردارم

    و از اون روز تا به الان خیلی درس ها ازش یاد گرفتم ، و دیگه هیچ احساس ناخوبی نسبت بهش ندارم

    کاملا برعکس شده

    خیلی خیلی پسر آروم و مهربان و با احترامی هست و به قدری روحیه حمایتگری داره که منو یاد خدا میندازه

    اینکه مثل آقای نقاش خداگونه ، هر بار میگه نگران نباش

    آقای خداگونه درمورد نقاشی میگه و اعتماد میکنه که خیلی خیلی راحت کار کن و اگر خراب شد نگران نباش درست میشه

    و قلم میده دستم و میگه باید تجربه کنی تا پیشرفت کنی

    باید با ترست روبه رو بشی تا رشد کنی

    و آقای نقاشی که فقط زیرسازی کارارو با پیستوله انجام میده ، که امروز باهم کلی صحبت کردیم ،مدام درمورد پول و اینکه نگران نباش و مدام اینو تکرار میکنه

    و گفت منم یه روزی هیچی نداشتم. میرسه روزی که انقدر دستت میاد که خودت میگی چقدر زیاده

    و مدام میگفت نگران نباش

    انگار خدا از زبان این نقاش ها میگه نگران نباش تو فقط پیش برو

    گریم میگیره وقتی این همه انسان های خداگونه رو در اطرافم میبینم خدایا شکرت ،الان دوباره گریه ام گرفت یاد باورهایی که هر روز با صدای خودم گوش میدم افتادم

    اینکه میگفتم ،انسان های خداگونه با من کار میکنن وبه قدری خداگونه هستن که من رو یاد خدا میندازن

    خدای من معبود من الله یکتای من خیلی دوستت دارم رب دل انگیز من

    ماچ ماچی جان خودم

    خیلی دوستت دارم ربّ من ،سپاسگزارم

    چقدر حس خوبیه ،از وقتی نگاهم رو تغییر دادم و شروع کردم به ارتباط برقرار کردن ،دقیقا حرف های استاد عباس منش یادم میفته که در دوره عشق و مودت میگفت جنبه ای از افراد رو میکشید بیرون که با شما هماهنگ باشه

    در اصل من با آرام کردن های خودم در این چند روز و کنترل ذهنم و تغییر نگاهم که من دارم با خدا صحبت میکنم که منو از طریق این افراد راهنمایی میکنه ، دیگه اون احساس های ناخوب رفتن و من فقط دارم یاد خدا میفتم و به قدری آرومم که حتی قسمت آروم نقاش هارو میبینم و جنبه ای از شخصیتشون رو میکشم بیرون که دوست دارم با احترام و مودبانه و با اهمیت و خیلی رفتارهای خداگونه رو ببینم

    وقتی نشسته بودیم ،بهم‌گفت یه پیج باز کن‌نقاشیای دیواری رو که انجام میدی عکس بگیر بذار و سفارش بگیریم ،

    بدون معطلی گفتم نمیتونم چون نمیخوام فامیلامون بدونن

    دلیل این حرفمو میدونستم بفهمم

    چون که میخواستم اولین حقوقم رو که از نقاشی گرفتم بعد بدونن که من دارم کار میکنم

    و دلیل دیگه اش این بود که میگفتم اگه الان بگم هی میپرسن چند میگیری

    اما باید بیشتر روی خودم‌کار کنم و دیگه به حرف مردم اهمیت ندم و اینکه میخوام چیکار کنم رو به کسی نگم

    و پیج کاری آقای خداگونه رو بهم گفت تا ببینم

    و نقاشی های خوبی داشت و دیوارهای خیلی زیادی رو تو این 30 سال کار کرده بود

    و تازه براش پیج کاری باز کرده بودن

    به قدری کارش زیاد بود که نیازی به پیج کاری نداشت و همین که خداگونه بوده : رفتارهاش و کارهاشو به خدا سپرده ،خدا هم بدون اینکه کار خاصی انجام بده براش مشتری رسونده

    این 10 روزی که من پیششون کار کردم

    فقط وفقط از تمام رفتارها ،از تمام صحبت ها ش و حتی از فرکانسی که میفرسته ،خیلی واضح خداگونه بودنش رو دریافت میکنم

    اینکه قلب پاکی داره

    اینکه بسیار بسیار مودب و با احترام هست

    اینکه بسیار بسیار خصوصیات و ویژگی های خداگونه داره

    من هر روزی که کار میکنم به قدری در دلم میگم ، وای خدای من تو داری با من چیکار میکنی

    الان که مینویسم روز 25 اسفند هست و من شبا میام و رد پاهامو مینویسم

    خدا بی نهایت بزرگ و بی نهایت قدرتمند و بی نهایت عشقه

    خدایا شکرت

    وقتی بارون بند اومد ما شروع کردیم و تا غروب کار کردیم

    خیلی حس خوبی داشتم خیلی لذت بخش بود

    چند روزی بود نمیتونستم از صبح تا شب فایلایی که با صدای خودم ضبط کرده بودم رو گوش بدم و کمی برام سخت بود صحبت کردن و سعی میکردم تا صحبت کنم و وقتی نقاشی انجام میدم با خدا صحبت کنم و درمورد باورهای قوی تکرار کنم

    وقتی کارمون تموم شد برگشتیم و منو نزدیک خونه مون گذاشتن تا با بی آرتی برگردم

    خیلی حس خوبی داشتم

    خیلی برام عجیبه

    البته عجیب نیست

    شگفت انگیزه

    طیبه ای که تا چند سال پیش نمیتونست چیزی که دو کیلو وزنشه رو برداره و به سرعت مچ دستش درد میکرد

    و یا نمیتونست کار زیادی انجام بده

    اما الان از صبح تا شب سرپا و یا درحال بشین پاشو (یعنی اینکه وقتی رنگ میزدم ،چون قسمت های پایین رو به من میگن و درحدی که قدم برسه رو کار میکنم یا میشینم رنگ میکنم و یا وایمیستم )

    یه جورایی ورزش شده برای من

    اما وقتی شب برمیگردم خونه بدنم به قدری در آرامش هست که حتی اصلا احساس خستگی نمیکنم

    خدایا شکرت

    حالا هر روزی که من برمیگردم خونه و وسیله هامو میذارم خونه ، تا 8:30 میرم بلوار محله مون پیاده روی و تجسم میکنم و آهنگایی که خدا بهم نشونه داد رو گوش میدم و خواسته هامو میبینم و به وضوح سوار ماشین kmcمشکی میشم و با عشق صدای چق چق باز شدن درشو میشنوم و میخندم و به ماشینی که تو بلوار محله مونه و kmcخوشگل و مشکی هست نگاه میکنم و تحسین میکنم صاحب ماشین رو

    وقتی میرسم به اون دیواری که روز اول خدا هدایتم کرد تا برم با نقاش خداگونه صحبت کنم ، بی نهایت سپاسگزاری میکنم و یه وقتایی اشک تو چشمام جمع میشه و گریه میکنم ،یه وقتایی میخندم و یه وقتایی هردو بارهم میان به گونه هام جاری میشن

    چقدر من دوست دارم وقتی رو که هم گریم میگیره و هم میخندم ،چون اون لحظه بهترین حال دنیارو دارم

    خدایا شکرت

    الان یهویی گریم گرفت و خندیدم

    گفتم و شد

    چیکار داری با من میکنی ربّ من

    میدونست من این حالو دوست دارم و با خنده داشتم مینوشتم رد پامو تا گفتم دوست دارم هردوباهم بیان

    گریه شوق و سپاسگزاری و خنده

    یهویی چشمام از حال خوب پر اشک شد

    به قدری حالم خوبه به قدری آرامش قلبم زیاده که حس فوق العاده ای دارم

    خدایا شکرت

    نزدیکای غروب همون آقای نقاشی که روز اول باهاش کار کردم و کمی با جدیت و حالت عصبانی بهم گفت که سریع کار کن و این دیواره و رنگ روغن نیست که بخوای باهاش کار کنی و بازی کنی

    باید سریع جمعش کنی و تموم بشه

    از اون روز کمی ازش ترسیده بودم‌. از این جهت که وقتی کار میکنم میاد و حرف میگه و من دست و پامو گم میکنم و نمیتونم نقاشی رو درست انجام بدم

    از طرفی هم یه باورمحدودی داشتم که سبب میشد از خدا کمک بخوام که چرا اون افکار درمورد اون نقاش به فکرم میاد

    وقتی اومد سلام دادم و سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم ،چون وقتی اون نقاش رو میدیدم مدام ذهنم شروع به نجوا میکرد ،از خدا کمک خواستم و سعی کردم با تکرار اینکه ،این نقاش هم دستی هست از دستان خدا و اومده برای من درس یاد بده و درموردش افکار ناخوب نداشته باشم ،من با خدا صحبت میکنم نه با نقاش

    اینارو سعی میکردم تکرار کنم

    وقتی من از بلوار محله مون برگشتم خونه ماه رو از آسمون که درست سمت پشت بوم خونه مون دیده میشد دیدم ،گفتم خدا بریم پشت بوم باهم صحبت کنیم؟

    حس کردم که آره و همین که رفتم ، در پشت بومو باز کردم و یه سلام دادم و شروع کردم به صحبت کردم

    هی میگفتم و میخندیدم و گریم میگرفت از اینکه خدا همه کاربرای من انجام میده و غیر ممکن هارو برای من ممکن میکنه

    یه چیزی خیلی خیلی شگفت انگیزه که از فردای روز نیمه شعبان بود فکر کنم یا روز ماه رمضان ،از مسجد محله مون آیه 29 سوره تکویر رو نوشته بودن و این جمله

    که اگر خدا بخواهد غیر ممکن ممکن میشود رو نوشته بودن و با پروژکتور به دیوار ساختمون انداخته بودن

    انگار خدا به وضوح این جمله و آیه رو برای من گذاشته که من هربار با دیدنش تکرارش کنم و ذوق کنم به اینکه این رو برای من تکرار میزاره تا ببینمش و باورقوی ساخته بشه

    که دقیقا هم زمان شده بود با دو تا جریان که از نظر من نشد بود و تو این دو هفته شد

    یکی دیواری که یک سال آرزوشو داشتم که روش نقاشی بکشم و یه چیز نشد بود و به یکباره شد و اولین دیوار همونو نقاشی کار کردم

    یکی هم فروش تابلو اکریلیکم به مبلغ 950

    خدایا شکرت

    همینجوری داشتم میگفتم و اشک میریختم که یهویی به سجده افتادم و فقط گریه کردم ،خیلی حس خوبی بود

    چقدر تو خوبی ربّ ماچ ماچی جانم

    وقتی بلند شدم به قدری آروم بودم و قلبم سبک بود که به وضوح حسش میکردم

    خدایا شکرت

    امروزم یکی از فرا بهشتی ترین روزهای زندگیم بود

    نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت وعشق و زیبایی در زندگیتون جاری بشه استاد عزیز و مریم خانم شایسته و همکارانتون و اعضای سایت پر از آگاهی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    راهله R گفته:
    مدت عضویت: 2865 روز

    چه خوبه که اول صبح با فایل جدید شروع بشه اونم با دوتا استکان خوشگل و منظره بی نظیر پشتش.😊

    عاشقانه هاتون عاشقانه تر. زندگیتون هر روز عمیق تر و زیباتر

    هنوز فایلو ندیدم ولی یه عالم ذوقشو دارم

    من عاشق پارادایس شمام ممنونم برم ببینمش👏👏🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهدی رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 2506 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته

    ممنونم استاد از لایو زیبایتون واقعا لذت بردم.

    خداروسپاسگذارم به خاطر ثبات آرامشی که بهش رسیدم و حالم خیلی خوبه و دقیقا احساس میکنم که مدارم تغییر کرده و سبک زندگیم تغییر کرده و چقدررر قشنگه این حال خوب این آرامشی که وجود داره و میدونم خیلی از دوستان هم به این حسو حال رسیدن که دیگه نگران چیزی نیستی فاصله ذهن و روحت کم شده و از اینجاست که ادامه دادن این مسیر الهی باعث رسیدن به خواسته ها میشه به قول استاد احساس خوب مساوی با اتفاقهای خوب .

    متاسفانه دیشب نتوستم لایو ببینم و امروز صبح دیدم روی سایت اومده ممنون استاد عزیز ، دیدم و بازم به درک کردن بیشتر آگاهی ها کمکم کرد .

    امیدوارم لایق درک بیشتر جهان هستی به وسیله دست خداوند (استاد عباسمتش) باشیم

    تا جهان رو قشنگتر کنیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: