سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- چطور بدون سرمایه، کار را شروع کنم؛
- اصول رونق کسب و کار؛
- سرمایه های درونی که لازمه شروع کسب و کار شخصی است؛
- اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارند، نگاه ما به آن اتفاقات است که به آنها معنا می بخشد؛
- اصول بهبود کسب و کار؛
- مهمترین باور برای اتصال به خداوند؛
- روی توانایی ها و علائقت سرمایه گذاری کن؛
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر رد پای شما در گام دوم هستیم
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | سودمندترین سرمایه گذاری207MB18 دقیقه
- فایل صوتی live | سودمندترین سرمایه گذاری17MB18 دقیقه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه ی دوستان خوبم در این سایت توحیدی
ردّپای گام دوم
در صحبتهای نخست استاد در مورد داشتن سرمایه ی اولیه برای شروع کسب و کار، برای من قانون تکامل ، تو ذهنم بولد شد . به نظر من قانون تکامل یکی از اصلیترین و مهمترین قوانین جهان هست که کل جهان بر پایهی این قانون شکل گرفته و بنا شده . قانونی که خود من به شخصه در درک عمیق اون مشکل اساسی دارم و با اینکه دائم در حال پیدا کردن الگوهای واقعی و ملموس در جهان و زندگی اطرافیان و خودم هستم که قانون تکامل در اون رعایت شده و بارها در زندگیم دیدم که خیلی از کارها رو با رعایت قانون تکامل انجام دادم و به نتیجه رسیدم و خیلی از نتایج زندگیم با رعایت قانون تکامل به صورت خواسته یا ناخواسته، به دست اومده، ولی هنوز در هر مرحله از زندگیم به قول استاد عجله دارم و به هیچ عنوان صبر به تکامل ندارم و این موضوع باعث شده در اکثر کارهام چون صبر به تکامل نداشتم و عجله داشتم و خیلی سریع دنبال نتایج بزرگ بودم، خیلی زود ناامید شدم و کارها رو نیمهکاره رها کردم . واقعا برای درک همچین قانون مهم و حیاتیای که خیلی هم سریع فراموش میشه، باید خیلی تلاش کنیم و مدام روش کار کنیم و یادآوریش کنیم تا درک و رعایت کردنش برامون منطقی بشه . به نظرم اگر بتونیم با باورهای درست، این عجله کردن رو کنار بزاریم و خیلی محتاج رسیدن به خواستهمون نباشیم ( که البته واقعا نیاز به استمرار در کار کردن روی باورها داره )، رعایت قانون تکامل باعث میشه خودمون در طی مسیر اذیت نشیم و استرس بهمون وارد نشه و با آرامش و لذت، مسیر رسیدن به خواستهمون، مثل رشد و گسترش کسبوکارمون رو طی کنیم . واقعا شروع یک کسبوکار از پلّههای اول و با آرامش طی کردن مسیر و صبر به تکامل داشتن باعث میشه به طور کامل به همهی بخشهای کسبوکارت مسلّط باشی و به قولی ظرف وجودیت بزرگتر و آمادهتر بشه برای حل مسائل بزرگتر ، در زمانی که کسبوکارت رشد و گسترش پیدا کرده و همینطور نیاز هست این رو هم به خودمون یادآوری کنیم که رعایت تکامل به معنای زمان زیادی طول کشیدن نیست بلکه به معنای پلّهپلّه و مرحلهبهمرحله بالا اومدن هست و لزوما پلّه پلّه بالا اومدن قرار نیست خیلی طول بکشه بلکه باعث میشه خیلی وقتمون در مسیرهای انحرافی و اشتباه که در نتیجهی عمل نکردن به قانون تکامل برامون ایجاد شده، هدر نره و یادمون نره که با صبر به تکامل و درست طی کردن مسیر ، سروکلهی تصاعد از راه میرسه و ما رو سریعتر به خواستههامون میرسونه. همهی اینها رو به عنوان منطقهایی برای درک بهتر قانون تکامل، به ذهن خودم گفتم تا بهتر بتونم قانون تکامل رو در عمل اجرا کنم و به قولی باهاش به صلح برسم چون واقعا پاشنهی آشیل خودم هست .
موضوع بعدی ، موضوع شکرگزاری هست . اوایل که میخواستم موضوع شکرگزاری رو در عمل و به صورت جدّی تو زندگیم رعایت کنم، خیلی دچار کلیشهها شده بودم و خودم رو مجبور میکردم که در یک تایم خاصّ و در شرایط خاصّ، بیام و شکرگزاریهام رو بنویسم در حالی که خیلی از مواقع من اصلا دوست نداشتم تو اون تایم و با اون شرایط این کار رو انجام بدم و خیلی از مواقع هم اصلا دوست نداشتم بنویسم و این کلیشهها و سختکردنها باعث شده بود که شکرگزاری اصلا برام لذتبخش نباشه و احساس خوبی بهم دست نده و برام تبدیل شده بود به یک کار روتین که اصلا دوست نداشتم انجامش بدم و با اکراه انجامش میدادم مثل مشق نوشتن . و از اونجایی که اصلا دوست ندارم کاری که احساسی بهش ندارم رو انجام بدم و خودم هم میدونستم که این مدلی شکرگزاری کردن، اصلا درست نیست و جواب نمیده، سعی کردم به مدل خودم انجامش بدم و هروقت که حسّ نوشتن داشته باشم و با نوشتن ارتباط بگیرم، یه آهنگ لایت آرامشبخش میزارم تو گوشم و صفحهها پر میکنم و شکرگزاری میکنم و پر از احساس خوب میشم .هر وقت حسّ صحبت کردن با خدا داشته باشم، تو درونم با خدا حرف میزنم و شکرگزاری میکنم . هروقت چیزی، شرایطی، منظرهای نعمتی، زیباییای و ….. تو زندگیم میبینم که بهم حسّ خوب میده، سریعا چشمهام رو میبندم و از ته قلبم شکرگزاری میکنم. خیلی وقتها آهنگ آرامشبخش لایت خودم رو میزارم تو گوشم و در خلوت خودم دراز میکشم و چشمهام رو میبندم و غرق در شکرگزاری و دیدن نعمتهای زندگیم و تجسّم خواستههام میشم. با این روشهای خودم به شدّت ارتباط میگیرم و وقتی غرق در این احساس ناب شکرگزاری میشم، احساس میکنم یه نسیم خنک تو قلبم در حال وزیدنه . واقعا احساس خیلی خوبی داره وقتی شکرگزاری رو با احساس و از اعماق قلبمون انجام میدیم . البته بارها هم شده که وقتی حالم بد بوده و استرسی داشتم و چیزی فکرم رو مشغول کرده بود، اصلا با هیچ کدوم از این روشها ارتباط نگرفتم . یه چیز دیگهای که در مورد شکرگزاری، با تمرین آگاهانه در خودم ایجاد کردم، این بود که مثل استاد، در هر شرایطی از لفظِ (خدا رو شکر ) استفاده میکنم . اوایل آشنایی با استاد که میدیدم استاد مدام از این لفظ استفاده میکنه، اصلا باهاش ارتباط نمیگرفتم و یه جورایی برام بیمعنی و ناملموس بود. بعدها که خواستم همین رفتار رو در خودم ایجاد کنم و مدام از لفظ (خدا رو شکر) استفاده کنم، اوایل که خیلی حس نمیگرفتم باهاش، باید آگاهانه تلاش میکردم تا یادم نره که بگم (خدا رو شکر ). ولی به مرور که روی خودم کار کردم، این کار تبدیل شد به یک عادت شیرین و لذتبخش برام که احساسات خوب من رو بهم نشون میداد و الان حتی وقتی یک نفر راجب خودش تعریف میکنه و راجب موفقیتها و دستاوردهای روزانهش میگه و یا هر چیزی که یک لحظه بهم حس خوب میده، من ناخودآگاه میگم (خدا رو شکر) و این لفظ، احساس خوبم رو چندین برابر میکنه و احساس سپاسگزاری بهم میده .
موضوع بعدی که در این فایل مطرح شد،وابستگی بود. (وابستگی یعنی هر شکلی از منتظر بودن برای لذت بردن از زندگی، که به یک عامل بیرونی وصل باشه ) هر چیزی که نبودش باعث بشه ما از زندگی لذت نبریم، یعنی وابستگی به اون چیز . وابستگی یعنی احساس خوبت رو، لذت بردن از زندگیت رو، گره بزنی به وجود یک چیز دیگه، یک شخص دیگه. وابستگی ما آدمها فقط به یک شخص خاص نیست، وابستگی فقط تو رابطهی عاطفی نیست. وابستگی فقط به شریک عاطفی، پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند و یا هر آدم دیگهای که بهش احساس داریم نیست، البته که این نوع وابستگی به آدمها، از هر نوع وابستگی دیگه سختتر و نابودکنندهتر هست، بلکه ما به هر چیزی که احساس میکنیم به ما حس خوب و لذت میده، وابسته هستیم و در نبودش زندگی رو برای خودمون تلخ کردیم و از اون لذت نمیبریم. مثل وابستگی به مالواموالی که داریم، وابستگی به آرزوها و اهدافمون، وابستگی به داشتن خونه، ماشین و هر خواستهای که به ما لذّتی میده . خیلی از ماها، از جمله خود من، به خاطر وابستگی به آرزوها و خواستههایی که داریم و حتی وابستگی به شروع کسبوکار در حوزهی مورد علاقهم، وابستگی به مسافرت رفتن و گشتن، وابستگی به زندگی کردن در مکانی که دوست دارم، وابستگی به مهاجرت کردن و… زندگی و شرایط الانمون رو نمیبینیم و اونطوری که باید، ازش لذت نمیبریم و شکرگزارش نیستیم و بارها شده که با حس خوب، خواستهها و آرزوهام رو تجسّم و بهشون فکر کردم ولی چون وابستهی رسیدن بهشون بودم، در پایان تجسّم ، احساسِ غم و اندوه کلّ وجودم رو گرفته و ناخودآگاه اشکهام جاری شده و این نشون میده که من به شدّت وابسته به رسیدن به آرزوها و خواستههام هستم و لذت بردن از زندگیم رو گره زدم به حضور اون خواستهها در زندگیم و به هیچ عنوان در لحظه زندگی نمیکنم و به قول استاد، کسی که در این فضای وابستگی باشه و این خلا رو در زندگیش داشته باشه، تا ابد نمیتونه از زندگیش لذت ببره مگر اینکه باورهاش رو عوض کنه و برای خودش ارزش قائل باشه و در افکارش تجدید نظر کنه .
موضوع بعدی که در این فایل ارزشمند، استاد مطرح کردن، شریک داشتن در کسبوکار هست . از وقتی که شروع کردم به کار کردن و کسب درآمد، همیشه شریک داشتم ، اونم نه با افراد غریبه، بلکه اعضای خانوادهم . حتی در آخرین کسبوکاری که داشتم و از زیر صفر شروعش کرده بودم و به لطف خدا تا حدّ خوبی گسترشش داده بودم ، با یکی از عزیزترین و هممدارترین خواهرهام شریک بودم که به شدّت هم، همدیگه رو دوست داریم و بالای 80 درصد علایق و سلایقمون شبیه به هم هست ، ولی تمام مشکلات من و خواهرم و دعواها و دلخوریهامون دقیقا سرِ مسائل کاری و موضوع شراکتمون بود و طوری شده بود که کمکم این عشقِ بینمون داشت تبدیل میشد به دلخوری و کینه و رابطهمون رو به شدّت تحت تاثیر قرار میداد و اوضاع تا جایی پیش رفت که هردومون دوست داشتیم کسبوکارمون رو که تا حدّ خیلی خوبی پیش رفته بود رو رها کنیم و هرکسی دنبال علایق خودش بره و یه جورایی هردومون خسته شده بودیم از اینهمه اختلافنظر در مسائل کاری و بحث و گفتگو و راضی کردن همدیگه برای هر تصمیمی در حوزهی کسبوکارمون و از اونجایی که هردومون هم ، صددرصد به حوزهی کاریمون علاقه نداشتیم و هم از موضوع شراکت خسته شده بودیم، تصمیم گرفتیم کسبوکارمون رو جمع کنیم و هرکسی پی علایق خودش بره. و این بهم زدن موضوع شراکت، باعث شد عشق و علاقهی بینمون خیلی بیشتر از گذشته بشه و کاملا هممدار باهم، مسیر زندگیمون رو طی کنیم. به همین دلیل من به شدّت مخالف موضوع شراکت و شریک داشتن در کسبوکار هستم چون من با کسی که دوستش داشتم و به شدّت شبیه هم بودیم و کاملا باهم هممدار بودیم، در اکثر مسائل کاری اختلاف نظر داشتم و این موضوع باعث اختلاف نظر و دلخوری بینمون میشد، چه برسه به اینکه بخوام با یه آدم غریبه شریک بشم که شناخت کمی دربارهش دارم و اصلا نمیدونم در چه فرکانس و مداری هست . معلومه صددرصد شکست میخورم . موضوع دیگهای که به نظر من در مقولهی شریک داشتن در کسبوکار وجود داره، این هست که وقتی مدّت طولانی و همیشه در کسبوکارهات شریک داری، به مرور اعتماد به نفست رو از دست میدی از اینکه خودت به تنهایی بتونی یه کسبوکاری رو در حوزهی علاقهت شروع کنی و رشدش بدی. مسئلهای که برای خود من رخ داده و همش فکر میکنم خودم به تنهایی نمیتونم یک کسبوکار رو شروع کنم و باید در این مقوله خیلی روی اعتمادبهنفسم و باورهام کار کنم . بارها در اطرافیانم هم دیدم که با اینکه تواناییهای خیلی فوقالعادهای دارن، مدام دنبال شریک هستن و بارها بارها یک کسبوکار رو شروع کردن و تا حدّ خیلی خوبی رشد دادن و با اون شریک به اختلاف خوردن و همه چیز رو از دست دادن و دوباره از صفر شروع کردن ولی بازهم با یک شریک دیگه، و این الگوی تکرارشونده تو زندگیشون مدام تکرار میشه و باعث میشه هم، عمرشون تلف بشه و هم، اعتماد به نفسشون رفته رفته از بین بره با اینکه پر از توانایی و قابلیّت هستن .
موضوع بعدی که استاد در این فایل مطرح کردن، موضوع تبلیغات در کسبوکار هست. از وقتی یادم میاد در کسبوکار قبلیم اصلا علاقهای به تبلیغات و با زور و تقلا دنبال مشتری بودن، نداشتم . یه جورایی به حدّی علاقه ای نداشتم که اصلا بلدش هم نبودم و دنبالش هم نبودم و این علاقه نداشتن به حدّی بود که حتی اگه میخواستم به پیشنهاد دیگران تبلیغات بکنم، از تبلیغات جواب نمیگرفتم. اون زمان اصلا هم با این آموزشهای استاد و قوانین و… آشنا نبودم و اصلا نمیدونستم تبلیغات خوبه یا بده . فقط از تقلّا و زور زدن برای بدست آوردن مشتری بدم میومد. من و خواهرم، فقط سعی میکردیم بهترینِ خودمون رو ارائه بدیم . سعی میکردیم جنسهایی که ارائه میدیم، رفته رفته بهتر و باکیفیّتتر بشه . سعی میکردیم با مشتریها خوب برخورد کنیم و بهشون احترام بزاریم و خواستههاشون رو فراهم کنیم، سعی میکردیم فروشندههای خوبی تربیت کنیم، سعی میکردیم تو فروشگاهمون محیط تمیز و مرتب و آرامشبخش با دسترسی آسان و با امکانات راحتی خوب برای مشتریها فراهم کنیم. و مواردی از این قبیل که به صورت تکاملی سعی میکردیم در کسبوکارمون پیاده کنیم و این باعث شده بود که خدا رو شکر ما مشتریهای خوب و وفادار زیادی داشتیم و حتی با اینکه در خیلی موارد قیمت اجناس ما بالاتر از سایر همکاران بود، ولی باز هم ما مشتریهای خودمون رو داشتیم . حتی یادمه در زمان کرونا که اکثر همکاران تعطیل کردن و خیلیها هم اصلا مشتری نداشتن، مشتریهای ما با ماشین یکراست میومدن جلوی فروشگاه ما و بدون اینکه جای دیگه برن، با عجله و حتی ترس و لرزِ شرایط کرونا، خرید چندین ماهشون رو از ما میکردن و میرفتن ویا حتی ما مشتریهایی از شهرهای دیگه داشتیم که سالی یکی دوبار میومدن شهرما و خودشون میگفتن ما خریدهامون در اون صنف رو نگه میداریم وقتی اومدیم شهر شما، از شما بخریم. این درحالی بود که ما اصلا تبلیغی نداشتیم . خدا روشکر
الان هم نمیدونم واقعا تبلیغ خوبه یا بده، نیاز هست یا نه ، فقط تجربهی خودم رو گفتم و اینکه میدونم اگه هنوز تکامل طی نکرده باشیم و آماده نباشیم و بخوایم برای کسبوکارمون تبلیغات کنیم، نه تنها نتیجه نمیگیریم، بلکه پولمون هم سوخت میشه . و نکتهای که استاد در اینجا اشاره کردن، این بود که ( شما اگر وابسته نباشید به اینکه هرچه سریعتر مشتری فراوان در کسبوکارتون داشتهباشید و عاشق کارتون باشید و اون رو درست و باکیفیّت و عالی انجام بدید و روی باورهاتون کار کنید، در اینصورت اون خدایی که همهچیز رو مدیریّت میکنه، آدمها و مشتریهای مناسب رو به کسبوکار شما هدایت میکنه . همون خدایی که غذای یک مورچه رو در دل خاک بهش میرسونه. ) باز هم نکتهی وابسته نبودن … وابستهنبودن ، که پاشنهی آشیل همهی آدمها، مخصوصا خودِ من هست . چسبیدن و وابسته بودن به خواسته .
مهمترین مانع ما برای دریافت هدایتهای خداوند، احساس عدم لیاقت هست و تا وقتی که احساس لیاقت نکنیم نمیتونیم آگاهیها و الهامات و هدایتهای خداوند رو دریافت بکنیم. من به شخصه با تمام وجودم احساس میکنم که بزرگترین مانع که باعث شده من نتونم به اون شکلی که دوست دارم، با خدا ارتباط بگیرم و حتی به خواستههایی که دوست دارم برسم ، همین احساس عدملیاقت هست . به حدّی در این حوزه نیاز دارم روی خودم کار کنم که بعد از دهها بار گوش کردن و تعمق در جلسات 1 و 2 دورهی احساس لیاقت، بازهم وقتی بهشون گوش میکنم، برام تازگی داره و اصلا دوست ندارم از این دوجلسه فراتر برم، چون پاشنهی آشیل من همین دو جلسهست ، حالا بماند، جلسات بعدی دوره .
کسی که نتونه از خودش و توانمندیهاش تعریف بکنه، نمیتونه به هیچ جایی برسه. هروقت خواستیم از خودمون و توانمندیهامون و دستاوردهامون حرف بزنیم، سریع بهمون برچسبِ آدم از خودراضی و مغرور زدن . و این باعث شده تمرینی مثل آگهی تبلیغاتی، برام بشه یک ترس و فوبیای بزرگ که در هر قدمی که به صورت تکاملی برای اجراش برمیدارم، احساس میکنم یک بار سنگین رو دارم روی دوشم حمل میکنم و سختم هست ولی احساس میکنم که هرچقدر که بهش نزدیکتر میشم، یک ذره احساس سبکی میکنم و به خودم افتخار میکنم . امیدوارم با کمک خدا روزی بتونم پا روی این ترسم بذارم و با افتخار و اعتمادبهنفس، این تمرین رو اجرا کنم. خدایا حالا که اعتبار همهی این توانمندیها و دستاوردها و نتایج و نعمتهایی که داریم، به خودت برمیگرده، پس خودت هم کمک کن و قلبم رو محکم کن تا پا روی ترسم بذارم و این تمرین رو اجرا کنم و از خودم که ، هرآنچه دارم از آنِ توست، جلوی دیگران تعریف کنم .
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.
خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر همه چیز .
در پناه الله یکتا