سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:
- چطور بدون سرمایه، کار را شروع کنم؛
- اصول رونق کسب و کار؛
- سرمایه های درونی که لازمه شروع کسب و کار شخصی است؛
- اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارند، نگاه ما به آن اتفاقات است که به آنها معنا می بخشد؛
- اصول بهبود کسب و کار؛
- مهمترین باور برای اتصال به خداوند؛
- روی توانایی ها و علائقت سرمایه گذاری کن؛
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر رد پای شما در گام دوم هستیم
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | سودمندترین سرمایه گذاری207MB18 دقیقه
- فایل صوتی live | سودمندترین سرمایه گذاری17MB18 دقیقه
باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی زیبا و همه ی دوستان
روز دوم خانه تکانی ذهن.
من از بچگی واقعا علاقه داشتم ،خودم به صورت مستقل کار کنم و بیزنس داشته باشم
باورم این نبود ک حتما شرایطه خاصی داشته باشم که شروع کنم
باور بدتری داشتم
از بچگی،شنیده بودم فلانی شانس اورد
فلانی خیلی تلاش میکنه صب میره شب میاد
فلانی یه شوهر پولدار کرد
فلانی پارتنر داره همش براش خرج میکنه
…
کاری به این موضوع ندارم ک اون ادمها در مداره همچین روابط پر از ثروتی هستن وشکرو البته ک قضاوتم نمیکنم چه خوب چه بد!چون ظاهره هیچ چیز،واقعیت رو بما نمیگه.
جدا ازینموضوع،این باور در من به صورتی شکل گرفته بود ک یکی دیگ باید باشه ک برای تومحیا کنه و البته این با قلب من،در تناقض بود
این خواسته درمن شکل گرفته بود ولی بامن هم جهت نبود
حس میکردم اگه خودم کاری برای خودم نکنم،چه قدر مصرف گرا هستم
چه قدر از این قدرت خدا،استفاده نمیکنم
خیلی حسای بده دیگ…
در برزخه بدی بودم
از بیرون منتظره ،ی رابطه ای مثل روابط مورد دلخواه و قابل قبول بقیه،از درون پاشو حرکت کن و خودت بساز هرچی میخوای،حتی اگه رفتی توی رابطه…
در جواب خواسته ی قلبم،این نجوا میومد و البته که رو حساب تجربه و دیده ها وشنیده ها،که تو شانس نداری،تو همیشه باید زور بزنی زجر بکشی کار کنی..
ولی واقعا قلبم میگفت ندا تو تعصب داری رو خودت.برو شروع کن..
از نظر وضعیت مالی خانوادگی،وضعیت خوبی داشتیم
محیا بود
ولی من قلبم و مغزم در جنگ بودن
یادمه دوره دبیرستان،یواشکی با مترو رفتم تا نزدیک کرج،ازشون سفارش کار گرفتم ک پاکت پول درست کنم..
فقط همش میخواستم ی کاری کنم
هرچند ک مامانم فهمید و کلی طبق روش مادرانه ی خودش،من اونکارو ول کردم
یکم بعدتر ،رفتم نمایشگاه کتاب و فروشندگی کردم و مدیر اونکار ازم درخواست کرد ک در دفترشون مشغول بشم و بازهم سر باگ ها و اون برزخ،ادامه ندادم
یکم بعدتر،رفتم دفتر فروش تجهیزات شهری،و شروع کردم به ارتباط با شهردارهای مختلف کشور
و بازم بخاطر اون برزخی ک خودم با باورهای غلط ساخته بودم رها کردم
یکم بعدتر رفتم یک نمایندگی فروش مبلمان ترک، که کمترین ست مبلمان 3میلیارد بود ومن خیلی راحت میفروختم و فاکتور میزدم
و بازهم …
بعدتر رفتم قنادی زدم شغل اجدادیمون که تایید شده ی خانوادم بود و منم که پره باگ،چه خوب ک خانوادم تایید کردن…
ولی خورد به کرونا و جم کردم..
نکته ی جالب اینه ک در تمام همه ی این دوران ها من،هروز ورزشمو میکردم
از همون دبیرستان
در همه شرایط
و اونجا بود ک جسارت دادم به خودمو رفتم توی دلش
شروع کردم ب مطالعه
دوره های مختلف شرکت کردن و در نهایت.الان بیزنسمه و باشگامو دارم
و چقدر با نوشتن این کامنت به خودم افتخار کردم که هر دفه چقدر از همون شروع،کارهایی ک میکردم با کیفیتتر میشد
هی پاییین تر نرفتم
هر دفه بهترو مدار بالاتر
ولی خب هنوز خودمو نشناخته بودم
خدارو درک نکردم بودم
برگی بودم در باد…
در نهایت من علاقمو کردم بیزنسم
در نهایت ،همون قدمهای کوچیک ،همون ورزشهای هروزه من،نتیجه ساختن
پس تقلایی نیس
فقط باید انجام بدیم
خودش ساخته میشه خودش گفته میشه
من کی فک میکردم یه روزی از ورزش پول در بیارم؟
مخصوصا با باورهای خانوادم ک فقط قنادیو شغل میدونستن،من حتی اون یکساعت ورزشو یواشکی میرفتم ولی میرفتم..
هرکاری ک با عشق انجام بدیم و در هر شرایطی ادامش بدیمو خسته نشیم،اون کاره ماست
اون دره نعمته ماست
و حالا این روزها،باور دارم ک الهامات میان برای پیشرفت کردن
برای بهتر شدن
برای ثروت بیشتر
چون با اموزها،انرژیمو هدر تبلیغو شواف و جلب شاگرد نمیکنم
هروز توی باشگاهه کوچک اما پر از عشقم،تمرینمو میکنم
بعد به زبون انگلیسی،یه جزوه دارم در جهت کارم
مطالعه میکنم هم علمم بالا میره هم زبانم قوی میشه
تمام تمرکزو عشقو انرژیمو میذارم برای همون تعداد شاگردی ک میان پیشم تا اینک تلاش کنم نشون بدم من باشگاه دارم
من تابلو ندارم
بنر نزدم
یه در معمولیه که هروز با عشق میرم بازش میکنم و سلام گرم میدم و با عشق راهی میکنم شاگردامو میبندم
نکردم اینکارارو..
ای مردم توروخدا بیاین
ببینین چقدر قشنگه
ببینین من چقدر خفنو خوبم
ببینین من چقدر بلدم خوب اموزش بدم
نه بخدا
اینا واسه ندای قبل بود
الان ایمان دارم ک فرکانسا کارارو انجام میدن
الان ک دارم تایپمیکنم ذره ای دلهره و شک نمیاد که نکنه جوره دیگ باشه
ولی قبلا چرا ،این بود و سریع ساکتش میکردمو میگفتم ذهنه من حق داری اینجوری بگی،چون یه عمره دورت پر از ادمهایی بوده ک اینکارارو میکردن و البته نتیجه ام میگرفتن!
ولی تو میخوای با زجر نتیجه بگیری!؟
تو تمرکزت روی خودت باشه
و البته ک تکامل
تکامل مهمترین عامله برای درست تصمیم گرفتن
من یهو نکفتم خب اکی ی مدرکه یه هفته ای گرفتی برو شروع کن باشگاه بزن
یا اصلا ادعای مربیگری کن
نه روالشو رفتم
پله پله..
و حالا توی نقطه ای هستم ک کشتی گیرو فوتبالیست،رزمی کارو شناگر.خانه دارو … با اعتماد کامل بمن، برای اهدافشون میانو تمرینمیکنن