live | سودمندترین سرمایه گذاری

سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:

  • چطور بدون سرمایه، کار را شروع کنم؛
  • اصول رونق کسب و کار؛
  • سرمایه های درونی که لازمه شروع کسب و کار شخصی است؛
  • اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارند، نگاه ما به آن اتفاقات است که به آنها معنا می بخشد؛
  • اصول بهبود کسب و کار؛
  • مهمترین باور برای اتصال به خداوند؛
  • روی توانایی ها و علائقت سرمایه گذاری کن؛

 

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر رد پای شما در گام دوم هستیم


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | سودمندترین سرمایه گذاری
    207MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی live | سودمندترین سرمایه گذاری
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

739 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محسن فصاحت» در این صفحه: 4
  1. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    بیا تا که غزل نوش کنیم

    آواى خـوش چـکاوکان گوش کنیم

    برخیز که خورشید طلوع کرد به مهر

    هر نکته به جز عشق فراموش کنیم

    چه شکوهمند است و قابل تحسین این رسالت زیبا و ماندگار که چون بذری کاشته و جوانه می زند و شکفته می شود و سراسر سود است و سرور و سما…

    ضمن عرض سلام و ادب و احترام و تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش خصوصا دوشیزه مکرمه خانم شایسته عزیز که اگر اجازه بدهند در این کامنت از مقاله ایشان استفاده کنم،

    پیشنهاد من این است که اگر می توانید هر روز مقاله عزت نفس که در مطلع دوره عزت نفس در بخش محصولات گفته شده را در یادداشتهای تان کپی کنید و اصلا در دفتری یادداشت کنید که نقشه یک گنج واقعی است.

    در این مقاله خانم شایسته عزیز

    موفقیت و خوشبختی را برآیند باورهای قدرتمند کننده و عزت نفس که منجر به دیدن و نگرش صحیح و توحیدی می شود و از همه مهمتر انتخاب و تصمیم های درست و شور و شوقی وصف ناپذیر است که ما را از مکانی که هستیم سوق می دهد به عالیترین مکان و زمان ..‌.

    بنابراین رسیدن به خواسته ها و خوشبختی و موفقیت و رشد شخصیت ؛

    نتیجه :

    یک فرایندی است که از برآیند؛

    تصمیم ها و انتخاب های هوشمندانه تر، مطمئن تر و مقتدرانه ، بموقع و بجا به دست می آید ،که از تمرین و تمرکز در تقویت عزت نفس و ساختن باورهای قدرتمند کننده ای به وجود آمده که به مرور در ما شکل می گیرد و تا بی نهایت ادامه دارد.

    به قول انیشتین ،

    هیچ چیز اتفاق نمی‌افتد ،اگر حرکتی نباشد.

    و اما بنگریم قسمتی از این مقاله زیبا را که شنیدن دوباره آن برای استاد گرانقدر و خانم شایسته مکرمه و شما عزیزان و سروران و حتی خودم هم خالی از لطف نیست :

    /آن هم از قاب یک کامنت و دیدن از زاویه دیگر/

     «««««««««««««««««»»»»»»»»»»»›»»»»»»

    «عزت نفس بالاترین اولویت را دارد که‌، لازم است اولین قدم‌ها برای تغییر‌، از آنجا برداشته شود.

    موفقیت‌(تحقق خواسته‌های واقعی)، ثمره‌ی همراه شدنِ باورهای قدرتمندکننده و در رأس‌شان‌، عزت نفس راستین‌‌ با‌، «انگیزه‌ و شور و اشتیاقی»‌ است که برای تحقق آن خواسته‌ها داریم. وقتی این فرمول تکمیل باشد‌، نتیجه‌ مد نظر‌، 100٪ رخ خواهد داد. به همین دلیل ساده و منطقی می‌توان فهمید که همواره «موفقیت» و «رشد شخصیت»‌، دو موضوع موازی با هم هستند که همزمان با هم شکل می‌گیرند.

    در حقیقت‌، ذاتِ ما که به دنبال تجربه‌ی بخشِ بزرگتر درونش‌، از طریقِ شناخت خواسته‌ها و تحقق آنهاست‌، خود به خود این انگیزه را از طریق برخورد با تضادها‌ ایجاد می‌کند. زیرا انگیزه‌، فرمول حرکت است و حرکت تنها راهِ رشد.

    اما آنچه که به این انگیزه‌ها تداوم می‌بخشد و آنها را در مسیر صحیح جهت دهی می‌کند‌، باورهای قدرتمندکننده‌ای است که عزت نفس‌مان را به گونه‌ای می‌سازد که‌، قادر به قدم‌ برداشتن برای آن خواسته‌ها و ادامه دادن تا تحقق‌شان می‌شویم.

    و در مقابل‌، آنچه انگیزه‌های ما را می‌کُشد و قدم‌های‌مان را متوقف می‌سازد‌، کمبود عزت نفس است.

    کمبود عزت نفس‌، برگرفته از تجارب‌ شکست‌های قبلی یا تلاش‌های به ثمر ننشسته‌ای است که‌،‌ راهکارها و شیوه‌های باورهای محدودکننده‌‌ی ما‌، برای تحقق آن خواسته‌ها بوده است. باورهای محدودکننده‌ای که جدا از ذات ماست که از جنسِ خداوند است و خالق. اما ذهن در معادله‌ی نتیجه گیری‌های ما‌، با بدجنسیِ تمام‌، تنها بخشِ «نتوانستن‌هایمان» و «از عهده‌ برنیامدن‌هایمان» را به تصویر می‌کشد و پررنگ می‌کند بی آنکه صحبتی از نقشِ پررنگِ باورهای محدودکننده در آن نتوانستن‌ها و آنها را هم در معادله‌ی این نتایجِ نادلخواه بگنجاند یا توانایی ما در تغییر آن باورهای محدودکننده را به خاطر بیاورد.

    به همین دلیل است که عده ی زیادی از آدمها در جایی از مسیر‌، دست از ادامه برمی‌دارند. یعنی به «جنسی از پذیرش» می‌رسند که از بی‌ایمانی می‌آید و ناخواسته‌های حاصل از باورهای محدودکننده را به عنوان سرنوشت بدون تغییرشان می‌پذیرند.

    چون به این نتیجه می‌رسند که تصمیمی که سرنوشت برای آنها گرفته کاملا بر خلاف خواسته‌های آنهاست و بدتر از همه می‌پذیرند آنچه به واقعیت می‌پیوندد و خواهد پیوست‌، «تصمیم و اراده‌ی سرنوشت» است و نه خواسته‌ و اراده‌ی آنها.

    البته باید ذکر کنم که اگر ذهن همواره مشوق و انگیزاننده ی ما برای ادامه دادن و شیوه‌های صحیح را پیدا کردن و دنبال کردن بود‌، دیگر مفاهیمی چون «کنترل ذهن‌، پروراندن عزت نفس و ایمان»‌، نه وجود خارجی داشت و نه ضرورتی به ایجادشان بود.

    به همین دلیل است که قرآن برتری آدمها را با ترازوی «تقوا به معنای کنترل ذهن» تعیین می‌کند.

    نکته‌ی مهمی که ذکرش برایم جالب است این است که‌، چند روز پیش‌، وقتی با استاد عباس‌منش درباره‌ی مهم‌ترین عامل رشد صحبت می‌کردیم‌، ایشان-حتی درباره‌ی خودشان- از میان تمام عوامل‌ و آیتم‌هایی که می‌توان برای رشد و ارتقاء کیفیت زندگی‌مان در تمام جنبه‌ها‌ برگزید و برای همیشه به کارکردن و بهبود آن همت گماشت‌‌‌- با اختلاف بسیار- اولویت را به «عزت نفس» اختصاص داد.

    زیرا عزت نفس یعنی رسیدن به بالاترین درجه توانایی در کنترل ذهن- به عنوان «بالاترین توانایی و نقطه‌ی برتری انسان».

    منظورم کنترل ذهن‌، هم در «ناامید نشدن» از ناتوانی در تحقق خواسته ها و هم «بی‌انگیزه نشدن» به خاطر تحقق خواسته‌های بسیار و ادامه دادن به مسیر رشدِ بیشتر‌‌، از طریق رسیدن به درجه‌ای اعلی‌تر از عزت نفس است.

    برای همین‌، این روزها که در حال بروزرسانی آگاهی‌های دوره عزت نفس هستیم‌، تصمیم گرفتم با نوشتن این مقاله‌، موضوعات مهمی را در این باره‌، به خودم یادآوری و با شما به اشتراک بگذارم‌، که خیلی راحت فراموش می‌کنیم و به خاطر فراموش کردن‌شان‌، به دردسر‌هایی می‌افتیم که تمرکزمان را-لااقل برای مدتی- از اصل برمی‌دارد و در دام چرخه‌های معیوب از ناخواسته‌های زنجیره‌ای گرفتار می‌کند.

    به طور کلی‌، ذهن‌ ما در طی سالیان توسط پیش‌فرض‌ها و کدهایی برنامه نویسی شده که‌، می‌توان آنها را نگرش‌، باور‌، فرمول یا دلایلی نامید که به عنوان اصل یا واقعیت درباره‌ی «شیوه‌ی پدید آمدن رخدادهای زندگی‌مان»‌، انتخاب کرده‌ایم. دلایل و نگرش‌هایی که اکثراً برچیده شده از تجارب اطرافیان‌مان است تا خودمان و آنقدر آرام آرام ذهن‌مان را کدنویسی کرده‌اند که‌، حتی خبر نداریم هم اکنون نسخه‌ی دیگری از همان اطرافیانی(والدین‌، دوستان و …) شده‌ایم که عیب و ایرادهایشان را نقد می‌کردیم و مطمئن بودیم هرگز به شیوه‌ی آنها زندگی نخواهیم کرد.

    غافل از اینکه همان الگوها الان بخش مهمی از موجودیت‌مان را تشکیل داده‌اند که تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی‌ِ زندگی‌مان شده است. منتها با دلایلی متقاعد کننده که ذهن‌مان طراحی کرده تا دلیلِ ناخواسته‌هامان را توجیه کند و مسئولیت تغییر این شخصیت را از دوش‌مان بردارد و به موضوعاتی مثل شانس‌، سرنوشت‌، دولت‌، خانواده‌ای که در آن متولد شده‌ایم‌، اقتصاد‌، جو جغرافیایی و… ربط بدهد.

    این قالب  کم و زیاد دارد‌، اما همیشه هست. هربار که با تمرکز برای کنترل ذهن‌مان زمان‌، انرژ‌‌ی و تعهد خرج می‌کنیم‌، این کدها به حالت معلق درآمده و غیر فعال می‌شوند و به همان نسبت نیز‌، تجارب زندگی‌مان را دستخوش تغییراتی مثبت قرار می‌دهد. اما به محض رها کردن ذهن‌، دوباره روز از نو و روزی از نو آغاز می‌شود.

    یعنی این پیش‌فرضها‌ آنقدر به ذهن‌مان چسبیده‌‌اند و با ما یکی شده‌اند که‌، با اندک غفلتی اصلمان را به کلی فراموش و از قالب حقیقی‌مان- که بخشی از خداوند به معنای منبع همه‌ی قدرت‌ها و نعمت‌هاست و رابطه‌مان با او همیشگی است- خارج می‌شویم.

    به طور کلی‌، برخی از این باورها(پیش‌فرض‌ها) قدرتمندکننده و برخی محدودکننده‌اند. آنچه مسیر زندگی مان‌، رفتارها وعکس‌العمل‌های‌مان و در یک کلام‌، جنس عمده‌ی تجارب زندگی‌مان را در تمام جنبه‌هایش مشخص می‌کند‌، برآیندی است از این باورهای قدرتمندکننده و محدودکننده‌، که ناآگاهانه در ذهن‌مان کدنویسی شده است.

    خبر بد این است که این برآیند‌، غالباً محدودکننده است. یعنی کفه‌ی باورهای محدودکننده‌، غالباً بسیار سنگین‌تر است از باورهای قدرتمندکننده.

    به همین خاطر‌، سهم اکثریتِ افراد‌، از اینهمه موهبت‌هایی که در قالب‌، ثروت(به معنای توانایی برطرف کردن نیازهای مالی)، سلامتی‌ و عشق مسخرمان شده‌، تا‌ از لحظه‌های بودن‌مان در این کالبد جسمانی لذتِ بیشتری ببریم‌، خودمان و خواسته‌های‌مان را کشف و با تجربه‌شان بزرگتر شویم و به آرامش برسیم‌، بسیار بسیار ناچیز است.

    به همین خاطر زندگی اکثریت افراد‌، به جای تجربه خواسته‌ها‌، به درگیری برای مشکلاتی می‌گذرد که‌، تله‌ی آن باورهاست؛

    ‌به همین خاطر اکثریت افراد‌، غالباً در مدار اتفاقات‌ و شرایطی قرار می‌گیرند که‌، نمی‌خواهند؛

    به همین خاطر‌، هرچه در این مسیر پیش می‌روند‌، خواسته‌های‌شان کوچکتر و حسرت‌های‌‌شان بزرگتر می‌شود؛

    این پیش‌فرض‌ها که ندانسته و نسنجیده‌ باورشان کرده‌ایم و زندگی‌مان را روی پایه‌های لرزان و سُست‌شان بنانهاده‌ایم‌، واقعیت‌ را اینطور به ما معرفی و دیکته کرده‌ که:

    فلان بیماری فقط با فلان شیوه بهبود می‌یابد. پس اگر بیمار هستی اما به آن شیوه دسترسی نداری‌، خبری از بهبودی نیست؛

    استقلال مالی‌، فقط حاصل انجام فلان کار یا داشتن فلان فرصت است‌، پس اگر مهارت یا امکانات انجامش را نداری‌، بیهوده تلاش نکن‌، چون خبری از استقلال مالی نیست‌، چون ثروتمندان را در این کسب و کارها و مهارت‌ها یافته‌اند‌، بی آنکه از باورها‌، تلاش‌های ذهنی و فرایند تکاملی‌ای خبرداشته باشند که آن افراد برای رشد‌، پیموده‌اند؛

    فلان خواسته‌ات‌، فقط توسط فلان فردِ خاص یا از طریق فلان شیوه‌ی خاص محقق می‌شود. پس راهی برای دسترسی به آن فرد خاص‌، راضی نگه‌داشتن فلان گروه به منظور دسترسی به آن شیوه پیدا کن‌، وگرنه خبری از خواسته‌ات نیست؛

    خوشبختی تو فقط با حضور فلان فرد یا رخ دادنِ فلان اتفاق در زندگی‌ات ممکن است‌، پس یا برای داشتن‌اش تقلا‌ می‌کنی‌، سرسختی می‌ورزی و زجر می‌کشی یا عطایش را به لقایش می‌بخشی؛

    می‌بینی!

    هنوز نفهمیده‌ایم پیمانه و ترازویی که ذهن‌ به دست مان داده تا مواد اولیه خواسته‌هایمان را با آن اندازه بزنیم‌، معیار و مقیاسی اشتباه است. (برای درک بهتر موضوع‌، فقط تصور کن برای درست کردن نان‌، پیمانه آرد‌، با پودر خمیرمایه جابه جا شود. یعنی 3 قاشق غذاخوری آرد با 3 لیوان پودر خمیر را برای درست کردن نان‌ بکار ببریم).

    به همین دلیل مواد اولیه‌ای که برای محصول‌مان خرج می‌کنیم‌، هیچ تناسبی با هم ندارند. پس نباید هم- نتیجه خوب که هیچ- اصلاً اتفاق نیفتد و فرسنگ‌ها با آنچه انتظارش را داریم‌، فاصله داشته باشد.

    می‌بینی!

    همه‌ی آنچه بر کیفیت زندگی‌ات تأثیر می‌گذارد- در لایه‌های عمیقِ ذهن تو- در دست همه هست و به همه چیز بستگی دارد‌، الا خودت. همه عامل (مثبت یا منفی) هستند‌، الی ذهنیتِ خودت و این همان دام بزرگی است که‌ افراد زیادی، دست و پای‌ خود را با بندهایی تمام نشدنی‌اش نه تنها گره-که- کور گره زده‌اند.

    حتی ما که اینجا در جمع این خانواده هستیم و به خیال خودمان تا حدّ خوبی نقش باورهای خودمان را در سرنوشت‌مان فهمیده‌ایم و حتی تصور می‌کنیم باورهای قدرتمندکننده‌ای هم ساخته‌ایم.

    اما همه‌ی این خیالات خام و نقش بازی کردن‌ها و ادای ایمان داشتن‌ و قوانین را شناختن‌ها‌، تا زمانی است که اوضاع مرتب است. به وقتِ بزنگاه‌، نوبت به عمل که می‌رسد‌، اوضاع که از کنترل خارج می‌شود و تضادها که احاطه‌مان می‌کند‌، دوباره همان ترس‌ها‌، تردیدها‌، پیش‌فرض‌ها و نگرش‌های قدیمی به عرصه بازمی‌گردد‌، سکّان را به دست می‌گیرد و ما را مثل مترسک معرکه‌، به محاصره‌ی خود در می‌آورد.

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که قدرت احساس خوب را می‌دانستم؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که تضمین نمی‌خواستم چون می‌دانستم وقتی قدم اول را بردارم‌، قدم دوم به من گفته می‌شود؛

    انگار نه انگار من همان فردی هست که می‌دانستم تجارب من‌، چیزی جدا از جنس باورهایم نخواهند بود؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که بازی‌ِ فرکانس‌ها را فهمیده بودم و خودم را در کنترل کانون توجه‌ام‌، توانا می‌دانستم؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که فهمیده بودم‌، اگر این بیماری را باور نکنم‌، اگر از این ناخواسته روی برگردانم‌، لاجرم از زندگی‌ام بیرون می‌رود؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که دستِ ذهنم را خوانده بودم و با «معیار قرار دادنِ احساس خوب‌»، او را با هر قیافه‌ای در هر قالبی و با هر بَزَکی می‌شناختم؛

    بنابراین‌، تغییر-منظور تغییری بنیادین- که کفه‌ی باورهای قدرتمندکننده‌ را حتی اگر شده‌، کمی سنگین‌تر کند‌، پشتوانه می‌خواهد

    تغیییرِ بنیادینِ محدودیت‌های ذهنی‌ایِ که بارها از چاله‌شان درآمده و به چاه‌شان گرفتار شده‌ایم‌، ایمانی آهنین می‌خواهد تا دست از حساب و کتاب کردن با چرتکه‌ی ذهن‌مان برداریم و ترازو و پیمانه‌های ذهن را یک بار برای همیشه دور بریزیم.

    و این پشتوانه‌ و این جنس از ایمان،«عزت نفس» نام است تا مفهوم انا لله درک و پذیرفته شود.

    عزت نفس یعنی بازگشت به درون و کنار گذاشتن تمام باورها‌، شیوه‌ها و چگونگی‌های محدودکننده‌ای که‌، از دنیای بیرونی و از تجارب افرادی وام گرفته‌ایم که حتی باورهای‌شان و درون‌شان را نمی‌شناسیم.

    عزت نفس‌، یعنی رسیدن به هماهنگی میان ذهن و روح به کمک نادیده گرفتن و shift+delete کردن کدهایی که‌، در طی سالیان در ذهن انباشته‌ایم و اعتماد به شیوه‌‌ای که‌، به خاطر سادگی و در عین حال حجم زیاد مزیت‌هایش، بیش از حدّ خوب به نظر می‌رسد که حقیقت داشته باشد.

    عزت نفس یعنی رسیدن به مرحله‌ی اجرای توحید.

    توحید‌، بالاترین مرحله‌ی رسیدن به هماهنگی با قوانین خداوند‌ است؛

    توحید یعنی « ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»را باور کردن‌، وعده‌ی «أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» را درک کردن‌، یقین داشتن به غیب. یعنی نتیجه‌ای که طبق قانون هست‌- باید باشد و قطعاً می‌آید اگر صبر و صلوه و اعراض پیشه کنم و بدون داشتن تضمین‌، قدم بردارم- حتی اگر هنوز در دنیای بیرونی‌ام مشاهده نشده است.

    توحید یعنی‌، اجرای فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی و رسیدن به احساس سپاسگزاریِ قبل از مشاهده‌ی خواسته. (به خاطر ایمان به اینکه‌، طبق قانون و وعده‌ی بدون تغییر خداوند‌، به محض وضوح خواسته‌ای- بدون استثناء- آن خواسته اجابت می‌شود و در صورت نبودن مقاومت‌ها‌، دریافت هم می‌شود) و سپس مصداق أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ شدن.

    عزت نفس یعنی تجلی «لاخوف علیهم و لا هم یحزنون» بودن‌، به خاطر درک و اعتماد بی چون و چرا به ربّی که‌، هدایت ما را بر خود واجب کرده است و کیست قابل اعتمادتر و وفادارتر از خداوند به وعده‌ی خویش. (وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه)

    افرادی هستند  که چنین حدّی از ایمان و عزت نفس را ساخته‌اند‌، اما عده‌شان بسیار کم است.

    همان عده‌‌ی قلیلی که آنها را ابراهیم‌، عیسی‌، موسی‌ و محمد نامیده‌ایم

    همان ایلان ماسک‌ها‌، پروفسور سمیعی‌ها‌  و … که با پیمودن راه‌ خودشان و پرداختن به علائق‌شان‌، تأثیر قابل توجهی بر زندگی بشر گذاشته‌اند. این بالاترین حدّ از عزت نفس است که ساختنش‌، تعهدی غیرقابل مذاکره با هر ترفند‌، استدلال و برهانی را می‌طلبد.

    درست است که افراد قلیلی از عهده‌ی ساختنش برآمده‌اند‌، درست است فاصله‌ی بسیاری با این حدّ از عزت نفس داریم‌، اما این حدّ از عزت نفس‌، به وسیله‌ی برداشتن همان قدم‌های کوچک و آرامی پر می‌شود که همه‌ی ما در هر جایگاه و شرایطی‌، توانایی برداشتنش را داریم.

    و مهم‌تر از همه‌، با برداشتن هر قدم‌، نه تنها یک قدم از شرایط ناخواسته‌ی کنونی فاصله می‌گیریم‌، بلکه یک قدم به شرایط دلخواه‌مان نزدیک‌تر و شبیه‌تر می‌شویم. درک این موضوع‌، مهم‌ترین رازِ زنده نگه داشتن انگیزه و ایمان‌مان برای طی کردن این فرایند است.

    زیرا چنین حدّی از عزت نفس‌- بالاخره- چهره‌اش را به رهروان راستین و صبوری نشان می‌دهد که‌، اولاً«فرایند بودنِ» ساخته شدن چنین حدّی از تفاوت‌، چنین درجه‌ای از ایمان و چنین عمقی از عزت نفس را درک می‌کنند و قدم به قدم- بدون عجله‌، بدون مقایسه‌، بدون سنجیدن با معیارهای اشتباه‌- این مسیر را همواره می‌پیمایند و در برابر نجواهای ذهن‌شان استقامت می‌ورزند.

    ساختن چنین حدّی از عزت نفس‌، در درجه‌ی اول‌، پذیرش موجودیت انسانی‌ خود‌مان با تمام نقص‌ها و کمبودهایی که داریم و سپس به راه انداختن جهادی اکبر برای بهبود ضعف‌های شخصیتی‌‌مان و کاشتن و پروردنِ بذر عزت نفس در وجود‌مان است.

    ‌ساختن چنین حدّی از عزت نفس یعنی درک جایگاه فرکانسی و مداری‌ای که این تغییر را از آنجا شروع کرده‌ایم و سپس به جای مقایسه جایگاه‌مان با نقطه‌ی نهایی‌ای که دیگرانی که می‌خواهیم نتایج آنها را داشته باشیم‌ و ناامید کردن خودمان‌، نتایج مسیر را از این 7 و با درنظر گرفتن لحظاتی که در این مسیر مانده‌ایم‌‌، و کسرِ لحظاتی که از این مسیر خارج شده‌ایم‌، بسنجیم تا دچار توهم و توقع بی‌جا نباشیم و آگاه باشیم به اندازه‌ای که تمرین کرده‌ایم‌، تغییر می‌کنیم.

    زیرا عزت نفس همچون درختی کهنسال و از قبل رشد داده شده نیست که‌، بتوان آن را سفارش داد و- یک شبه- حیاط خانه‌ را با درختی تنومند و شاخه‌های سایه دارش آراست.

    بلکه عزت نفس‌، همان بذر ساده و در دسترسی است که در وجودت می‌کاری‌ و بی آنکه توقع داشته باشی روز بعد‌ درختی پربار از آن سر زده باشد‌، به مراقبت روزانه از آن ادامه می‌دهی.

    در یک کلام‌، صبر و صلواه(تأیید نشانه‌ها و از قلم نینداختن کوچکترین نکات مثبت) پیشه می‌کنی‌، با دیدن هر جوانه‌اش ذوق زده می‌شوی‌، انگیزه می‌گیری و با جدیّت بیشتری مراقبت‌های روزانه‌ات را ادامه می‌دهی.

    ‌مرور آگاهی‌های هر جلسه از دوره عزت نفس‌، در حکم جرئه‌ی آبی است که به پای جوانه‌ی عزت نفسی می‌ریزی که در وجودت در حال رشد است.

    هر تمرینی که در جلسات این دوره انجام می‌دهی‌، این نهال را هرس می‌کند‌، شاخ و برگ اضافه‌اش را می‌چیند‌، علف‌های هرز اطرافش را وجین می‌کند‌، خاکش را تقویت می‌کند و آرام آرام به سرعت رشد این نهال می‌افزاید.

    برای همین تمریناتی طراحی شده تا با انجامش‌، آگاهی‌های آن جلسه‌- به جای انباشته شدن به صورت اطلاعات در مغزت- تبدیل به بخش از شخصیت‌ات و رفتارهایت بشود.

    تمرینات دوره‌، آگاهانه‌ و هدفمندانه طراحی شده و به این دلیل چگونگی انجامشان با جزئیات کافی به شما توضیح داده شده‌، تا شما را به خودشناسی‌ای عمیق‌تر و دقیق‌تر از خودتان برساند و شما را از اول به خودتان بشناساند.

    به همین دلیل‌، قبل از انجام تمرین‌، ذهن‌تان به شما خواهد گفت که شما در آن موضوع‌، ضعف خاصی ندارید‌، پس نیاز خاصی به جدّی گرفتن آن تمرین ندارید و با اینکه این حربه‌ی همیشگی ذهن بوده است‌، اما عجیب است که ما باز هم با طناب این حربه‌ی نخ نما‌، به چاه می‌افتیم.

    اما وقتی تمرین را انجام می‌دهی و با جزئیات روی کاغذ می‌آوری‌، آنوقت به وضوح متوجه می‌شوی که حساب خانه از بازار چقدر جداست.

    بنابراین‌، در طی این فرایند و در طی جلسات این دوره‌، هر تمرینی که به هر بهانه‌ و استدلالی انجامش را از قلم می‌اندازی‌، سایه‌ای بر سر نهال نو رسته‌ی عزت نفس‌ات‌ می‌اندازد که‌، سنگینی‌اش نور را از این جوانه می‌رباید و نه تنها از سرعت رشدش می‌کاهد‌، نه تنها رنگ و رخسارش را زرد و پژ‌‌مرده می‌کند‌، حتی ممکن است به کلّی آن جوانه را بخشکاند.

    به عبارت دیگر‌، تغییر به معنای‌ «متفاوت از شیوه‌های قبلی عمل کردن»‌‌، ادامه دادن به این روند جدید و عادت‌های جدید ایجاد کردن است و این کار- به صورت خاص در بحث ساختن عزت نفس- فقط و فقط از طریق انجام و تکرارتمریناتی ایجاد می‌شود که با دقت‌، تفکر و با قصدِ رساندن شما به نقطه‌ای مشخص درباره‌ی خودتان‌، طراحی شده است. نقطه‌ای که بودن در آن‌، شما را آماده‌ی برداشتن قدم بعدی می‌کند.

    بنابراین‌، تنبلی در انجام تمرینات جلسات این دوره- که از بی‌انگیزگی می‌آید- در حکم غلبه‌ی شیوه‌‌ها و عادت‌های قبلیِ ذهن(باورهای محدودکننده)بر انگیزه‌ها و امیدهای درونی‌ای‌ است که به تازگی برای رشد در وجودت بیدار کرده‌ای.

    تمرین انجام ندادن‌، یعنی دست رد زدن به سینه‌ی موهبت‌هایی که به سمت‌ات دراز شده و انتخاب نکردن و دریافت نکردن درخواست اجابت شده‌ای که پیش رویت قرار گرفته است.

    انجام این تمرینات‌، تغییراتی در شخصیت و رفتارهایت ایجاد می‌کند که‌، آماده‌ی چرخش از مسیر بی‌حاصلی می‌شوی که‌، سالهاست ناآگاهانه در حال پیمودنش هستی و آرام آرام‌، پیمانه‌های ذهن را کنار گذاشته و پیمانه‌ی جدید و دقیقی برمی‌گزینی که قوانین جهان در دست‌ات گذارده است.»

    ضمن تشکر و قدردانی ویژه از خانم شایسته عزیز به خاطر تمام عشقی که بدون هیچ چشم داشتی به ما هدیه می دهند.

    تا دیداری دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محسن فصاحت گفته:
      مدت عضویت: 871 روز

      خانم شایسته عزیز در قسمت 18 تمرکز بر نکات مثبت نقشه گنج را رونمایی کردند و ایده این کامنت از اونجا گرفته شد البته من این متن را ذخیره داشتم الان فکر کنم تغییراتی در اون داده شده.

      به هر جهت غرض از یادآوری مطلب ایجاد باورهای قدرتمند کننده و بالا بردن عزت نفس و مرور دوباره یا خرید دوره عزت نفس بود به عنوان پیش نیاز و مقدمه مسیر پیشرفت.

      همچنین گفته« گوته» درباره اهمیت عزت نفس را یادآور شوم

      «اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،

      «اگر سالم نیستی، مهم نیست ،هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،

      «اگر زیبا نیستی ، مهم نیست ، چون برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،

      «اگر جوان نیستی، مهم نیست ،همه با چهره پیری مواجه می شوند»،

      «اگر تحصیلات عالی نداری ، مهم نیست ، با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،

      «اگر پست و مقام نداری، مهم نیست ،مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»،

      «اما، اگر «عزت نفس نداری»، متاسف باش چون هیچ نداری.»

      “گوته”

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    درود خداوند بر خانوم دکتر بنده صالح و توحیدی

    سرکار صالحی عزیز

    کامنت پاسخ شما به جناب عبادی دوست خونگرم و داداش گلم توجه من را به شما جلب کرد پیشنهاد می کنم در کنار درستون لوازم پزشکی خرید و فروش کنید حتی اگر فقط یک کالا را در نظر بگیرید مثلا انواع دستکش لاتکس ونیل نیتریل و فریزری و تخصص کسب کنید سایزها و یا ایرانی خارجی کیفیت و قیمت انواع برند و …

    حتی میتونین بعدا پزشکی مکانیک بخونین و دستگاهی را اختراع کنید منظورم اینه در کنار رشته خودتون وسایل مرتبط و یا کم کم کالای پزشکی

    انبار …. من می توانم تا فردا صبح ایده بدم برای شروع و استارت بیزینس حتی این دستکش را فست فود ها و رستوران و…..می خرند

    مثلا دستمال کاغذی به طور عمده یا کیلویی تمام بیمارستان ها مغازه ها اداره جات…..خریدارند از یک کارتن شروع کنید مثلا دستمال جیبی دانشجوها هم می‌خرند میتونین با فروشگاه دانشگاه هماهنگ کنید یا شرکت تعاونی ها و ….

    باز اگر مایل بودید یا سوالی داشتید بفرمایید

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    درود و سپاس بی حد خداوندی که جهان را به عنوان یک مدیر و مربی به خوبی هدایت می‌کند و درود بر ژینای عزیز

    در گفتگو استاد عباس منش با دوستان قسمت 60 تا 65 خانم آزاده طیبی عزیز به خوبی مفهوم پیشنهاد من را بیان کردند ایشان بدون اینکه نیازی داشته باشند از همان دوران دبیرستان مولد بودند استاد گرانقدر ما هم می فرمایند در هر حالتی باید ورودی داشته باشید یک بار با عده ای از نخبگان جلسه ای داشتم و آنها طرحی داشتند و به دنبال سرمایه گذار بودند و من در اولین برخورد جلسه را ترک کردم چون آنها خود را از ما بهتران می دانستند و نحوه برخوردشان جوری بود که طلبکارانه برخورد می کردند و به نحوی اصلا فنون مذاکره را نمی دانستند و از بالا به پایین نگاه می کردند و اصول اولیه بیزینس را نمی شناختند و نمی توانستند خود سرمایه بدست بیاورند و از توانایی خودشان پول بسازند موضوع این است که در همان کاری که علاقه دارید و یا حتی فعلا علاقه ای ندارید شروع کنید کلی چیز یاد می گیرید و ضمنا هدایت می شوید به کار بهتر و اینکه مولد هستید و ارزش خلق می کنید.افرادی را میشناسم در سن 12 سالگی دهه 90 بسیار توانمند هستند و به خوبی پول می سازند به هر حال مایلم این را به عنوان یک پیام و نشانه و پیشنهاد بدانید و مقاومت‌های ذهنی را کنار بگذارید و شروع کنید موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: