live | سودمندترین سرمایه گذاری

سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است:

  • چطور بدون سرمایه، کار را شروع کنم؛
  • اصول رونق کسب و کار؛
  • سرمایه های درونی که لازمه شروع کسب و کار شخصی است؛
  • اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارند، نگاه ما به آن اتفاقات است که به آنها معنا می بخشد؛
  • اصول بهبود کسب و کار؛
  • مهمترین باور برای اتصال به خداوند؛
  • روی توانایی ها و علائقت سرمایه گذاری کن؛

 

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر رد پای شما در گام دوم هستیم


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | سودمندترین سرمایه گذاری
    207MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی live | سودمندترین سرمایه گذاری
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

739 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه ۱۴۰۳» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 664 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی

    چقد این فایل ب موقه بود خدای من

    واقعا میزنه تو خال فایلهایی ک روی سایت قرار میگیره

    دقیقا الان چندروزه تو فکر کسب وکار هستم

    یک الگو دیدم مغزم سوت کشید خاستم کامنت بنویسم

    اما فایلهایی ک روی سایت بود جدید بودن متناسب بااین مبحث من نبود

    والان همون فایلی هس ک دلم میخاست آقا بگم من چی دیدم

    استاد کاملا تفاوت ذهن فقیر وذهن ثروتمند رو باچشمم دیدم درعرض 10 روز

    اولا من یک وسیله ای رو گذاشته بودم برای فروش توی سایت دیوار

    یک خانم افغانستانی ک سه سال اومدن ایران اومد خونمون واون وسیله رو از من خرید و از شرایط نامناسب مالی زندگیشون حرف میزد و اینکه ما افغانستانی هستیم واین حرفا …

    چندروز گذشت …

    مدرسه برای فرم لباس دخترم یک فیش ک یک آدرس توی جایی پایین شهر مشهدهست بهم داده بودن

    من اصلا نمیدونستم موضوع چیه قراربود شوهرم بره دنبال فرم اما اتفاقی ک بود ب نفعم شد مث همیشه تمام اتفاقات زندگیم ب نفعم رقم میخوره

    من رفتم برای گرفتن فرم …

    قبلا من یک بستنی فروشی دیده بودم توی کوه سنگی شاید الان مشهدی‌ها این کامنت رو بخونن بدونن کدوم بستنی فروشی هس اصلا جایی برای ایستادن ونشستن نیس

    باید فیش بگیری واسه بستنی قیفی صفی داره ک بی انتهاست واین بستنی فروشی دقیقا بین تمام بستنی فروشی های کوه سنگی هس

    چقد کارگر داره

    وهرموقه ب شوهرم گفتم من باید بفهمم این چ باوری ایجاد کرده ک این همه ملت میان اینجا فقط یکیش خوده من انگار اون بستنی فروشی ها رو نمیبینم

    و جواب شوهرم این بود که خب این دستگاه هاش آلمانی هست سفارشی از فلان جا براش آوردن ههههه

    بقول شما اگر الگویی هم باشه یه شکل دیگری نتیجه بگیره بازهم آدمها میگن نه خب این یکیه شانس داشته یا پارتی داشته یا مثلا دستگاهش خارجیه ..

    خب بریم سراغ داستان فرم مدرسه ..

    من رسیدم مخم سوت کشید این کارگاه خیاطی درپایین شهر مشهد ک شبیه ب یک خوابگاه بود تا مزون وکارگاه

    همه میدونن مشهد کلی مزون های لاکچری داره ومن فرم مدرسه سال قبل دخترم رو از بالاشهر بهترین مزون وگرون خریدم ک خیلی خلوت بود رفتم تحویل گرفتم برگشتم

    اما این کارگاه بود شبیه ب خوابگاه بود یک ساختمان قدیمی از سر خیابون تا خود کارگاه سه تا صف بود

    خوده من یک ساعت توی صف بودم

    اصلا تو کل زندگیم ندیده بودم اینجوری

    خدا میخاست این الگو رو بهم نشون بده عینآ

    ازبس ب خدا گفتم نشونه ای بهم بده تا بزنم تو دهن ذهنم

    چون خوده من خیاط تازه کار هستم اون هم ب لطف خدای مهربان به همین چرخ وهمین آموزش رسیدم

    اصلا وقتی برگشتم تمام اون جا جلوی چشمم مرور میشد تا دوسه روز

    والان دوباره یادم آمد

    اون کارگاه مال یک افغانستانی بود !!!!…

    اون کارگاه پایین شهر مشهد بود!!!

    اون کارگاه پراز بچه های افغانی بود کلی خیاط،داشت کلی کارگر داشت

    من خودم از شلوغی خیس عرق شدم

    از اینهمه شلوغی کلافه شدم ک عصبی شدم واقعیتش

    بعد ب ذهنم گفتم تو زورت اومد باید ببینی تایید کنی

    اون کارگاه وسایلش تار عنکبوت گرفته بود

    هیچ امکاناتی نداشت

    حتی روشویی برای دست شستن نداشت دخترم خاست دستش رو بشوره

    اون کارگاه تنها طبقه بالا داشت وسایل خیاطی وپارچه بود وکلی خیاط می‌دوختن مینداختن طبقه پایین مردم تحویل بگیرن از اون خانمایی ک اونجا کار میکردن وچندتا خانم واقا کارت می‌کشیدن

    و

    دونفر فقط،صف بیرون توی خیابون رو منظم میکردن ک هیچکس نیات داخل

    فک کنید چقدر شلوغ بود

    واون خانمای توی صف گفتن این فقط صف الان هس اینجا چندبار اومدیم صف هس

    لباس مدرسه

    لباس ورزشی

    می‌دوختن

    اون روز ک من رفتم فقط،کارت کشیدم یکماه بعد لباس مدرسه رو گفتن آماده میکنیم همه میگفتن یعنی چی !

    اونا اینقد مشتری دارن ک مثلا امروز دارن لباس‌های سفارش قبل رو میدوزن

    بعد ب خودم گفتم تو گفتی بستنی فروشی چ باوری داره شوهرت گف دستگاهش آلمانیه

    این بنده خدا که کارگاه داره ک افغانستانی هس از یک کشور دیگه آمده

    ک همه میگن حتی شوهرم میگه بابا افغانستانی حتی مجوز وکارت شناسایی وهیچی نداره هویت بهش نمیدن توی ایران

    مقایسه کردم باهمان خانمی ک آمد خونمون واون وسیله رو ازمن خرید واز وضعیت بد ایران امدنشون تعریف می‌کرد

    گفتم اون بنده خدا افغانستانی بود

    این بنده خدا هم افغانستانی هس

    پس فرقش،چیه ؟؟!!!

    بله حتما خدا داره با این الگوها با من حرف میزنه خیلی واضح داره میگه

    ذهنیت فقیر اینه

    ذهنیت ثروتمند اینه

    مهم نیس

    افغانستانی باشی

    ایرانی باشی

    عرب کرد ترک باشی

    حتی ب خودم گفتم آره من خوزستانی هستم ک خیلیا توی خوزستان مینالیدن وبعضیا توی همون خوزستان ماشین منطقه آزاد سوار میشن بهترین خانه هارو دارن چندتا کشور رفتن

    فرق چیه؟؟؟!!

    فرق باوره فقط باور هس

    و دوباره از شدت ذوق اومدم واسه بقیه تعریف کردم ک فلان کارگاه تو مشهد فلان جاس برید ببینید

    ک شوهرم گف اره همه میگن دوستم گف خیلی سرشون شلوغه مشتری‌ها توی خیابون صف بستن

    بازهم شوهرم گف بابا مملکت ما دزدن

    پارتی بازیه

    اینهمه ایرانی هیچکاری براشون نمیکنه

    یک افغانستانی حتما آشنا وکله گنده داره بهش مجوز دادن والان با سهمیه کارگاه واینهمه خیاط ومشتری باهاش شریک شدن ازش باج میگیرن اصلا بازهم مخم ترکید بااین حرف وباور شوهرم

    گفتم

    اره دقیقا دیدی فاطمه

    دلیل این افکاره

    این باورهاست

    عوامل بیرونی

    شرک ب خدای یکتاست

    ک همه میتونن

    دستگاه میتونه

    کله گنده میتونه

    پارتی میتونه

    اما خدا نه خدا که نمیتونه اگه هم بتونه خدا پارتی بازی میکنه واسه بعضیا ک شانس،دارن انجام میده

    واقعا تمام جوامع ازین عزت نفس پایین ب اینجاها رسیدن

    وب خودم گفتم فاطمه دلیل شرایط مالی تو واطرافیانت اینهمه سال این بوده

    الانم ک داری میبینی الگوهای جدیدرو تنها دلیلش اینکه داری کار میکنی رو باورات واز خدا الگوخاستی وگرنه چرا قبلا این الگوهارو توی خواب نمیدیدم چ برسه ب واقعیت

    با دیدن این الگو

    استاد یکم باور کردم برای من هم می‌شود

    واز اون روز تا الان ک نزدیک 10 روز میشه هرکس با من درتعامل هس میگه بهم

    انشالله کارگاهتو میزنی هههه

    دیدم چقد نشانه ها تو خال میزنن

    خدایا شکرت

    فایلو نصفه استپ کردم ک کامنتم رو بنویسم چقدر شور شوق داشتم واسه نوشتن واقعیت جدید زندگیم ک دارم این روزها میبینم

    الگوهای کوچکترم دیدم ک خانما پارچه میارن توخونه میدوزن ولباسهارو توی سایت میفروشن

    وخانمه با من حرف زد گف اره فروششون خیلی خوبه

    درصورتیکه قبلا ب هر کس میرسیدم میگف بابا بازار خرابه فروش کجا بوده

    وبا این اتفاقاتی ک رقم خورد سروکله ی اولین مشتری هام پیدا شد هههه

    ای خدا شکرت

    خوشحالم استاد

    دوست دارم ومرسی دارم روی دوره عزت نفس ریزبینتر از پارسال قدم دوم کار میکنم

    سپاسگذارم استاد جانم

    ک تمام حرفات رو توی واقعیت توی دنیام دارم میبینم واقعا هیچ شکی توشون نیس همش کاملا درسته کاملا دقیقه من موندم چطور بین اینهمه بشر شما ب این درک رسیدی

    واینهمه آدم تعقل نکردن ن توی قرآن ن توی الگوها

    وشما ب اینجا رسیدی

    والحق شما مردش هستی

    امیدوارم زنده باشم پله های بالاترت رو ببینم وبیشتر باهات رشد کنم استاد جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: