live | سودمندترین سرمایه گذاری - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/02/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-21 20:32:442024-09-24 19:23:02live | سودمندترین سرمایه گذاریشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی
چقد این فایل ب موقه بود خدای من
واقعا میزنه تو خال فایلهایی ک روی سایت قرار میگیره
دقیقا الان چندروزه تو فکر کسب وکار هستم
یک الگو دیدم مغزم سوت کشید خاستم کامنت بنویسم
اما فایلهایی ک روی سایت بود جدید بودن متناسب بااین مبحث من نبود
والان همون فایلی هس ک دلم میخاست آقا بگم من چی دیدم
استاد کاملا تفاوت ذهن فقیر وذهن ثروتمند رو باچشمم دیدم درعرض 10 روز
اولا من یک وسیله ای رو گذاشته بودم برای فروش توی سایت دیوار
یک خانم افغانستانی ک سه سال اومدن ایران اومد خونمون واون وسیله رو از من خرید و از شرایط نامناسب مالی زندگیشون حرف میزد و اینکه ما افغانستانی هستیم واین حرفا …
چندروز گذشت …
مدرسه برای فرم لباس دخترم یک فیش ک یک آدرس توی جایی پایین شهر مشهدهست بهم داده بودن
من اصلا نمیدونستم موضوع چیه قراربود شوهرم بره دنبال فرم اما اتفاقی ک بود ب نفعم شد مث همیشه تمام اتفاقات زندگیم ب نفعم رقم میخوره
من رفتم برای گرفتن فرم …
قبلا من یک بستنی فروشی دیده بودم توی کوه سنگی شاید الان مشهدیها این کامنت رو بخونن بدونن کدوم بستنی فروشی هس اصلا جایی برای ایستادن ونشستن نیس
باید فیش بگیری واسه بستنی قیفی صفی داره ک بی انتهاست واین بستنی فروشی دقیقا بین تمام بستنی فروشی های کوه سنگی هس
چقد کارگر داره
وهرموقه ب شوهرم گفتم من باید بفهمم این چ باوری ایجاد کرده ک این همه ملت میان اینجا فقط یکیش خوده من انگار اون بستنی فروشی ها رو نمیبینم
و جواب شوهرم این بود که خب این دستگاه هاش آلمانی هست سفارشی از فلان جا براش آوردن ههههه
بقول شما اگر الگویی هم باشه یه شکل دیگری نتیجه بگیره بازهم آدمها میگن نه خب این یکیه شانس داشته یا پارتی داشته یا مثلا دستگاهش خارجیه ..
خب بریم سراغ داستان فرم مدرسه ..
من رسیدم مخم سوت کشید این کارگاه خیاطی درپایین شهر مشهد ک شبیه ب یک خوابگاه بود تا مزون وکارگاه
همه میدونن مشهد کلی مزون های لاکچری داره ومن فرم مدرسه سال قبل دخترم رو از بالاشهر بهترین مزون وگرون خریدم ک خیلی خلوت بود رفتم تحویل گرفتم برگشتم
اما این کارگاه بود شبیه ب خوابگاه بود یک ساختمان قدیمی از سر خیابون تا خود کارگاه سه تا صف بود
خوده من یک ساعت توی صف بودم
اصلا تو کل زندگیم ندیده بودم اینجوری
خدا میخاست این الگو رو بهم نشون بده عینآ
ازبس ب خدا گفتم نشونه ای بهم بده تا بزنم تو دهن ذهنم
چون خوده من خیاط تازه کار هستم اون هم ب لطف خدای مهربان به همین چرخ وهمین آموزش رسیدم
اصلا وقتی برگشتم تمام اون جا جلوی چشمم مرور میشد تا دوسه روز
والان دوباره یادم آمد
اون کارگاه مال یک افغانستانی بود !!!!…
اون کارگاه پایین شهر مشهد بود!!!
اون کارگاه پراز بچه های افغانی بود کلی خیاط،داشت کلی کارگر داشت
من خودم از شلوغی خیس عرق شدم
از اینهمه شلوغی کلافه شدم ک عصبی شدم واقعیتش
بعد ب ذهنم گفتم تو زورت اومد باید ببینی تایید کنی
اون کارگاه وسایلش تار عنکبوت گرفته بود
هیچ امکاناتی نداشت
حتی روشویی برای دست شستن نداشت دخترم خاست دستش رو بشوره
اون کارگاه تنها طبقه بالا داشت وسایل خیاطی وپارچه بود وکلی خیاط میدوختن مینداختن طبقه پایین مردم تحویل بگیرن از اون خانمایی ک اونجا کار میکردن وچندتا خانم واقا کارت میکشیدن
و
دونفر فقط،صف بیرون توی خیابون رو منظم میکردن ک هیچکس نیات داخل
فک کنید چقدر شلوغ بود
واون خانمای توی صف گفتن این فقط صف الان هس اینجا چندبار اومدیم صف هس
لباس مدرسه
لباس ورزشی
میدوختن
اون روز ک من رفتم فقط،کارت کشیدم یکماه بعد لباس مدرسه رو گفتن آماده میکنیم همه میگفتن یعنی چی !
اونا اینقد مشتری دارن ک مثلا امروز دارن لباسهای سفارش قبل رو میدوزن
بعد ب خودم گفتم تو گفتی بستنی فروشی چ باوری داره شوهرت گف دستگاهش آلمانیه
این بنده خدا که کارگاه داره ک افغانستانی هس از یک کشور دیگه آمده
ک همه میگن حتی شوهرم میگه بابا افغانستانی حتی مجوز وکارت شناسایی وهیچی نداره هویت بهش نمیدن توی ایران
مقایسه کردم باهمان خانمی ک آمد خونمون واون وسیله رو ازمن خرید واز وضعیت بد ایران امدنشون تعریف میکرد
گفتم اون بنده خدا افغانستانی بود
این بنده خدا هم افغانستانی هس
پس فرقش،چیه ؟؟!!!
بله حتما خدا داره با این الگوها با من حرف میزنه خیلی واضح داره میگه
ذهنیت فقیر اینه
ذهنیت ثروتمند اینه
مهم نیس
افغانستانی باشی
ایرانی باشی
عرب کرد ترک باشی
حتی ب خودم گفتم آره من خوزستانی هستم ک خیلیا توی خوزستان مینالیدن وبعضیا توی همون خوزستان ماشین منطقه آزاد سوار میشن بهترین خانه هارو دارن چندتا کشور رفتن
فرق چیه؟؟؟!!
فرق باوره فقط باور هس
و دوباره از شدت ذوق اومدم واسه بقیه تعریف کردم ک فلان کارگاه تو مشهد فلان جاس برید ببینید
ک شوهرم گف اره همه میگن دوستم گف خیلی سرشون شلوغه مشتریها توی خیابون صف بستن
بازهم شوهرم گف بابا مملکت ما دزدن
پارتی بازیه
اینهمه ایرانی هیچکاری براشون نمیکنه
یک افغانستانی حتما آشنا وکله گنده داره بهش مجوز دادن والان با سهمیه کارگاه واینهمه خیاط ومشتری باهاش شریک شدن ازش باج میگیرن اصلا بازهم مخم ترکید بااین حرف وباور شوهرم
گفتم
اره دقیقا دیدی فاطمه
دلیل این افکاره
این باورهاست
عوامل بیرونی
شرک ب خدای یکتاست
ک همه میتونن
دستگاه میتونه
کله گنده میتونه
پارتی میتونه
اما خدا نه خدا که نمیتونه اگه هم بتونه خدا پارتی بازی میکنه واسه بعضیا ک شانس،دارن انجام میده
واقعا تمام جوامع ازین عزت نفس پایین ب اینجاها رسیدن
وب خودم گفتم فاطمه دلیل شرایط مالی تو واطرافیانت اینهمه سال این بوده
الانم ک داری میبینی الگوهای جدیدرو تنها دلیلش اینکه داری کار میکنی رو باورات واز خدا الگوخاستی وگرنه چرا قبلا این الگوهارو توی خواب نمیدیدم چ برسه ب واقعیت
با دیدن این الگو
استاد یکم باور کردم برای من هم میشود
واز اون روز تا الان ک نزدیک 10 روز میشه هرکس با من درتعامل هس میگه بهم
انشالله کارگاهتو میزنی هههه
دیدم چقد نشانه ها تو خال میزنن
خدایا شکرت
فایلو نصفه استپ کردم ک کامنتم رو بنویسم چقدر شور شوق داشتم واسه نوشتن واقعیت جدید زندگیم ک دارم این روزها میبینم
الگوهای کوچکترم دیدم ک خانما پارچه میارن توخونه میدوزن ولباسهارو توی سایت میفروشن
وخانمه با من حرف زد گف اره فروششون خیلی خوبه
درصورتیکه قبلا ب هر کس میرسیدم میگف بابا بازار خرابه فروش کجا بوده
وبا این اتفاقاتی ک رقم خورد سروکله ی اولین مشتری هام پیدا شد هههه
ای خدا شکرت
خوشحالم استاد
دوست دارم ومرسی دارم روی دوره عزت نفس ریزبینتر از پارسال قدم دوم کار میکنم
سپاسگذارم استاد جانم
ک تمام حرفات رو توی واقعیت توی دنیام دارم میبینم واقعا هیچ شکی توشون نیس همش کاملا درسته کاملا دقیقه من موندم چطور بین اینهمه بشر شما ب این درک رسیدی
واینهمه آدم تعقل نکردن ن توی قرآن ن توی الگوها
وشما ب اینجا رسیدی
والحق شما مردش هستی
امیدوارم زنده باشم پله های بالاترت رو ببینم وبیشتر باهات رشد کنم استاد جانم
سلااام و درود ب یکتا امپراطور،وفرمانروای کیهان
سلام ب امام زمانم و یار وفادارشون مریم خانم شایسته
من و همسرم سالها ب این فکر میکردیم که چگونه میتوانیم یک سرمایه ای داشته باشیم و کار کنیم ،همسرم از اول زندگی میگفت اگرNتومن داشتم نمایشگاه میزدم ،خانه و عوض میکردم .و من هم چون او،ب قوانین آشنایی نداشتم ،میگفتم آره ما بد شانسیم،که نمیتوانیم پولی داشته باشیم تا شروع کار کنیم و همیشه در این سالها حسرت و افسوس
میخوردیم تا دست روزگار مارا چرخاند و چرخاند ،چک و لگدهارو خوردیم و با استاد آشنا شدیم و متوجه قانون شدیم .و
اکنون میدانیم طبق قانون تکامل باید پیش رویم و این که میگویند از تو حرکات از من برکت) ب این شکل نیست که هر حرکتی ،حرکت در راستای پیشرفت نیست.
حرکتی که تو برای دیگران انجام دهی و روزیت را در دستان آنها ببینی ،برکتی نخواهد داشت ،این یک قانون است ،نقطه سر خط
من باید دستانم را روی زانوهایم بگذارم و روی خودم و خدایم حساب کنم.من باید پیش روم و بقیه را ب خدا بسپارم.
زندگی با چک و لگدهایش چنان درسهایی ب ما داد که جای سیلی آن را هیچگاه فراموش نخواهم کرد .
شرک را آموختم ،آموختم باید با دستان خالی شروع کنم .آموختم در هر اتفاقی افکارم را کنترل کنم تا از درون سختی ها ،آسانی را بیرون بکشانم و هر لحظه ب خداوند متصل باشم و توحید را فراموش نکنم و ب آن عمل کنم .آموختم میشود سنگ را ب الماس تبدیل کرد و باورها را ساخت و افکار را کنترل کرد .
ما آموختیم اون الله که برامون تبلیغ میکنه ،اگر دستانش را باز بگذاریم و از کلمه چطوری فاصله بگیریم .
آموختیم که خداونده،که پدرو مادر و فرزند و همسر و هر کسی که من بخواهم برایم میشود.
آموختیم که خداوند سرمایه های غیبی اش را چنان آسان و هموار میکنه که بنشینیم و تکبیر بگوییم و شاکر خداوند متعال باشیم.
آموختیم نکات مثبت زندگیم را بشمارم و شکرگزار یکتا باشم.
من آموختم که فقط و فقط باید بیاموزم و بیاموزم و هر چه بدانم باز کمه و باید لیزی آموخت.
و روی خودم سرمایه گذاری کنم .
از استاد و مریم عزیز سپاسگزارم و خداوند را هزاران هزار بار بخاطر تان شکرکنم ،باز نمیتوانم.
استاد و مریم جان کارمای ،این همه حس خوب ، حال خوب،گوارای وجودتااااان.
(من ب دستان خدا خیره شدم،معجزه کرد)
به نام خالق هستی و قدرت مطلق کیهان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز که واقعا یه خداقوت مشتی باید بهتون گفت که این همه وقت و تمرکز و انرژی میذارید و این برنامه های عالی رو بر اساس نیازها و خوراک های فکری ماها آماده میکنید …
نکات و مطالب و آگاهی هایی که از این فایل (گام دوم: سودمندترین سرمایه گذاری) من نکته برداری کردم و نوشتم رو اینجا هم مینویسم تا هم رد پایی برای خودم باشه و هم اینکه برای دیگران هم مفید باشه …
سوال: بدون سرمایه چه کاری میشه شروع کرد؟؟؟
یه الگوی موفقی هست بنام آقای ایوب پایداری که شاید اسمش براتون آشنا نباشه ولی امکان نداره که شما امروز توی هررر نقطه ای از این کشور خودمون برید حتی توی روستاها و یه سوپر مارکت و یا بقالی کوچیک باشه و یخچال داشته باشه ولی اثر و رد پایی از محصول آقای پایداری رو اونجا نبینید… آره ایشون صاحب و رئیس برند میهن هستند … داستان و بیوگرافی ایشون رو که میخونید دیگه دنبال هیییچ بهانه ای نمیگردید برای اینکه بگید با فلان شرایطم نمیشه… این آقا اهل روستایی در آذربایجان شرقی هست که در دوران جوانی قبل از انقلاب از روستاشون میان اطراف کرج برای کارگری در شیرینی پزی با هم ولایتی هاشون و بعد از یکی دو سال کار کردن و دیدن فراوانی ها و ایجاد خواسته ای درونی قوی برای ثروتمند شدن از اجاره کردن چرخ دستی بستنی فروشی و فروش بستنی بصورت عبوری و دستفروشی شروع میکنن ( رعایت تکامل ) و بعد یه مغازه اجاره میکنن و به بچه های مدرسه ای در فصل تابستان گاری های مخصوص بستنی رو اجاره میدن که اونا ببرن و بفروشن و بعدش نیسان میخرن و بستنی هاشون رو به شهرهای اطراف میبرن و بعد ….. این بیوگرافی رو برید دقیق بخونید که گمونم از استارت کارگری تا احداث کارخونه شون کلا 10 سال طول کشیده دیگه از صفر مطلق هم شروع کردن و خیلی نکته آموزشی برای ما داره این وسط
نکته اول: بدون سرمایه و با پولی که از دستمزد کارگری جمع کرده شروع کرده ( یعنی وام نگرفته)
نکته دوم: بعد از 10 سال زحمت به محض اینکه کارخونه و کارگاهش رو احداث میکنه میخوره به انقلاب و بهم ریختگی مملکت ( دیگه میتونید تصور کنید چه اوضاعی بوده ) حالا چی باعث شد این زمین نخوره؟؟؟ کنترل ذهن و توجه به اهداف و خواسته ها …
نکته سوم: باز دوباره بعد از یکی رو سالش یهویی جنگ تحمیلی راه میوفته و 8 سال طول میکشه ولی باز هم ادامه میده و این هم باور قوی در ما ایجاد میکنه که عوامل بیرونی مثل اغتشاشات و بهم ریختگی نمیتونه به کسب و کار ما آسیب بزنه …
نکته چهارم: ایشون هم توی نظام قبلی یعنی شاهنشاهی کارش رو شروع کرده و بعدش هم توی همین نظام فعلی به کارش ادامه داده و این باید یه باور قوی در ما ایجاد کنه که عوامل بیرونی مثل نظام و حکومت و سیستم و این چیزا نمیتونه بهانه ای باشه برای جا زدن …
این داستان آقای ایوب پایداری کلی درس داره بچه ها من که توی دوره ی روانشناسی ثروت یک توی باورهایی که ساختم از این مثال خیلی استفاده کردم برای جوابهای منطقی به نجواهای ذهنم راجب مسائل بیرونی و پیشنهاد میکنم که یکمی راجبش تحقیق کنید ….
یکی دیگه از مثال های تکاملی و رعایت قانون تکامل روند خود استاد عزیزمون هم هست و یه جمله همیشه به من خیلی کمک کرده توی این زمینه که اگر تونستی 1000 تومن خودت رو بکنی 2000 تومن قطعا تو میتونی اون 2000 خودت رو بکنیش 4000 تومن و همینطور تصاعدی بری بالا و بشرط اینکه اون سرمایه ی ریز اولیه بدهی نباشه یعنی قرض و وام نباشه … این خیلی مهمه …
برای اینکه این تیکه اول فایل و بحث تکامل رو بهتر درک کنید پیشنهاد میکنم صحبتهای رزا ی عزیز در فایل 37 گفتگوی استاد با دوستان رو حتما گوش بدید که از دقیقه ی 15 به بعد اون فایل رزای عزیز داستان زندگیش رو تعریف میکنه و امکان نداره اون فایل رو بشنوید و تکامل رو درک نکنید و مطمئنم توی لحظات شنیدن اون فایل اشک شوق خواهید ریخت و من الان بعد از صدها بار گوش کردن هم هروقت میشینم اون فایل رو گوش میکنم قلبم آروم میشه و رد پای خدا رو اوجا قشنگ احساسش میکنم و حتما برید گوش بدید عزیزان …
راجب بحث شکر گذاری : توی همین فایل صحبتهای رزای عزیز دیگه میتونید مثال شرایط سخت و اینکه چطوری شکر گذاری کنیم حتی بخاطر اون سیب توی یخچال و سقف بالای سرمون که هست و … شروع کنیم و نوع شکر گذاری رو هم الان توی سریال سفر به دور امریکا میبینیم که مریم جان عزیزمون دفتر 400 صفحه ای دارن و هر روز صبح مکتوب میکنن شکر گذاری رو و استاد عزیز هم دائما در حال صحبت کردن با خداوند هستند و زبانی و ذهنی دارن این کار رو میکنن و این بستگی به خودمون داره که با کدومش راحت تریم و نیایم الکی ترمز درست کنیم که وااااای امروز شکر گذاری هام رو ننوشتم و احساس بد ندیم به خودمون و چه خوبه عادت کنیم در هر لحظه ذکر زیر لبمون شکر گذاری باشه واسه همه چی ، واسه لباسی که تنمون هست، واسه چشمهای سالمی که داریم واسه گوشهایی که میشنویم واسه بودن خورشید و گرمای اون واسه پکیج رادیاتور که گرمای آب حمام و خونه رو تامین میکنه والا بخدا هیچ کدوم از پیامبرا توی دوران خودشون یه ابسیلون نعمتهای اینجوری نداشتن فقط فکر کنیم اون بیچاره ها توی سرما چطوری حموم میکردن و یا توی گرما چطوری خودشون رو خنک میکردن از هر طرف هم نگاه کنیم ما باید میلیون ها بار شاکر باشیم که در این برهه به زمین فرستاده شدیم …
برای لذت بردن از زندگی بهترین حالتش اینه که هر کسی برای خودش سبک شخصی زندگی رو داشته باشه و نگاه به جامعه نکنه و حرف مردم هم براش اهمیت نداشته باشه و اون طوری که خودش راحته زندگی کنه و به کسی هم کاری نداشته باشه و ملاغلط گیر دیگران هم نباشه و نشتی انرژی ایجاد نکنه برای خودش این خیلی مهمه تا میتونیم باید برای خودمون و خلوتمون ارزش قائل باشیم …
تبلیغات: من یادمه که سال 91 دقیقا 15 مهر ماه من مغازه رو باز کردم و جایی هم بود که مگس رد نمیشد و من هیچ وقت توی این باغ ها نبودم که جای مغازه فلان جا باشه و با کمترین سرمایه و بهتره بگم از صفر شروع کردم و فقط احساس خوبی داشتم و شوغ و ذوق داشتم ساعت 15 بشه و من برم در مغازه رو باز کنم (چون من سرباز بودم و امریه داشتم و صبح تا ساعت 14 اداره بودم و بعدش میومدم خونه ) و شاید باورتون نشه هیییچ تبلیغاتی نداشتم ولی در کمتر از دو سال 500 تا مشتری ثابت داشتم و این کار رو خداوند و جهان برای من کرد و من رد پای خداوند رو در تمام روزهای خوب زندگیم دیدم و هنوزم دیگه با دونستن قانون هر روز دارم بیشتر میبینم … خدایا شکرت ….
شراکت:
خدا رو شاکرم که من از بچگی وقتی حرفهای افراد موفق و کسایی که با تجربه بودن تو زندگیشون موفق بودن رو میشنیدم همونجا توی ذهنم حک میکردم و من پدرم یه دایی داره که سرهنگ بازنشسته ی ارتش هست و مشهد زندگی میکنه و انسانی بسیار ثروتمند و خوش قلب و متین و بااحترام و با شخصیت هست و خدا همیشه نگهدارش باشه یادمه بچه بودم گهگاهی از افرادی که مث ایشون بودن و خوشم میومد مینشستم پای حرفاشون که با بقیه میزدن و یادمه بابام یه جایی پیشنهاد شراکت بهش داد راجب یه کاری و ایشون خیلی رک و راحت جواب داد که ::: شریک اگر خوب میبود خداوند برای خودش شریکی میذاشت … الله اکبر من شاید اون موقع ها کمتر از 10 سال سن داشتم ولی این جمله رفت توی مغز استخونم و خدا رو شکر بارها و بارها توی مسیرم پیشنهاد شراکت از بهترین و قابل اعتماد ترین افراد زندگیم میشد برای تزریق پول اونها توی کارم ولی من تا اسم شراکت میومد موهای تنم سیخ میشد و اصلا جهان اجازه نمیداد که شریک بگیرم چون این باور توی مغز استخونم بود … خدایا شکرت ….
یه مثال میزنم برای بحث فروش و اینکه خداوند چطور به وعده اش عمل میکنه:
یادمه سال 96 که من حدودا 5 سال از کسب و کارم گذشته بود اون موقع ها من نهایتا ماهی 35 میلیون فروشم بود یه دوستی داشتم از بچه های بالا بود ( خخخ ) این اومد و گفت فلانی بیشترین دخلی که در یک روز زدی چقدر بوده و من گفتم مثلا 3 میلیون ،،، و گفتم چرا؟؟؟ گفت ما یه کیسی رو رصد کردیم روزی 10 ای 12 میلیون داره پول میاد به حسابش !!!! گفتم طلا فروشه؟؟؟ گفت نه گاری فلافل فروشیه !!!!!! من بررررگهام ریخت خخخ گفتش ما رفتیم چک کنیم ببینیم این موادی چیزی داره میفروشه و دیدیم نه بابا این داره توی خونه زن و بچه اش فلافل درست میکنن و اینم سر کوچه با گاری میفروشه و قیمت مناسب هم میده و اتفاقا فلافل های خوشمزه ای هم داره شاید باکلاس و لاکچری نباشه ولی خداییش خوشمزه است … من هر وقت ذهنم میخواد زر بزنه بهش میگم اون گاری فلافلیه رو یادته؟؟؟؟ میگه آره … میگم خب تا نزدم تو دهنت که خون بالا بیاری لطفا هییییس …. خخخخ والا شوخی ندارم من خخخخ
خود خداوند توی قرآن میگه که شما صالح باش و عمل صالح انجام بده منم که مشتری ها رو برات هدایت میکنم خودم بازاریابت هستم و خودم بلدم برات تبلیغ کنم نگران نباش و سمت خودت رو درست انجام بده …
این یعنی درستکار باش یعنی کارت رو درست انجام بده … فلانی خودت میدونی چکاره ای و توی کارت و برای کسب و کارت توئی که میدونی داری چکار میکنی…. داری صادقانه کاسبی میکنی یا داری کم فروشی میکنی یا داری کلک میزنی واسه دو قرون فروش بیشتر یا اینکه با صداقت و باور فراوانی به کارت ادامه میدی خیلی وقتا شاید مشتری و مردم اصلا هیچی سر در نیارن از کا رتو ه چی به چیه ولی خودت که میدونی … پس همیشه مراقب باش که درستکار باشی و درستکار هم بمونی و اگر با صداقت پیش بری هیچ وقت کسی سرت کلاه نمیذاره درستکار باش و باورهای خوب بساز راجب انسانها تا در مدار درست باشی و بمونی …
اتصال به خداوند :
خدا رو شکر که ما به این دانشگاه توحیدی هدایت شدیم و برای من که اینطور بوده که یک بااااار سنگین باورهای مذخرف مذهبی از دوشم برداشته شد که 33 سال با احساس گناه زندگی میکردم و همیشه درگیر این بودم نکنه کناه باشه فلان عملم و … یه چیزی که همش یادم میاد کلی میخندم اینه که اولین باری که از روی دوشم برداشته شد توی روزای اولی که به اینجا هدایت شدم این بود که دیگه نیازی نیست نمازهای قضای پدرم رو من بخونم … خخخخخخ واااااااااای که چقدر من خندیدم واقعا از خنده پرواااااز کردم و گفتم ماها تو چه جهلی بودیم و خدا رو شاکرم که اینجا برای تمام باورها و اثبات قانون سندهای قرآنی هست و چیزهایی که استاد عزیزمون به لطف خداوند زحمت کشیدن و بهش رسیدن و رایگان هم در اختیار ما قرار دادن و ای کاش که ما قدر این آگاهی ها رو بدونیم و توی تک تک لحظه هامون ازش استفاده کینم …
تعریف از خود:
من یادمه از بچگی چونکه عزت نفسم پائین بود و باورهای مذهبی مسخره داشتم همیشه تا مامانم میخواست جایی ازم تعریف کنه باهاش دعوا میکردم که نگوووو از من تعریف نکن شاید من دو روز دیگه بد بشم و عوض بشم …. خخخخخخ واااااای خدای من ما عجب موجودات خنده داری بویدم خخخخخخخخخخخخ آقا من دارم قلللل میخورم از خنده یکمی برگردیم واسه فان هم که شده به پت و مت بودن قبلا خودمون بخندیم و خدا رو شکر کنیم که الان میتونیم بهتر از وقتی که خداوند در اختیارمون قرار داده استفاده کینم و از زندگی لذت ببریم …
یه چیزی پیش اومد چند روز پیش من پسرم تازه 4 سالش شده و اون روز داشتم به چشمهای زیباش که به باباش رفته نگاه میکردم و توی دلم از خدا سپاسگذاری میکردم که فرشته های زیبایی بهم بخشیده و بهش گفتم تو چقدر زیبایی پسرم و با کمال تعجب گفت آره هستم !!! تعجب برای من که عزت نفس پائینی داشتم از بچگی و اینقدر خوشحال شدم از این جمله اش که مثل پسر کوچیک رایان ( دوست خانوادگی استاد توی آمریکا که توی سریال زندگی در بهشت دیدیم ) که اسمشم هم لیوای هست وقتی مریم عزیز ازش تعریف کرد اونم با عزت نفس بالا گفت: یسسس آی ام …. آره من هستم …. خدای من این نسل جدید جهان رو هزاران بار متحول تر خواهند کرد با این عزت نفس بالا و سرعت پیشرفت جهان به سرعت نور میرسه اگر اینها همینطور خود باوریشون رو بیشتر کنن … خدایا شکرت …
میزان سرمایه برای شروع کار:
من یادمه که وقتی جدی جدی تصمیم گرفتم این کار رو راه بندازم جهان از طریق دستانش بهم کمک کرد و شرایط رو برام فراهم کرد مثلا پدرم اون موقع کلا 8 میل پس انداز بانکی داشت بهم داد و یه 4 تومنم دامادمون بهم کمک کرد و من خودمم یه مبلغ کمی داشتم و از این 13 میلیون من 9 میلیون خرج پول پیش مغازه و قفسه و تابلو و میز و تجهیزات خود فروشگاه کردم و کلا 4 میلیون موند که باهاش جنس و ماهی آوردم ( فروشگاه آکواریوم و ماهی زینتی ) و به لطف خداوند کارم رو همون موقع شروع کردم و اتفاقات عالی برام رخ داد تا جاهایی که با باورهای نادرست رفتم سراغ وام بانکی و … بماند …. که خدا رو شکر الان اینجا هستم و این هم لطف خداوند بود که من رو هدایت کرد به این دانشگاه توحیدی و حالم خیلی خوبه و همه چی داره روز به روز بهتر و بهتر و بهتر میشه … خدایا شکرت …
سرعت رسیدن به خواسته ها:
تجربه ی من بعد از 530 روز بودن توی این مسیر اینه که تمام آگاهی ها رو گوش بدین و ببینید سریال های سایت رو و کنترل ذهن و توجه به خواسته ها و تمرکز ذره بینی و تجسم تجسم تجسم کوووولاک میکنه واقعا توی این دو هفته من دارم معجزات استفاده از قدرت تجسم خواسته ها رو میبینم و پیشنهاد میکنم شما هم انجامش بدید با احساس خووووووب تاکید میکنم با احساااااس خوووووووب….
ترجمه قران:
من بین ترجمه های قرآنی که توی این مدت میخوندم آقای انصاریان ترجمه اش نزدیک تر بود و در کل حالا هر جایی هم که ترجمه رو میخونم اون موارد داخل کروشه ها و پرانتز ها رو نمیخونم چونکه برداشت های مترجم هست و نه ترجمه ی اصلی کلمات قرآن …
بالا نگه داشتن سطح انرژی:
نزدیکترین فرکانس با منبع فرکانس سپاسگذاری هست و به نظرم بهترین حالت اینه که آگاهانه در شرایطی قرار بگیریم که زیبایی ها و نعمتها رو ببینیم و عادت بشه برای ما گفتن و تائید کردن زیبایی ها و تحسین کردن نعمتهایی که خودمون داریم و دیگران دارند و این باید جزوی از شخصیت ما بشه تا یاد بگیریم در مدار و فرکانس خوب بمونیم و هر بار لول بالاتری رو تجربه کنیم …
چی بخریم بهتره:
به نظر من اگر کاسب هستی بهترین سرمایه گذاری پیشرفته تر کردن کسب و کار خودت هست که علاقه هم داری و داری ادامه میدیش و وقتی به لول خوبی رسیدیم میتونیم از مازاد و سرریز پولی که داریم خواسته هامون رو محقق کنیم و ملک و جاهایی که فراغت خودمون رو بتونیم اونجا بگذرونیم خوبه مث زندگی که الان استاد توی پرادایس دارن تجربه میکنن که چقدر هم آرامش بخشه ….
در آخر هم سپاسگذارم از خداوند عزیز که فرصت زندگی کردن و تجربه ی لذت و سلامتی وثروت و شادی و خوشبختی رو به ما در این دنیای مادی عطا کرده …
در پناه الله مهربان
شاد
سالم
ثروتمند
و سعادتمند باشید …
خدا نگهدارتون
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
وای خدای من اومدم رد پامو تو یکی از فایلا بذارم گفتم خدایا کجا باید بنویسم که حس کردم بیام تو خانه تکانی که گام دومم مونده اینجا بنویسم و به فایلش گوش بدم
گام دوم خانه تکانی عجب فایلی هست دقیقا اولش درمورد اتفاقات روز من و کارآفرینی که جدیدا خدا ایده شو بهم داد
و من یکی یکی مرحله به مرحله انجامش دادم
انگار خدا هر روز به تعویق مینداخت که من ننویسم تا بیام اینجا به اشتراک بذارم نتایجم رو
بی نهایت سپاسگزارم ازش
اتفاقات روز جمعه 30 شهریور رو
بخوام خلاصه بنویسم کل امروزمو
امروز 7میلیون و 700 فروش داشتم
یعنی به نسبت هفته قبل تقریبا 2 میلیون بیشتر
عشق
دوست داشتن خدا
دوست داشتن خود
دوست داشتن تمام جهان هستی
وقتی خواستم رد پای روز 30 ام شهریورم رو بنویسم ،از خدا پرسیدم چه چیزی رو که بیشترین تاثیر رو در روزم داشت ،باید بنویسم ؟
یهویی یه صحنه هایی از روزم رو جلو چشمم آورد و یادآوری کرد که واقعا پر از عشق بود
و من تا شب سرشار از عشق بودم
از اول صبح مینویسم، چون لحظه به لحظه اش به هم مرتبطه و اول خدا عشقشو بی نهایت بهم داد
چقدر دوست دارم این دقیق بودنشو
شب من یکم نیاز به استراحت داشتم خوابیدم گفتم خدا منو بیدار کن ، جوری بیدار کن که بلند بشم و باید گل سرارو بچسبونم و برم جمعه بازار
دقیقا ساعت 4:4 دقیقه صبح خدا منو بیدار کرد و من وقتی بیدار شدم به خودم گفتم میدونستم
تو چقدر عشقی آخه
بیدار شدم و گل سرارو چسبوندم و 101 تا جوانه بافتم
و بعد دو تا گل آفتاب گردان بافتم و یه آفتاب گردان ساده بافتم
و حاضر شدم و رفتم جمعه بازار
ظرف گل سرارو پر کردم و کلی جوانه و گل بود وقتی رفتم دیدم اتوبوس مترو از محله مون رد شد
هرچی نگاه کردم که وایسه واینستاد گفتم اشکالی نداره اگر قرار باشه من با اون اتوبوس برم میرم ، و بعد یه ایستگاه بعدش دیدم وایساد و راننده اش پیاده شد
گفتم خدا نکنه نگه داشتی که من برم سوار بشم
خوشحال شدم و گفتم اگر قرار باشه من با اتوبوس برم میرم و وقتی رسیدم از راننده پرسیدم که مترو میرین گفت بله و سوار شدم
وقتی رفتم ، تو راه که تو قطار نشستم ،خانما یکی یکی ازم سوال میکردن میگفتن چی هستن و وقتی میفهمیدن گل سر هست میگفتن که چند میفروشی و قیمت میپرسیدن
جالبه دیگه نیازی نیست من بلند بگم ، من کارامو آوردم برای فروش
این پرسیدنشون خودش یه نشونه هست که ببین طیبه مشتریا خودشون میان سمتت ،درسته تو مترو امروز نخریدن ولی پرسیدن این خودش پیشرفته
و مشتری های من از همه جا خودشون با پای خودشون و با اراده قوی تر و بالاتر ربّ من که میارتشون سمتم ،میان و حتی حاضرن پول بیشتری برای کارای من پرداخت کنن
وقتی رسیدم ، پیاده که میرفتم ،دوباره گفتم طیبه امروز قراره بندگیتو بکنی و لذت ببری از امروزت و خدا باقی کاراتو انجام میده و جایی که هفته پیش وایساده بودم وایسادم ،اینبار برای خودم صندلی هم برده بودم
خیلی حس خوبی داشت
گذاشتم و نشستم، همین که نشستم ،یه دختر ازم خرید کرد ساعت 9:9 دقیقه بود
و پشت سرهم ازم خرید میکردن
یه چیز جالب تر من از خدا خواسته بودم که مشتری هایی برام بفرسته که همه پول نقد بهم بدن و بیشتر نقدی پرداخت کنن و هر کس میومد نقدی میداد بهم
و من تو گوگل درایوم مینوشتم و ازخدا سپاسگزاری میکردم
مشتریای به شدت عاشقی میومدن و ازم خرید میکردن
مثلا
سه نفر اومدن و وایسادن گفت هفته پیش نگرفتم الان بگیرم ؟همسرش گفت عشقم هر کدومو دوست داری بردار و برداشت و کارت به کارت کرد و انقدر عاشقانه بهم عشق میورزیدن که با دیدنشون لذت میبردم
یا یه مشتریم که دختر زیبایی بود و پدرش براش دو تا جوانه خرید و مادرش داشت از خرید دخترش فیلم میگرفت و از منم فیلم گرفت و دخترش بالا پایین میپرید و چنان ذوقی داشت که هی میگفت بابا ببین چه خوشگل شدم و پدرش با عشق نگاهش میکرد میگفت خیلی زیبا شدی
داشتم فکر میکردم میگفتم ببین چقدر به دخترشون اعتماد به نفس میدن و تحسینش میکنن و ازش فیلم میگیرن
و یاد گرفتم تا سعی کنم من هم عزیزانم رو بیشتر تحسین کنم
و حس ارزشمندی بدم بهشون
به خصوص برای خواهر زاده ام که هنوز سر یه چند تا چیز با خودم به صلح نرسیدم و وقتی یه سری کارارو انجام میده اذیت میشم
در اصل ایراد از خواهر زاده ام نیست ،من باید از درونم خودمو اصلاح کنم که به صلح برسم تا رفتار خواهر زاده ام منو اذیت نکنه
قبلا با خواهرم و خواهر زاده ام برای یه سری رفتاراشون مشکل داشتم و از وقتی روی خودم کار کردم به طرز عجیبی خیلی از این مسائل حل شد و دیگه منو اذیت نمیکنه
آروم تر شدم
و باید بیشتر روی خودم کار کنم تا بیشتر به صلح درونی برسم
بعد یه آقا اومد داشت شربت میخورد با کیک، وایساد و یه برگ برداشت 100 داد رفت فکر کردم برنداشت ،چون چند نفرم مشتری داشتم
،بلند گفتم آقا برداشتین ؟ برگشت گفت آره برداشتم
گفتم بیاین باقی پولتونو بدم و گفت نه نمیخواد و رفت
اونجا بود که گفتم خدایا میدونم که تو وهابی و بی نهایت فضل و بخشش داری
میدونم که تو مشتریایی میفرستی که حتی حاضرن بیشتر از مبلغی که گفتم رو پرداخت کنن
بی نهایت سپاسگزارم
جدیدا از این مشتریا زیاد شده که پولو میدن و باقیشو پس نمیگیرن
یا خودشون با رضایت خودشون بیشتر هم واریز میکنن و تحسین میکنن و میگن هنرت و کارت که کار دسته خیلی بیشتر از اینا ارزش داره
و اینا که من دارم تحربه میکنم همه و همه اینو میگه که طیبه نتایج رو که میبینی یعنی باورهات قوی شده و قوی تر ادامه بده چون هرچقدر این باورهارو با احساس خوب و حسش کنی بیشتر استمرار داشته باشی بیشتر و بیشتر میشه از این مشتری ها
بعد من با خودم جاکلیدی و گردنبندایی که برده بودم و از پانزده خرداد گرفتیم ، رو هم گذاشته بودم دو تا از اونا هم فروش رفت
ساعت 11 بود که موتوری نگهبان اومد و گفت از خیابون برو داخل گفتم میشه پله ها وایسم گفت آره ولی خیابون واینستا
بعدش که اومدم روی پله ها
یه لحظه نجوای ذهنم خواست منو نگران کنه که نمیبینن اینجا و رد میشن
سریع گفتم خدایا ببخش اگر من شرک ورزیدم برام مشتری بیار که وایسادم اینجا
مشتری باش برای من که ذهن ببینه که تو هرجایی که باشم برام مشتری میشی
که یهویی دونفر اومدن و خرید کردن و رفتن
خدایا سپاسگزارم ازت ماچ ماچی من
و پشت سر هم خرید کردن
وقتی نشستم رو پله ها ،یه پسر اومد بدلیجات میفروخت فقط داد میزد و میگفت بیاین ازم بخرید و کلی حرفای دیگه و هیچ کس سمتش نمیومد و میومدن نگاه میکردن میرفتن
منم داشتم تو گوگل درایوم با عشق برای خدا مینوشتم و سپاسگزاری میکردم که همه کارامو ازم خریده و به حسابم کلی پول اومده
داشتم فکر میکردم گفتم ببین طیبه استاد درمورد تبلیغ میگفت
میگفت که نیاز به هیچ تبلیغی نیست ببین الان تفاوت تو و اون پسر فروشنده رو
تو داری روی باورات کار میکنی و احساستو خوب کردی و بندگی میکنی و خدا الان نوبتشه و تو بدون اینکه داد بزنی همه میان سمتت و یکی یکی ازت خرید میکنن و همه کارات به فروش میرسه
ولی این پسر داد میزنه حتی میگفت از منم بخرید دیگه و کلی حرفای دیگه
حرفای استاد عباس منش رو که درمورد تبلیغ میگفت ، من داشتم به صورت عملی تجربه اش میکردم تو اون لحظه
وتازه درک کردم که استاد برای چی میگفت که خدایی که برای حضرت محمد فوج فوج آدم به سمتش آورد و برای خودش هم این همه آدم میان بدون اینکه تبلیغ بکنه
همیشه وقتی به حرفای استاد گوش میدادم حس میکردم منم باید به این حرفا عمل کنم و بسپرم به خدا
حتی اینستاگراممو که باز کردم گفتم تبلیغشو خدا تو خودت انجام میدی ولی هنوز برام سواله که آیا هشتگ نمیذارم درسته؟
هنوز به جواب نرسیدم ولی یه حسی میگه به وقتش پیج کاریت هم کلی مشتری میاد
چون که یه الگو جلو روم بود و گفتم وقتی برای اماما و پیامبرا و استاد عباس منش شده ،صد در صد برای منم میشه
فقط کافیه روی باورام کار کنم که منم بدون هیچ تلاشی برای تبلیغ ، از طرف خدا مشتریا سمتم بیان و نیازی به هیچ گونه کار فیزیکی نداشته باشم
من فقط کارامو انجام بدم و هرچی لازمه برای عملی کردن ایده هایی که خدا بهم میگه رو قدم بردارم و موقع فروش نیازی نیست هیچ تلاش فیزیکی انجام بدم و خداست که سمت خودشو به بهترین شکل انجام میده که امروز و روزای قبل و البته روزهای بعد هم انجام خواهد داد
وای که چقدر ازش سپاسگزارم که این همه مشتری شد برای من و پشت سرهم میومدن و من متوجه نمیشدم کِی گل سرام دارن کم میشن یکی یکی
بعد پسر فروشنده رفت و یه خانم ترک زبان که از ارومیه اومده بود و میوه خشک میفروخت اومد کنارم و باهم حرف زدیم، اون کارتخوان داشت و بهم گفت چرا کارتخوان نمیگیری
گفتم کارتخوان اقدام کردیم این هفته میاد
من که سه تا گل آفتاب گردان بافته بودم
یه آقا اومد و ازم خرید، وقتی داشت کارت به کارت میکرد گفت ترکهستین گفتم بله و گفت تبریزی هست و بسیار تشکر کرد بابت گل سرا و رفت
حالا قسمت جذاب روزم که من درسم رو خوب پس دادم
یادمه تو سایت من دیدم که پایین سایت استاد عباس منش نوشته که هیچ گونه تخفیفی وجود نداره
به خودم گفتم این یعنی اینکه استاد ارزش قائل هست برای کارش و اگر تخفیف بذاره انگار که این فرکانس رو میفرسته که کارش بی ارزشه و مدام ازش تخفیف میخوان و انسان هایی رو جهان به سمتش میاره که تخفیف بخوان و ارزش کارو ندونن
وایساده بودم یه دختر اومد گفت اگر تخفیف میدی دو تا برمیدارم
خندیدم و گفتم شرمنده نمیتونم 70 هست
و رفت
بعد یه نفرم گفت تخفیف بده گفتم نه نمیشه در اون لحظه یه خانمم میخواست خرید کنه گفت به این تخفیف بدی منم میخوام به منم 50 بده گفتم نمیتونم تخفیف بدم ارزش کارم بالاست و کار دسته و ارزشمنده
امروز هر کس تخفیف خواست گفتم نه و یه سریاشون گرفتن به پول اصلیش که 70 بود و یه سریا نگرفتن و وقتی رفتن تو دلم میگفتم خدایا میدونم که تو مشتری هایی رو برای من میفرستی که مشتاقن هزینه شو تمام و کمال پرداخت کنن و حتی بیشتر از قیمتش پرداخت کنن
و میگفتم من میدونم که تو قسمت خودتو خوب بلدی انجام بدی پس عجله ای برای فروش سریعتر گل سرا ندارم که بخوام سریع به هر قیمتی که شده بفروشم
تو خودت وعده دادی که میفروشی پس من باید آروم باشم لذت ببرم
و امروز من حس خوبی داشتم که تونستم درسی رو که هفته پیش درمورد تخفیف گرفتم رو این هفته دیگه تکرارش نکنم
بعد من که گل سرارو با رنگای سبز مختلفی بافته بودم ،اکثرا رنگای سبز تیره با سبز رنگ برگی فروش میرفت و سبز فسفری که جوانه درخت وقتی سبز میشه و اون رنگی میشه و یکم به زردی میزنه رو کم میخریدن و
نجوای ذهنم هی میگفت رنگای سبز روشنو نمیخرن
و میخواست نگرانم کنه
سریع گفتم خدا من بهت گفتم ،تا کمکم کنی که کنترل کنم ورودیای ذهنم رو و از برگای سبز روشن برام مشتری شو که ذهن ببینه که اونا هم خواهان دارن و تو بودی که مشتری شدی
همین که این درخواستو کردم الان 12:39
یه پسر زیبا و مو فرفری اومد و دقیقا برگ روشن خرید و کارت به کارت کرد
اینا یعنی چی ؟؟؟
یعنی اینکه تو وقتی باورات هم جهت با خواسته هات بشه به سرعت رخ میده
یعنی من باورم این بود که خدا به درخواستم پاسخ میده و ایمان داشتم طبق تجربه های روزهای قبلم که این سبب شده بود این درخواست رو بکنم و مطمئن بودم که مشتری میشه برام که رنگ جوانه سبز روشنا رو هم خرید کنن
و همین که گفتم یه مشتری اومد از اون سبز برداشت و اونجا بود که به ذهنم گفتم ،دیدی گفتم خدا هرچی بگم انجام میده و اجابت میکنه ،دیدی اینا هم فروش دارن
و باورم هم جهت با خواسته ام بود و شد
و بووووووووووووم
من این بوم گفتن استاد رو خیلی دوست دارم که تو فایل انرژی که خدا مینامیم میگفت
وقتی همه مولفه ها کنار هم قرار میگرن بوم تو یه لحظه اتفاق میفته
دقیقه 53 ام از فایل انرژی که خدا مینامیم
که تو همین فایل میگفت این درخواست پیامبرا و دعاشون نیست که به سرعت اجابت میشه دعاشون
این باورشون به ربّ هست که سبب رخ دادن دعاشون میشه ،اینکه من میگم و خدا انجامش میده
وظیفه اش هست که من دعا کنم و درخواست کنم و به سرعت موجودش کنه
من این دقیقه رو خیلی دوست دارم بارها گوش میدم
وقتی اوایل میشنیدم درکش نمیکردم که بوم چجوریه
الان تازه دارم این بوم گفتن استاد و درک میکنم و میفهمم و کیف میکنم که داره باورام تغییر میکنه که نتیجه بوم شده
بعد یهویی سرم شلوغ شد و پشت سرهم ازم خرید کردن و همه دستشون برمیداشتن اونجا بود که گفتم خدا مدیریتش میکنه و هرکس جوانه خودشو برمیداره و حساب میکنه
بعد تو اون شلوغی یه پسر و دختر اومدن و گفتم پول نقد یا کارت اگه دارین بدین گفت کارت ندارم و نمیتونم کارت به کارت گفتم
وای اینجا هم عشق دیدم
دختر خیلی دوست داشت این گل سرو داشته باشه
یهویی دیدم پسر 100 داد بهم گفتم پول خورده ام تموم شده
گفت نمیخواد و رفت
اونجا بود که به خودم گفتم ببین حاضره برای شاد کردن دل دختر براش خرید کنه و باقی پولشو نگیره
قبلا من اصلا چنین انسان هایی رو نمیدیدم الان دارم میبینمشون
بعد دوباره یه دختر اومد گفت کارت خوان نداری گفتم نه
گفت آخه میخوامش ،چنان ذوقیم میکرد گفتم کارت به کارت کنین گفت ندارم و رفت و بعد اومد دیدم پول دستشه و رفته بود از عابر بانک پول نقد گرفته بود
اونجا بود که گفتم ببین طیبه مشتری هایی میان سمتت که حاضرن برای داشتن کارای تو برن و پول بگیرن تا بیان خرید کنن
بعد یه خانواده اومدن دخترش دوتا میخواست برداره و کارت به کارت نمیشد هرچی پدرش زد نشد و گفت اینترنت قطعه
گفت چیکار کنیم هیچی نگفتم و گذاشتن سر جاش و رفتن
در صورتی که هفته پیش سریع میگفتم بردار ببر و رفتی از عابر بانک کارت به کارت میکنی و امروز داشتم درسایی که از هفته پیش یاد گرفتم رو پس میدادم
بعد دو تا دختر گفتن میشه رفتم خونه پرداخت کنم که باز هم گفتم نه نمیشه و تو دلم گفتم من میدونم خدا تو همه کارامو ازم میخری پس دیگه هیچ وقت اینجوری نمیفروشم
که بخوام بگم باشه ببر پولشو وقتی رسیدی دم عابر بانک واریز کن که هفته پیش چند تا اینجوری گفتم و درسته همه واریز کردن و یه نفر واریز نکرد
ولی درس هفته پیشمو یاد گرفتم که دیگه تکرار نشه
وقتی نزدیک غروب بود ساعت 5 رفتم و نمازمو خوندم تو مسجد پارک و رفتم نشستم رو صندلیای شکل تانک که کلی هواپیما و تانک و چیزای دیگه بود
تخم مرغ آب پز و سیب زمینیمو خوردم و دمنوش آویشنمو خوردم و برگشتم خونه
تو راه از خدا سپاسگزاری کردم و تو مترو که رفتم خانما باز نگاه میکردن به گل سرا و سوال میکردن که اینا چیه
وقتی رسیدم خونه و شمردم پولایی که نقدی داشتم و به حسابم اومده بود 7 میلیون و 700 بود
من سریع پول کارتخوانی که خواهرم داده بود نصفشو براش کارت به کارت کردم و باقیشو نتونستم که قرار شد فردا بهش پس بدم
بعد سریع سهم خدا رو حساب کردم
البته که همه هرآنچه که دارم برای خداست ولی طبق گفته استاد عباس منش من 10 درصد از درآمدم رو کنار میذارم برای خدا
و من خوشحال بودم
چون که دیگه نگران کم شدن پولم نبودم و اتفاقا خوشحال تر بودم که خدا بیشتر از اونو به حسابم واریز میکنه
و سعی و تلاشمو میکنمتا جمعه بازم ببافم
انگار دارم کارآفرین میشم و قدم هاشو خدا برای من برداشت امروز یه نفر تو جمعه بازار برای آگهی که داده بودم پیام داده بود و شرایط قلاب بافی رو پرسید
خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت
وقتی شب اومدم اتاق پر بودم از عشق
پر بودم از عشق خدا که بهم عطا کرد هر لحظه و بی نهایت ازش سپاسگزارم
شب که رفتم بیرون تا برای خونه وسیله لازم بود، بگیرم اصلا حواسم به قرآنی که میخوند تو مسجدمون نبودم یهویی انگار پر رنگ شد این آیه و گفت و لسوف یعتیک ربک فترضی و ادامه آیه
وقتی شنیدم خندیدم از ته دلم گفتم خدا خوب بلدی نشونه تو بهم بگیا دوباره همین آیه رو بهم گفت تا بیشتر بشه آرامش قلبم درمورد همه چیز
و اونجا حس کردم که بهم گفته شد آفرین طیبه
تو داری تلاش میکنی و دارم میبینم و مطمئن باش که صد درصد جواب این تلاش هات رو میگیری ازم
پس ادامه بده و بیشتر قدم بردار
تو بی آرتی که بودم و برمیگشتم خونه گفتم خدا تو بگو قدم بعدی من چی هست
وقتی رو نشانه ام تو سایت زدم دیدم نوشته
زندگی در بهشت آورد
وای یه نشونه عمیق بود که از ته دل خندیدم و سپاسگزاری کردم که اینو بهم فهموند که طیبه ببین قدم بعدیت زندگی در بهشته در پردایس و داری نزدیک و نزدیکتر میشی به خواسته هات
راستی ،به طرز شگفت انگیزی سرماخوردگی من تا جمعه کامل خوب خوب شد و من به سلامتی رفتم جمعه بازار
چون وقتی تصمیم گرفتم استراحت نکنم ،گفتم ببین سرماخوردگی ،من وقتی برای تو ندارم و باید سریع بدن عزیزم خودت خودت رو ترمیم بکنی ،پس سریع باید خوب بشی فقط یه راه داری و خوب شدنه
و شکر گزار خدای خوبم هستم که بهم کنک کرد تا سلامت تر باشم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
و برای تک تک اعضای صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام
بنام خدای مهربونم ک هر لحظه در حال هدایت منی ب سمت خواسته هام ب سمت زیبایی ها ب سادگی براحتی و کاملا طبیعی
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته و بچه های گل و ارزشمند
خداروشکر میکنم ک بازهم ب من فرصت داد تا بیام برای گام دوم ردپا بذارم و خودم رو متعهد کنم ک روی خودم کار کنم
گام دوم : سودمند ترین سرمایه گذاری
سئوال اول : بدون سرمایه چ کاری رو میشه شروع کرد ؟
هر کسب و کاری ک ب موفقیت و رونق رسیده ، بصورت اصولی و درست ، اول از کوچیک شروع کرده و ادامه داده و در این مسیر درس هایی رو ک باید برای رشد خودش و کسب و کارش یاد میگرفته یاد گرفته و با طی کردن این پروسه ی تکاملی در طی چند سال ب یک کسب و کار موفق و پر درآمد تبدیل شده
اگه بخوام نظر واقعی خودم رو بگم نظرم اینه ک ؛
من باید با همون شرایطی ک دارم با همون امکاناتی ک دارم کارم رو شروع کنم و باید اون علاقه و اشتیاق در من وجود داشته باشه و گرنه اینطور میشه ک ؛ من با امید و انگیزه کار رو شروع میکنم و اون امید و انگیزه ها تا حدی برای مدتی هم منو پیش میبره تا ادامه بدم اما با هر اتفاق نادلخواه و تضادی ، از کارم سرد میشم و ب جایی میرسم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم
برای همینه ک باید علاقه و اشتیاق واقعی داشت
چون این عامل هست ک باعث ادامه دادن مسیر و ایجاد نتیجه و پیشرفت میشه
چون اگه علاقه وجود نداشته باشه , با کوچکترین اتفاق نادلخواهی ، اون میل وذوق و شوق اولیه ب مرور از بین میره تا اون جایی ک رها میکنیم و هر آنچه ک زحمت کشیده بودیم و زمان و انرژی گذاشتیم تا ساخته بشه ، همگی از بین میرن و هیچ اثری هم ازش نمیمونه
و البته ک ب همین جا هم ختم نمیشه
چون با این اتفاق ، عزت نفس مون و خود ارزشمندی مون هم از بین میره و له میشه ، طوری ک اصلا انگار قبلاً نبوده و شرایط طوری پیش میره ک ؛ شرایط مون میره زیر صفر
یعنی حتی از قبل مون هم بدتر و ضعیف تر میشه
اینجا میخوام صمیمانه و با تمام وجودم ی اعترافی کنم و اونم اینه ک ؛ ما خییییلی خوشبختم ک خداوند هدایت مون کرده ب این مسیر ب استاد عباس منش عزیز و بی نظیر و مریم جان شایسته و مهربون ، ب صراط مستقیم خودش ب این آگاهی های ناب و الهی
یاد آیه ی 4 سوره ابراهیم افتادم ک همین چند وقت پیش بهش هدایت شدم
« و ما هیچ پیامبری را جز ب زبان قومش نفرستادیم تا برای آنان بیان کند ، پس خدا هر کس را بخواهد گمراه میکند ، و هر کس را بخواهد هدایت مینماید ، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است »
من وقتی ترجمه این آیه ی زیبا رو خوندم ، قشنگ یاد شما افتادم استاد عباس منش عزیز
واقعاً از صمیم قلبم بابت تمام زحماتی که کشیدید و تعهدی ک بهش پایبند بودید سپاسگزارم و ما داریم از ثمرات شما استفاده میکنیم و خیلی باید قدر این لحظه ها این آگاهی ها و این سایت و این فرآوانی نعمت رو بدونیم
خدایا شکرت
بریم سراغ ادامه فایل ؛
نکته بعدی اینکه ؛ عجله نکنیم و درک کنیم ک ما باید توی این مسیر رشد کنیم و درس هامون رو یاد بگیریم و البته ازشون توی زندگی خودمون استفاده کنیم و شخصیتی قوی برای خودمون بسازیم
درسته ک میل داریم زودتر پیشرفت کنیم و مراحل رو بگذرونیم تا ب اون جایگاه و خواسته های دلخواهمون برسیم اما عجله کردن روند رو کند میکنه و نتایج رو بدتر میکنه
چون ریشه عجله برمیگرده ب باور کمبود و باور کمبود هم ناهماهنگ با قانون آفرینش جهان هست
بنابراین نمیشه با ناهماهنگی با قوانین جهان ب رشد و پیشرفت رسید
سىوال : حالا چرا آدم ها میل دارن ک زودتر ب نتیجه ی دلخواهشون برسن ؟
جواب اینه ک ؛ چون ذات و ریشه ی انسان عجوله
و دونستن همین مطلب خیلی کمک میکنه ک ؛ خودمون و رفتارهامون رو درک کنیم و خودمون رو سرزنش نکنیم و از خودمون توقع عجیب و غریب نداشته باشیم
مثل اینکه ما بدونیم ک مثلا نوزاد ها در ابتدای تولدشون و تا مدت زمانی همش گریه میکنن
در واقع این گریه کردن تنها ابزار بچه ها برای ارتباط برقرار کردن هست
یعنی وقتی گرسنه هستن گریه میکنند ، وقتی جایی از بدنشون درد میکنه هم گریه میکنن
حالا فردی ک این مطالب رو میدونه ، اون وقت دیگه از گریه کردن بچه ناراحت و عصبی نمیشه و ب خودش میگه ک ؛ حتما ی مسئله ای هست و با درک این موضوع میتونه خیلی راحت تر با این مسئله کنار بیاد و حلش کنه
سئوال : آیا میشه شکرگذاری رو مکتوب نکنیم ؟
قانون جهان قانون فرکانس هست ، فرکانسی ک با احساس ما در ارتباط هست
در واقع ما هم میتونیم با نوشتن و هم با کلام خودمون و هم بی کلام و درونی با این انرژی با خداوند ارتباط برقرار کنیم و زمانی میتونیم بهترین ارتباط رو داشته باشیم ک احساس خوبی داشته باشیم
اگه نوشتن سپاسگزاری ب من احساس بهتری نسبت ب سپاس گذاری کلامی یا قلبی نمیده ، پس در اون لحظه « نوشتن » شیوه درست و مناسب سپاسگذاری نیست
بنابراین نوشتن یا ننوشتن اهمیت چندانی نداره ، چون احساس ما داره کارها رو انجام میده
سئوال : وابستگی در روابط یعنی چی ؟
هر چیزی ک باعث بشه ما ب تنهایی از زندگی مون لذت نبریم یعنی وابستگی
حالا میتونه ی فرد باشه ی ماده مخدر باشه مشروب باشه ی شهر خاص ی موقعیت خاص و … هر چیزی ک خاص بشه و بیش از حد خودش اهمیت پیدا کنه ، باعث ایجاد وابستگی میشه
موضوع تبلیغات :
تبلیغات یعنی عدم اعتماد ب خداوندی ک هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست ب سمت خواسته هامون ب سمت احساس خوب
تبلیغات یعنی دور زدن قانون تکامل
یعنی باور داشتن ب کمبود ب جای باور ب فرآوانی
تبلیغات ایده ی ذهن عجول و محدود هست ک میخواد همش عجله کنه ، چون فکر میکنه فرصت ها محدوده و من باید هرچه زودتر و هرطوری ک شده از این فرصت ها استفاده کنم ، بدون اینکه درس هام رو یاد بگیرم
تبلیغات یعنی نپذیرفتن مسئولیت کامل کسب و کار
همه ی ما دیدیم کسب و کارهایی رو ک اصلا تبلیغ نمیکنن ، چون اعتقادی ب تبلیغات ندارند
اما کسب و کارشون واقعاً پر درآمد و پر سوده
استاد عزیز ، من خودم ک ب این مثال شما فکر کردم کلی مثال دوروبرم یادم اومد با شغل های مختلف ک ب قول شما هیچ کدوم یک از اون استاندارد های ساده و اولیه ای ک ما فکر میکنیم باید داشته باشن رو ندارن اما همیشه و واقعاً در هر شرایطی مشتری دارن
ن موقعیت خاصی دارن ن دکور و طراحی خاصی دارن ن آپشن های خاصی برای راضی نگه داشتن مشتری و با کلاس نشون دادن خودشون دارن جز اینکه کیفیت کار رو اصل قرار دادن
یعنی مشتری ها عاشق چشم و ابروی اون فرد ک نیستن ، اون چیزی ک اون مشتری رو ب مشتری دائمی تبدیل کرده ، کیفیت و نتیجه ای هست ک از محصول و خدماتشون دریافت کرده و ن هیچ عامل دیگه ای
یعنی خود من این مثال هایی ک ب ذهنم رسید رو یا از طریق همون تبلیغ دهان ب دهان باهاشون آشنا شدم یا اینکه خودم خرید کردم و از کار و کیفیت محصول و خدماتشون راضی بودم و ادامه دادم
و البته بعضی هاشونم بودن ک فقط یکبار از محصول یا خدماتشون استفاده کردم و دیگه ادامه ندادم
بنابراین ؛ اصل کیفیت کار هست
کیفیت ک بالا باشه ، تبلیغ کلامی کار خودش رو میکنه و ما نگران بقیه اش نباشیم
تمرکزمون رو بزاریم روی بهبود کیفیت کاری که انجام میدیم
اصول اصلی و درست کسب و کار موفق و پر سود ؛
عشق و علاقه ب کار ، کیفیت بالای کار و داشتن باورهای قدرتمند کننده درباره کار ارزش و پول و ثروت
سئوال : نحوه ی اتصال ب خداوند
ی آگاهی همین امروز ب من داده شد و من درکش کردم
استاد شما در جلسه آخر دوره شیوه حل مسائل در مورد این موضوع ی توضیح خیلی خوب دادید
البته شما همیشه خوب توضیح میدید اما من اینبار ب خوبی درک کردم
شما گفتید ک ؛ خداوند همیشه داره با ما صحبت میکنه و این اتصال دائمی هست
فقط ما اگه احساس خوبی داشته باشیم میتونیم هدایت خداوند رو دریافت کنیم
این نکته خیلی ب دلم نشست و دریافتش کردم و امیدوارم ک بتونم بیادش بیارم و ازش استفاده کنم و خودم رو با این قانون هماهنگ کنم
و البته داشتن این باورها هم بسیار مهمه ک ؛ من لایق هم صحبتی با خداوند هستم
من لایق ارتباط با خداوند و دریافت الهامات خداوندی هستم
چون ما خودمون رو گناهکار میدونیم و همین دلیل باعث میشه همیشه فکر کنیم خداوند مارو دوست نداره و همیشه ی فاصله ی زیادی بین ما و خداوند هست و این فاصله وقتی میتونه کمتر بشه و ما ب خداوند نزدیکتر بشیم ک ؛ ما توی زندگی مون سختی بکشیم
یعنی هر چی سختی بیشتری بکشیم ب همون اندازه لایق تر و در نزد خداوند محبوب تر و عزیز تر میشیم و همینجوری لایق و محبوب و عزیز نیستیم و این باور بدترین باور نسبت ب خداوند هست
چون در همون آیه ی معروف « و اذا سالک عبادی عنی فانی غریب اجیبوا دعوه الداع اذا دعان » خداوند ب نزدیک بودن خودش ب ما اشاره کرده و ن هیچ چیز دیگه ای
بنابراین اینکه باور کنیم خداوند همیشه و در هر لحظه ب ما نزدیکه و ما قسمتی از خداوندیم و خداوند عاشق ماست چون ک خداوند عاشق خودشه و ما همیشه در نزد خداوند محبوب و عزیز هستیم ، مهم ترین و بهترین باور در مورد ارتباط با خداوند ب عنوان منبع قدرت و ثروت و سعادت در دنیاست
رسیدیم ب موضوع شیرین تعریف از خود و تمرین معروف آگهی بازرگانی :
من هنوز این تمرین رو انجام ندادم اما مدتیه دارم با اصل بهبود گرایی کارهای کوچیکتر از نظر ذهنم رو انجام میدم و این تمرین رو تمرین این گام انتخاب کردم و تصمیم دارم ب زودی انجامش بدم و اینبار خیلی مصمم تر و توانا تر و راحت تر میبینم انجام این تمرین فوق العاده رو و انشاالله در گام های بعدی از نتیجه اش با شما صحبت میکنم
انسانی ک عزت نفس بالایی داره میتونه از خودش و توان مندی هاش تعریف کنه
خیلی از ما فکر میکنیم ؛ انسانی ک از خودش تعریف میکنه آدم خودخواه و مغروریه
اما انسانی ک نتونه از خودش و توانایی هایش صحبت کنه و ب قولی ابراز وجود کنه ، اون فرد ب جایی نمیرسه واقعاً
موضوع عزت نفس همیشه ی موضوع مهم و حیاتی هست و همیشه باید بهش توجه کنیم و روی خودمون کار کنیم تا عزت نفس مون رو بالا نگه داریم
چون تا وقتی داریم روش کار میکنیم بالا هست و وقتی بهش توجه نکنیم میاد پایین و ما هم میآییم پایین
سئوال : سرعت رسیدن ب خواسته ها چقدره ؟
سرعت رسیدن ب خواسته ها ب اندازه ی سرعت تغییر ماست
عجب جمله طلایی گفتید استاد عزیز
این جمله خیلی حرف توش داره خیلی پر محتواست واقعاً خیلی میشه درباره اش صحبت کرد و بنظرم هرکسی ب اندازه ی درکش میتونه از این جمله طلایی استفاده کنه
یعنی هر چقدر ک ما بتونیم مقاومت هامون رو در مسائل مختلف کم و کمتر کنیم یعنی ما داریم نسبت ب اون مسئله تغییر ذهنیت میدیم و این تغییر ذهنیت مساوی هست با تغییر نتایج
موضوع بعدی ؛ تجسم
این موضوع بسیار بسیار مهم و اثر بخشه و اعتراف میکنم ک من خیییلی زیاد باید روی این موضوع کارکنم و تمرین کنم تا باهاش راحت تر بشم
چون هروقت ک ازش استفاده کردم سورپرایز شدم واقعاً و البته ک باورم نسبت ب خالق بودنم قوی تر هم شد و بیشتر باور کردم ک ؛ منم ک خالق صددرصد اتفاقات شرایط و تجربیات زندگیم هستم و این انرژی و این جهان هیچ شکل و فرم خاصی نداره ، این ما هستیم ک با افکار مون با باورهامون داریم در هر لحظه توی ذهنمون ب این انرژی ب جهان اطرافمون شکل و فرم میدیم و این قانون ثابت جهانه و چقدر هم عالیه و چقدر سپاس گذار خداوند باید باشیم بخاطر این قوانین ثابت و بی نظیر بخاطر این قدرت فوق العاده ای ک ب ما بخشیده بخاطر این حد از اختیار و اراده ای ک ب ما بخشیده بخاطر این همه زیبایی جهان واقعاً
واقعاً ک بی نهایت زیباست
موضوع آخر :
بهترین سرمایه گذاری چیه ؟
بهترین سرمایه گذاری با تمرکز بالا کار کردن روی موضوعی ک بهش علاقه داریم
این الگو وجود داره ک ؛ فردی ک ب یک موضوعی علاقه زیادی داره و در واقع عاشق انجام اون کاره ، استعداد و توانایی انجام اون کار رو هم ب بصورت پیش فرض داره واقعاً و بنظرم این قانون جهانه و وقتی توی چنین مسیری حرکت کنیم ، انقدر ثروت مند میشیم در تمام جنبه های زندگی ک بی نیاز میشیم از کار کردن برای پول و آزادی زمانی آزادی مکانی و آزادی مالی رو تجربه میکنیم
مثل بهترین های دنیا در هر زمینه ای مثل استاد عباس منش عزیز مثل لیونل مسی مثل رونالدو مثل ایلان ماسک مثل آرنولد مثل هادی چوپان مثل یانی و مثل بینهایت انسانی ک این اصول اصلی رو یاد گرفتن و ازش استفاده کردن و ادامه دادن
امیدوارم و از خداوند میخوام ک کمک کنه تا عامل ب این آگاهی های ناب و بی نظیر باشم
چون عمل ب این آگاهی ها زندگی رو برامون بهشت میکنه
همون احساس خوب و شوقی ک با شنیدن این آگاهی ها ب ما دست میده خودش بهشته
اون احساس آرامشی ک با مرور باورهای هماهنگ با قوانین جهان ب ما میده خودش بهشته واقعاً
بینهایت سپاسگزارم از شما استاد عزیز و مخصوصاً مریم جان شایسته بابت این پروژه فوق العاده خانه تکانی ذهن گام ب گام
چند روز پیش داشتم فکر میکردم ک ؛ بچه های کارگاه دارن درباره پروژه های جدید رمز ارز و بازی های جدید صحبت میکنند و پیگیر اونا هستن
و واقعاً خداروشکر کردم ک من دنبال اینکار نمیرم و روی همچین پروژه های نابی مثل خانه تکانی ذهن دارم کار میکنم
بینهایت از شما سپاسگزارم
خدایا شکرت ک بهم فرصت دادی تا در مدار دریافت این آگاهی ها باشم
برای همگی آرزوی سلامتی شادی عشق ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم
سلام به استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته و همه ی دوستان هم فرکانسی دوست داشتنی.
دلیل عدم درک قانون تکامل عامل عجله داشتن است. وریشه ی عجله داشتن مقایسه خودمون و نتایجمون با دیگران است.
خیلی از میوه هایی که میبینیم توی زندگی دیگران، باید نگاه کنیم ببینیم چه ریشه هایی داره
ما فقط میوه رو میبینیم و میخوایم به سرعت برسیم بهش و همین باعث میشه خیلی وقت ها ناامیدی و بیاد سراغمون
امروزه توی دنیا روش ها و متدها و شیوه های زیادی هست برای رسیدن به آرامش و خواسته ها و… که خیلی هاشون گیج کننده و خسته کننده هستند
باید بدونیم که جهان هستی و خداوند با اعمال ما کاری نداره بلکه با احساس ما کار داره و زمانی که ما احساسمون خوبه یعنی داریم فرکانس درستی میفرستیم.
حالا یکی با مدیتیشن یکی با تصویر سازی یکی با نوشتن و….
مهم اینه من حالم خوب باشه و همیشه به آینده امیدوار باشم و منتظر اتفاقات عالی و بی نظیر
بهترین تعریف وابستگی: هرشکلی از منتظر بودن برای لذت بردن از زندگی که وابسته با عامل بیرونی باشه.
هر چیزی که ما در همین لحظه، حال خوبمون رو به خاطرش بد میکنیم یا منتظریم اتفاقی بیفته که حالمون خوب بشه یعنی وابستگی.
در کسب و کار من تبلیغات رو خداوند انجام میده. من وظیفم این هست ارزش خلق کنم و باور کنم که تجارت من جهان رو گسترش میده و بعد خداوند کارهارو پیش میبره
و توی این مسیر تجارت دنبال شریک نباشیم
یاد گرفتیم خودمون مسئولیت ١٠٠% زندگیمون رو قبول کنیم. روی خودمون و خدای خودمون حساب باز کنیم کارها به سرعت پیش میره.
خداوند کارها رو انجام میده خداوند قدرت این رو داره که از بی نهایت راه و مسیر و احتمال و شیوه ثروت و نعمت و وارد زندگی من بکنه.
چه زمانی؟ زمانی که من تسلیم باشم و نشونه ی تسلیم بودن آرامش و لذت بردن و باور به آینده ای هست که خودمون خلقش میکنیم
خداوند همیشه هست به شرطی که من باورش کنم و خودم رو لایق بدونم که خدا به من میگه چکار کنم از بی نهایت روش با من صحبت میکنه من باید وردی های ذهنم رو باز بزارم و تسلیم باشم و مقاومت هارو بردارم و هر ایده ای به ذهنم رسید که با شرایط کنونی من همخونی داشت رو انجامش بدم.
باید عزت نفس و باور داشته باشم و بدونم که از خودم و توانایی هام تغریف کردن به منزله ی غرور و منیت نیست بلکه به معنای داشتن عزت نفس بالاست.
سرعت رسیدن به خواسته ها بستگی به میزان سرعت تغییرات من داره
اینکه من تکاملم رو چجوری طی میکنم و مقاومت های ذهنیم رو با چه تمرکز و تعهدی میشکنم.
طی کردن تکامل به معنای گذشتن زمان نیست، به معنای برداشتن گام ها در مسیر قوی تر شدن و باورهای درست ساختن هست
هر چقدر با تمرکز و تعهد بیشتری گام هارو بردارم زودتر تکاملم رو طی میکنم و یاد میگیرم زندگی به معنای رسیدن به هدف خاصی نیست به معنای لذت بردن از مسیر رسیدن به اهداف هست
اگه من باور داشته باشم که به تک تک خواسته هام میرسم که همین الان از مسیر رسیدن به خواسته هام لذت میبرم. نگرانی ما بابت توجه به نتیجه هست.
توجه به نتیجه باعث حال بد ما میشه اگه رشد نکرده باشیم
نتیجه وظیفه ی ما نیست. وظیفه ی ما ساختن باور های درست و داشتن توکل و برداشتن قدمها و انجام کارهاست.
نتیجه وظیفه ی خداوند است. اگر من کارم رو درست انجام بدم خداوند کارش رو درست انجام میده. اگه امروز چیزی درست نیست من کارهام و درست انجام ندادم.
هر ثانیه و هر روز آگاه باشم به ذهنم، جملات مثبت و تاکیدی بگم، شکرگزار باشم، با خودم در مورد آیندم صحبت کنم، تمرکزم بر روی اتفاقات و چیزهای مثبت باشه همشه سطح انرژی بالایی دارم
و در نهایت بهترین سرمایه گزاری روی خودمون هست
روی توانایی ها، روی تجارتمون، روی باور هامون و…
اگه من دارم خدمت یا محصولی رو ارائه میدم باید در موردشون اطلاعات کامل داشته باشم تا باورم نسبت به ارزشش چندین برابر بشه اونوقت با قدرت بیشتری با مشتری هام صحبت میکنم
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که توی این مسیر هستم و واقعا یکی از شکر گزاری های من اینه که توی این دوره و توی ایران زندگی میکنم که میتونم از وجود استاد عزیز استفاده کنم و به یاد بیارم که چی بودم و قرار بود چه کار کنم.
هزاران بار شکرگزار خداوند هستم
ثروتمند و سلامت باشید
سلام امیر.
این قسمت کامنتت که نوشتی روند تکاملی، واقعا من رو به فکر فرو برد،
روند تکاملی، واقعا یعنی چی؟ یعنی استمرار را داشتن،
خوب استمرار اوکی ، اما چطوری؟
مشکلی که ممکنه همه ما داشته باشیم اینه یکهو بخواییم حجم بالایی از آگاهی رو روزانه به صورت مستمر استمرار وارد ذهنمون کنیم،،
و یکهو یکجا از این حجم زیاد خسته بشیم و کلا دور بشیم.
پس استمرار به معنای صد خود رو گذاشتن نیست. بلکه به معنای آهسته آهسته هست،
جوری که لذت ببریم نه اینکه از سر وظیفه بدونیم که آقا امروز حتما باید مثلا سه صفحه کامنت بخونم یا حتما دو ساعت فایل گوش بدم،
شاید یک صفحه کامنت و تأمل تو بیست دقیقه از یه فایل دو ساعته برای ارزش بیشتری داشته باش،
که این ریشه در کمال گرایی مونه،
و اینجا که گفتید که ما در نهایت به خواسته میرسیم پس از مسیر لذت ببریم برام جای تأمل داشت، دقیقا
ما در زمان مناسب ، در نهایت به همه خواسته هامون میرسیم( چه خواسته های بدمون چه خواسته های خوبمون) اونم از یه مسیر کاملا هموار،
پس بهتره که از مسیر لذت ببریم، تا مسیر هموارتر و هموارتر بشه
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و مریم مهربون و زیبا و دوستان هم دوره ایی
امروز دومین گام هست و مطالبی که درک کردم و تجاربی که خودم در خصوص این موارد داشتم رو مینویسم…….من از اوائل سال 96 افتخار دانشجوئیه استاد عباسمنش رو دارم …..
در مورد شروع کار بدون سرمایه و یا با سرمایه ی کم …..بنظرم واقعا زمانیکه تو پاشنه کفشت رو کشیدی برا شروع یه کاری یه جوری خدا برات میسازه یه جوری پازل برات میچینه که وقتی از این مقطع گذر میکنی و نگاه به پشت سرت و مسیری که طی کردی میکنی میفهمی چه جوری جور چین برات چیده ….من بعد از یک ورشکستگیی که فقط بواسطه ی باورهای غلط برام اتفاق افتاده بود و( البته این تضاد باعث آشنائیه من با استاد شد ) عملا میتونم بگم مبلغ آنچنانیی برام نمونده بود مستاصل مونده بودم و باااااید خودم رو به یک منبع درآمد میرسوندم و آدمه کارمندیی نبودم یعنی چند جا رفتم برای کار… با اینکه خودم چندین سال مدیر مجموعه بودم ولی با اینحال رفتم برای دیگرون کار کنم ….آقا نتونستم …نشد من توی سه سال 6 جا عوض کردم …ایراد از خودم و باورهام بود اما نتونستم با خودم کنار بیام و کار و هنرم رو رها کردم و نشستم توی خونه اما آدمه خونه نشستن هم نبودم و از اونجایی که یک زن بسیار توانمند بودم و اصلا نمیتونستم قبول کنم بشینم خونه و خرجمو همسر بده …واااای نههههه …….بقول استاد در و دیوارا داشتن منو میخوردن و سرمایه ایی هم نداشتم برای شغل و هنری که من داشتم هنری که 18 سال توش تجربه داشتم …..قشنگ یادمه یه روز صبح که بیدار شدم و داشتم رختخوابم رو مرتب میکردم ازم سوال شد چرا همش تو فکر این هستی که از کجا سرمایه بیارم ؟؟چرا روی خودت سرمایه گزاری نمیکنی چرا چسبیدی به اینکه فقط از این هنر میتونی پول بسازی ….با همین قدر پولی که داری با همین امکاناتی که داری شروع کن هر کاری که میتونی رو از همینجایی که هستی شروع کن ……از همون روز شروع کردم به سرچ و جستجو برا آموزشی که مد نظرم بود و از همون جا خدا برام چید یادمه اولین دور ه ایی که برا آموزش شرکت کردم 3 میلیون تومن بود ساله 1400 ….من 3 میلیون تومن یکجا نداشتم بدم و اتفاقا استاد اون دوره اعلام کرد کسانی که شرایط پرداخت یکجا ندارن میتونن توی 6 ماه ماهی 500 تومن شهریه رو پرداخت کنن …..این مدلی میتونستم و شرکت کردم …..بعد از اون دوره ی تخصص تر رو برگزار کردن و 10 میلیون بود و من نمیتونستم 10 تومن رو یکجا پرداخت کنم و دوباره اعلام کردن میتونید در 4 قسط ماهی 2500 پرداخت کنید و من اونموقع بواسطه ی آموزشهام دیگه میتونستم ماهی 2500 رو پرداخت کنم ….و بعد از یکسال و اندی دوره ی تخصصی تر رو با قیمت بالاتر و من دیگه اقساطی برام مهم نبود و چون میتونستم نقدی یکجا پرداخت کنم و اولین نفر بودم برای پرداخت یکجای شهریه …..الان جزء دانشجویان فعال در حرفه ی خودم و موفقترینها هستم و هنوززز مونده تا به جایی که میخوام برسم اما به ولله وقتی نگاه به پشت سرم میکنم میبینم خدایا شکرت چه قدر خوشگل برام چیدی با هیچی بدون هیچ قرض و وامی (چون بشدت مخالف قرض و وام هستم) تونستم خودم رو به اینجا برسونم ….هنوز به نتیجه ی مستمر و ثابت نرسیدم اما برای خودم خیلی بزرگه که تونستم خودم رو به همینجا برسونم ….اگر فعلا چیزی از دستاوردهام نمیگم چون میخوام دستاوردهام بزرگ و ثابت و مستمر بشن و حتما حتما میام و برای شما استاد عباسمنش عزیزم میگم شما چه کار کردین با منو زندگیه من …..خدایا ازت سپاسگزارم من هر چه دارم از آن توست و تمام هر چه که دارم سلامتی و شادی و ثروت اعتبارش برای توست و دستی بنام سید حسین عباسمنش ……استاد تجسمم کردم یه روزی رو که یک ویدئو براتون و دوستان سایت دارم میسازم و در اون تمام راهی که رفتم و دستاوردها و نتایجم رو باهاتون به اشتراک میزارم ….این پیام بماند به یادگار و رد پایی که همه و خودم ببینیم از کجا به کجا رسیدم …..من توی این چند سال چیزی نگفتم …چون مثله بامبویی میمونم که ریشه هاش تشکیل شده و آروم آروم داره سر از خاک در میاره و بعد از تکامل وقتی رشد تصاعدیم شروع شد میام و با افتخار به دانشجویی مرد شریف و مهربون و دوس داشتنی استاد عباسمنش جانم عرض میکنم که چی شد …….ههههه …اومدم در مورد کل فایل حرف بزنم ….فقط در مورد سوال اول اینهمه نوشتم …..گرچه که توی صحبتهام نا خودآگاه اشاره هایی به موارد دیگر فایل هم شد ……
خدایا میلیون میلیون بار شکرت برای اینکه در ذهن و قلبم هستی …..خدایا میلیون میلیون شکرت برای حضور استاد عباسمنش و مریم جان زیبا در زندگیم …..
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
اکثر افراد ثروتمند و کارآفرین موفق دنیا:
از صفر و با همان امکانات کنونی در دسترس خود شروع و قانون تکامل را رعایت کرده اند
سرمایه ی اولیه: از برداشتن قدم های کوچک ما تامین می شود
باورهای خود را تغییر داده:
قدم به قدم شروع کنیم
به جای عجله کردن قانون تکامل را رعایت کرده انتظار نتایج یک دفعه و یک شبه را نداشته باشیم:
به جای مقایسه ی خود با افراد موفق و ثروتمند به گذشته ی آنها و مسیری که برای تحقق اهدافشان طی کرده اند توجه کنیم
هدف اساسی از انجام تمرینات:
کنترل ذهن و داشتن احساس خوب است
سپاسگزاری:
کافی است ما را به احساس خوب برساند و مهم نیست شیوه ی اجرایی آن چگونه باشد
وابستگی در زمینه ی روابط به معنای این است که:
ما نمی توانیم احساس خوب درونی داشته باشیم مگر اینکه فرد مورد علاقمان کنارمان باشد
افراد وابسته:
خلا احساسی دارند باید:
باورهای خود را تغییر داده احساس لیاقت و ارزشمندی درونی خود را پیدا کنند
هر شکلی از انتظار برای لذت بردن از زندگی:
که عامل بیرونی محسوب شود وابستگی است
وابستگی می تواند:
مواد مخدر فرزند خانه زمین و… باشد
هر چیزی که باعث شود از زندگی لذت نبریم: وابستگی محسوب می شود
تبلیغات و شریک داشتن در زمینه ی کسب و کار:
هر دو به دلیل داشتن باورهای نامناسب و مخرب در ذهن ما شکل گرفته که در نهایت باعث ورشکستگی خواهد شد
اگر قدرت خداوند را باور و تنها به او ایمان داشته باشیم:
تمام کارها را برای ما انجام داده و افراد و سرمایه ی مورد نیاز را به سمت کسب و کار ما هدایت می کند
زمانی که محصول و خدمات با کیفیتی ارایه می دهیم:
مهم نیست مغازه ی ما در چه مکانی قرار داشته یا تبلیغی برای آن نداشته باشیم مشتریان لاجرم به سمت کسب و کار ما هدایت می شوند
عاشق کسب و کار خود باشیم باورهای مناسب داشته و وابسته به مشتری نباشیم کار با کیفیت ارایه دهیم:
خداوند افراد مناسب را به سمت کسب و کار ما هدایت می کند
خداوند همواره در قلب ما و از رگ گردن به ما نزدیک تر است:
اما باورهای نامناسب ما که مهم ترین آنها احساس بی ارزشی و عدم لیاقت است باعث می شود:
نتوانیم هدایت و الهامات خداوند را دریافت کنیم
افرادی که احساس ارزشمندی و عزت نفس بالایی دارند:
از خود و توانمندی های خود تعریف می کنند
مسیری که هر یک از ما برای تحقق اهدافمان طی می کنیم:
یکتا و یگانه است
سرعت تحقق خواسته ها:
به میزان سرعت تغییر باورها و برداشتن ترمزها و مقاومت های ذهنی ما بستگی دارد
قرآن را :
نمی توان ترجمه کرد تنها می توان درباره ی هر کلمه ی آن توضیحات جامعی ارایه داد
می توانیم با :
سپاسگزاری تکرار باورهای مناسب صحبت کردن با خودمان تمرکز بر نکات مثبت :
در اغلب مواقع احساس خوب را تجربه کرده و اتفاقات خوب را برای خود رقم بزنیم
به جای سرمایه گذاری بر عوامل بیرونی:
بر روی خود و توانمندی هایمان سرمایه گذاری کنیم
همه ی ما استعدادها و توانمندی های منحصر به فردی داریم که اگر بر روی آنها سرمایه گذاری کنیم:
هزاران برابر بیشتر از سرمایه گذاری بیرونی نتیجه بخش است
تمام افراد ثروتمند:
از مسیر علایق و توانمندی های خود ثروتمند شده اند
سرمایه گذاری کردن بر عوامل بیرونی :
هیچ گاه باعث ثروتمند شدن ما نخواهد شد
بر روی خود سرمایه گذاری کنیم:
تا سودهای زیادی نصیب مان شود
خدایا شکرت
عاشقتونیم
دوستای گلم سلام
استاد جان و خانم شایسته جان سلام
بچه ها من امروز یه چیزی فهمیدم. ترمزی که خیلی جلومو گرفته بود در مورد ثروت و من یکم پیش پیداش کردم. 😍😍
دوستان خوب که دقت کردم متوجه شدم، احساس من در برابر مشتری و مخاطب اینه که من دارم ازشون، برای پولدار شدن خودم، استفاده می کنم.
یا حتی سواستفاده… من کار خوبی نمیکنم چون انگار بهشون میگم برای دریافت کمک و اموزش و خدماتم، باید پولشو بدی وگرنه من کمکت نمیکنم،بهت یاد نمیدم و… .😨😨😨
یا خداااااا تو دیگه کجا بودی ای ترمز. هنوز متعجبم.
متوجه شدم ته دلم راضی نیستم از ارائه خدمات و فروش.چون حس میکنم نباید برای اموزش دادن، ارائه خدمات و کمک کردن به ادما پول گرفت و با پول گرفتن، ارزش کار میاد پایین و اجرش به قول معروف از بین میره.
خجالت می کشیدم و فک میکنم ته دلم حسم این بوده که نیتت خیر نیست. بابت کار خیر پول نمیگیرن که…
خدایا شکرت که فهمیدم این قضیه از کجا اب میخوره و من چرا نمیتونم کارم و فروش محصول و خدماتمو ارزشمند بدونم و ازش پول بسازم.😇😇😇😇
الان این جمله ها توی ذهنم شفاف شدن
اجرت با خدا
خدا خیرت بده
چه ادم خوبی، داره رایگان و در راه خدا کار میکنه.
چه ادم خوبی، خودشو بی منت و بی درخواست، وقف مردم کرده. این ادم جاش وسط بهشته.
چقدر بخشنده س خدا حفظش کنه.
این ادم بنده خوب خداست…
همه این ادمو دوست دارن بس که در راه خدا کار میکنه و هیچی از کسی نمیگیره، خیلی باعزته.😲😲
و حالا این جمله ها:
نگاه تو رو خدا، چی میشد رایگانش میکرد تا همه ازش استفاده کنن؟
این چیه که انقدم بابتش پول میخواد.
چه خودخواهه
حتما یه عالمه هم کشیده روش.
من پول دادم بابتش اصلنم راضی نیستم، حرومش باشه.
همه این فروشنده ها فقط میخوان یه چیزی بندازن به ما. اصلا دلشون به حال ما و جیبمون نمیسوزه.
چقدر خدانشناسه، این پولارو میخواد ببره تو گور؟ مال این دنیا به کی وفا کرده اخه؟
و یه عالمه شنیده های مخرب دیگه که باعث شده من توی وجودم فک کنم بیشتر ادم هایی که کسب و کار دارن، دزدن، دارن از من سواستفاده میکنن تا خودشون پولدار شن. و من هم اگه صاحب کسب و کار شم
یک؛
میشم مثل همونا و بقیه همین فکرو در مورد من هم خواهند داشت. این موضوع باعث میشه من یا نخوام کسب و کار خودمو داشته باشم یا اگرم داشته باشم نتونم بابتش پول درخواست کنم.
دو؛
فک کنم ادمهایی که ارزون فروشن یا رایگان به من خدمات میدن ادمای بهتری هستن. و منم باید اینطوری باشم…. خدایا❤💛 ممنون اگاهم کردی
بیایین یکم فکر کنیم
چرا هر جنس یا خدمتی که هزینه ش برای الانه ما زیاده، فکر میکنیم گرونه و با خریدنش سرمون کلاه رفته و به فروشنده، بیخودی نفع رسوندیم و اکثرا هم بعد از خرید با ناراحتی غر میزنیم؟
الان که فکر میکنم میفهمم طبق قانون حتی اگه واقعا جنسی رو گرون خریدیم، اگه بعدش تمرکز کنیم روی خوبیهاش و از استفاده ازش لذت ببریم اصلا به تور افرادی که گرون فروشن نمیخوریم و ظرف ثروتی خودمونم وسیع تر میشه.
نتیجه گیری اخلاقی اینکه چون خودم گرون فروشی و سواستفاده اغلب صاحبان کسب و کارو باور کردم و همچنین ادم های رایگان کار کن رو ادمهای خوبی باور کردم، خلافه این باور عمل کردن برام سخت شده و نتیجه نمیتونم بگیرم.
حالا میفهمم وقتی استاد میگن باید باور کنیم معنویترین کار دنیا ثروتمند شدنه یعنی چی و چه خوش خیال به این حرفشون گوش میکردم و فکر میکردم که من مشکلی با ثروت و رابطه ش با خدا ندارم😀😀
خدایا شکرت.
مدام دارم به فایل های سه برابر کردن ثروت گوش میدم و نت برداریهامو میخونم و امروز به این اگاهی دست یافتم. امیدوارم هرچه زودتر ظرفم اندازه محصول روانشناسی ثروت ۱ وسیع بشه.
در ضمن این لایو هم بسیار عالی بود و من خیلی وقت بود منتظر انتشارش بودم. 😊😊
بریم که باور بساااازیم. 😍😍😍
خدایا مرسی به خواسته ی چند روز پیشم جواب دادی و ترمزمو بهم نشون دادی. یا حق
سلام به مریم و استاد عزیزم
این چالش خانه تکانی ذهن دقیقا هدایت خداوند برای من بود.
دقیقا ساعت 2/5 صبح چهارشنبه 4 مهر موقع خواب از خدا خواستم خودت هدایتم کن و باورامو خودت در جهت خواستم اوکی کن اکه ترمزی هست خودت از بین ببرش اگه کاری باید بکنم یا نباید بکنم خودت منو ببر به سمت انجامش کلا به تو سپردم و صبح دقیقا ساعت 7:37 دقیقه که گوشیمو چک کردم و به یکی از دوستام پیام دادم پیام تو تلگرام دیدم که این دوره معرفی شده.
نکته ی حالب اینه که من دو روز قبلش هی از خدا میپرسیدم خدایا چرا مسیر داره انقدر طولانی میشه مشکل کجاست بعد بهم گفت ذهنت هنوز تربیت نشده درواقع من یه سری افکار منفی داشتم در مورد خواستم و میگفتم خدایا ترمزای مربوط به این افکار چیه که خدا بهم گفت همش مربوط به تربیت نشدنه ذهنت هست که اینم روند داره اما اگر تو خودتو بمباران کنی با فایل ها این روند کوتاه تر میشه و حالبه یه نشونه ام دیدم و انقدر اشتیقام بیشتر شد که 24 ساعته داشتم فایل گوش میدادم و دقیقا فرداش هدابت شدم به این دوره که پنج روز ازش گذشته بود یعنی لازمه ی ورود من به این دوره تعهد و جدیت و اشتیاق مضاعف شده ای بود که از خودم نشون دادم و در عمل هم بیشتر روی خودم کار کردم و اجازه ی ورود به این دوره رو پیدا کردم و امروز وقتی در گام دوم جمله ی سرعت رسیذن ما به خواسته هامون به اندازه ی سرعت تغییر شخصیتمون هست را شنبدم دقیقا جواب سوالم بود که البته خدا بهم یه جور دیگه اشو گفته بود و البته که تمام این دوره از توضیحات اولش که مریم جان گفته بود اگه خواسته ای دارید که هنوز با تلاشای زیاد بهش نرسیدید اونقدر خوشبین نشدین و نجوا ها زیاد و و و همش کلید های صحبتایی بود که این چند وقت با خدا میکردم و الان واقعا به وضوح افکارم درمورد خواسته ام و شدنش مثبت تر شده تجسماتم شدن هارو تصور میکنه بجه نشدن ها و ترس ها و نکنه ها رو
واقعا خدای عزیزم ازت ممنونم
از استادم خیلی ممنونم البته یه اعتراف بکنم من با گفتن کلمه استاد هم مقاومت داشتم تا اینکه تو چندتا فایل در مورد این قضیه یه چیزایی شندیم تاااا اینکه کامنت یکی از بچه هارو خوندم که میکفت وقتی مثل مریم جون تا این حد به آموزگارت احترام میزای قطعا دریافت بیشتر هم ازش داری و البته که با خودمم فکر کردم دیدم من توی دانشگاه به هر کسی که باد هوا ام بهم یاد نداده و اصلا قبولشم ندارم استاد میگم و این شد که واقعا الان از ته دلم و توی خلوت خودم و با خودمم شمارو استاد خطاب میکنم و درمورد مریم عزیزم ازت ممنونم اینکه دست پاسخ دهنده ی خدا شدی به درخواست های یه سری از افراد این نشون از اتصال قویت به اون منبع داره
من این مدت یکس از دوره هایی که دارم روش کار میکنم کشف قوانین هست و جلسه ی 4 اش چقددددددر خدا بود و چه جالب خیلی با گام اول. و حتی مثال شرکت اپل و گوگلیم که استاد توی گام اول زدن مرتبط بود و باز هم وقتی که آدم مصمم بشه که رو خودش بیشتر کار کنه تایمش آازد میشه من دوباره اینو هم الان دارم تجربه میکنم واقعا خدای عزیزم ازت ممنونم که من خالق زندگیم قرار دادی و این چنین از من توی این مسیر حمایت میکنی