live | سودمندترین سرمایه گذاری - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

739 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1070 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر حقیقت که نشانه اش احساس خوب من است

    توی همین دوروز چقدر نجواهای ذهنم ساکت شده ،خدایا شکرت

    یه فایل فوق‌العاده‌ ی دیگه وسه بار گوشش دادم و نت برداری کردم و نمی‌دونم از کجا شروع کنم و ایده ای ندارم و طبق معمول از خداوند می‌خوام که چیزهایی که نیازه رو به یاد من بیاره

    قدم اول برای تغییر زندگی و حرکت به سمت شرایط ایده آل مد نظر ما چیه ؟؟؟

    پذیرفتن مسئولیت تمام زندگی و اتفاقات و شرایطی که داشتیم

    رو چه حسابی ما انتخاب کردیم که وارد یک دنیای پراز تضاد بشیم ،در حالی که بدون هیچ تضادی داشتیم زندگی می‌کردیم ؟؟؟

    روی حساب اینکه خداوند پشتیبان ماست و به پشتوانه‌ ی این نیرو و قدرتی که در وجود ما نهاده ما وارد این دنیای مادی شدیم ،

    قدم دوم : اینکه خداوند قدرت تمام و کمال خلق زندگی منو به خودم داده و جهان هیچ چاره ای ندارد جز اینکه به فرکانس های من پاسخ بده و این یعنی نهایت قدرت برای کسی که درک کنه این عظمت و جایگاهشو در جهان هستی

    پس چی شد ،خداوند فرموده تو خالقی

    یعنی چی ؟؟؟

    آیا گفته خالقی به شرط اینکه در فلان کشور به دنیا بیای ؟؟؟؟

    آیا گفته خالقی به شرط اینکه در فلان خانواده بزرگ بشی ؟؟؟

    آیا گفته خالقی به شرط اینکه رنگ پوستت این شکلی باشه ؟؟؟

    آیا گفته تو خالقی به شرط اینکه موهات رنگی باشه ؟؟؟

    آیا گفته تو خالقی به شرط اینکه برای مدرسه ؟؟؟

    آیا گفته تو خالقی به شرط اینکه پول برای شروع کار داشته باشی ؟؟؟

    آیا گفته تو خالقی به شرط اینکه سرمایه اولیه و پارتی داشته باشی برای شروع کار ؟؟؟

    مسلما خیر ، فقط گفته تو خالقی ،

    حالا این تو کیه ؟؟؟ اینکه وقتی صحبت میکنیم میگیم ، دست من پای من گوش من چشمای من پوست من ذهن من

    این من کیه ؟؟؟

    این من کیه ؟؟؟

    این من کیه ؟؟؟

    این من همون آگاهیه که فقط چند صباحی داره جسم رو و این دنیارو تجربه می‌کنه

    خوده خداست

    میگه تو خالق شرایطی با باورهایی که داری و جهان بیرون انعکاس درون توا

    اگر توی روابط مشکل داری ،راه حل درون توا

    اگر پول به سمتت نمیاد راه حل درون توا

    اگر سلامتی نداری راه حل درون توا و باورهای توا

    جهان انعکاس باورهای توا ،اینه ی باورهای توا

    یعنی چی ؟؟؟

    یعنی اگه من یه زخم و یه جوش ناجور تو صورتم باشه و تو آینه نگاه کنم و بزنم اینه رو خرد کنم و بگم خوشم نمیاد !!! آیا مشکل از اینه بود ؟؟؟ مسلما خیر اینه داره اون چیزی رو به من نشون میده که واقعا هست

    میگه تو خالق شرایط خودت هستی و یه آیه ای توی ذهنم مرور میشه :

    وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا

    و او را از جائی که گمان ندارد روزی می‏دهد، و هر کس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‏کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‏رساند

    خب این آیه چه ربطی داره به خالق بودن ما ؟؟؟

    خداوند میگه که از جایی که تو فکرش رو نمیکنی بهت روزی میدم ،بهت می‌رسونم ، خواستت رو بهت میدم ،از جاااااااااااایی که فکرش رو نمیکنی

    حالا ما توی تجسم چی میگیم و تجسم درست یعنی چی ؟؟؟یعنی اینکه تو فقط نقطه‌ی پایانی رو تجسم کن و به چگونگی فکر نکن ،اقا فکر نکن ،فکر نکن ، فکر درست به ما کمک می‌کنه نه فکر به چگونگی رسیدن به خواسته ،اونش به ما ربطی نداره ، دیگه خدا چجوری بگه که بهش فکر نکن ؟؟؟؟!!!!!!!

    حالا دوتا مسیر هست برای رسیدن به خواسته

    یکی اینکه با زجر و سختی به خواسته ها برسی

    و یکی اینکه وقتی باورمون شد که خالقیم و جهان داره به باور ما شکل میده ،بیایم با دادن ورودی مناسب و الگوهای مناسب ،کسایی که با عشق و لذت به خواسته ها رسیدن ،افرادی که دارن عشق و حال میکنن و ثروت هرروز بیشتر به زندگیشون روان میشه ،و همه‌ی اینها بیایم از راه آسان و لذت بخش بریم و نپذیریم تمام اون معیارهایی که جامعه تعریف کرده برای رسیدن به خواسته ،به ما ربطی نداره مسیر ،فقط روی باورها کار کنیم و درک کنیم که ما یک دستگاه تولید فرکانس و ارسال انرژی هستیم در یک جهانی که به باور ما پاسخ میده نه به اعمال فیزیکی ما

    من خالقم یعنی چی ؟؟؟

    یعنی اینکه تو خواستت رو در نظر بگیر و هدایت میشوی قدم به قدم ،اگر در هر لحظه طوری سعی کنی یه جهان نگاه کنی که احساست خوب باشه تو هدایت میشی

    یعنی تو خالقی از دل هیچ ،از دل هیچ

    یعنی حرفی که استاد میزنع ،اجرای اولین ایده و قدم به قدم تو دل همون کارا سرمایه میشه برات .

    یه کلام وقتی آدم در مسیر درست باشه و روی خودش کار کنه و بزاره که این فرکانس ها و باور خالق بودن و باورهای قدرتمند کننده توی وجودش رشد کنه ، سرمایه ی اولیه ما میشه باورهای قدرتمند کننده

    سرمایه اولیه ما میشه صداقت و درستی

    سرمایه اولیه ما میشه عشق به کار

    همه‌ی اینها سرمایه ی اولیس

    کی گفته سرمایه اولیه پوله ؟؟؟

    کی ادعا می‌کنه که سرمایه اولیه پوله ؟؟؟

    آیا اونی که هیچ کدوم از این فاکتورها رو نداشته باشه و با پولی که بدن بهش می‌تونه کسب و کار راه بندازه ؟؟؟

    سرمایه ی اولیه ما همین آگاهی هاس

    همین درک کارکرد جهان بزرگترین سرمایه ماست

    اینها سرمایه ی اولیس

    باز دوباره من خالقم یعنی چی ؟؟؟

    یعنی آقا تو درمسیر علایق و عشقت قدم بردار

    بقیش با خدا

    من خالقم یعنی چی

    جهان داره به باور من واکنش نشون میده یعنی چی ؟؟؟

    یعنی آقا منطقی فکر نکن

    یعنی استاد فقط نقطه ی پایانی که داشت سمینار برگزار میکرد رو میدید و بسیاری از اون حرف و حدیث ها و نشدن ها که باید مدرک روانشناسی داشته باشی و مجوز نمیدن و فلان براش پیش نیومد ،چرا ؟؟؟ چون باور نداشت که نیازی باشه و نمیشه و اینا ، میدونست که هر وی بسازه رخ میده فارغ از تمام قواعد انسانها

    ایلان ماسک خب یک فردیه که داره کارهایی می‌کنه تو جهان که کسی جرات فک کردن بهش رو نداره ،در زمینه هوا فضا که ناسا باید جلوش لنگ بندازه با کارهایی که ماسک کرده

    حالا سوال ؟؟؟ آیا ایلان ماسک مدرک از ناسا داره ؟؟؟ آیا توی ناسا آموزش دیده ؟؟؟

    خیر به گفته ی خودش فقط علاقش باعث شده که مطالعات کنه و تحقیق کنه و کار کنه

    یعنی چی ؟؟؟ یعنی فقط توانایی هاشو باور کرده

    آیا محمدی که دنیارو تکون داد مدرک روانشناسی داشت ؟؟؟ نه حتی سواد هم نداشت ،سواد هم نداشت ،ایا باعث شد که به هدفش نرسه ؟؟؟ آیا خودش رو باخت ؟؟؟ نه

    اینها و هزاران مثال دیگه افرادین که بسیاری از باورهای مزخرف بدنه جامعه رو نپذیرفتن و به درون وصل شدن و توانایی های خودشون رو باور کردن ،

    یادمه آرنولد توی یک پادکستی گفت که قوانین رو نمی‌تونید بشکونید ،اما قواعد رو بشکونید ،قواعدی که انسانها تعریف کردن ،

    اما قوانین خداوند میگه که تو هر چی بسازی تو‌ذهنت اتفاق میوفته ،پس بقیش بستگی به تو داره که چقدر به درون وصل میشی ،چقدر ورودی هاتو کنترل می‌کنی و بهای موفقیت رو میپردازی

    و بهای موفقیت در دو کلمه یعنی «کنترل ذهن »

    کنترل ورودی ها بهای موفقیته

    و به اندازه‌ای که در عمل اجرا میکنیم اینارو نتیجه میاد ،به قول استاد سرعت رسیدن به خواسته ها به اندازه‌ی سرعت تغییر ماست ،عجب جمله ای ،و تغییر یک بحثه و ادامه دادن یک بحث دیگه چون اگه بعد از تغییر ادامه ندیم و تکرار نکنیم این آگاهی هارو دوباره نتایج برمیگرده

    الهی شکرت بابت این همه آگاهی نابی که به یاد آوردیم

    سپاس گزارم که مرا خالق زندگی خودم قرار دادی و چقدر این حس قدرتی که تجربه میکنیم خوبه

    و همین احساسات خوب درونی سرمایه های ماست و اگر انسان از درون ثروتمند نباشه ،حتی اگه ثروت رو از بیرون هم تزریق کنن ،امکان نداره این ثروت پایدار باشه ،چون این شخص یاد نگرفته پولسازی رو ظرف وجودش رشد نکرده و همه چیز جهان با حساب و کتابه

    الهی شکرت

    خدایا هدایت کن تا عملگرا به این آگاهی ها باشیم و تعهد مارو در این مسیر هرروز بیشتر و بیشتر کن که تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    سلااااام به همه

    الهی شکر که گام دوم خونه تکونی رو هم تیک زدم و هدایتم رو گرفتم

    گام دوم با موضوع سودمندترین سرمایه گذاری

    نکته کلیدی:

    عجله نکنیم و نگران نیومدن مشتری نباشیم و توکل کنیم و مهمتر اینه که کار درست رو انجام بدیم و لذت ببریم و کار با کیفیت تحویل بدیم

    منم از صفر شروع کردم یعنی زمانی که میخواستم بادوم بریان کنم به مشتری بدم ازشون درخواست کردم که هزینشو بزنن تا برم بادوم خام بخرم و اینجوری استارت خورد الان پس انداز دارم طبق آموزش استاد توی قدم اول مواد اولیه هم دارم کلی تجربه هم دارم و باور دارم که بادوم های من خیلییییی از لحاظ مزه و کیفیت فرق میکنه هم با نمک صورتی بریان میکنم بهترین نمک هم ترد و خوشمزه میشه مثل نخود دو آتیشه مشهد هم تازه میدم دست مشتری و ایمان دارم خدا مشتری ها رو میفرسته و اون بیرون دست ها کار میکنه

    من اصلا اینستا واسه تبلیغات و اینا ندارم و باور دارم تبلیغات دهان به دهان موثرترین نوع تبلیغه فقط منم که باید با کیفیت کار کنم

    خیلی ها بهم میگن تبلیغ کن و از این حرفا ولی من به صدای قلبم گوش میدم

    امروز هم با گوش دادن به این فایل یه ایده واسه کسب و کارم اومد که عملیش میکنم

    چه جالب ، جواب به یک سوال دیگه من

    فرکانس ها دارن کار میکنن منم یه جاهایی سختش میکردم که باید مکتوب کنم هم تمرین ستاره قطبی هم شکرگزاری یه جاهایی دلم نمیخواست بنویسم ولی ذهنم درگیر میشد از طرفی هم هرزگاهی متوجه این موضوع میشدم که بدون نوشتن احساسم عالیه و به خودم یادآور میشدم که همین مهمه ، مهم اینه که حالم خوبه و این داره کارا رو انجام میده ولی الان گفته استاد مهر تایید زد به صدای قلبم

    منم تصمیم گرفتم از توانایی هام بگم تعریف کنم از خودم این یعنی عزت نفس

    و در آخر روی خودمون و توانایی مون سرمایه گذاری کنیم

    عااااالی بود دمتون گرم

    خدا نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    به نام خداوند مهربونم

    سلام به استاد جان و خانم شایسته ی عزیزم و ممنون باب این ایده ی قشنگ و عالی

    چه اسم قشنگی خانه تکانی ذهن

    باید واقعا هر چند وقت یکبار ذهنم را از هر چی پاکسازی کنم ابدیت کنم و ذهنم را بازسازی کنم از همه چی از افکار منفی گرفته تا حرفهای پوچ و تو خالی

    خودم و خالی کنم از قسط و قرض و وام و…….

    خودم خالی کنم از دروغ و غیبت و تهمت

    خودم و خالی کنم از شرک و بی ایمانی

    خودم و خالی کنم از حسد و کینه

    و این نیاز به زمان داره و باید وقت بذارم و این زمان یه زمان عالی روی خودم دارم وقت میزارم و این سرمایه ی اصلی زندگیمه

    عجله ی در کار نیست من باید با توکل و تکیه به خدا در کارم پیشرفت میکنم

    و هدایت میشم به راههای اسان هدایت شدن و میسپارم به خداوند و تمام.

    فرکانس منه که داره جوابم و میده من چی میخوام همون و بفرستم و جواب بگیرم

    وقتی من احساس خوب و عالی به جهان می فرستم باید منتظر اتفاقات عالی خبرهای عالی هم باشم

    من وقتی با خدا حرف میزنم ارامش دارم

    منتظر کسی نباید باشم یا منتظر یه پایه پایه هستی بریم پیاده روی پایه هستی با هم برقصیم نه بابا خودم پایه ی خودمم

    من با خودم دارم حال میکنم می رقصم باشگاه میرم میرم پیاده روی و لذت میبرم خودم حال خودم و خوب میکنم با خودم با وجود خودم دارم حالش و میبرم خدایا شکرت

    استاد در مورد تبلیغ باور کنید اینو من امتحان کردم من وقتی مغازه ام و زدم بعد از سه ماه کرونا شد همه یا بسته بودند یا نیمه وقت میموندن ولی من تمام وقت و هر روز فروش داشتم و عالی بود من عشق میکردم با کارم و خدا جوابم را میداد و همیشه میگفتم خدا روزی رسانه و روزی منو میفرسته

    نحوه ی اتصال با خداوند…………

    خداوند همیشه و در همه جابه من وصله و با منه من تکیه یاز وجود خداوندم من این باور را خیلی روش کار کردم و دارم کار می کنم که روح خدا در وجود منه و من به منبع وصلم ولی بعضی وقتها دور میشم ولی زود برمی گردم و دوباره وصل میشم این وصله باید از طرف من باشه وگرنه خداوند همیشه هست فقط کافیه من توجه کنم و تمرکز کنم چقد این احساس را دوست دارم

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3122 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به همه ی دوستان

    اولین نکته برای شروع کسب و کار ما نیاز به سرمایه نداریم سرمایه ی ما از حرکت کردن ما در مسیر به وجود میاد 99درصد کارافرین های موفق از کم شروع کردند تکامل رو طی کردند تا به اینجایی که الان هستند رسیدن بعضی ها با عجله کردن و طی نکردن تکامل و ندانستن بک گراند ادم های موفق که از کجا شروع کردند می‌خوان یک شبه به اون جایگاه برسن و به نظر من این همون مبحث مقایسه است

    تو برای شروع کسب و کارت نیاز به پول زیاد یا طلاو ارث نداری تو نیاز داری که ذهن و باورها تو عوض کنی و حرکت کنی قطعا موفق میشی و اگه به جایی نمیرسی داری عجله می‌کنی و نمی‌خوای که تکامل رو طی کنی

    شکر گذاری

    برای اینکه شکرگذاری کنی حتما نباید که مکتوب کنی اون حس و فرکانس توئه که مهمه وگرنه تو هروقت با خدای خودت راز و نیاز می‌کنی و حالت خوبه تو داری فرکانس سپاسگذاری می‌فرستی و اتفاقات خوب و عالی در زندگیت میوفته و نباید هر موضوعی رو برای خودمون سخت کنیم کاری که بهمون حس خوب میده رو انجام بدیم

    وابستگی در روابط

    وابستگی به هر عامل بیرونی یعنی شرک

    تو با ازدست دادن هرچی که بهش وابسته هستی خودت هم از بین میری وابستگی می‌تونه به حساب بانکی خونه ماشین و هرچیزی باشه حتی بچه و همسر و میگی تا این ها نباشن من نمیتونم از زندگیم لذت ببرم و همیشه منتظره که یک عامل بیرون بیاد تا حالش خوب باشه و این به ضرر خودشه

    وابستگی در روابط مثل اینکه با کسی در رابطه ای و وابستشی و اون هرروز و هرثانیه باید بهت بگه دوست داره یا همیشه پیشش باشه و اگر نگه و نباشه حالش همیشه بده

    تبلیغات و شریک

    شریک گرفتن در هرکاری یعنی من به خدای خودم و حتی به خودم اعتماد ندارم که از پس کارهام به تنهایی برمیام و با شریک گرفتن می‌خوام خودمو ببرم بالا اما بیشتر خودم رو بدهکار میکنم و چون شرک در کارم هست به بن بست میخورم اما اگر ادم توحیدی فکر و عمل کنه

    1شریک برای خودش نمیگیره 2این رو می‌دونه که اگه در کارش به کسی احتیاج پیدا کنه خداوند اون رو به زندگیش میاره 3کاری که کیفیت داشته باشه براش میشه تبلیغ 4اگه عاشق کارت باشی الله برات میشه همه چی و تورو تبلیغ می‌کنه 5میدونه کارش درست باشه طرف خودش رو درست کنه دهان به دهان همه براش تبلیغ میکنن مثال استاد سید حسین عباس منش

    یکی از مهم ترین عاملی که مارو به خداوند وصل می‌کنه احساس لیاقته

    تا زمانی که خودت رو کارت رو باارزش ندونی نمیتونی به هیج جایی برسی حتی نمیتونی خودت رو معرفی کنی از خودت تعریف کنی نمیتونی از توانایی هات استفاده کنی و کسی که احساس خود ارزشمندی نمیکنه نمیتونه به هیج جا برسه

    سرعت رسیدن ما به خواسته هامون به سرعت تغییر باور هامون بستگی داره اگه زمان زیادی رو صرف تغییر باور هات اختصاص بدی زودتر نتیجه میگیری توجه کردن به نکات مثبت و شکر گزاری باعث میشه که تو همیشه حالت خوب باشه

    روی علاقه خودت روی خودت سرمایه گذاری کن تا به نتیجه برسی

    هرچقدر تو روی خودت سرمایه گذاری کنی ثروت هم خلق می‌کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فریبا شهاب گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    بسم الله رب العالمین

    باسلام ودرود به استاد عزیزم وموحدومربم جان شایسته بانو

    خداروشکر بخاطر آگاهی‌های این فایل که همه چیز وهمه چیز وهمه چیز در توحید خلاصه می‌شود .

    موحد باشم احساس ارزشمندی پیدا میکنم.

    موحد باشم سلامتی حاصل می‌شود .

    موحد باشم ثروت هم بدست میاید.

    موحد باشم سلامتی هم پایدار می‌شود

    موحد باشم روابط عالی وعاشقانه هم پدیدار می‌شود

    رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»

    در پناه یگانه خالق هستی ،سلامتوموحدوسعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    افسانه زارع گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    خانه تکانی ذهن: گام دوم.

    آگاهی هایی ک دریافت کردم و متوجه شدم.

    کسب و کارت رو از هر جایی ک هستی شروع کن،از هر چیزی ک داری،حتی اگر میگی چیزی ندارم (پول) مهارتت رو توی زمینه مورد علاقت بیشتر کن،در موردش سرچ کن،بخون،تمرین کن و آروم آروم ببین ک چ اتفاقات شگفت انگیزی برات میوفته.

    خدا خودش آدم های لازم و هم فرکانس و مرتبت با کارت و خواستت رو سر راهت قرار میده.

    ب هیچ چیزو هیچ کس وابسته نباش،خودت دلیل حال خوب و احساس خوب خودت باش،حالتو ب کسی یا چیزی گره نزن.

    حتما نباید واسه شکرگذاری بری ی جای خلوت،تاریک،شمع روشن کنی.

    همین ک توی ذهنت شکر گذاری کنی،بدونی فکرو ذهنت کجاست و آگاهانه روش تمرکز کنی نذاری خطا بره،یعنی فرکانس درست ارسال کردی و جهانم بر اساس فرکانس بهت پاسخ میده.

    وقتی ب خدا توکل کنی،ایمان داشته باشی،روی مهارت و کیفیت کارت تمرکز کنی،خدا خودش پارتیت میشه،مشتریت میشه،برات بازار فراهم میکنه،دل آدما رو نرم میکنه برات،توی ذهنت بهت ایده میده،تو رو تو ذهن بقیه میاره تا دستی بشن از دستای خدا و برات کارت رو انجام بدن.

    زمان رسیدن ب خواسته هات فقط بستگی ب باور،ایمان و کسب مهارت و کیفیت روی کار مورد علاقت داره،هر چی اینها قوی تر باشه تو ب مرور زمان تکاملت رو طی میکنی و هی موفق تر میشی.

    پس آروم باش و از مسیر علاقت و کسب کردن مهارتت لذت ببر،ثروت خودش میاد.

    موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فریبا گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    به نام رب العالمین.

    خدای عزیزم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میطلبم ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت فرما.

    سلام به استاد عزیزم و سلام به شایسته ترین بانوی دنیا خانم شایسته عزیز.

    و سلام به روی ماه همه دوستان عزیزم در این سایت توحیدی.

    طبق گفته استاد اگر ما روی خودمون سرمایه گذاری کنیم بزرگترین سرمایه گذاری دنیاست.

    وقتی ما از درون غنی باشیم دیگه نگران از دست دادن چیزی نیستیم میتوانیم در لحظه زندگی کنیم و از زندگیمون لذت ببریم باور داریم به خودمون و خدای درونمون که اگر هم چیزی رو از دست بدهیم حالا ثروت یا رابطه عاطفی یا… دوباره میتوانیم به دستش بیاریم ایمان داریم به خداوندی که اینا رو بهمون داده باز هم میتواند بیشتر و بهترش رو بهمون بده پس غصه نمخوریم حالمون بد نمیشه.

    در مورد اینکه اگر ما قدم اول رو برداریم قدمهای بعدی بهمون گفته میشود، من این تمرین رو از چیزای کوچیک شروع کردم تا در مورد چیزای بزرگتر هم بتوانم راحت قدم اول رو بردارم.

    مثلا یه مسئله ای در مورد آشپزی پیش اومده بود که من نمیدونستم چطوری باید انجام بدهم با خودم گفتم من از چیزی که فکر میکنم درسته شروع میکنم تا خداوند هدایتم کنه بعد رفتم مواد مورد نیاز و وسایل مورد نیاز رو آوردم و کار رو شروع کردم که بلافاصله یه ایده اومد و کارم رو خیلی راحت بدون نیاز به اون وسایل انجام دادم و خیلی هم خوب شد.

    مدتی هم هست که پیاده روی میرم تو یک پارک جنگلی که قبلا هیچ وقت نرفته بودم خیلی نجواها میاد که منو از رفتن به مسیرهای جدید منصرف کنه ولی اهمیت نمیدم و با این باور که خداوند با منه و مدافع منه میرم و خیلی هم بهم خوش میگذره کلی با خدا حرف میزنم خواسته هام رو تجسم میکنم و خیلی لذت میبرم و همینطور داره رفتن به دل ترسهام واسم راحتتر میشه.

    خدایاشکرت که به این مسیر زیبا و پر نعمت هدایتم کردی.

    استاد عزیزم سپاسگزارم ازشما به خاطر انتشار این آگاهیها.

    در پناه الله یکتا شاد، سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    فاطمه لایق بهترین هاست گفته:
    مدت عضویت: 2396 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیزم واقعا با تمام قلبم صمیمانه تشکر میکنم بابت این دوره خانه تکانی ذهن

    از خودمم تشکر میکنم که دومین فایل در دومین روز مهر ماه دیدم و تحسین کردم و به تعهدم در گذاشتن کامنت عمل کردم ،

    استاد این دو روز که کامنت ها را که میخونم چقدر ذهنم و روحم در این دو روز آرام تر شده و میگم ببین فاطمه تو این مسیر تنها نیستی و خیلی ها نیاز به تغییر مدار و پاکسازی ذهن داشتن و این ویژگی ما آدم هاست آروم میشیم وقتی که ببینیم بقیه هم همچین مسأله ایی دارن ، و یه مسکن هست که ببین این شرایط دائمی نیست و این نکته به خودمون یاد آوری میکنیم که :

    تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورهای خودمون هست

    ایمان بیاوریم خداوند هیچ برنامه از پیش تعیین شده‌ای برایمان مقرر ننموده، بلکه همه چیز را به ما و فرکانس‌هایمان واگذار نموده است، اگر ایمان بیاوریم که خداوند یه انرژی هست که به هر آنچه در ذهنمان می‌سازیم، شکل می‌ده،

    خبر خوب و تلنگر به خود درونمونیمون هست که ما میتونیم فرکانس‌هامون تغییر دهیم تنها بوسیله ی تغییر کانون توجهمون و با تکرار این کار، باورهایمان را تغییر بدیم. ما در هر لحظه می‌تونیم انتخاب کنیم که نگاهِ دیگری به اتفاقات داشته باشیم و باور کنیم.

    استاد چقدر این فایل به من میخورد برای زندگی کارمندی که داشتم و دوست داشتم تغییر کنه برای من که حقوقمم از اداره کار پایین تر است با مدرک کارشناسی ارشد

    دوست نداشتم دیگه خودمو در حصار لباس فرم و ساعات کاری معین و حقوق معین قرار بدم و زندگی کارمندی حکم زندان برام داشت و کارفرما حکم فرعون زمانه

    کلی سبک و سنگین کردم چکار کنم کجا برم

    از خدا هدایت خواستم خدایا من با این دستای خالی با این همه مهارت و توانایی در همین اتاق خودم چکاری میتونم انجام بدم و به درآمد برسم ،و خداوند خیلی راحت و آسون برام شاگردهای ریاضی فرستاد بدون هیچ تبلیغی همینطور یه روز به یکی از مشتری هامون گفتم منم ریاضی درس میدم پسرش فرستاد پیشم کلاس شاگردم قاب های طراحی چهره ام در حیطه هنر سیاه قلم دید و علاقه مند شد به کلاس سیاه قلم هم بیاد و این باعث شد منو به آدم های دیگه معرفی کنن و این شد که کل عصرهای من پر بشه درسته با اون پولی که از راه تدریس ریاضی و طراحی که میکنم به درآمدی نرسیدم که بتونم خونه و ماشین بخرم ولی سرشار از احساس رضایت هستم ،خیلی احساس ارزشمندی میکنم که میتونم به بچه ها کمک کنم و یک مسأله را در جهان هستی حل کنم که سبب گسترش جهان میشه ،

    خوشحالم اون پول برام خیلی برکت داره یه کارت گذاشتم فقط مخصوص کلاس های خصوصیم و هر جا میرم و هر چی میخرم با اون پول یه لذت خیلی خاص داره خوشحالم که این پول در قبال یک کار خیلی مفید دریافت کردم ،

    استاد مفهوم هدایت طلبیدن در عمل حس کردم و خیلی خوشحالم که خداوند هر لحظه با ما کمک می‌کنه خدا وجود داره خدا زنده و پاینده هست خدا شنوا و توانا هست خدا قادر مطلقه خدا دوست داره من خوشبخت بشم خدا دوست داره من ثروتمند بشم خدا دوست داره من باعث گسترش جهان بشم

    هر روز و هر لحظه با خودم تکرار میکنم

    تمام اتفاقات زندگی من بدون استثناء حاصل باورهای خودم است خودم خلق میکنم پس گله و شکایت بی جا ممنوع فاطمه جان کانون توجه ات تغییر بده زندگیت در همون جهت تغییر می‌کنه به همین سادگی

    خوشحالم کامنت گذاشتم و در این لحظات تمرکز بر قوانین داشتم.سپا سگزارم از استاد عزیز و هماهنگم با جهان هستی

    سپاسگزارم از دوستان عزیزی که کامنت منو میخونن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 733 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 10 مهر رو با عشق مینویسم

    در پروژه خانه تکانی گام دوم

    الان میفهمم چرا خدا بهم گفت برگرد از اول دقیق گوش بده گام به گام خانه تکانی ذهن رو

    چون امروزِ من دقیقا مرتبط بود با آگاهی های این فایل

    کارآفرینی

    کارتخوان

    از کوچیک کار رو شروع کن

    از صفر

    نمیدونم چجوری بگم واقعا هیچی نمیدونم ،فقط از خدا کمک میخوام که کمکم کنه تا هرآنچه که لازمه بنویسم تا یادم باشه که امروز پیشرفت بزرگم رو با عشق زندگی کردم و لذت بردم و سپاسگزار این همه محبت و عشق خدا هستم

    الان دارم میفهمم معنی این جمله رو

    که خدا بارها تو قرآن گفته که خدا به وعده اش عمل میکنه و خلف وعده نمیکنه

    الان داره کم کم فهمم نسبت به این که خدا می افزاید واضح تر میشه

    تازه دارم میفهمم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست یعنی چی و وقتی قدم هاتو برمیداری خدا قدم بعدی رو بهت میگه

    هرچی که حس کردی که از طرف خداست باید قدم رو سریع برداری تا پیشرفت کنی

    من امروز همه اش داشتم به این فکر میکردم که چی شد ؟؟؟؟

    من کی کارتخوان گرفتم و اصلا چجوری شد یهویی

    واقعا همه چیز یهویی شد و همین الانشم که کارتخوان امروز رسید دستم نمیدونم چی بگم

    قانون تکامل

    واقعا دارم با هر قدمی که برمیدارم و تکاملم رفته رفته طی میشه و شاهد بزرگ شدن ظرف وجودم میشم خوشحالم

    یادمه پارسال که تازه آگاهی های این سایت رو گوش میدادم و تازه دست به عمل کردن زدم و از فروش پفیلا تو پل طبیعت شروع کردم

    وای خدای من یهویی یاد تک تک اون روزا افتادم ، حتی خدا بهم الهام کرد برو پل طبیعت ،دقیقا سر سفره ناهار بودیم که پل طبیعت از دلم شنیدم

    بعدِ پفیلا ،جاکلیدی نقاشیامو کنارش فروختم و میرفتم به بازار و به عمده فروشیا میگفتم جاکلیدیامو ارم بخرن

    بعد اون نقاشیامو که رو چوب و آینه دستی درست کردم بردم جلو در مدارس و وقتی مدارس تموم شد رفتم نمایشگاه بین المللی و روزای عید به جاهای شلوغ تهران میرفتم که مراسم میذاشتن و جمعیت زیاد بود و بعد به کافه ها و رستورانا رفتم که کارامو نشون بدم

    بعدش تبلیغ روی کاغذ چاپ کردم و بعد رفتم چالشی که میخواستم تو مترو کارامو نشون بدم و بفروشم

    بعد خدا از طریق مادرم بهم گفت که پل طبیعت ببر نقاشیاتو بفروش و من از اونجا به بعد که خدا ایده بافت گل سرارو بهم داد و از اون روزا شروع کردم با توجه و تمرکز بیشتر روی باورهای قدرتمند کننده کار کردم و هر روز با احساس خوب تکرارشون میکنم و با دیدن هر نشانه تایید میکنم و به خودم میگم ببین طیبه جواب میده ،پس ادامه بده داری رشد میکنی

    دقیقا ایده گل سر از 2 شهریور گفته شد که پیگیریش کنم

    قبلش که مادرم میرفت پل طبیعت بهم میگفت طیبه گل سر بباف

    یا خودم میدیدم ولی نمیبافتم

    ولی انگار 2 شهریور زمان دریافت و عملی کردن این ایده بود

    و من اولین جمعه ای که 9 شهریور بود رفتم و گل سر بافتم و فروختم

    کاملا تکاملی

    .الان که به تک تک اون روزا فکر میکنم میبینم که دارم تکامل رو هم میفهمم و یادمیگیرم و الان 10 مهر هست و تو این یکماه من فقط 5 تا جمعه رفتم و گل سر فروختم

    و تو این 5 بار

    بخوام کل فروشمو یه جا حساب کنم 23 میلیون بود در 5 هفته

    که من با این 23 میلیون که هر هفته دستم میومد

    باهاش کارتخوان گرفتم

    پول شهریه کلاس رنگ روغنمو که 2200 هست دادم

    پول 5 تا رنگ ،رنگ روغن دادم که هر کدوم 1 میلیون و 250 هست

    و خیلی چیزای دیگه برای خودم گرفتم

    مثلا بوم و قلمو و پارچه بوم و رنگ روغن معمولی و لباس و هندزفری و خیلی چیزای دیگه

    حتی از هر هفته که فروش داشتم 10 درصد سهم خدا رو حتما دادم و از اون روزی که 10 درصد رو دادم به پولام برکت اومد

    باورم نمیشه من تو این ماه فقط تو 5 روز 23 میلیون درآمد داشتم ،که البته تقریبا همه رو خرج کردم ،چون باید برای کلاسم حتما رنگ میگرفتم و کارتخوان رو هم خدا با اراده اش منو برد سمت خریدش

    و وقتی رنگای رنگ روغنم رو بخرم دیگه میتونم درآمدمو بیشتر کنم

    که البته از این پول کلی کاموا و وسایلای دیگه خریدم

    و بعد که دیدم نمیرسم به نقاشیام برسم

    از خدا سوال کردم که چه کاری باید انجام بدم تا وقت بیشتری برای نقاشیام بذارم

    که خدا بهم ایده نوشتن آگهی کار درمنزل رو داد تا به خانمایی که نیاز به کار دارن تو محله مون بخوام تا بیان و کار بدم بهشون و من دو هفته شد که دارم برای چند تا خانم که برام میبافن ،پرداخت میکنم

    وای خدای من

    چی دارم مینویسم یاورم نمیشه

    طیبه ای که در به در دنبال کار بود الان خودش داره با حدود 4 نفر خانم کار شروع کرده

    چقدر همه چی تغییر کرد یهو

    یه روزی من با باورهای محدودم و باور به اینکه نمیتونم کارتخوان داشته باشم ،با شرک ورزیدن به خدا ،خودم رو از ثروت و نعمت فراوانی خدا دور کرده بودم و اتصالم به منبع ثروت رو قطع کرده بودم

    ولی از وقتی شروع کردم با احساس خوب و واقعا سعی میکردم عمیقا با تکرار باورهای قدرتمند احساسمم باهاش خوب کنم و واقعا بیشتر وقتا همراه تکرار کردنشون ،حسشون میکردم و تصورش میکردم که دارمش و تو حسابم پشت سر هم واریزی میاد و من کلی مشتری دارم که حاضرن حتی بیشتر از مبلغی که من برای کارام گذاشتم ،هم برای نقاشیام و هم برای کارای دیگه ام مثل گل سر قلاب بافی و … پرداخت کنن

    امروز من داشتم نتیجه تکرار این باور ها و قدم برداشتن و تا جایی که درتوانم بود به دانسته های فایل های رایگان استاد عباس منش عمل کردم رو میدیدم

    امروز صبح بیدار شدم و با خدا صحبت کردم و گفتم تو بخواه برای من و ازش کمک خواستم و حاضر شدم تا برم تهرانپارس و از باربری تعاونی که خواهرم از گرگان کارتخوان رو داده بود بیارن تهران ،تحویل بگیرم

    من از لحظه ای که از خونه اومدم بیرون تا ایستگاه بی آر تی با درختای اطرافم سلام و احوالپرسی میکردم و بلند حرف میزدم ،میگفتم خدایا شکرت چقدر زیبا هستن و میگفتم درختای قشنگ همه تون خدایین و همه چیز خداست و من دارم لحظه به لحظه با دیدن همه چیز خدارو میبینم

    وقتی رسیدم ایستگاه بی آر تی ، با خودم بافتنیامو برده بودم که تو راه اصلا ذره ای از زمانم رو از دست ندم وشروع به بافتن کردم تا اتوبوس بیاد من کل مسیر رو داشتم میبافتم و وقتی میبافتم حس میکردم که خانما نگاه میکنن

    و دیگه اصلا برام مهم نیست کی درموردم چی فکر بکنه

    و هیچ خجالتی نمیکشم

    وقتی پیاده شدم تا برم سوار بی آر تی تهران پارس بشم ، سریع کارت اتوبوسمو از کیفم درآوردم و کرایه مو زدم به دستگاه که کم کنه

    وقتی کارتمو زدم گفتم من بهای این همه خدماتی که دولت برای آسان کردن رفت و آمدمون انجام داده رو پرداخت میکنم و سپاسگزارش هستم که خیلی سریع میتونیم به هرجایی که دلمون میخواد با مترو و بی آر تی بریم

    چقدر من تغییر کردم

    من چی داشتم میگفتم تو دلم

    منی که قبل آگاهی نجوای ذهنم منو وادار میکرد تا از دادن کرایه فرار کنم و هرجا که ایستگاهش دستگاه دریافت کرایه نداشت و ایستگاه مقصد پیاده میشدم و اونجا دریافت کرایه داشت همینجوری رد میشدم و پول نمیدادم

    ولی الان چندین روزه که اگر دیدم ایستگاهی که سوار میشم دریافت کرایه نداره و ایستگاهی که پیاده میشم دریافت کرایه داره ،حتما پرداخت میکنم و بهاشو میپردازم

    این خودش بزرگترین پیشرفت من هست که الان دارم یاد میگیرم که بهای تمام هر آنچه که برای آرامش و لذت بردنم از جهان هستی هست رو پرداخت کنم

    وقتی پیاده شدم، از لحظه پیاده رفتنم ، از پله های ایستگاه به سمت خیابون و ایستگاه بی آر تی بعدی ،داشتم برگ میبافتم و راه میرفتم و حواسم به اطرافم بود موقع راه رفتن به هر طرف دقت داشتم

    وقتی سوار بی آر تی تهران پارس شدم تا خود ترمینال فقط برگ بافتم و داشتم لذت میبردم از تک تک لحظه هام و به فایلای استاد و فایلایی که با صدای خودم برای ساخت باورهام ساخته بودم گوش میدادم و ناخودآگاه لبخند خاصی به لبم میومد

    وقتی رسید، رفتم و از انبار ترمینال کارتخوانم رو تحویل گرفتم وقتی اومدم بیرون کارتخوان رو بغل کردم و گفتم خدایا شکرت سپاسگزارم ربّ من و داشتم میخندیدم

    نمیدونم هنوزم که دارم مینویسم ،به قول استاد عباس منش که میگفت وقتی خواسته هاتو مینویسی یا از خدا میخوای و بعد بهش میرسی و میای میبینی که من این خواسته رو نوشته بودم و الان دارمش

    به خودت میگی

    من یه روزی این رو میخواستم و الان دارمش چجوری شد ؟؟؟

    من واقعا این روزا همه اش میگم چی شد یهو ؟؟؟

    و مدام این جوابمو میشنوم

    که طیبه ، تو قدم برداشتی

    حرکت کردی

    عمل کردی ،حتی اگر ایده هایی که خدا بهت گفت نتیجه ای برای تو در اون لحظه نداشت ،تو ادامه دادی و داری نتایج رو یکی یکی میبینی پس تلاشتو بیشتر کن

    من وقتی بغل کردم کارتخوان رو خیلی حس خوبی داشتم و بعد رفتم تا یه نایلون از مغازه داخل ترمینال بگیرم که گفتم پولشو بدم گفت نمیخواد و من تشکر کردم و اومدم بیرون

    گفتم خدا میدونم کار تو هستا که پول نایلونو نگرفتی ازت سپاسگزارم

    وقتی رفتم سوار بی آر تی بشم تا برگردم ،اول برم حسن آباد کاموا بخرم و بعد برم پانزده خرداد و بعد میخواستم برم تجریش به خدمات ایرانسلی که چند روز پیش بعد کلاسم رفتم و میخواستم درمورد سیم کارتم که دوستم بهم داده بود و مسدود شده سوال بپرسم که اگر شد که خوشحالم میشم و اگر هم نشد باز هرچی خدا خیر و صلاحمو میدونه همون بشه برای من و من راضیم به هرآنچه که خودش بخواد

    وقتی سوار بی آرتی شدم دوباره شروع کردم به بافتن برگ و خانما نگاه میکردن به بافتن من

    وقتی ایستگاه امام حسین پیاده شدم و با مترو خواستم برم،

    سوار مترو که شدم وایسادم و شروع کردم به بافتن برگ

    اصلا حواسم به آدما نبود داشتم کار خودمو انجام میدادم تو دلم گفتم کاش میشستم، یهویی دیدم یه خانم بلند شد ،نگاهش کردم گفتم نمیشینید ؟

    گفت نه بیا بشین دیدم وایساد که من برم بشینم

    وقتی دید دارم میبافم گفت تو بیا بشین راحت بباف

    خدا داشت مسیر رو برای من هموار میکرد و نشستم و تا حسن آباد جوانه بافتم و رفتم کاموا گرفتم

    و امروز دوباره تعجب میکردم ،از اینکه من هرچقدر پول خرج میکنم بازم پول دارم

    در صورتی که من قبلا پول خرج میکردم صفر صفر میشدم

    ولی امروز باوجود اینکه کلی وسیله گرفتم ولی باز هم 500 هزار تمن داشتم

    و این یعنی برکت دار شدن پول و ثروتی که خدا بهم عطا کرده و بی نهایت فراوانی به سمتم جاری شده و هی افزوده میشه توسط خدای یکتا و ماچ ماچی من

    وقتی خریدامو انجام دادم رفتم پانزده خرداد که رفتنم به تجریش نشد چون خیلی خرید کرده بودم و نمیشد برم تا تجریش

    و فقط رفتم بازار

    وقتی رسیدم نمیدونستم چی بخرم و اصلا هیچی نمیدونستم که گفتم اصلا من چی میخواستم ، برای چی اومدم بازار ،به خواهرم زنگ زدم گفتم من چرا اومدم بازار

    گفت تو میخواستی از قلبای آویز بخری که به جوانه ها وصل کنیم و جمعه بفروشیم

    آخه میدونین چیه ؟؟؟

    این ایده رو خدا یهویی به قلبم الهام کرد

    چند روز پیش داشتم جوانه میبافتم و میگفتم چجوری باید فروشم بیشتر بشه که یهویی مثل یه تصویر واضح جلو چشمم اومد و حسش کردم که یه قلب رو از زنجیر به برگ متصل بکن و بفروش

    اینجوری پر فروش میشی

    و من این ایده رو امروز عملی کردم ولی چون فراموش کرده بودم برای چی بازار اومدم خواهرم بهم یادآوری کرد

    انقدر حواسم با حرف زدن با خدا بود که فراموش کرده بودم چرا اومدم بازار

    یاد حرف استاد عباس منش میفتم که درمورد انیشتین میگفت که انقدر غرق فکر کردن بود که یادش رفته بود داره میره کجا

    و من امروز اینجوری شده بودم

    وقتی فهمیدم برای چی اومدم بازار گفتم خدا هرچی که لازمه بگو بخرم و رفتم ،نزدیک اذان ظهر بود و گرسنه ام شده بود و پرسیدم خدا چی بگیرم که برای بدنم مفید باشه و ناهارمو بخورم

    اولش میخواستم که از این پیراشکی شکلاتیا بخرم قیمت پرسیدم گفت 30 هزار تمن

    به خودم گفتم به جای اینکه 30 تمن بدم به پیراشکی که اندازه کف دسته و برای بدنم شیرینیش زیاده ، میرم یه سیخ کباب ویا جوجه میخرم که برای بدنمم مفید باشه ، وقتی رفتم یهویی مسیرم تغییر کرد سرمو برگردوندم سمت چپ دیدم بازار طلا فروشیه و یاد الهامی که روز یک شنبه که میخواستم برم کلاس نقاشی ،خدا یهویی مثل یه برق انداخت به دلم که برو و به طلا فروشیا بگو که میخوای طرحاتو بفروشی

    و من قدم برداشتم و سوال کردم از مغازه تجریش که بهم گفتن برو پانزده خرداد

    و من الان که سرمو چرخوندم خدا بهم گفت الان وقتشه برو و بپرس

    داخل پاساژ که رفتم سوال کردم که خدا به کدوم مغازه برم

    یه دور چرخیدم و به مغازه اول رفتم و وقتی گفتم گفت ما فقط میفروشیم از داخل پاساژ برو به یه کوچه میرسی اونجا طلا سازا هستن ازشون سوال کن

    وقتی رفتم انگار مرحله به مرحله داشتم پیش میرفتم ، و خدا قشنگ‌از طریق آدما بهم میگفت کجا برو ،چیکار بکن و …

    وقتی رفتم از یه مغازه سوال کردم که بهم گفت برو پاساژ روبرویی و ازشون سوال کن و رفتم وبهشون گفتم که من طراحی طلا و جواهرات انجام میدم و اگر امکانش هست طرحامو نشونتون بدم و برای فروش ازم بخرید که گفت ببینم طرحاتو و گفتم با خودم ندارم میارم براتون

    و طلا ساز گفت طراحی دستی رو میخریم ولی اگر متریکس باشه بهتر میخریم

    وقتی من ازش کارت طلا سازیشو گرفتم و برگشتم و دوباره از چند تا مغازه سوال کردم بهم گفت تو پانزده خرداد برو به یه کوچه ای اونجا پر طلا سازه و میتونی بهشون نشون بدی طرحاتو و من برگشتم و داشتم میرفتم ،گرسنه هم بودم یهویی دیدم یه فروشنده شربت و چیزای دیگه میفروخت ، یهویی گفت خیراته خانم ،آقا بیاین شربت بگیرین

    شربت زعفران و خاکشیر بود خیلی شیرین بود و ازش گرفتم اون لحظه گفتم میدونم خدا که حواست بهم هست و رفتم

    و گفتم خب بدن عزیزم من باید به تو هم برسم و بهت غذایی برسونم که پر انرژی باشی

    و یه دکه دیدم که فلافل میفروخت و نون باگت داشت

    بهش گفتم باگت خالی دارین وقتی داشتم خرید میکردم دیدم تخم مرغ آب پز داره و یدونه هم خریدم و رفتم تو مسجد بازار نشستم و خوردم و بعد نماز مثل همیشه چای میدادن گرفتم و خوردم

    وقتی داخل مسجد میرفتم ،خادمای مسجد میگفتن اگر عذر شرعی دارین نمیشه وارد بشین ،ولی من رفتم داخل و تو دلم گفتم نه اصلا گناهی نداره که من که الان عادت ماهانه شدم ،نباید برم داخل مسجد

    از خدا پرسیدم میشه برم داخل ،که حس کردم آره میتونی و میشه بری ولی نظافت رو رعایت کن

    چند روز پیش که از کلاس برمیگشتم رفتم تو نماز خونه مترو نماز بخونم ،وسط نماز متوجه شدم من عادت ماهانه ام نمیتونم بخونم ،اولش خواستم نمازمو قطع کنم ولی یه حسی بهم گفت ادامه بده و من نمازمو خوندم

    بعد هی سوال میپرسیدم که خدا من چیکار کنم ، تو راه رو نشونم بده که چجوری هست، کارم درست بوده ؟؟

    وقتی برگشتم تا برم قلب بگیرم دوباره مسیرم تغییر کرد سمت مشیر خلوت و رفتم اونجا اصلا نمیدونم یه اراده ای فوق اراده ها داشت منو میبرد جایی که باید میرفتم

    رفتم و برای بافتنیا چشم گرفتم و قشنگ خدا داشت همه چیزو مدیریت میکرد ،چون اصلا نه به فکر خریدش بودم و نه میدونستم از کجا باید بخرم

    وقتی خریدامو انجام دادم و رفتم تا پیاده برم کوچه مروی و دنبال قلب بگردم که از جوانه ها آویز کنم

    وقتی رفتم تنوع زیاد بود ولی اون چیزی که من میخواستم نبود

    برگشتنی چشمم به قلبای فیمو افتاد که روش لاو نوشته بود و من رفتم و یه نخ ازش خریدم ،تا وقتی برسم خونه ،ایده ای که خدا بهم داده رو عملی کنم

    وقتی برگشتم پرسیدم خدا از مترو برم یا از سمت چهار راه سیروس

    که گفته شد برو از مولوی با بی آرتی برو

    وسطای راه خدا بهم یادآوری کرد که من باید نایلون هم بخرم که مشتریایی که چند تا چند تا خرید میکنن نایلون بدم بهشون

    وقتی رفتم و خریدامو انجام دادم وایسادم اتوبوس بیاد تا یه مسیر 10 دقیقه ای رو سوار اتوبوس بشم

    داشتم به خودم میگفتم ، نه این همه راه رو پیاده نمیری هزینه شو پرداخت میکنی و میری

    و این باورمم تغییر کرده که من برای خودم ارزش قائل میشدم که نباید این همه راه رو با این همه وسایل سنگینی که دستته پیاده بری تا بی آر تی

    قبلنا هرچقدرم بارم سنگین بود نمیخواستم با اتوبوس برم و به خاطر پولش پیاده رفتن رو ترجیح میدادم ولی الان داشتم یه جور دیگه تصمیم میگرفتم و این یعنی تغییر

    خوشحالم از اینکه با تلاش هایی که برای تغییر باورهام میکنم نتیجه رو میبینم

    وقتی برگشتم خونه تو بی آرتی دوباره شروع کردم به بافت جوانه ، هر کس سوار میشد نگاهم میکرد و من اون لحظه انقدر حالم خوب بود که با لبخند قلاب بافی میکردم و وقتی سرمو بالا میبردم میدیدم خانما و یا دخترا دارن بافتنمو نگاه میکنن

    و لبخند میزدن بهم و همه اینا کارخداست

    وقتی داشتم میبافتم یه خانم پرسید چی میبافی و گفتم برگ

    و ازم شماره مو خواست و من آدرس پیجمو دادم بهش

    وقتی رسیدم خونه کارتخوان رو باز کردیم و با خواهرم نگاه کردیم

    قرار بود ساعت 5 دو تا خانم بیان حیاط مسجد تا یادشون بدم چی باید ببافن

    و من رفتم به کسایی که برام بافت آورده بودن پرداخت کردم و کار ازشون تحویل گرفتم

    وای خدای من ،کی من کارآفرین شدم ،خودمم هنوز که هنوزه متحیرم از این همه زیبایی خدا

    و وقتی برگشتم خونه

    کارتخوان آبجیم هم اومد و

    وقتی کارتخوانا اومد و خواهرم داشت ذوق میکرد یهویی گفتم

    ، موندم چی شد یهویی ما کارتخوان گرفتیم و خواهرم گفت آره

    و بعد این سوال شد برای من که عجیبه من که هیچ پولی نداشتم کارتخوان بخرم و باورم درمورد مالیات محدود بود طول کشید تا تکاملم طی بشه ولی خواهرم مقداری که پول پس انداز داشت و تقریبا 7 ماه پیش میتونست کارتخوان بخره و نخرید چرا هر دومون تو یه زمان خریدیم ؟

    و باز هم برمیگشت به باور های محدودمون که الان قوی شدن و باید همیشه ادامه بدم

    در مورد تبلیغ دهان به دهان که استاد گفت

    من تو این یه ماه تجربه اش کردم

    من وقتی با یه ظرف کوچیک 30 در 40 میرفتم جمعه بازار و گل سرامو میفروختم ،بارها و بارها مشتریا میومدن و میگفتن وای بالاخره پیدات کردیم

    از آدما پرسیدیم گل سرارو از کجا خریدن و شما رو معرفی کردن

    یادمه هفته پیش بود فکر کنم نشسته بودم یه دختر و پسر اومدن با چنان ذوقی گفتن وای بالاخره پیداتون کردیم

    گفتم چی شده

    گفتن که ما میخواستیم خرید کنیم از کسایی که از شما خرید کردن پرسیدیم و جاتونو گفتن

    یا یه چند باری میدیدم هر کس به کارای من نگاه میکرد میگفت که گل سرای این خانم با بقیه فرق داره و تمیز و محکم تره و حتی اگر کسانی از فروشنده های دیگه گل سر میگرفتن میومدن دوباره از من خرید میکردن و میگفتن گل سرای این خانم خوشرنگ تر و تمیز تره

    این خودش برای من نتابج بزرگیه که نشون میده طیبه تو کاری به کار کسی نداشته باش ،در مسیر پیشرفت خودت قدم بردار و آروم تو رودخونه رها شو تا خدا تو رو به دریای عظیم و بی نهایت نورش ببره

    به خودم میگفتم ببین طیبه

    قبلا چند باری چشمت به سر آدما بود که دنبال این بودی که آدما میرن و از بقیه فروشنده ها همین گل سرارو میخرن

    ولی از وقتی رها کردی و فقط سعی کردی بندگی کنی کم کم رهاتر شدی و حتی کسایی که از فروشنده های دیگه خرید کرده بودن میومدن و ازت خرید میکردن

    و بی نهایت خوشحالم که تلاش هام به سرعت داره جواب میده

    وقتی بعد از ظهر رفتم تا به یه خانم بافت جوانه رو یاد بدم

    داشتم بهش یاد میدادم و گفت میخواد خودشم ببافه که وقتی بافت درست در نیومد و بهش گفتن با ایراد بافتی که گفت چی میشه بافتای شما فرق داره و خیلی خوب در میاد ؟؟؟

    این حرفو از خانمای دیگه هم شنیده بودم این چند روزو

    و فقط یه جواب بهم گفته میشد

    اینکه من نخ رو رها میکنم تا خودش بیاد

    و کسایی که نخ رو دور دستاشون میپیچن سفت میگیرن و هی با دستشون نخ رو میگیرن و این باعث میشه کارشون فرق کنه با کار من

    هر کس با قلاب بافی آشنایی داشته باشه میدونه که اکثرا بیشتر خانما نخ رو دور انگشت اشاره شون میپیچن و هی نخ کشیده میشه و هی نخ رو دوباره دور انگشت میپیچن و این کار انگار سخت تر میکنه روند بافت رو

    یادمه از زمان دانشگاهم پیش هر کس بافتم بهم گفته تا حالا کسی رو ندیدم که مثل تو نخ رو بین دستاش بگیره و من از همون اول که زمان دانشگاه از دختر همسایه مون اصول اولیه قلاب بافی رو یاد گرفتم از اون موقع نخ رو بین دو انگشت اشاره و وسط میگیرم و رها میذارم که خودش میاد من فقط میبافم

    اینجا بود که به حرفای تک تک خانما فکر کردم

    گفتم ببین طیبه این موضوع برای تو درس داره

    چی میخواد بهت بگه فکر کن

    این یادم اومد که استاد عباس منش میگفت

    تو فقط روی تغییر شخیت خودت کار کن ،همه چی خودش میاد سمتت

    یا اینکه تو قدم بردار و عمل کن و پیش برو ثروت خودش میاد سمتت جاری میشه

    پول رو رها کن وابستگی به آدما و هرچیزی رو رها کن ،تا ببینی چجوری همه چیز خودش میاد سمتت

    وقتی من به این حرفم فکر کردم که گفتم

    نخ رو بین دو انگشت اشاره و وسط میگیرم و رها میذارم که خودش میاد ، من فقط میبافم

    یاد حرف استاد عباس منش میفتم که میگفت من با خدا تقسیم کار کردم عشق و حالارو من میکنم و خدا کارارو انجام میده

    من فقط بندگی میکنم همین

    خیلی خوشحالم که هر روز سعی دارم بیشتر تلاش کنم تا به رفتار هام دقت کنم و درس هاشو بگیرم

    امروز شوهر خواهرم بهم زنگ زد گفت طیبه میل قلاب بافیاتو که شنبه فرستادیم اومد تهران ،دیروز اومده خونه نبودین و برگشته

    اونجا بود که من دوباره گفتم الگوی تکرار شونده رو اگر نشینم و از خودم سوالایی نپرسم و پیدا نکنم دلیلش رو دوباره به طرق مختلف این به تعویق افتادن و سر وقت انجام نشدن کارهام تکرار میشه و به خودم گفتم باید بنویسی که چه افکاری داشتی و چه باورهایی داری که سبب این اتفاقات شده که چند وقته هی برات رخ میده

    کارتخوانت با کارتخوان خواهرت ارسال نشد و مادرت رفت از شرکتش گرفت و با باربری ترمینال فرستاد و الان هم این بسته پستی

    باید فکر کنی و دلیلش رو پیدا کنی طیبه

    امروز پر از درس بود برای من و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که هر لحظه به من کمک میکنه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا بهبودی گفته:
      مدت عضویت: 2343 روز

      سلام دوست عزیز

      امیدوارم حالتون عالی باشه بی قید و شرط

      خداروشکر میکنم واقعاً ک منو هدایت کرد ب کامنت زیبا ارزشمند و پر محتوای شما ک خیلی قشنگ و عملی روند رو ب زیبایی توضیح دادید

      از شما سپاسگزارم

      از اینکه تجربه ارزشمندتون رو با ما ب اشتراک گذاشتید

      از اینکه شجاعت و جسارت ب خرج دادید و توحید رو در عمل نشون دادید

      از اینکه برای خودتون و الهامات الهی ارزش قائلید و اجازه میدید خداوند هدایت کنه

      از اینکه اعراض میکنید از حرف و نگاه مردم و نجواهای شیطان

      از اینکه تمرکزتون روی خودتون بهبود شخصیت و کیفیت کارتون هست و این موضوع رو با هدایت الله ترکیب میکنید

      واقعاً شما تحسین برانگیز هستید

      کامنت شما واقعاً برای من درس های زیادی داشت و از شما یاد گرفتم

      براتون بهترین ها رو آرزو میکنم چون لایق بهترین ها هستید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهام رهنما گفته:
      مدت عضویت: 1626 روز

      سلام طیبه عزیزم

      چقد باهات همزاد پنداری کردم مامانم هی صدام می‌کرد برم برای شام انقدر با جزئیات نوشته بودی که نمیتونسم ولش کنم برم با خوندن تک تک کلماتت تحسینت کردم و اینکه چ باور قدرتمندی ب وجود آوردی تو خودت که با هنر دستت تونسی این همه پول بسازی و قدم به قدم میری جلو و تکامل رو طی میکنی خدارو شکر که هدایت میشم به خوندن کامنتای دوستایی مثل تو که این همه متعهدن و دارن عشق بازی میکنن با خدای مهربون

      سپاسگزارم از استاد که این بستر و فراهم کرده که فقط لذت ببریم از با هم بودنمون تا شاهد رشد هم باشیم و کیف کنیم تو این دنیای قشنگ

      شبت بخیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می جویم (گام دوم)

    سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم جونم که خیلی دوسش دارم

    مریم جان تحسینت میکنم چه قدر زیبا و بجا اسم فایل های لایو رو انتخاب کردی.

    سپاس گزارم از خانم شایسته ی عزیز برای توضیحات عالی شون برای عمل به آگاهی های فایل و خودم رو تحسین میکنم برای جهاد اکبری که به راه انداختم و مثل وحی منزل آگاهی ها رو مرور می کنم تا باورهم رو تغییر بدم و ذهنم رو یه خانه تکانی کنم.

    همون طور که مریم جان توضیح دادن قبل از هرفایل به خودم میگم سپیده همه ی خواسته هایی ک نمیدونی چه طور بهشون برسی و همه ی دغدغه های فکری تو بریز دور و فقط به این آگاهی ها تمرکز کن

    جوری که اینگار یک جهان خالی ست و تو هستی و این آگاهی ها

    و شروع کن

    با آرامش

    من چه قدر آگاهی های نابی رو پیدا کردم توی این فایل

    چندتا از جمله های استاد توی این فایل برای من عجیب. جالب و حیرت انگیز بود

    (راه رسیدن به درآمد بیشتر و ثروت باید از توانایی ها و علاقه ها باشه)

    این جمله خیلی منو به فکر فرو برد

    (تمام افراد ثروتمند از طریق علاقه شون ثروتمند شدن)

    (من برای رسیدن به ثروت و درآمد بیشتر باید روی خودم سرمایه گزاری کنم و از توانایی ها و علاقه هام استفاده کنم)

    (هرکسی علاقه و توانایی هایی داره که وقتی میره سراغ آن ها خیل بهش کمک میکنه تا بیاد به این فک کنه کجا سرمایه گذاری کنه.اگر روی خودتون سرمایه گذاری کنید خیلی بیشتر از این حرفا سودمیکنی)

    وقتی همه ی گفته های استاد رو میچینم کنار هم

    میرسم به این که داستان یک چیز ساده ست سپیده برو دنبال علاقه هات ببین توی چی توانایی خوبی داری روش تمرکز کن و زمان بزار و ایمان داشته باش.

    سپیده تو برودنبال توانایی و علاقه ت تو کارت رو درست انجام بده.عاشق کارت باش.باورهای درست داشته باش و اون الله که داره همه چیو مدیریت میکنه و آدم ها مناسب رو هدایت میکنه به کسب و کارت.

    و میرسم به اینجا که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته

    و میرسم به سپیده ایی که میترسه شغلی رو که سیزده ساله داره رها کنه و بره دنبال علاقه ش

    آره من ته دلم میترسم

    من ایمان ندارم چون عمل نمیکنم

    میترسم اگه نقاشی رو ادامه بدم مشتری نداشتته باشم

    میترسم اگه دیگه نرم سرکار و شغل ثابتی نداشته باشم و فقط نقلشی کنم مشتری نداشته باشم

    یا اصلا چه طور نقاشی هام رو بفروشم و…

    من یک سالی میشه که به این فک میکنم شغل خودم رو داشته باشم و نشانه هارو دریافت میکنم ولی عمل نمیکنم

    میگم بزار یه بار درآمد داشته باشم از طریق تابلوهام

    بزار یه بار بفروشم که ایمانم قوی شه

    ولی میدونم اگه فقط یه تابلو بفروشم مبلغش از کل درآمد ماهانه م بیشتر میشه

    این حرفا بمونه اینجا رد پای من در 17 مهر 1403

    تا قدم های تکاملی رو بردارم و ادامه بدم….

    چون ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

    عاشقتونم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: