live | باور به «امکان پذیری»

سلام بانام ویاد الله یکتای بی همتا

لذت بردم ازاین همه اگاهی که خداوند داره اززبان بنده خودش به کسانی که درمسیر ومدار این اگاهی هستند عنایت میکنه خصوصا برای شخص خود من من همین امروز وقبل ازدیدن این فایل اول فایل دیروز رو که خوب بهش توجه نکرده بودم وبنا به تعهدی که به خودم دادم مشقم روننوشتم به خودم اجازه ندادم بدون نوشتن مشق دیشب وارد درس امروز بشم وکاملا نسبت به خودم سخت گیر شدم واین یه درس جدید وایمانی هست که دارم به ان عمل میکنم واقعا این گام ها معجزه می کنند این فایل برای من همونی هست که به اون نیاز دارم این پلنی هست که الله برام چیده چقدردقیق وحساب شده وقتی خودم روبه رودخانه نیل این سفر سپردم به اینده ونجات باورداشتم ولی نمی دونستم مسیر چگونه خواهد بود تومپرس که خود راه بگویید که چون باید رفت شعرکاملش روبلد نیستم ولی منظور مفهومی هست که باید درکش کنیم من دارم تواین مسیرهدایت میشم به سمت مقصدی که باچراغ دستی که فقط چند قدم جلوتر رونشونم میده اما بقیه راه معلوم نیست وقدم بعدی مقدارنوری که هست مقداربیشترراه روواضح میکنه ومن دارم میبنم که مسیرم داره هموارمیشه وچقدر خداوند ارحم الراحمین است درطی همین چند رو که تومسیر راه هدایت به سمت مقصد وهدفم که هستم اتفاقات جالب وشگفت انگیزداره میفته نمونه اون دوستی که حدود چند ماه قبل ازش درخواست مشاوره درزمینه کاروکسب ازش کرده بودم وفکرمی کردم از من خیلی باتجربه تروخیلی ازنظرمالی موفق ترهست درطی همین چند روز متوچه شدم که چنین نیست کسی که فکرمیکردم ازنظرفکری واقتصادی میشه روش حساب کرد واین ازهمون باگ هایی هست که وقتی دیباگش نکردی درطی اجرای برنامه باعث میشه برنامه درست عمل نکنه هرجند برنامه نویس ماهری باشی همیشه باگی هست که مخفی هست وخودش رونشون میده وما باید اصلاحش کنیم خلاصه درطی شروع دوره خانه تکانی ذهن گام به گام که شروع کردم همون دوست اومده و من روبه عنوان مشاورخودش انتخاب کرده وازمن درزمینه کاری خودش مشوره میگیره ویه چیزی برعکس داره اتفاق میفته وجالب تراینکه داره به من سفارش کارمیده ومی خواد یه کارکوچیک به من واگزارکنه وبعدش قرارهست یه کاربزرگی روباهم استارت بزنیم که من ازاونجایی یه دوست دیگه درزمینه کاری که قراره سفارش بگیرم دارم رفتم تا بهش بگم دراین زمینه بهم کمک بده ومشاوره بده که یه اتفاق جالب تربرام افتاد واون خودش مدیربرنامه یک جایی هست که برای کارشون یه تیم کامل وبطور دربست بااونها کارمیکنه وقرارشد که به موازات کارخودشون به من هم سرویس بدن واگه این معجزه برای من نیست پس چه اسمی میشه روش گذاشت البته اینده همه چیزرو روشن میکنه من دراین مسیر هستم ونمی خوام توکلم به غیرالله باشه ازاسباب استفاده میکنم اما توکل به اسباب نمی کنم بلکه توکلم بررب الاسباب هست این اتفاقات درطی همین چهارجلسه ورود به این دوره برام شروع شده راستی یه اتفاق جالب که اصلا برام غیرمنتطره بود روبگم من با یه نفرتوپیج اینستا گرام اشناشدم که درخارج ازایران کاروزندگی میکنه ومن به روش کار وسیستمش علاقه مند شدم ودوست داشتم ازنزدیک ببینمش وازش مشاوره بگیرم شاید حدود یک سالی هست که پیجش رودنبال میکردم تا اینکه یک ماه قبل بهشت توی دایرت پیام دادم واون هم ادرس یه شعبه اش روتوایران بااسم وشماره تلفن نماینده هاشوبه من داد که من قرارشد برم وببینم که نمی دونم چی شد که اصلانرفتم تاهمین چند روزکه به خاطرخرابی سیستم کافی نت مجبورشدم برم تومرکز شهربرای تعمیر سیستمم که نزدیک محلی که باید سیستمم روتحوبل می دادم یه نفررو دیدم که که به نظرم خیلی اشنابود تعجب کردم چقدرشبیه همون کسی هستش که ارزودارم ببینمش وبرم خارج ازکشورپیشش تاازتجربه وروش کارش استفاده کنم اما گفتم بابا اون بنده خدا اصلا ده ساله ایران نیومده وتازه همین یک هفته پیش لایوش بود وداشت توهمون کشورباهمکارای خارجیش برنامه مشترکی روانجام میدادن یه لحظه به سمتش رفتم واسمش روگفتم واون هم گفت بله بفرمایید من گفتم شما فلانی نیستی گفت بله من گفتم اینجا چیکارمی کنی کی اومدی گفت یکی دوروزی هست وبهش گفتم من هم کسی هستم که ادرس نمایندگیتون روتوایران باشماره تلفن کارمندات روبهم دادی واون گفت چیکارکردی رفتی دفترومن گفتم نه وازاونجایی که من هم عجله داشتم زودترسیستم محل کارم رو درست کنم تا زود به محل کارم برگردم بهش گفتم خیلی عجله دارم وکی میتونم ازنزدیک شما رو ببینم واون هم گفت بیا به دفترنمایندگی ومن هم با عجله رفتم تا کارم روانجام بدم ودوروز بعد رفتم که اونو ببینم دفترروپیدا کردم وپرسیدم که قرارهست با رییس شماملاقاتی داشتع باشم وکارمنداش گفتن همین امروزصبح دفتربود ولی قرارشد عصربره تهران ومن پرسیدم دقیقا رفته یا نه اونها هم شمارش روبه من دادند تا بهش زنگ بزنم که دیکه رفته بود تهران امروز صبح براش ویس فرستادم دباره موضوعی که مد نظرم بود وهنوز جواب نداده فرصت ها خیلی مهم هستند باید ازهرلحظه نهایت استفاده روبرد وبه بعدا موکول نکرد این اشتباهی که من مرتکبش شدم من تقاضای ملاقات شخصی روازخدا کرده بودم که اصلا به سادگی دردسترس نبو د خدا اون روبابهترین شکل مهیا کرد اما من ناشکری کردم این بدترین عملی هست که بنده انجام میده (( شکر کردن نعمتت افزون کندکفرنعمت ازکفت بیرون کند))

منتظرجلسات بعدی هستم وباید ازهردرس بطورعملی درزندگیمون استفاده کنیم گام به گام واین جلسه موضوعاتی رویادگرفتم که واقعا نیاز داشتم