سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- تغییر شرایط را از تغییر عادت های روزانه ات شروع کن؛
- قدم های عملی برای هدایت شدن؛
- وقتی خداوند تعهد شما را می بیند، درها را باز می کند و نیازها را در لحظه، پاسخ می دهد؛
- جهان در هر لحظه به فرکانس های شما پاسخ می دهد؛
- وقتی فرکانس های شما متفاوت می شود، قطعا شرایط شما با فرکانس های جدید، بروزرسانی می شود؛
- تضادها فرصتی هستند برای غربالگری سره از ناسره؛
- ورودی های ذهنت را کنترل کن و هر ایده ی الهامی را اجرا کن؛
- روند تکاملی درک اصل و اولویت دادن به آن؛
- راهکار ریشه ای حل مسائل؛
- ذهن با ابزار ترس وارد می شود اما کار شما، همکاری کردن با ایمان درونی است نه با ترس های توهمی ذهن؛
- وقتی تغییرات بنیادین در ذهن ایجاد می شود، خیلی از ترس های واهی ناپدید می شوند؛
- خداوند مثل یک دستگاه فرستنده، مرتباً در حال ارسال الهامات است؛
- وقتی شما با فرکانس خداوند هماهنگ می شوی، قادر به دریافت الهامات می شوی؛
- تضادها، هدایت شدگان را از گمراهان سرند می کنند؛
- به اندازه ای که به وجه منفی تضاد تمرکز می کنی، گمراه می شوی؛
- به اندازه ای که به وجه مثبت و رشد دهنده تضاد تمرکز می کنی، به مسیر رشد بیشتر، هدایت می شوی؛
- فرکانس ایمان، با فرکانس نگرانی بیگانه است؛
- نمی توانی همزمان ایمان داشته باشی و نگران هم باشی؛
- نشانه ایمان، اطمینان قلبی است ؛
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
دانشجویانی که به آگاهیهای دوره روانشناسی ثروت 3 عمل می کنند، این مفهوم را با پوست و خونشان تجربه کردهاند که:
- اتصال به جریان “هدایت”، چه جنسی دارد؛
- چه باورهایی این اتصال را باز نگه می دارد؛
- و چه باورهایی، به قول قرآن، فرد را در برابر درک هدایت ها، کور و کر و لال می کند؛
“پیرویِ بی چون و چرا از الهامات“، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می دهد و با شرایط و اتفاقات مناسب هم-نشین می کند.
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | عمل به الهامات قلبی214MB49 دقیقه
- فایل صوتی live | عمل به الهامات قلبی47MB49 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مجری پروژه خانه تکانی
گام ششم از پروژه خانه تکانی- عمل به الهامات قلبی
از ابتدای پروژه یه باور خیلی داره توی حرفای استاد تکرار میشه اونم اینکه خداوند به همه ما داره الهام میکنه و ما لایق دریافت الهامات خداییم، ما منظورم فقط بچهای سایت نیست بلکه تمام انسان ها حتی موجودات دارن الهامات خداوند برای حیات خودشون دریافت میکنن
اون مورچه ای میدونه باید بره یه ذره خاک بردار بذار بالا که داخل زمین برای خودش لوله داشته باشه و اونجا آذوقه و جای اسکانش رو فراهم کنه همه اینا از این میاد که نیرویی هست که داره به همه ما میگه
استاد بدون استثناء تاکید داشت از ابتدای گام ها که ما بخاطر احساس گناه و باورهای نامناسب خودمون لایق الهام خدا نمیدونیم و این اصلی ترین باوری که میتونه مارو از جریان دور دور کنه
چقدر توی فایلهای استاد ردپای خدا دید
استاد اینقدر توی فایلها از خدا میگید که من به عنوان کسی که توی خانواده مذهبی بزرگ شدم و دایی هام درس خونده حوزه بودن اینقدر از خدا نشنیدم بخدا
ولی تا دلت بخواد یاد گرفتم برای هرکاری دنبال اشنا باشم
اصلا خیلی موقع کارم پیش نمیره چون میگم نمیخوام شرک بورزم به قولی از اون ور بوم بیوفتم و اشنا کار انجام بده
در مورد کار کردن روی خودم و متعهد بودن من چندماهی هست که برگشتم به سایت ولی الان جدیدا احساس میکنم بیشتر از قبل متوجه این دارم میشم که باید ورودی های خوب هر روز به خودم بدم در حالی که تمام این مدت خیلیییی کم پیش اومده روزی فایل گوش ندم یا کامنت نذارم ولی احساس میکنم الان بیشتر از قبل متوجهم.
تحسین میکنم شما رو که چه خوب برای ذهنتون منطقی میکنید
اینکه به الهامتون عمل کردید و رفتید و پاسپورت تمدید کردید کنترل ذهن میخواست
اینکه توی شرایطی که همه دارن درمورد یه موصوع خاص و ناخواسته صحبت میکنن و همه حرفاشون حول محور این بیماری هست
و شما ذهنت هدایت میکنی که دیگه نشنوه و نبینه کنترل ذهن میخواد
اینکه بیای توی لایو در موردش صحبت کنی کنترل ذهن میخواد
اینکه درون این اتفاق فراوانی، خیر، برکت، نعمت بیشتر بببنی و بازگوش کنی کنترل ذهن میخواد
استاد چند روز پیش داشتم فایل تسلیم شدن در برابر خداوند میدیدم اون قسمت داشتید داستان ترکیدن مخزن میگفتید که دوتا از همکارای نزدیکتون فوت کرده بودن و اون لحظه احساستون داشت بخاطر این اتفاق درگیر میشد یه لحظه دیدم اون چهره قرمز شما به حالت عادیش برگشت و به صحبت هاش ادامه داد دقیقا همین نکته رو چندباز به خودم یادآوری کردم که ببین کنترل رو بببینش
ببینش تا هم استاد باور کنی هم این مسیرو.
تمرین گام چهارم
هدفت بنویس و بگو چه قدم هایی میتونی براش برداری چه گام های کوچکی میتونی براش هر روز برداری؟
هدف من اینکه بازیکن حرفه ای فوتسال بشم
چه قدمی میتونم امروز براش بردارم
چه گام کوچکی میتونم امروز براش بردارم؟
در پناه خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی
امروز روز ششم از پروژه خانه تکانی به صورت گام به گام من هست
یک فایل زیبا و پر از آگاهی و طولانی
سپاسگزار خدا هستم که چشما و گوشای منو و البتع حواس (کانون توجه) منو داره به این جملات آگاهی ها و مفاهیم دوباره آشنا میکنه
میگه که: تا نگردی آشنا زین پرده نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
بله باید محرم این اسرار بشی
خدایاشکرت که اینجا هستم و دارم کامنت مینویسم برای این فایل
این فایل دوبار گوش دادم برعکس بقیه روزها که فایلهای طولانی رو یکبار بیشتر گوش نمیدادم
با دیدن این فایل از اونجا که دوره راهنمای عملی قبلا کار کردم و عمل کردم به حرفهای استاد توی اون دوره توی بعضی داستانهایی که استاد از خودش میگفت من ادامش و جزئیات بیشتری ازش ناخوداگاه بیاد اوردم که بیشتر توی دوره راهنمای عملی اونا شنیدم از استاد.
وایی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها عجب دوره ای هست این دوره، من همه دوره های استاد کار نکردم ولی دوره راهنمای عملی جنسش خیلی فرق میکنه با دوره عزت نفس یا قانون آفرینش و صد البته بقیه دوره ها
اصلا یه جنس خاصی داره یه انرژی خاصی داره
چون باهاش زندگی کردم میگم چون باهاش رویاهام پیدا کردم استارت زدم و شروع کردم به ساختن
خدایا شکرت بخاطر دوره راهنمای عملی، عشقه عشق
خب بریم سراغ مفاهیم این فایل که با یادآوریش میتونیم مقاومت ذهنمون کمتر از قبل کنیم
استاد در ابتدای فایل از تعهد گفت اینکه وقتی جهان متوجه متعهد بودن تو برای کاری میبینه شرایط برات فراهم میکنه وقتی متعهد میشی که مسیر جدید شروع کنی جهان یا خداوند به کمکت میاد همه چیز به تعهد و خواستن درونی تو بستگی داره
شرایطی که برای شرکت استاد عباسمنش پیش اومد باعث شد اون بیشتر روی ذهنش کار کنه روی باورها روی همین حرفهایی که هر بار در فایلهای رایگان و محصولات میزنه در حالی که یک حقوقی هم بهش میذاشتن و از پس مخارج برمیومده تا وقتی که استاد اونقدر رشد میکنه که تصمیم میگیره مهاجرت کنه بره تهران و سراغ علاقش استاد همه وسایل خونه ای که 8 سال قاشق به قاشق جمع کرده بود میبخشه به زن و مرد که تازه ازدواج کرده بودن و میره سمت اون کاری که بهش الهام شده
رفتین دفتر شرکت گفتین میخواین استهفا بدم
رئیس یا مسئول شرکت بهتون گفت عباسمنش تو بیا کارت اینجا انجام بده اصلا نمیخواد بری بندرعباس فقط اگر کاری پیش اومد یه هواپیما میگیری میری و برمیگردی اما استاد اینو قبول نکرد و رئیس گفت عباسمنش اگر بری از این در بیرون و بگی میخوام پشیمون بشم دیگه راهی نیستا عباسمنش میگه آقای فلانی اگر برگشتم تف بنداز توی صورتم خلاصه استاد اومد تهران
بقیش میذارم برای بعد تعریف میکنم یه جای دیگه فقط اینو بدونین استاد وقتی بندرعباس بود و وقتش آزاد شد از همون جا در خودش آمادگی ایجاد کرد و اومد تهران و بعد سمینارها و تا الان که همه چیز شده سایت
خداروشکر بخاطر این استاد خوب، خداییش خوب یادم مونده
موضوع بعدی داستان مهاجرت استاد، منم چند هفته ای هست که همش یه چیزی میگه باید بری از این خونه و این شهر باید جداشی از پدر و مادرت با اینکه پارسال بخاطر یه اتفاق این درخواست در من به وجود اومد که باید برم و اینو نوشتم که میخوام مهاجرت کنم با تاریخ ولی الان بیشتر از اون موقع صدا ها میگن برو
استاد وقتی که از ایران میخواستی بری
یادمه گفتین اون مشاور مهاجرت به شما گفت آفریقای جنوبی تازه با صد قرو فر براش ما توضیح داده بود که اونجا اصلا زبونشون بریتشش و آفریقایی صحبت نمیکنن و فلان..
شما بهش گفته بودین استرالیا گفت بود استرالیا اصلا نمیشه گفته بودین امریکا، وای استاد چقدر اون لحظه که اینو تعریف میکردین خنده دار بود همون جا که میگین آمریکا طرف میگه امریییییییییکا، اصلا آمریکا حرفشونو نزن..
استاد از جلسه بلند میشود و به خودش میگوید حالا که این اینجوری میگه من می ممم امریکاااااا استاااااااااد شما الان آمریکا هستیییین خانم شایسته شما سالهاستتتتت آمریکا زندگی میکنید
مزرعه دارید بز و گوسفند اسب و مرغ و خروس پرورش دادین
استاااااااااد شما الان آمریکا هستینااا با اروی رفتین کل آمریکا گشتن توی استیت پارک هاا با خانم شایسته و میکائیل
اههه
استاااااااااد شما الان آمریکا هستین ها توی تمپا خونه گرفتید ایالات ثروتمند فلوریدااااا
یه شهر عالی کوچیک و فوق العاده
استاااااااااد شما الان آمریکا هستینا کلی از جاده های آمریکا رو رانندگی کردین با ماشین یا ار وی
با وجود اینکه وقتی اومدین آمریکا یادمه یه جا یه اتفاقی افتاد بخاطر سرعت بالا پلیس آمریکا شما رو نگه داشت وااااای من بودم وحشت میکردم و بعد خدا چطور کار شما رو در آورد شما با قاضی که قبلا ایران بوده توی جلسه حاضر میشین و ایشون به شما کمک میکنه
استاااد تحسین داری بخدا بعد از این تجربه جرئت میخواد رانندگی و نترسیدن
اَه خدای من
خانم شایسته شما آمریکا هستینا موتور سواری توی پرادایس یادگرفتین ،وجب به وجب آمریکا رو با گوشی آیفون فیلم برداری کردین
فکرش میکردین یه روزییی؟؟؟
خانم شایسته توانمند که خودش موهاش بلده کوتاه کوتاه کنه
استاد شما الان آمریکا هستینا یه زمین گرفتین که شکار کنین چیزی که همیشه آرزوش داشتین
ماشین ها و موتورهایی که بخاطر محدودیت ایران وارد نمیشد و همه اینا هم دلیلی بر رفتن شدن
استاد شما آمریکا هستینا چیزی که آرزوهای خیلیا هست بدون مدرک تحصیلی خاصی
خانم شایسته شما آمریکا هستینا وقتی خواستین بیاید برای بازرسی مامور چمدون شما رو به محض ورود به خاک آمریکا باز نکرد درحالی که با بقیه به شکل بدتری برخورد میشد
اَه تا صب میتونم بنویسم دقیقا تا صب
خدای من اصلا نمیدونم چرا اینا رو گفتم چرا اینا رو تعریف کردم
فکر میکنم زیادی ترسام جدی گرفتم
البته هنوز مقاومت دارم ولی از وقتی که جدیدا برای علاقم یه قدمی برداشتم که پارسال میخواستم همین قدم بردارم اصلا نتونستم قدم از قدم بردارم دارم یه چیزایی متوجه میشم
اینکه ترسها واقعی نیستن توهم ان ولی ما آدمها چقدر توی ترس ها غرق هستیم خودمون متوجه نیستیم تا وقتی که قدم برمیداریم
خدایاشکرت
کل حرفهای استاد عباسمنش این بود که آقا حرکت کنیم تمام مثالها و توصیات استاد برای اینکه بود درک کنیم بیشتر که باعث حرکتم ن بشه
جالبه بگم منم الان شرایطی دارم که بدون اینکه بخوام انرژی جایی بذارم وقت آزاد دارم که روی خودم کار کنم
البته هنوز تیم جدید پیدا نکردم درآمد ندارم و دیشب از خدا خواستم حداقل منو به کاری هدایت کنه که درآمد داشته باشم ولی انگار خدا اینجا توی این فایل میگه از فرصت خلوت و تایمی که داری که 24 ساعتش مال خودت وقت بذار و روی باورهات کار کن فصل جدید اومده و باید تغییر کنیم.
استاد اینو بگم من چند هفته پیش از خدا خواستم عربی یاد بگیرم بعدش یه دختر خانمی بهم پیشنهاد کار داد و گفت این کار با کشورهای عربی مثل عراق امارات و.. سرکار داره و به درهم و دینار و پول درمیاری نشونه خوبی بود
فرصتی بود که هم عربی یاد بگیرم هم پول دربیارم ولی اون چیزی که میخواستم نبود و ازشون تشکر کردم بدون توضیح خداحافظی کردم به خاطر اینکه یه سری خط قرمز ها من دارم که احساس کردم توی این کار رعایت نمیشه.
خیلی دوس دارم بدونم داستان پاسپورت شما و خانم شایسته چه هدایتی داشت چون من یادمه اون فایلی که رفته بودین برای تمدیدش دیدم امیدوارم اگر چیزی در موردش گفتین هدایت بشم.
فایل شفاف و خیلی خوبی بود
نکات خیلی مهمی داشت
یه جمله استاد گفت که من یادداشتش کردم
چون خیلی زیاد توی ذهن خودم باهاش مواجه شدم اینکه میگی کی فلان چیز تغییر میکنه کی شرایط تغییر میکنه و… و در جواب همیشه بهش میگم تو باید حرکت کنی تغییر کنی، این نکته همیشه توی ذهنم باهاش مواجه میشم
با سپاس از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
با ایمان
مریم درویشی
1403/7/15
سلاممم
باعث افتخار من هست هدایت شدن به سمت این فایل ارزشمند
میخوام بنویسم تا قلبم باز بشهه
تکه ی دیگری از پازل معمای حرکت استاد عباسمنش، ایلان ماسک… واضح شد بر من
عمل به الهامات درونی
خداروشکر میکنم
بعد از ۶ ماه هدایت شدم به سمت این فایل و به آن گوش دادم دقیقا زمانی که به در فرکانسش بودم و به خدای خودم میگفتم من تسلیمم
من باید تسلیم بشم
الهامات خداوند
.
.
.
همین چند ساعت پیش نوشتم براش در دفتر خاطراتم که الهامات میخوام تسلیم بشم
چون تنها با الهامات توعه که میتونم این عزت نفس درب و داغون رو که عین زنجیری به پام بسته شده و نمیذاره حرکت کنم رو راش بندازم
روغن کاری بشه و بره جلو
استاد میدونی وقتی این لایو گذاشتی من کجا بودم
داشتم خفه میشدم.. نمیتونستم نفس بکشم
دقیقا اون شب یادمه داشتم لایوت میدیدم
خفه بودم
۱۳ فروردین بود پر از ترس
حالا بهتر میفهمم که وقتی قلبت باز نباشه چه حالتی داری؟! چه حالتی پیش میاد
از لحاظ بدنی که خفه ای بزور نفس میکشی
از لحاظ زندگی که داغونی و پر از ترس
به لطف خدا الان در حال ترمیم عزت نفسم هستم
میدونی استاد چرا من خفه بودم چون ترسا داشت خفم میکرد
چون ترسا داشت از همه طرفم بهم فشار میاورد
چون اینقدر صدای الهامات درونم ضعیف بودم که در زول شبانه روز نمیدونم اصلا صداشو میشنیدم یا نه
مینویسم اینجا بیادم بمونه
چون قول دادم که کامنت هام بیام هربار بخونم
بیام رد خودم بزنم
ترس های دیگه به کنار ترس از اونی که دوسش داشتم بکنار
منم عین ۹۹ درصد جامعه فلج شدم
از رفتن اونی که دوسش داشتم بیشتر ترس داشتم تا کرنا
از حرف مردم بیشتر ترس داشتم تا کرنا
میخوام بگم استاد عباسمنش عزیزم حرفات توی این فایل برای من عین حقیقته
چون دقیقا منم توی زندگیم وقتی که با شما آشنا شدم یعنی وقتی ۱۷ خورده داشتم و الان بیست سالم هست
مثل مهاجرت شما به آمریکا مثل مهاجرت شما به تهران با یه ساک قرمز، مثل عملی کردن ایده هایی که ایلان ماسک انجام میده و هیچ اثری در ابتدا نیست که واقعا چقدر این کار جواب میده و اصلا جامعه نیاز داره
منم به الهامم عمل کردم
الهامم بهم گفت کنکور بذار کنار دانشگاه بذار کنار
تصور کنید یکی که همه منتظرن اون بره دانشگاه
و کلی اب و تابش میدن که میخواد افتخار بسازه و خودم با اون همه ادعام که میخوام شریف در بیام
و فلان مهندسی
یعنی از همون امتحانات نوبت دوم بهم گفت نههه این راه تو نیست
و من کشیدم کنار
با اینکه نمیدونستم قراره تهش چی بشه
میدونی چون هزارتومنم نداشتم
بهم گفت برو بزن به فوتسال
پول نداشتم
کفش نداشتم
لباس نداشتم
چون کسی پشتم نبود
گفتن نمیذاریم
در باشگاه اتیش میزنیم
تمام اون حرفهایی که توی اون مدت ازتون یاد گرفته بودم و نوشتع بودم به دیوار یک روز
با دستش از دیوار اتاقم کنده شد
اینا رو مینویسم چون فهمیدم که این ۶ ماه با ارزش برام که برسم دوباره به این فایل و اندازه کوچولو بهتر بفهمم کجای کارم
چون این خیلی مهمه که کجای کار باشی
و خودت بشناسی
من گرفتم وقتی قلبت بستس چه حالتی داری
و این فایل دارم زمانی میبینم که ازش خواستم کمکم کنه یعنی ۵ دقیقه طول نکشید که نشانه اش اومد رفیقم بهم پیام داد بی مقدمه. گفت ای ایهاالناس ایمان بیارید
عقب نرید ایمان بیارید
این خدا جوری میچینه که اگر بقیه میخواستن برنامه ریزی کنن نمیتونستن
به اون خدای دانا ایمان بیارید توکل کنید
اخه نشونه از این واضح تر که خواندمش و او مرا با مدرک عمل حجت داد
امشب فهمیدم صداشو کم میشنوم چون صدای بقیه توش بلند تره
باید صدای بقیه رو کم کنه تا بتونم صدای اونو بشنوم
من دارم سعی میکنم ایمان بیارم
این قانون حقیقت داره
و تنها حقیقت جهانه
فقط نکته اینجاست که یادمون میره
یادمون میره که چی بودیم و چی شدیم
یا بهتر بگم یادمون میره دلیلش کجاست
استاد من جهان خوب بهم گوش مالی داد
یادم رفت که این نتایج از کجا اومد
یادم رفت که توپ شد برام لباس شد. قلبان نرم شد. موقعیت خوب شد توی زمین بازی
یادم رفت که کفش شد
باورت میشه وقتی کفش های فوتسالی که دوست داشتم خریدم
چنان عشق داشتم که توی رختخواب کنارم میذاشتم
میدونی چون منطق قبلی زیر سوال برده بودم و این نتیجه برام شگفت انگیز بود
استاد من با فایل ابراهیم جان جرقه ای خوردم
دقیقا مثل همین چیزی که توی متن فایل نوشتین با این تضادم فهمیدم من میخوام نامحدود باشم
و تمام تلاشم این هست که در این مسیر ثابت قدم بمانم
دارم بیاد میارم چرا بهم گفت انصراف بده از کنکور
اره از اینده بهم گفت
گفت اگر بری اوضاع ممکن خراب تر بشه پس بهتره که ابن کار حتما انجام بدی
استاد من اینجا مقاومت هام کمتر شده نسبت به ۱۳ فروردین که داغون داغون بودم
ولی همچنان هست و من در تلاشم که خودم بکشم کنار از مسیر تا جریان هدایت زندگیم کار خودس رو بکنه
منم میخوام عین شما بی انتها… اند لسسسس
فکر کنم و برم جلووو
منم میخوام برم جلو و نامحدود باشم
در تلاشم دارم سعیذمیکنم مدارم یکی یکی ببرم بالا
خداروشکر میکنم از مدار ادمهای قبلی در امدم
و دوستای خوب عباسمنشی دارم
و اون ادمارفتن از زنذگیم خیلی راحت…
استاد عاشقتم
من فهمیدم که میتونم مثل شما و ایلان ماسک باشم
اصلا بحث تونستن نیست این توانایی به من داده شده
و چرا نباشمم…؟؟!
باید تجدید پیمان کنم با قلبم
با فایلهای رایگانتون و دوره هاتون
چون نیامدم تسلیم بشم
مقاومت ماندنی نیست
تضاد ماندنی نیست
این آرامش هست که پایداره…
با ایمان
مریم درویشی
۹۹/۰۶/۰۵
با عشق تقدیم وجود ارزشمندم که به تازگی در حال جان گرفتن است..
💪♥️
سلام خانم احمدی عزیز
خوشحالم که از شرایط سخت عبور کردید و هدایت شدید به شرایط راحتر که حتما نتیجه عمل به تک تک الهامات خداست
انشالله زودتر شرایطتون بهتر بشه ثروت و خوشبختی و راحتی رو با یه ورژن بهتر قشنگتری تجربه کنید
در پناه خدای مهربان باشید
سلام به شما دوست عزیز در سایت استاد عباسمنش
خیلی جالبه من با اینکه این فایل گوش دادم دوبار و البته توی کامنتهای قبلیم هم یادآوری کردم ولی توجهم جلب نشده بود تا اینکه داشتم کامنت شما میخوندم، منظورم این بخش از کامنتتون هست که نوشتین تکامل وابسته به مدت زمان میدونستید
من دقیقه های قبل که در حال مرور یه سری هدفام بودم دیدم ذهنم میگه ولی دیگه نمیرسی دیگه فرصت نیست تایمش داره میره، تایمش تا فلان تاریخ..
با خوندن کامنت شما یهو یادم افتاد که ذهنم درگیر این موضوع
خیلی خوشحال شدم
برای شما آرزوی موفقیت میکنم در کار جدیدتون
انشالله خبرهای خوبی از شما توی مسیر علاقتون بشنویم
سلام دوست عزیزم
خیلی خوشحالم اینجا میبینمت
باید تبریک بگم بهت بابت تعهدی که برای ساختن زندگیت به خودت دادی و بهش پایبندی
دقیقا درسته یادمه وقتی فایل های استاد به معلم پرورشی مدرسمون دادم و رفت گوش بده گویا همسرش متوجه تغییر رفتار ایشون میشه و بهش میگه خیلی عوض شدی و اونو میترسونه یادم خیلی سوالها توی ذهنش بود
یکبار توی اتاق پرورشی بودم و ایشون چون به من اجازه داده بود میگفت هروقت خواستی بیا از سیستم استفاده کن که فایلهای استاد ببینم (فرض کن توی مدرسه فایلهای استاد عباسمنش میذاشتم)
بعد یه روز یه فایلی براش گذاشتم دقیقا همون فایلی که استاد توی کنار درختای بلند ایستاد بود و در مورد اسرائیل و یهودیا صحبت کرد و اینکه چه دیدگاهی داشته باشیم در مورد ادمها و قوم ها بهمون کمک میکنه ایشون با اینکه زنی مذهبی بود ولی همون لحظه حرفهای استاد تایید کرد میگفت راست میگه..
بخاطر همین ترسهایی که از همسرش دریافت کرده بود هرگز تا وقتی که مدرسه بودم نتونست به سایت عضو بشه بخاطر ایمیلش که گویا مشکل داشت نمیدونم جریان چی بود ولی نمیشد که عضو سایتش کنم
الان سالهاست ازشون خبر ندارم
امیدوارم حالشون خوب باشه شایدم الان عضو سایت شده برای رسیدن به جواب سوالات
اما من اون تایم ادامه دادم، من مدرسه شاهد درس میخوندم و توی یه خانواده مذهبی ام بزرگ شدم ولی سال اخر دبیرستان خیلی تغییر کردم دیگه مدرسه برام بازی شده بود و خیلی شرایط اونجا و باورهای دوستام نذاشتم روم تأثیر بذاره
میدونید نگار جان اوایل یادمه وقتی روی خودم کار میکردم هیچ کس اون جوری که باید متوجه نمیشد که من دارم فایل گوش میدم چون اغلب توی تنهایی گوش میدادم و خیلی موقع ام میگفتم درس دارم نمیام بیرون میشستم فایلهای استاد میدیدم
تا اینکه تصمیم گرفتم برم سراغ علاقم اونجا وقتی پدر و مادرم فهمیدن خیلیی ناراحت شدن و مخالفت کردن و شروع کردن به تخریب این مسیری که اومدم
شنیدم هم کلاسی هم پشت سرم حرف زده بود که این دختر کلا کاراش عجیب غریب بود دیونه بود یا یه سری حرفها میشنیدم که شاخ در میآوردم اینکه به مسیرم شک کنم از اون جا که تفکرم با پدر و مادرم فرق کرده بود من به عشق و علاقم فکر میکردم اونا به اینکه مردم چی دوست دارن یا چه شغلی تاییدیه بیشتری داره توی جامعه فکر میکردن بخاطر همین این تفاوت در نحوه نگاه من با خودشون چون توسط اونا اصلا ابدا قابل درک نبودفکر میکردن من عضو یه گروهی چیزی شدم اونا دارن کاری میکنن من از اسلام و جامعه وپیشرفت دور کنن درحالی که من از فکر کردن به علاقه جدیدم کلی شوق و ذوق پیدا میکردم
میدونی اولش ممکن تنها بشی بعد که تنها میشی بهت حرفهایی میزنن که به مسیرت شک کنی چون داری جدا میشی ازشون چیزایی میگن که احساس خطر کنی برای من این اتفاق افتاد
از ریشه و اساس باورهام در مورد خیلی چیزا تغییر کرد و دیگه شبیه شون نبود اما اینکه شبیهشون نبود دلیل بر این نبود که لذت نمیبردم از زندگی یا نتیجه نمیگرفتم توی زندگی
خداروشکر
همه اینا رو گفتم چون وقتی کامنتت خوندن یاد خودم و یکسال اول آشناییم با سایت استاد افتادم
اینکه ادامه بده و خودت باش و خودت راضی نگه دار که این بهترررین حس دنیاست
سلام و عرض ادب
من برای کامنت بالا یه پاسخ نوشتم که توی اون پاسخ یاد یه فایل افتادم که استاد اینو چند سال پیش توی مزرعه ضبط کرده بود
اومدم کامنت شما رو خوندم دیدم از حضرت داوود و سلیمان گفتید
یهو این توی ذهنم اومد پس دلیل اینکه اینقدر یهودی ها طی سالیان دراز ثروتمند بودن و همیشه شنیدم که بزرگترین بنگاه های اقتصادی توسط یهودی ها اداره میشه بخاطر وجود الگوها و بهتر بگیم پیامبر ها و پیغام رسان هایی مثل حضرت داوود و سلیمان بوده که ثروت دنیا رو از خدا طلب داشتن
حضرت سلیمانی که جوری درخواست میکنه از خدا که ما از اصلا خودمون در حد این دعاها هم نمیبینیم
یادم استاد توی اون فایل از برخورد زیبایی که با رئیس یک بانک که یهودی بوده صحبت میکنن و حرفهایی که رئیس بانک به میکائیل پسر استاد میزنه در مورد تاریخ و ایران میزنه
سپاس از کامنت شما