live | عمل به الهامات قلبی

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • تغییر شرایط را از تغییر عادت های روزانه ات شروع کن؛
  • قدم های عملی برای هدایت شدن؛
  • وقتی خداوند تعهد شما را می بیند، درها را باز می کند و نیازها را در لحظه، پاسخ می دهد؛
  • جهان در هر لحظه به فرکانس های شما پاسخ می دهد؛
  • وقتی فرکانس های شما متفاوت می شود، قطعا شرایط شما با فرکانس های جدید، بروزرسانی می شود؛
  • تضادها فرصتی هستند برای غربالگری سره از ناسره؛
  • ورودی های ذهنت را کنترل کن و هر ایده ی الهامی را اجرا کن؛
  • روند تکاملی درک اصل و اولویت دادن به آن؛
  • راهکار ریشه ای حل مسائل؛
  • ذهن با ابزار ترس وارد می شود اما کار شما، همکاری کردن با ایمان درونی است نه با ترس های توهمی ذهن؛
  • وقتی تغییرات بنیادین در ذهن ایجاد می شود، خیلی از ترس های واهی ناپدید می شوند؛
  • خداوند مثل یک دستگاه فرستنده، مرتباً در حال ارسال الهامات است؛
  • وقتی شما با فرکانس خداوند هماهنگ می شوی، قادر به دریافت الهامات می شوی؛
  • تضادها، هدایت شدگان را از گمراهان سرند می کنند؛
  • به اندازه ای که به وجه منفی تضاد تمرکز می کنی، گمراه می شوی؛
  • به اندازه ای که به وجه مثبت و رشد دهنده تضاد تمرکز می کنی، به مسیر رشد بیشتر، هدایت می شوی؛
  • فرکانس ایمان، با فرکانس نگرانی بیگانه است؛
  • نمی توانی همزمان ایمان داشته باشی و نگران هم باشی؛
  • نشانه ایمان، اطمینان قلبی است ؛

منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 3

دانشجویانی که به آگاهی‌های دوره روانشناسی ثروت 3 عمل می کنند، این مفهوم را با پوست و خونشان تجربه کرده‌اند که:

  • اتصال به جریان “هدایت‌”، چه جنسی دارد‌؛
  • چه باورهایی این اتصال را باز نگه می دارد؛
  • و چه باورهایی، به قول قرآن، فرد را در برابر درک هدایت ها، کور و کر و لال می کند؛

پیروی‌ِ بی چون و چرا از الهامات“، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می دهد و با شرایط و اتفاقات مناسب هم-نشین می کند.


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | عمل به الهامات قلبی
    214MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی live | عمل به الهامات قلبی
    47MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1103 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 2
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روزپنجاه دوم، روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع..

    یکی از بزرگترین برکاتی که توی این مسیر زیبا وروشن نسیب من شده، دید مثبت داشتن به هر اتفاق وحتی تضادی هست…

    برعکس گذشته که حتی تو خنده ها وشادیها و ارامشی که به راه بود، حتی وقتی اوضاع بر وفق مراد بود من باید دلم میلرزید وباید منتظر اتفاقات بد می بودم، ومی ترسیدم از اون ارامشی که به پا بود، چون همیشه شنیده بودم که میگفتن بعد هر خنده گریست، حالا روز خوشته منتظر روزای بدم باش…

    شادی همیشگی نیست…

    غم وشادی باهمه، پس زیاد دل خوش نباید بود به این شادیها وخنده ها و ارامش…

    این آرامش قبل طوفانه …

    واز این دست باورهای مزخرف و پوچ و بی معنی، که معنی داده بود به کل زندگیمون!!!!

    خدارو هزاران بارشکر که تونستم تاحدود زیادی اون باورهای پوچ واشتباه ودروغین رو دور بریزم…

    اولش سخت به نظر میرسید ولی من آمادگیشو داشتم، چون سالها بود حداقل سالی یکی دوبار خواب میدیدم که زلزله اومده، یا طوفان اومده و مردم همه سراسیمه اینور انور میدوند و داد وبیداد میکنند از ترس، اما من در حالیکه پسرم رو بغل کردم به اسمون نگاه میکنم ونوری از اسمون طوری مستقیم به ما می تابه که ما نه تنها نمی ترسیم بلکه من تو عالم خواب با گفتن یا ذالجلال والاکرام نهایت ارامش رو داشتم …

    من اونموقعه ها معنی این خوابهارو نمیدونستم، اما همیشه میدونستم که اگر فقط بتونم توکلم وایمانم رو بیشتر کنم مطمعنن، همیشه در پناه امن خداوند سعادتمند خواهم بود اما خب ، هرچی می گشتم نمی تونستم کسی رو پیدا کنم که مومن واقعی باشه، و واقعا فرد با خدا وبا ایمانی باشه تا بتونم ازش یاد بگیرم تقوا وایمان داشتن اصلا چه شکلی هست…

    خب مشکل از اینجا بود که همه ی کساییکه ادا میکردند کتاب خدارو از حفظ هستند و احکام خدا رو میدونند در اصل اصلا خود خدا رو نشناخته بودند یا بد شناخته بودند، اصلا نمی تونستند ونمی دونستند که اصل حرف خدا چیه به بنده هاش…

    خب من دلم روشن بود، همیشه میدونستم که بلاخره خداوند از یه طریقی خودش رو به من میشناسونه و راه صراط مستقیم رو انجور که من دلم بخواد وبه دلم بشینه و آسون وراحت وروشن باشه بهم نشون میده ، که به لطف خودش من الان دوسال واندی هست وارد این مسیر پرخیر وبرکت شدم واز طریق شما استاد عزیزم خداوند خودش رو داره هر بار بیشتر به من میشناسونه …

    همین تغییر دیدگاهم نسبت به تضادها واتفاقات وبا دید مثبت بهشون نگاه کردن باعث شده تواکثر مواقع سبک بال ورها باشم، باعث شده بدون دغدغه باشم و آرامش وشادیها و لذتها و خوشیهام پایدارتر باشه…

    اصلا همینکه باور کردم همه چیز دست خودمه درون خودمه و خودم سازنده زندگیم وشکل دهنده اش هستم با عشق و شور وشوق بیشتری سعی میکنم مثبت نگریم رو افزایش بدم..

    قبلا دوست داشتم اینو به هرکسی که می بینم بگم، وحال خوبم رو به همه نشون بدم و بگم که اگر فلان بیماری، فلان شرایط، فلان موقعییت وفلان فلان پیش اومده به جاش فلان وفلان حسن واثر مثبت رو هم داره، پس انقدر منفی نباشید و …

    ولی خب یا بهم میگفتن دیونه، یاسرخوش، یا علی بی غم یا سیب زمینی بی رگ و….

    از این جور وصله ها بهم میچسبوندن…

    از یه جایی تصمیم گرفتم برای خودم وتوی خودم خوش وخرم باشم وجهان رو واتفاقات وشرایطرو به دلخواه خودم خوب ومثبت ببینم و بابتش شکرگزار باشم و توی سختی ها ومشکلات وتضادهایی که خیلی خیلی کمرنگ شده دیگه تو زندگیم به لطف الله، مثبت نگر وصبور ومتوکل والبته بدنبال حکمتش باشم و منتظر دیدن نتایج عالی پیش رو…

    یادمه تو دوران کرونایی، من از 4 نفر بیمار مراقبت کردم ولی چون باورم این بود که بدن من قوی هست، ومن تحت مراقبت پروردگارم هستم ودارم کار خیری انجام میدم پس نباید این بیماریو بگیرم و 12 روز، من پرستاری 4 تا بیمارو به عهده داشتم و خودم شکر خدا مریض نشدم در حد یه سردرد که اونم در حالت عادی هم برای هرکسی پیش میاد…

    به قول شما استادعزیزم همه چیز باوره، من قد و وزن مناسبی دارم، خیلی پرتحرک وفعال هستم، خیلی کم چندماه یکبار از فست فود استفاده میکنم و سعی میکنم چیزهایی که افزودنی داره خیلی کم مصرف کنم وشکر خدا اکثرا در سلامتی بودم وهستم…

    اما از وقتی دوره قانون سلامتی اومده روی سایت الان چندین ماه هست که دچار وسواس فکری شدم،منکه دوره رو تهیه نکردم اما از فایلهای معرفی دوره وکامنت دوستان یه چیزهایی فهمیدم در موردش..

    طوریکه حتی غذاهای معمولی وروزانه ای که مصرف میکنم بازم فکر میکنم اینا افزودنی داره وباعث بیماری من میشه ودقیقا 7و8 ماهه دچار حساسیت پوستی شدم و دکتر هم رفتم گفته از استرس هست اما مواد غذایی تشدیدش میکنه!!!

    منکه میدونم سبک غذا وتغذیه من از 90 درصد مردم سالمتر هست ولی چون فکر میکنم الان تو دوره قانون سلامتی شما حتما حتی برنج و نون رو هم حذف کردید حتی وقتی یه چای ونون وپنیر هم میخورم شروع میکنم به خاروندن یه قسمتی از تن وبدنم!!!

    ومیدونم که این از کجا آب میخوره،از باوریکه نسبت به غذاها الان یه مدته توی ذهنم شکل گرفته….

    اما من اصلا دوست ندارم که برنج ونون رو قطع کنم، من یه رشتی بچه کشاورزم که عاشق برنج هستم البته یکی دوتا کفگیر میخورم فقط(خنده)

    واصلا نمی تونم این یه قلم رو از زندگیم حذف کنم فقط میتونم مثل همیشه نرمال وبه اندازه ازش استفاده کنم…

    خلاصه که الان چندوقته دارم روی خودم کار میکنم که به ذهنم وباورم بقبولونم که همه ی غذاها ناسالم نیست وتو داری توی رشت استان گیلان خیلی چیزهای ارگانیک استفاده میکنی خدارو صدهزار مرتبه شکر که اندام وسلامتی وانرژی خوبی داری پس انقدر مته به خشخاش نذار …

    اینا نشون میده که همه چیز باوره، اگه باور داشته باشی آب رودخونه تمیزه و بخوریش حتی هزار بار اتفاقی برات نمی افته اما اگه باور داشته باشی کثیفه حتما اگه یکبار بخوری بیمار میشی…

    من هنوز اعتقاد دارم خیلی از خوراکیها برکت ونعمت خداست وبا درخواست خود ما انسانها این خوراکیها توی جهان هست پس باید بخورمشون(خنده)

    اخه نه اضافه وزن دارم نه هله هوله خورم، نه غذاهای فست فودی میخورم و…

    امیدوارم بزودی این باور که همه ی غذاها به جز مرغ وگوشت اخ هستند ونباید بخورم رو تغییر بدم به باور اینکه غذاهای سالم زیادی هست که می تونم باخیال راحت بخورمشون ونه تنها مریض وکم انرژی نشم بلکه سرحال و پرانرژی تر هم بشم…

    تا انشالله این وسواس فکری از بین بره واین حساسیت وخارش بعد خوردن غذاها هم از تنم بره بیرون…

    اما در نهایت بازم من دیدم به این موضوع مثبت هست، حتما حکمتی در پس این قضیه هست حتما باید نگاه دقیقتر وبهتری روی جسم وسلامتی جسم وروحم داشته باشم…

    خدارو هزاران بار شاکرم که حداقل امروز در بیرون از خودم دنبال چیزی نمی گردم ومیدونم که همه چیز در درون من هست وحتی اگه اون بیرون هر اتفاقی بیفته حتی اگه بمیرم در نهایت اتفاق خاصی نمی افته وهمه چیز در پی رشد وارتقاء من اتفاق می افته حتی مرگ که منو به زندگی بعد وبه معبودم متصل میکنه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز هفتاد ودوم، روز شمار تحول زندگی من!

    چقدر وچطور باید شکر خدا رو به جا بیارم بابت اینکه حداقل من دیر فهم وناشکر رو از طریق آگاهیهایی که در مورد قوانین جهان آفرینش،که شما انقدر به صورت واضح وشفاف وروشن والبته ساده در اختیارمون قرار میدید، چه از طریق دوره ها و چه فایلهای دانلودی آگاه کرد هوشیار کرد به اونچه که درجهانم داره اتفاق میفته…

    واقعا خیلی ناراحت میشم وشرمنده خدا، وقتی می بینم توی تمام مسیر زندگیم تا الان من فقط خواستم وخدا برام اجابت کرد…

    دقیقا دارم در مورد دقیقه13:15 این فایل صحبت می کنم…

    ((وقتی که خداوند تعهد شمارا می بیندجهان درهارو باز میکند وقتی که شما متعهد هستید به تغییرات،این قانون جهانه!!!)))

    امااااان از دل غافل ودر پسه پرده نادانی نشسته، امااان از چشمهای بسته شده واماااان از گوشهای بسته شده از نادانی وجهالت!!!

    استاد جان شما میگید تعهد، جهان تعهد شمارو دید شرایط وموقعیتی براتون رقم زد که بتونید بیشتر وقت داشته باشید تا رو خودتون کار کنید( شیوه زندگی کردنتون) رو تغییر بدید!!

    به بزرگی خودش قسم که به الله قسم که من هیچوقت توی زندگیم نسبت به تصمیماتم وخواسته هام متعهد نبودم اما خداوند شرایط رو طوری برام چید که من بتونم به بهترین روش وآسونترین راه، رشد کنم…

    اما من چیکار میکردم؟ نمی دیدم، نمی شنیدم، قلبی برای دریافت نداشتم!!

    چرا؟!

    چون تمام ذهنم درگیر مسائل ومشکلات زندگی خانوادگیمون بود، چون من باورهایی از جنس باورهای پدرومادرم واطرافیانم داشتم…و البته احساس عدم لیاقت،خود کم بینی، بی ارزشی، نداشتن اعتماد به نفس والبته نداشتن سرسوزن عزت نفس…

    حالا چندتا مثال میزنم…

    توروز اول مدرسه، کلاس اول دبستان، معلم پرسید بچه ها کی میدونه که ما هر کاریو با نام کی آغاز می کنیم، هیشکی جواب نداد، من سریع دست بلند کردم گفتم با نام خدا، کل کلاس ومعلم تشویقم کردن، تحتی اولیاء بچه ها هم پشت در منتظر بودن تایم معارفه معلم ودانش آموزا تموم بشه، من کلی ذوق کردم واعتماد به نفس گرفتم، سال تحصیلی داشت خوب پیش میرفت منم شاگرد زرنگ کلاس که حالا شناخته شده هم بودم،اما ترم دوم به خاطر مسائل خانوادگی چون تو روستا زندگی میکردیم و چندتا از بچه هاازدعواهای مامان وبابام وشرایط زندگیمون خبر داشتند، من اعتماد به نفسمو از دست دادم و کم کم از شاگرد اولی فاصله گرفتم واین ادامه داشت تا دوران دبیرستانم…

    حالا انموقعه ها بگم بچه بودم نوجوون بودم نادون بودم موقعییت هامو راحت از دست میدادم…

    تو 15 سالگی اولین دختری بودم که تو فامیل بدون رفتن به کلاس خیاطی وآرایشگری هم خیاطی میکردم برا خانواده وهم آرایشگری برا دوست وآشنا، وبعدها شرایطش اوکی شد تونستم برم مدرک خیاطیمو بگیرم ولی جای اینکه از اون موقعییت که جهان در اختیارم قرار داده بود درست استفاده کنم بی خیالش شدم و گفتم میخوام برم کامپیوتر یاد بگیرم، تازه از روستا برم رشت اونم 20 وچندسال پیش که عمرا خانواده ها چنین اجازه ای به دختراشون بدن من با اصرار رفتم ولی، سال 77تازه تو رشت یه آموزشگاه کامپیوتر باز شده بود که من جزء اولین کسایی بودم که با پس انداز خودم ثبت نام کردم، خلاصه چند ترم رفتم و بعد گفتم منکه کامپیوتر ندارم و نمی تونم بخرم هیچوقت، پس اونم بی خیال شدم، همینطور ادامه تحصیل تو رشته حسابداریو…

    همینطور موقعییت کار تو یه درمانگاه دولتی، همینطور رها کردن دانشگاه توترم پنجم حتی با داشتن بچه و وقتی که سرپرست خانوار بودم بعد فوت همسرم، همینطور موقعییت کاری عالی که توی دبی برام جور شده بود به خاطر روابط عمومی عالی و فروش های عالی که توبخش لوازم چوبی یه فروشگاه داشتم، همینطور کار توی کلینیک گفتار درمانی که شرایط گذروندن دوره های گفتار درمانی وکاردرمانی رو برام فراهم کرده بودن و ….

    چی بگم …هرچی بگم کم گفتم، اونموقعه ها کلی دلایل قانع کننده برای اینکه ادامه ندم، نرم، قبول نکنم و انجام ندم داشتم…

    ولی حالا که از طریق شما آگاه شدم می فهمم که من از روی جهالت ونااگاهی موقعییت هایی که خداوند(جهان) از روی لطف ورحمتش برام قرار داده بود رو پس میزدم یا نادیده میگرفتم…

    هروقت یاد ناسپاسی ها ونادانی هام میفتم غصه میخورم، بعد سریع به خودم میگم دیوااانه برو خداتو شکر کن قبل مردنت آگاه شدی، اگه میرفتی اون دنیا بعد میفهمیدی اینهمه موقعیت داشتی برای سپاسگزار بودن ولذت بردن وخوشبخت بودن توی زندگیت وهمشون رو از دست دادی وتازه راه برگشتی برا جبران نداشتی چی؟!!!!!

    بعد قلبم آروم میگیره، دلم شاد میشه شکرخدارو به جا میارم ومیگم هر اونچه که از دست دادم و قدر ندونستم رو بی خیال، دوباره جبران میشه، چقدر خدا بهم رحم کرد که کافر از دنیا منو نبرد و منو در مسیر خود شناسی وخدا شناسی وجهان شناسی قرار داد…

    یه فایل چندوقت پیش گذاشتید به نام ((شکارچی نکات مثبت باشیم))

    باید اعتراف کنم که من از وقتی آگاه شدم به لطف خدا، اندازه سعی وتمرینی که میکنم هوشیارانه متوجه اونچه که خداوند در اختیارم قرار داده هستم، جوریکه تک تک لحظات زندگیم رو واقعا زندگی میکنم وشکر الله تایم مرده واز دست داده ای سعی میکنم در طول شبانه روز نداشته باشم، سعی میکنم نسبت به نعمتها وشرایط وموقعییت هایی که خداوند در اختیارم قرار میده اگاه وقدران والبته شاکر باشم واینها هم از روی لطف ورحمت خداوند و به خاطر وجود شما استاد قشنگم هست….

    اینکه مارو اگاه کردید به خودمون، و بهمون یاد دادید که چطور مهمترین رابطه ی زندگیمون رابطه ی خودمون وخداوند باشه…

    انشالله که سعی وتلاشمون در این مسیر برای یکتاپرستی، برای درستکار بودن، برای سپاسگزار بودن، برای خوشبخت بودن، همیشگی و مداوم باشه و خداوند هر لحظه مارو در این مسیر ثابت قدم نگهداره، آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: